Ad placeholder

یکی از مطالباتِ متفاوت، اما مهمِ دوره انقلابی اخیر در ایران، خواسته‌هایی از جانب گروه‌هایی بود که در قالبِ شعارهایی حولِ محورِ الگوی عامِ «خودگردانی» و «اداره شورایی» مطرح شد. از مهاباد تا سنندج و مریوان و تهران، این شعارها بر دیوارها حک شدند و در برخی تجمع‌ها هم شنیده شدند. اما این نوع شعارها و مطالبه‌ها تنها در این دوره سه ماهه مطرح نبوده‌اند.

ریشه‌های مطالبه «مدیریت شورایی»

حدود یک دهه است که شعارهایی حلِ محورِ «شورا»، «قدرت شورایی» و «اداره شورایی جامعه» دوباره در ایران مطرح شده است. بخش‌هایی از گروه‌ها و آن‌هایی که تفکرِ «چپ» را نمایندگی می‌کنند تلاش کرده‌اند در دانشگاه و محله و کارخانه این موضوع را مورد بحث قرار دهند.

ایده اداره شورایی ـ مردمی جامعه و بازپس‌گیری قدرت به نفعِ بخشِ فرودست و طردشده جامعه، در ایران سابقه‌ تاریخی عمیق‌تری هم دارد. این ایده در پیش و پس از انقلاب ۵۷ مطرح شد. اما پس از سرکوب و حذفِ چپِ انقلابی از عرصه جامعه، برای چند دهه گفتمانِ «اداره شورایی» رنگ باخت و به حاشیه رانده شد.

با پدیدار شدنِ بحران‌هایی که طبقه کارگر و بخش‌هایی از طبقه متوسط جامعه را درگیر کرد و سطحِ زندگی‌شان را تنزل داد، بارِ دیگر موضوعِ «شورا» و گفتمان «قدرت شورایی» موضوعیت یافت. به ویژه در بخشِ تولید، تجربه نشان داد که هم مدیریتِ متمرکزِ دولتی آن و سپردنش به بخشِ خصوصی که اغلب همراه با توزیعِ رانت و غیرشفاف بود، سراپا فساد، ناکارآمدی و غارتِ منابع را به دنبال دارد. هر دو تجربه مدیریت دولتی و خصوصی در ایران شکست خورده است.

این وضعیت فرصتی را فراهم کرد که بارِ دیگر یک گفتمان و ایده آزموده‌نشده در میان برخی دسته‌ها و گروه‌ها طرح شده و محبوبیت یابد. تلاش شد این گفتمان هم در سطح فکری و هم در میدان عمل پربار شود.

در این مقاله به یک تجربه میدانی «اداره شورایی» و زمینه‌های آن در ایرانِ امروز و به طور مشخص در شهر مریوان می‌پردازیم.

یک تجربه «خودگردانی»

شهرِ مریوان در کردستان با سابقه پربار سیاسی‌اش را می‌توان یکی از زادگاه‌های ایده «خودگردانی» در نظر گرفت.

از زمانِ مبارزات و نزاع‌های اجتماعی و سیاسی دوره انقلاب ۵۷ و پس از آن، تلاشِ عمده گروه‌ها و سازمانهای مردمی در شهر و روستاهای آن، گفته و ناگفته در مسیرِ خودگردانی بود. حال چه این خودگردانی را بازستاندنِ ثروت و قدرت از مالکان زمین‌دار و دیگر سرمایه‌داران بدانیم و چه تجلی آن را در میلِ به «خودمختاری» برای رفعِ ستمِ ملی در نظر گیریم.

خلأ توسعه

چنین ایده‌ای در فضاهایی که زیر تأثیر توسعه نامتوازنِ مرکزگرا، فعالیت‌های زیرساختی و تولیدی در آن‌ها شکل نگرفته، به طبع نمی‌تواند در کارخانه یا حولِ نیروهای تولید شکل بگیرد، هرچند در یک افقِ سیاسی مشترک با آن قرار می‌گیرد. برای مثال در استان‌ها و شهرهای صنعتی‌ترِ ایران مانند اراک و برخی شهرهای خوزستان، چنین ایده‌ای در روابط تولیدی تبلور یافته و نیروهای تولید و کارگران هستند که چنین افقی را دنبال کرده‌اند و به واسطه آن، مطالباتشان را تئوریزه کرده‌اند.

اما در یک شهرِ غیرصنعتی و غیرتولیدی مانند مریوان که اقتصاد آن به شدت وابسته به روابط تجاری و مالی «مرز» است، ایده خودگردانی، نمی‌تواند حولِ محورِ تولید پا بگیرد. این ایده هرچند زمانی که هنوز روابط تولیدی غالب، مناسباتِ مبتنی بر مالکیت و سیستم باجِ‌گیری خان‌ها بود، بر روابط تولیدی کشاورزی و مابه‌ازای سیاسی آن متکی بود. اما امروزه و با دگرگونی بنیان‌های اقتصادی و اجتماعی شهر از کشاورزی به روابط مالی سرمایه‌داری تجار مرزی و قاچاق، چنین ایده‌ای موضوعیت خود را از دست داده است.

با وجود این، گروه‌ها و نیروهایی مؤثر در سپهر سیاسی و اجتماعی شهر فعال‌اند که متناسب با تغییرات رخ‌داده، ایده خودگردانی و اداره شورایی را پیگیری کرده‌ و متناسب با سطحِ توسعه اقتصادی و اجتماعی زیستِ شهری، آن را تئوریزه کرده‌اند.

تجربه «کمیته محلات علیه کرونا»

برای مثال، «کمیته محلات مریوان علیه کرونا» ابداعی بود که راهنمای نظری آن چنین ایده‌ای بود. در دوران همه‌گیری کووید ۱۹ تنها در شهر مریوان با پیشینه خاص سیاسی‌‌اش بود که یک پویش مردمی موفق برای مقابله همگانی با آن شکل گرفت. کمیته محلات، یک تشکلِ مردمی بود که در چند شهرِ استان کردستان در آن دوره به راه افتاد. این تشکل‌ها که از دلِ نیازِ ضروری و فوری و روزمره جامعه به همیاری و ایجاد شبکه‌های حمایتی در وضعیت اضطراری همه‌گیری بیرون آمده بودند، در غیابِ اقداماتِ فوری و اثرگذارِ رسمی و در شرایطی که بوروکراسی دولتی و ملاحظاتش عجله‌ای برای اقدام جهت کنترل بیماری نداشت، این پویش‌های مردمی بودند که تا حدودی راه حل‌ها و مسیرهای تازه‌ای برای مبارزه با بیماری در پیش گرفتند و آن را در اختیار گذاشتند، راه حل‌هایی که اگرچه از لحاظ محتوایی هم‌پوشانی زیادی با محتوای گفتمان زیست‌پزشکی داشت، اما فرمِ آن ضرورتا همان فرمی نبود که دستگاه بوروکراتیکِ رسمی بهداشت و درمان می‌خواست.

نقطه آغازِ این پویش محله‌ای، شهرِ مریوان بود. با الگو گرفتن از فعالتیهای کمیته‌های محلات در این شهر، در دیگر شهرها هم حرکتهای مشابهی به راه افتاد. این پویشِ مردمی، محله‌محور بود و عملکردش متکی بود به اعتماد اجتماعی موجود میان بخشِ فعال و پیشرو جامعه با دیگر بخش‌های آن.

تناقضِ «مداخله» و «عدم مداخله» حاکمیتی

در شرایطی که حمایت‌ها و اقداماتِ مؤثر و به موقع دولتی و همگانی غائب باشد، فرصت برای ظهور شیوه‌های دیگری از مدیریت و جریانِ کارهای روزانه فراهم می‌شود. به طور کلی حاکمیت نئولیبرالِ ولایی ایران درگیرِ یک تناقض است که تداومِ آن، با وجود محدودیت‌ها و دشواری‌هایی که بر زندگی تحمیل می‌کند، فرصتی را هم برای گذار از الگوهای مدیریتی‌اش فراهم می‌کند. حاکمیت با اتکا به ایدئولوژی سفت و سختِ اسلامی‌اش از یک سو کنترلِ تمام و کمالِ افراد و جامعه را در دستور کار قرار داده و از سوی دیگر، در پیش گرفتن رویه‌های نئولیبرالی در اقتصاد، مانعی شده در برابر این دخالتِ تام. یعنی از یک طرف، ایدئولوژی ولایی خواهان در چنگ گرفتن همه چیز و همه‌کَس است و از سویی دیگر برنامه‌های نئولیبرال حاکمیتی مبتنی است بر «عدم مداخله» در خدمات اجتماعی. این تناقض اساسی، یک حفره و یک شکاف را به وجود می‌آورد که فرصتی در اختیار گروه‌های مردمی‌ می‌گذارد تا هرچه بیشتر در زندگی روزمره پیش‌روی کنند.

در شهرِ مریوان که نمونه مورد بحث ما است، این تناقض در حالِ شکوفا کردنِ شیوه‌هایی از مدیریت غیرمتمرکز و همگانی برای اداره جامعه و محله است، آن هم در میان مجموعه مردمی که شاید هیچ‌گاه شعار «اداره شورایی» را نشنیده‌اند و یا هرگز دریاره مسئله «خودگردانی» به سبک و سیاق روشنفکران فکر نکرده‌اند. اما ضرورت‌های زندگی و نیاز، آن‌ها را در عمل به سمت چنین ایده‌ای سوق داده است.

Ad placeholder

یک نمونه زنده «خودگردانی»

یک نمونه حاضر و مشهود از حرکت به سمتِ «خودگردانی» در کوچه‌های خاکی و بی‌امکانات محله نوبهار این شهر قابل مشاهده است. موضوع از این قرار است: شهرداری و دیگر سازمانهای دولتی و خدماتی شهری، کوچکترین کاری در این محله انجام نمی‌دهند. به این بهانه که بیشتر زمین‌های آن قول‌نامه‌ای بوده و خانه‌ها هم بدون مجوز ساخته شده‌اند. این در حالی است که درصد قابل توجهی از جمعیت شهر، در همین محله سکونت دارند و در حدِ توانِ مالی‌شان برای خود خانه‌ای ساخته‌اند.

گرد و خاکِ تابستان و گِلِ زمستان معضلی بزرگ برای ساکنان محله بوده و هست. آن‌ها اما به این نتیجه رسیده‌اند که منتظر ماندن برای زمانی خیالی که مسئولان شهری همتی کنند و دستِ‌کم خیابان‌ها و کوچه‌های محله را آسفالت کنند، بیهوده است. به همین دلیل هم چند سالی است خودشان دست به کار شده‌اند. اعضای هر کوچه پول جمع می‌کنند و هزینه آسفالت یا سیمانِ کوچه خود را تهیه می‌کنند. سپس کار را با نظارت جمعی و همکاری پیش می‌برند. و در نهایت چون هزینه و زحمتِ آسفالت محله بر دوش خودشان بوده، با جان و دل از آن محافظت می‌کنند و در برابر آن خود را مسئول می‌دانند. محله را متعلق به خود می‌دانند و از آن محافظت می‌کنند.

زیرسازی و سیمانِ‌کاری چند کوچه به صورت همکاری محله‌ای در نوبهار مریوان: پائیز ۱۴۰۱
زیرسازی و سیمانِ‌کاری چند کوچه به صورت همکاری محله‌ای در نوبهار مریوان: پائیز ۱۴۰۱

در چنین ابداع‌هایی کار به سرعت و با دقت پیش می‌رود. چرا که نه بوروکراسی دولتی مانع آن می‌شود، نه لازم است رشوه‌ای پرداخت شود و نه واسطه و پیمانکاری وجود دارد. این به زبان ساده یک الگوی ملموس از «خودگردانی» و تبلور حاکمیت «شورا» در محله است، شورایی که برآمده از نیازهای خود اهالی یک محله است و تقریبا از همه آن‌ها هم تشکیل شده. عملکردش شفاف است و هیچ هزینه و منابعی در جریان آن حیف و میل نمی‌شود. هر خانواده پولی در حدود ۶ تا ۱۰ میلیون تومان پرداخت می‌کند و می‌تواند از نوع هزینه و خرجِ آن اطلاعی دقیق داشته باشد.

خودگردانی و قدرت شورایی، مفاهیمی عجیب و دور از ذهن نیستند، بلکه ریشه در همین مجموعه کارهای مشابه در زندگی روزانه مردم دارند که خودشان ناخودآگاه آن را می‌یابند و انجام می‌دهند.

در دوره جنبش انقلابی جاری، شعاری که در یک سمتِ شهر و اغلب در محه‌های کوره موسوی و تپه موسک فریاد زده شد، در سمتِ دیگر شهر و در محله نوبهار در حالِ اجرایی شدن است. فصل زمستان دارد می‌رسد و نگرانی از گِلی شدن لباس‌ها و ماشین‌ها و کفش‌ها مردم را به سمتِ یک نوع خودگردانی در آباد کردنِ محل زندگی سوق داده است. مردم هر کوچه همان کوچه خود را آسفالت می‌کنند و آن را به کوچه دیگر متصل می‌کنند. این انگیزه‌ای می‌شود برای انجام همان کار توسط همسایه‌های دیگر و کارهای مشابه. خودگردانی دستِ‌کم در سطحِ محله‌ای، همین است و چیز دور از ذهنی نیست. این می‌تواند به الگویی برای اداره سایر عرصه‌های زندگی اجتماعی هم تبدیل شود.

Ad placeholder