مقامات دولت احمدی نژاد، که دارد به پایان کارش میرسد، در مورد خود افسانههای بیشماری را بافتند و به خورد افکار عمومی در ایران دادند، از هاله نور در نیویورک تا معجزه هزارهی سوم در دنیا، از ترور نافرجام احمدی نژاد در عراق توسط امریکاییها تا استقبال روسای صد کشور از مدیریت جهانی احمدی نژاد، و از “ظهور نزدیک است” تا روی کار آوردن دولت وی توسط خداوند. کسانی که به احمدی نژاد رای دادند، یا از این ایدهها حمایت کردند یا در برابر این بیهوده گوییها سکوت پیشه کردند.
اما افسانههایی هم بودند که توسط دیگران و حتی مخالفان بافته و توزیع شدند. این افسانههای شق دوم اهمیت بیشتری دارند چون توسط خود طرفداران احمدی نژاد ساخته نشده بودند تا افراد به آسانی آنها را به عنوان تبلیغات رد کنند.
در این نوشته به سه افسانه مهم از این سنخ اشاره میکنم که توسط سوسیالیستها، ناسیونالیستها و اسلامگرایان مخالف حکومت ساخته و پرداخته شدهاند.
نماینده کم درآمدها
کم نیستند کسانی که میگویند احمدی نژاد رای بالایی در دور اول ودوم در میان طبقات کم درآمد، حاشیه نشینان و حذف شدگان داشت. آنها معتقدند که احمدی نژاد منافع و دغدغههای بخشهایی از جامعه را نمایندگی میکرد. آنها شکست رفسنجانی در انتخابات ۸۴، شکست جنبش سبز و خستگی مردم از اصلاحطلبان را به عنوان شواهدی برای این دیدگاه خود طرح میکنند.
کسانی که از نمایندگی قشرهای کم درآمد توسط احمدینژاد سخن میگویند در واقع میخواهند بگویند رای احمدینژاد (رایی که فرض میکنند مال اوست) همانا رای جریان چپ است که در غیاب آنها به کالای مشابه اصل داده شده است.
جالب است که نزدیکان خامنهای به طرق و ادبیات مختلف گفتهاند که احمدینژاد را خامنهای و بیت وی بر سر کار آوردند اما برخی وی را نماینده قشرهای کم درامد تلقی میکنند. اما هیچ آمار و اطلاعی از منابع مستقل این ادعا را تایید نمیکند. این نظر هیچ ارتباطی با واقعیت سیاسی در ایران ندارد و تنها ساخته و پرداخته دیدگاه کسانی است که با اختلافات طبقاتی و دادن وزن بیش از حد به نیروی قشرهای فقیر در جامعه سیاسی میخواهند تحولات سیاسی را در ایران توضیح دهند.
اول این که در ایران هیچ رابطهای میان طبقه و الگوی رای دادن افراد وجود ندارد (نگاه کنید به ترکیب رای خاتمی در انتخابات ۷۶ یا رای بنی صدر در انتخابات ۵۸). دوم این که اصولا در ایران طبقه به معنای غربیاش وجود خارجی ندارد تا این طبقه بتواند سخنگوی خود را پیدا کند. سوم آن که به فرض، برخی قشرهای کم درآمد با احمدینژاد همراهی کرده باشند؛ این پس از توزیع یارانههاست و نه پیش یا در دوران انتخابات ۸۴ و ۸۸. و چهارم آن که توزیع درآمدهای نفتی به صورت پول یا مقابله با فساد تنها شعارهای احمدینژاد در هشت سال اخیر نبودهاند. در انتخابات سال ۸۴ کروبی نخستین بار از این امر سخن گفت و رای بسیاری را به خود اختصاص داد. در موضوع فساد نیز اقتدارگرایان سنتگرا به همان اندازه احمدینژاد بدان تمسک یافتهاند.
مشکل این نوع تحلیل آن است که اولا میخواهد آرای ساخته شده برای احمدینژاد را بفهمد. برای فهمیدن این آرای تقلبی نیازی به برساختن طبقه حامی احمدینژاد نیست. باید تقلب سازمان یافته و سازمان رای سپاه و حزب پادگانی را فهمید. ثانیا میخواهد جایی به طبقات فقیر در عرصه سیاست بدهد در حالی که این قشرها جایی در این میان ندارند. اگر چنین طبقهای و چنان حمایتی وجود دارد چرا این نیروی اجتماعی در انتخابات ۹۲ در برابر رد صلاحیت نامزد احمدینژاد مقاومتی از خود بروز نداد؟ احمدینژاد اگر چنین طبقهای را در پشت سر خود میدید در برابر خامنهای در موضوع رد صلاحیت مشایی میایستاد. و ثالثا کسانی که از این موضوع سخن میگویند در واقع میخواهند بگویند رای احمدینژاد (رایی که فرض میکنند مال اوست) همانا رای جریان چپ است که در غیاب آنها به کالای مشابه اصل داده شده است.
تقویت غرور ملی
گروهی نیز معتقدند که احمدینژاد با پیشبرد برنامه اتمی و دفاع از بازگشت به امپراطوری ایران ماقبل اسلام موجب غرور ملی ایرانیان شد. برخی از ناسیونالیستهای ایرانی در داخل و خارج کشور مبلغ این دیدگاه بودند. برخی از این افتخار کنندگان به برنامه هستهای متوجه نیستند که در کنار ناسیونالیسم سکولار و لیبرال، انواعی دیگر از ناسیونالیسم در ایران و خارج ایران وجود دارد- مثل ناسیونال سوسیالیسم، ناسیونال پوپولیسم- که ناسیونالیسم را ابزار کسب قدرت در میان طبقات کم درآمد یا جدا افتاده قرار میدهد.
احمدی نژاد هیچ چیز نبود غیر از آن چیزی که در فرایند کسب و تحکیم قدرت توسط خامنهای و سپاه ساخته شد تا آنها از میراث خمینی و اصلاحطلبان خلاصی یابند و بعد از اتمام دوره نیز به هیچ تبدیل شد.
احمدی نژاد دقیقا به این دو نوع ناسیونالیسم توجه داشت. او میدانست که میتواند متحدانی در اروپا از میان نازیها (ناسیونال سوسیالیستها) پیدا کند چون او نیزهمانند آنها شعارهای ضد یهود سر میداد. او همچنین میدانست که مردم از اسلامگرایی خستهاند و باید با الواح کوروش و تخت جمشید گروههایی را به خود جلب کند.
پیشبینی ناپذیری
پس از برخورد احمدینژاد با همپیمانان خود یعنی علی خامنهای (یازده روز خانهنشینی)، بسیاری از وزرای خود مثل متکی (برکناری وی در هنگام سفر به سنگال)، دانش جعفری، پورمحمدی و صفار هرندی، و لاریجانیها (در افشاگری علیه فاضل لاریجانی و پخش نوار وی با مرتضوی در مجلس) بسیاری از اسلامگرایان، حتی اسلامگرایان مخالف حکومت، به این نتیجه رسیدند که احمدینژاد پیشبینی ناپذیر است و نمیتوان رفتارهای او را حدس زد. اما کسانی که رفتارهای وی در انتخابات سال ۸۴ را دیدند به خوبی از سه ویژگی وی آگاه بودند:
۱) استفاده از افشاگری برای عقب راندن رقبای سیاسی،
۲) عدم امکان کار با کسانی که وی را به چالش میکشند و فقدان روحیه کار تیمی، و
۳) نگرش ابزاری به همه چیز برای کسب و حفظ قدرت از جمله ولایت وفقیه، روحانیت، مرجعیت و مهدویت.
با در نظر گرفتن این سه ویژگی که منتقدان وی از سال ۸۴ نیز بدانها اشاره میکردند دیگر نباید اسلامگرایان مخالف دولت از رفتارهای وی در هشت سال ریاست دولت تعجب میکردند. حتی اگر کسانی در سال ۱۳۸۴ وی را نمیشناختند در چهار سال اول باید به خوبی از خصوصیات وی آگاهی مییافتند. بنابر این انتقادات کسانی را که در سال ۸۸ به وی رای دادند و مخالفان را فتنهگر خواندند در پایان دوره وی نمیتوان جدی گرفت.
***
احمدی نژاد هیچ چیز نبود غیر از آن چیزی که در فرایند کسب و تحکیم قدرت توسط خامنهای و سپاه ساخته شد تا آنها از میراث خمینی و اصلاحطلبان خلاصی یابند و بعد از اتمام دوره نیز به هیچ تبدیل شد. او همچنین یکی از نیروهای حزب پادگانی همانند سعید جلیلی بود که از نردبام رهبر بالا رفت اما نتوانست تا پایان بر نردبام وی بماند.
در حلقه مشاوران و نزدیکان و کارکنان بیت خامنهای بسیارند کسانی که باور به ولایت را تنها مسیر سیاستمداری خود میدانند، اما نمیدانند که این نردبام قرار است همه را پس از چند پل فرو اندازد. آن که بر بالای نردبام ایستاده- استبداد مذهبی- کسی را نمیتواند در قدرت با خویش شریک کند.
احمدینژاد میرود اما توهماتش باقی میمانند. افراد دیگری هستند که با این توهمات دیگران را سر کار بگذارند.
با درود
نظر شما در مورد انتخابات سال 84 درسته حامنه ای و پادگانهای سپاه و بسیج وی را بالا کشیدند
ولی در سال 88 طبقات محروم و عوام جامعه به ایشان را داد
البته نه به ان معنی که یک طبقه با اگاهی کامل و با شناخت برنامه ایشان توسط نمایندگان طبقه محروم جامعه رای دادند
نه بلکه با پخش سهام عدالت در روزهای منتهی به انتخابات و هم چنین استفاده از تمامی امکانات دولتی برای فریب عوام این طبقه را که نه درک درستی از وضعیت اقتصادی و نه سیاسی کشور دارد توانستند به دنبال خودشان بکشند
در مورد غرور ملی هم خیلیها سعی کردند ایستادگی احمدی نزاد را با ایستادگی مصدق تشبیه کنند
که
اولا مصدق موضوعی را که طبق قوانین بین المللی و قرارداد بین انگلیس و ایران حق ایران نبود توانست با درک درست از قوانین و شرایط بین المللی انرا به یک حق مسلم برای ایران تبدیل کرد
ثانیا احمدی نزاد موضوعی را که مطابق همه قوانین بین المللی حق مسلم ایران و هر کشوری که معاهده اژانس را تصویب کند میباشد با ندانم کاری و عدم درک درست از قوانین و شرایط بین المللی انرا به یک خط قرمز جهانی علیه ایران تبدیل کرد
arash / 30 July 2013