یک دانشجو:
دانشگاه را پر کردهاند از استادهای بسیجی و سپاهی. هیچکدامشان هم بنیه و رزومه علمی ندارند. به معنای واقعی کلمه دانشجوها از دستشان ذله شدهاند. در این شرایط استادهای محترم و کاربلد هم به حاشیه رفتهاند. خیلیها جرات نمیکنند بحثهای علمی و نظری را مطرح کنند چون احتمالش است یکی از بسیجیهای کلاس، آن مباحث را به مخالفت با نظام تعبیر کند. وضعیت عجیب غریبی است. همه چیز دانشگاه در دست حراست و بسیج است.
چهار دهه از سخنرانی فروردینماه ١٣٥٩روحالله خمینی مبنی بر تصفیۀ دانشگاهها از اساتیدی که به گفتۀ او «در ارتباط با شرق یا غرباند» میگذرد. سخنرانی خمینی در آن زمان مبنای تحولاتی به نام «انقلاب فرهنگی» شد. ۲ اردیبهشت هر سال، در تقویم رسمی جمهوری اسلامی، این مناسبت همزمان با جشن تاسیس سپاه پاسداران، «روز انقلاب فرهنگی» هم نام گرفته است. به این ترتیب انقلاب فرهنگی به اصل و قاعده همیشگی برای تداوم نظام سرکوبگر و توزیع امتیاز و رانت تبدیل شده است. «شورای عالی انقلاب فرهنگی» با گزینش عقیدتی و سیاسی استادان، اخراج و یا بازنشستگی اجباری آنها، تعلیق و ممنوعالتحصیلی دانشجوهای منتقد، حذف و تغییر سرفصلهای درسها، استخدام نیروهای وابسته به نظام در دانشگاه، اختصاص سهمیههای تحصیلی و تولید هزاران پایاننامه با هدف اسلامیسازی دانشگاه در راستای منویات رهبر خود عمل میکند. تمامی این تحولات به شهادت علی ذوعلم، رئیس اسبق سازمان پژوهش و برنامهریزی آموزش، با هدف تامین دیدگاههای علی خامنهای صورت میگیرد. این روزها نیز موج جدیدِ اخراج و بازنشستگی اجباری استادان فضای خبری دانشگاه را آکنده است.
بیمیلی به ادامۀ تحصیل در ایران
سالهاست که جمعیت دانشجویان کشور روندی نزولی را طی میکند. در گزارش آماری موسسه پژوهش و برنامهریزی آموزش عالی وزارت علوم، جمعیت دانشجویی کشور در سال تحصیلی ١٣۹۶-١٣۹۵، حدود چهار میلیون و ۷۳ هزار نفر اعلام شده است. این تعداد هر سال با کاهش چشمگیری روبروست. به طوری که جمعیت دانشجویی برای سال تحصیلی ١٣۹۹-۱۴۰۰ به سه میلیون و ۱۷۳ هزار و ۷۷۹ دانشجو رسیده است.بر همین اساس ۱۳ درصد جمعیت دانشجویی در مقطع کاردانی، ۶۳ درصد در مقطع کارشناسی، ۱۶ درصد در مقطع کارشناسی ارشد و ٨ درصد در دورۀ دکترا (تخصصی و حرفهای) مشغول به تحصیل هستند.
یکی از دلایل ترک تحصیل در دروۀ کارشناسی، نومیدی در یافتن شغلیست که به رشته تحصیلی مربوط باشد است. آزاده با وجود آنکه در آزمون کارشناسی ارشد نرمافزار قبول شده است ترجیح میدهد تحصیلاش را ادامه ندهد. او در این باره به رادیو زمانه میگوید:
«راستش فرقی ندارد، با ارشد و بدون ارشد باز جایی نمیتوانستم کار پیدا کنم. باید همین کار الانم را انجام میدادم. یعنی مجبور بودم خدمات کامپیوتری باز کنم. پیش خودم گفتم بهتر است زودتر شروع به کار کنم تا دو سه سال علاف مدرک دانشگاهی باشم. تازه چیز خاصی در دانشگاه ندیدم که برایم جذاب باشد. اتفاقاً آنقدر محدود بودیم که آدم از درس و دانشگاه زده میشد. اگر هم قصد ادامه تحصیل داشته باشم میخواهم خارج از ایران ادامه دهم.»
سیاستهای شورای عالی انفلاب فرهنگی، بسیاری از دانشجویان را از تحصیل در ایران دلزده و ناراضی کرده است. بر اساس آمار رصد خانه مهاجرت در ایران، جمعیت دانشجویان ایرانی خارج از کشور طی سالهای ۲۰۰۰ تا ۲۰۱۹ میلادی با افزایشی ۳,۴ برابری همراه بوده است و از ۱۷ هزار و ۴۴۷ نفر در سال ۲۰۰۰ به ۵۹ هزار و ۵۸۵ نفر در سال ۲۰۱۹ رسیده است. آمارهای غیررسمی رقمی بالاتر از این تعداد را عنوان میکنند. درصد بالایی از دانشجویان مهاجر ایرانی بعد از اتمام تحصیل به کشور باز نمیگردند. آمارها در این باره میگویند، ۳۷,۲ درصد دارندگان مدال در المپیادهای دانشآموزی، و ۱۵,۴ درصد از رتبههای یک تا هزار آزمون سراسری، مقیم خارج از کشور هستند. از این تعداد تنها، ۴,۴ درصد از المپیادیها و ۲,۶ درصد از رتبههای برتر کنکور که پیشتر از کشور خارج شده بودند، به ایران بازگشتهاند.
محسن دانشجوی کارشناسی ارشد جامعهشناسی است و قصد دارد برای دورۀ دکتری مهاجرت کند. او در گفتوگو با رادیو زمانه میگوید:
«واقعاً تحصیل در ایران هیچ چیزی را به دانشجو یاد نمیدهد. در دانشگاههای ایران در هوای مسموم ایدئولوژی نفس میکشیم. همۀ سرفصلهای تدریس و پایاننامهها کنترل شده است. در واقع خلاقیت و روحیه انتقادی دانشجو را آگاهانه سلب میکند. من دهها دانشجو را میشناسم که فقط به خاطر فشار استادهای بسیجی تن به پایاننامههایی در مدح و ثنای حکومت دادهاند، خیلی از این افراد هم مجبور شدهاند تحصیل را نیمهکاره رها کنند. خلاصه دانشگاه رفتن در ایران فقط برای مدرک گرفتن است و به درد هیچ چیز نمیخورد. تقریباً من کسی را از هم دورهایهایم سراغ ندارم که به فکر مهاجرت تحصیلی نباشد.»
واهمه نظام از علوم انسانی
از همان آغاز انقلاب فرهنگی در ایران، مقامات جمهوری اسلامی با علوم انسانی سر ناسازگاری داشتند. علی خامنهای بارها نگرانی خود را از تحصیل دانشجویان در رشتههای علوم انسانی ابراز کرده و دستور تغییر و بازبینی سرفصلهای آن را به شورای عالی انقلاب فرهنگی داده است. در همین رابطه حمیدرضا آیت الهی، رئیس اسبق پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی در گفتوگوی سال ١٣٩٠ خود با خبرگزاری خبرآنلاین گفته بود:
«٥٥٥ درس منتخب از میان ٣٨ رشته علوم انسانی دانشگاههای کشور تغییر کرده است که بیشترین تغییرات در علوم اجتماعی بوده است. با توجه به کاستیهای متعدد رشتههای علوم انسانی در کشور که روز آمد و مناسب فرهنگ ایرانی اسلامی نبود و با توجه به دغدغههای جدی مقام رهبری، این دروس مورد بازنگری قرار گرفت.»
محسن، نیز در این باره به رادیو زمانه میگوید:
«اینها از رشتههای که آدم را انتقادی بار بیاورد و توانایی درک ایدئولوژی دستگاه قدرت را بدهد، میترسند. علوم اجتماعی پتۀ افکار ارتجاعی جمهوری اسلامی را روی آب میریزد، به این خاطر میخواهند کنترلش کنند. وقتی روحیۀ انتقادی و پرسشگری را از دانشجو بگیرند دیگر چیزی برایش باقی نمیماند. به همین دلیل است که میگویم دانشگاههای جمهوری اسلامی، ایدئولوژی نظام را تدریس میکنند. حتی اینجا حرف از اسلام و غیراسلام نیست. اسلامیسازی و اسلامی کردن فقط بهانه است، اصل خواستههای شخص رهبر است که به اسم اسلامیسازی و مخالفت با امپریالیسم غربی توجیه میشود. همۀ دانشگاهها و مراکز پژوهشی کشور را مجبور کردهاند در راستای خواستههای شخص علی خامنهای حرکت کنند. در این شرایط حرف زدن از کسب علم و دانش بیمعناست.»
یکی دیگر از دانشجویان رشته جامعهشناسی در رابطه با دخالت رهبر جمهوری اسلامی در نظام آموزشی کشور به رادیو زمانه میگوید:
«خامنهای به طور گسترده در زمینههای آموزشی و تربیتی کشور دخالت میکند. مخالفت با سند ٢٠٣٠ یونسکو، تغییر سرفصلهای علومانسانی و تغییرات گسترده در کتابهای آموزشی مدارس همه به دستور و خواستۀ مستقیم او صورت گرفتهاند. شورای عالی انقلاب فرهنگی همین اواخر در راستای خواستههای او بار دیگر در بر لزوم و اهمیت رعایت حجاب بر اساس اسلام و قوانین جمهوری اسلامی تاکید کرده است. تاکید مجدد شورای انقلاب فرهنگی در این مورد، در راستای همان مفهوم اسلامیسازی دانشگاهها به دستور رهبری است. تصور اینکه چیزی بدون خواسته و دستور خامنهای در ایران اجرا شود تقریباً غیر ممکن است. به همین دلیل است با وجود این همه دانشجو، در ایران تولید علم نداریم. هرکسی سرش به تنش میارزد از ایران میرود و دیگه هم پشت سرش را نگاه نمیکند.»
موج جدید اخراجها
اخراج استادان و دانشجویان منتقد رویهای تکراریست که جمهوری اسلامی در این چهار دهه همواره به آن متوسل شده است. اگرچه سابقه این شکل از محرومیت اجتماعی به اوایل انقلاب برمیگردد اما موج اخراج استادان و دانشجویان در دولت احمدینژاد بار دیگر تقویت شد و با روی کار آمدن ابراهیم رئیسی به قوت خود باقی ماند.
با همراهی دانشگاهیان از خیزش اعتراضی شهریور سال جاری، موج جدیدی از بازنشستگی اجباری و اخراج استادان در ایران شروع شده است. در روزهای گذشته گروهی از دانشجویان دانشگاه شهید بهشتی در محکومیت «منع ثبت نام تعداد زیادی از دانشجویان برای ترم آینده به دلیل رعایت نکردن حجاب اجباری» بیانیهای صادر کردند. در قسمتی از این بیانیه آمده است:
«انقلاب ژینا خیلی وقت است که بر جان ما نشسته و با آن خو گرفتهایم. طعم آزادی آنچنان برایمان گوارا است که حاضر نیستیم از این مسیر حتی قدمی به عقب برگردیم.»
در همین رابطه، سنای آکادمیک دانشگاه ایالتی کالیفرنیا در قطعنامهای از جنبش زن، زندگی، آزادی، و دانشجویان، استادان، و دانشگاهیان آزادیخواه ایران حمایت کرده است. این قطعنامه به تعداد قابل توجه ایرانیان مهاجر اشاره کرده و خواستار یاریرسانی به دانشجویان و پژوهشگران ایرانی شده است که بهدلیل «واکنشهای خشونتآمیز» حکومت قصد پناهندگی به آمریکا را دارند.
در روزهای اخیر، خبر اخراج و قطع همکاری با برخی از استادان، اخبار دانشگاهها را تحت پوشش خود قرار داده است. کانال تلگرام شوراهای صنفی دانشجویان کشور، ۱۱ بهمن در گزارشی اعلام کرد، دانشگاه فردوسی با دستکم ۱۱ تن از استادان مدعو قطع همکاری کرده است. این گزارش دلیل اخراج استادان را «همراهی، حمایت و دفاع از حقوق دانشجویان» عنوان کرده است. این کانال نیز از اخراج و تعلیق دهها استاد و دانشجو به دلیل حمایت از خیزش سراسری مردم خبر داده است.
همچنین سایت خبری رویداد ٢٤، ١٥ بهمن از «بازنشستگی اجباری» ٩ تن از استادان دانشکده علوم سیاسی دانشگاه آزاد واحد تهران مرکزی خبر داد. «سوسن صفاوردی» یکی از همین استادان در این رابطه به رویداد ٢٤ گفته است:
«ما را به این دلیل که بهزعم آنها انقلابی نیستیم، محترمانه اخراج کردهاند چون رئیس دانشکده میگوید تدریس باید توسط افراد انقلابی انجام شود.»
یکی از دانشجویانی که یک سال پیش از دانشگاه رازی کرمانشاه اخراج شده به رادیو زمانه میگوید:
«دانشگاه را پر کردهاند از استادهای بسیجی و سپاهی. هیچکدامشان هم بنیه و رزومه علمی ندارند. به معنای واقعی کلمه دانشجوها از دستشان ذله شدهاند. در این شرایط استادهای محترم و کاربلد هم به حاشیه رفتهاند. خیلیها جرات نمیکنند بحثهای علمی و نظری را مطرح کنند چون احتمالش است یکی از بسیجیهای کلاس، آن مباحث را به مخالفت با نظام تعبیر کند. وضعیت عجیب غریبی است. مثلاً برای انتخاب موضوع پایاننامه، بخصوص در رشته و گرایشهای علوم انسانی، هرچه موضوع بهدرد نخورتر و بدون چالشتر باشد، زودتر پذیرش میشود. هیچ کس جرات نمیکرد مباحث انتقادی را انتخاب کند. همه چیز دانشگاه در دست حراست و بسیج است. خب با این اوضاع کاملاً معلوم است دانشجو انگیزهای برای یادگیری ندارد و حتی برای پایاننامه، پول میدهد تا برایش بنویسند. چون اولاً چیزی یاد نگرفته که در پایاننامه بنویسد، دوماً میداند اگر بهترین پایاننامه را هم دفاع کند به درد هیچ کاری نمیخورد. در این شرایط کافی است کوچکترین اعتراضی بکنی تا تعلیق یا اخراج شوی. این روزها شرایط بدتر هم شده است.»
مصاحبهشوندگان من میگویند نتیجۀ چهاردهه سیاستهای فرهنگی جمهوری اسلامی در قبال دانشگاه، مهاجرت نخبگان، کاهش تالیف مقالات علمی در ژورنالهای بینالمللی، نیمه رها کردن تحصیل، افزایش پایاننامهها و مقالات پولی، مدرکگرایی و حذف چهرههای شاخص علمی در ایران بوده است. اگرچه سیاستهای از این دست، چهرۀ دانشگاه را از مکانی علمی به پایگاه نظامی تبدیل کرده است اما به نظر میرسد برای مقامات جمهوری اسلامی حفظ نظام و تامین خواستههای علی خامنهای از تولید دانش و اتکا به نخبگان بومی اهمیت بیشتری دارد.