در این‌که تهران از نظر فرهنگی و اقتصادی و سیاسی و اصولاً به لحاظ امکانات شهری مرکزیت دارد، تردیدی نیست. شاید به همین دلیل پیش از انقلاب بسیاری از نویسندگان و شاعران ایرانی که اغلبشان هم در شهرستان‌ها متولد شده بودند، برای برخورداری از امکانات فرهنگی کشور و عرضه بهتر آثارشان به تهران مهاجرت می‌کردند. مهاجرت به تهران البته فقط به نویسندگان شهرستانی محدود نمی‌شود، بلکه بسیاری از دهقانان نیز به‌خاطر تبعیض‌ها و نابرابری‌های اقتصادی و در آرزوی به دست آوردن کار از روی زمین‌هایشان کنده می‌شدند و به تهران مهاجرت می‌کردند.

آیا به‌راستی تهران شهری‌ست که در آن استعدادهای ادبی پرورش می‌یابند و شناخته می‌شوند؟
آیا به‌راستی تهران شهری‌ست که در آن استعدادهای ادبی پرورش می‌یابند و شناخته می‌شوند؟

بسیاری از کارشناسان اعتقاد دارند که اصولاً یکی از دلایل شکل‌گیری انقلاب همین روستائیان حاشیه‌نشین‌ و زاغه‌نشینان بودند. در برخی آثار نویسندگان ایران، برای مثال در داستان «سایه به سایه» نوشته غلام‌حسین ساعدی و در رمان دو جلدی «بچه‌های اعماق» از مسعود نقره‌کار می‌توان با فرهنگ این حاشیه‌نشینان آشنا شد. «جای خالی سلوچ» نوشته محمود دولت‌آبادی هم به کنده شدن اجباری دهقانان از روی زمین‌هاشان و مهاجرت ناگزیر آنان به شهر در سال‌های پیش از انقلاب می‌پردازد.

اما آیا پس از انقلاب از نظر فرهنگی وضع شهرستان‌ها دگرگون شد یا این‌که هنوز هم شهرستان‌ها از نظر فرهنگی و اقتصادی از یک زندگی پیرامونی برخوردارند؟

رضا قلی‌زاده
رضا قلی‌زاده

رضا قلی‌زاده، وبلاگ‌نویس و کاریکلماتوریست اهل گرمسار است و تحصیلاتش را در رشته روابط بین‌الملل به پایان رسانده است. او از تمرکزگرایی به عنوان یکی از ویژگی‌های مهم ایران یاد می‌کند و درباره وضعیت فرهنگی شهرستان‌ها می‌گوید: «معمولاً دانه‌درشت‌های ادبی، سیاسی، فرهنگی و ورزشی در تهران گردهم جمع می‌شوند. البته این خاصیت جامعه ایرانی و از ویژگی‌های تمرکزگرایی در حوزه فرهنگی و سایر حوزه‌ها است. از طرفی به دلیل توزیع ناعادلانه بودجه در شهرستان‌ها، امکانات رسانه‌ای در تهران متمرکز هستند، در حالی‌که در شهرستان‌ها بودجه انجمن‌های ادبی و فرهنگی و حتی “ان جی او”‌ها بسیار محدود‌تر از هیأت‌های مذهبی است. البته وضعیت مراکز استان‌های بزرگ مثل اصفهان و خراسان رضوی بهتر از شهرستان‌ها است. به نظرم این روش درستی نیست، بودجه باید تقسیم شود. بسیاری نتوانستند به شهرهای بزرگ‌تر یا مرکز استان بروند از این رو استعداد آن‌ها در زمینه ادبیات، شعر یا ورزش از بین رفته است.»

رضا قلی‌زاده: از نظر حاکمیت جمهوری اسلامی جمع شدن عده‌ای دور یکدیگر هم خطرناک است. اساساً پاشنه آشیل جمهوری اسلامی “ان جی او”‌ها و محافل ادبی‌ست. چرا که می‌دانند این روشنفکران هستند که محفلی ایجاد می‌کنند و می‌توانند سر بزنگاه‌های تاریخی، تحولی ایجاد کنند.

امید صباغ‌نو، از سال ١٣٧٦ به شعر روی آورده و تاکنون از او سه مجموعه‌غزل منتشر شده و یک مجموعه غزل دیگر هم در دست انتشار دارد. او درباره وضعیت فرهنگی شهرستان‌ها و امکاناتی که برای شاعران و نویسندگان وجود دارد، می‌گوید: «من مدتی در شهرستان زندگی کرده‌ام و در جلسات ادبی که در شهرستان‌ها برگزار می‌شود هم شرکت کرده‌ام. به‌نظرم تهران با همه شهرها فرق می‌کند. تهران کلان‌شهری است که همه چیز در آن به‌گونه‌ای کلان تعریف شده است. همین موضوع باعث می‌شود که شاهد کوچ دوستان نویسنده و شاعرمان از شهرستان‌ها به تهران باشیم. آن‌ها عملاً در شهرهای کوچک‌تر از تهران راهی برای موفقیت خود نمی‌بینند و به اصطلاح آب در هاون می‌کوبند. در تهران امکان شرکت در جلسات اسم و رسم‌دار و دیدار بزرگان مهیاست. تهران امکان برقراری ارتباط با ناشران خوب را به شاعران می‌دهد و همین قضیه باعث می‌شود روزبه روز بر تعداد شاعران و نویسندگان شهرستانی در تهران افزوده شود.البته این را هم بگویم که در حال حاضر تعداد زیادی از شاعران خوبی که تهرانی حساب می‌شوند، تهرانی نیستند و فقط ساکن تهران هستند.»

مهاجرت اما فقط به دلیل تبعیض‌های فرهنگی و اقتصادی اتفاق نمی‌افتد. حرکت از پیرامون به سوی مرکز هم فقط به مهاجرت از روستا به شهرستان و از شهرستان به تهران محدود نمی‌گردد.

پتروس هان، جامعه‌شناس برجسته دلایل متعددی را برای مهاجرت انسان‌ها و ریشه‌کن شدن فرهنگی آنان برمی‌شمرد: افزایش جمعیت، دلایل اجتماعی – فرهنگی برای مثال تبعیض‌های قومی، ناآرامی‌های سیاسی، محرومیت‌های اقتصادی، بحران‌های زیست‌محیطی و همچنین جنگ‌های داخلی. مجموعه این عوامل باعث شده که ملت‌ها با فرهنگ‌های گوناگون در عصر ما با یکدیگر تصادم داشته باشند. هانس مگنوس انسنزبرگر در جستاری به نام «مهاجرت» خط سیر اقوام و ملت‌ها را ترسیم می‌کند و نشان می‌دهد که چگونه مهاجرت گسترده انسان‌ها در دوران ما، پیرامون و مرکز را با یکدیگر در یک تعامل و تصادم فرهنگی قرار می‌‌دهد.

رضا قلی‌زاده در این میان به سویه‌های مثبت و برانگیزاننده مهاجرت فرهنگی اشاره می‌کند. می‌گوید: «این رفت و آمد‌ها بین مرکز و پیرامون باعث شکوفایی آثار شاعران و نویسندگان می‌شود.»

امید صباغ‌نو
امید صباغ‌نو

او در ادامه می‌افزاید: «در طول این سال‌ها کمتر شاعری دیده‌ایم که به صورت محلی یا در حوزه فرهنگی یک نقطه خاص بیندیشد. بیشتر شعرا فرامنطقه‌ای می‌اندیشند. به خاطر همین ارتباطات و مهاجرت‌هاست که گویش مشهدی، لهجه اصفهانی یا لهجه لری در شاعران تأثیر گذاشته است. اصولاً اقتباس از فرهنگ و محیط باعث غنای یک اثر ادبی می‌شود. چه بسا که اگر مهاجرت نمی‌کردند به آن غنای ادبی نمی‌رسیدند. »

بسیاری از شاعران ساکن در شهرستان‌ها این را حق خود می‌دانند که در محافل و نشست‌های نقد ادبی پایتخت حاضر شوند و امید دارند که به این ترتیب آثارشان در سطح وسیع‌تری دیده و معرفی شود.

قلی‌زاده می‌گوید: «ما در شهرستان گرمسار، سارا حیدری و علی رضا غزوه، دو شاعر مطرح کشوری را داریم که البته خارج از گرمسار زندگی می‌کنند. این دو پتانسیل شاعری داشتند ولی برای بیشتر شدن ظرفیت شعری خود به شهرهای بزرگ‌تر رفتند و با شاعران بزرگ و مطرح کشور ارتباط گرفتند. از سوی دیگر شاهد هستیم که بسیاری از شاعران و نویسندگان که از شهرستان‌ها به تهران آمدند همانند سایر شهروندان تهرانی با موج گرانی روبرو شدند، از این‌رو به کرج، نزدیک‌ترین شهر به کلان‌شهر تهران رفتند و ماندگار شدند. به طوری که کرج اکنون به یک قطب ورزشی و فرهنگی تبدیل شده است. با استان شدن کرج این شهر به پتانسیلی برای تمرکز شاعران و تشکیل انجمن‌های ادبی تبدیل شده است. این موج پیش از این در تهران ایجاد شده بود.»

دکتر محمد رضا نیکفر، نویسنده و پژوهشگر فلسفه در گفت‌و‌گویی که بابک مینا با او انجام داده، پیشینه شکاف‌ها و تبعیض‌های اجتماعی را برمی‌رسد. می‌گوید: «در تلاطم انقلاب، عده‌ای از حاشیه به جانب مرکز روی آوردند، در نهایت یک نظام تبعیض جدید ایجاد شد که هم مجموعه‌ای از تبعیض‌های برنامه‌ای برقرار کرد و هم بُعد تازه‌ای به شکاف مرکز و پیرامون داد. توده‌ انبوهی را به سمت مرکز کشاند، در حالی که جایی نمی‌توانست به آنها بدهد. آنان پا در رکاب مانده‌اند و آنچه وضعیت را در ایران بسیار پیچیده می‌کند حاشیه‌ای است که هنوز چشمش به مرکز است و در شرایطی ممکن است سخت‌ترین ضربه را به مرکز بزند. رصد کردن این توده کار مشکلی است.»

امید صباغ‌نو هم  نظام تبعیض را به عنوان یکی از مهم‌ترین عوامل ریشه‌کن شدن شاعران و نویسندگان ایرانی از زادگاهشان برمی‌شمرد. او می‌گوید: «همه ما به نوعی از سرزمین مادری‌مان کوچ کرده‌ایم با این امید که چیزهایی را که در شهر خودمان نداشتیم در تهران بیابیم. اگر مسئولان امر بستر را طوری مهیا می‌کردند که هر کسی بتواند در شهر خودش به فعالیت بپردازد و در عین حال از امکانات کافی برخوردار باشد طبیعتاً الان نباید شاهد کوچ روزانه دوستان شاعر می‌بودیم. اما هستیم. یعنی هنوز کم‌لطفی مسئولان شهرستانی ادامه دارد و کوچ اجباری دوستان شاعر هم همین‌طور.»

امید صباغ‌نو:  ما از سرزمین مادری‌مان کوچ کرده‌ایم با این امید که چیزهایی را که در شهر خودمان نداشتیم در تهران بیابیم.

در استان تهران ۶۰۰ کتابخانه عمومی وجود دارد، در حالی‌که در استان هرمزگان فقط ۵۳ کتابخانه وجود دارد. البته تعداد کتابخانه‌های عمومی در کشور به هیچ وجه بیانگر این نیست که تا چه حد مردم به کتاب‌های مورد علاقه‌شان دسترسی دارند. معمولاً کتاب‌های مذهبی یا آثاری که مورد تأیید حکومت است به کتابخانه‌های عمومی راه پیدا می‌کند. اما با این‌حال از همین آمار ساده می‌توان به ژرفای فقر فرهنگی در برخی مناطق محروم ایران پی برد. در شهرستان‌ها معمولاً همین کتابخانه‌های عمومی، با اهداف رسانه‌ای از پیش‌تعیین شده، انجمن‌های ادبی هم برگزار می‌کنند. به دلیل همین سیاست‌های فرهنگی رسمی و به‌فرموده، شبکه‌های اجتماعی و وبلاگ‌ها به‌تدریج جایگزین فصل‌نامه‌ها و گاهنامه‌های مستقل ادبی و همچنین محافل شعرخوانی و داستانخوانی شده‌اند.

رضا قلی‌زاده درباره رویکرد مسئولان وزارت ارشاد در برابر محافل ادبی و آینده انتشار آثار فرهنگی در ایران می‌گوید: « به خاطر مخالفت دولت، تبادل ارتباط، حضور مستمر و نزدیک و نقد شعر در ایران کمتر است چرا که دولت اجازه نمی‌دهد گروهی در ایران شکل بگیرد. از این رو همه به نت روی می‌آورند. از طرفی می‌بینیم دیدار حضوری با شاعران بزرگ و محافل ادبی بسیار کاهش یافته است. برای نمونه، مشابه جایی مثل کافه نادری که روزگاری پاتوق فرهنگی شاعرانی نظیر صادق هدایت و شاملو در تهران بود اکنون وجود ندارد. اساساً اجازه تأسیس چیزی به اسم پاتوق فعالان ادبی نه تنها در تهران بلکه در اصفهان، مشهد یا شهرهای کوچک نیز صادر نمی‌شود. این در حالی است که در کشور همسایه ایران، ترکیه، وجود تعداد زیاد کافه‌ها و پاتوق‌های فرهنگی به یکی از عوامل رشد ادبیات ترک تبدیل شده است. این کشور شاعرانی نظیر ناظم حکمت دارد که تقریباً با ما هم‌دوره هستند. در حال حاضر کسانی که در ترکیه هستند و کمترین استعداد در زمینه‌های هنری و ادبی دارند شناسایی و حمایت می‌شوند. این درحالی است که متأسفانه بیشتر محفل‌های دائم ادبی و خانگی شعرخوانی و نقد ادبی در ایران تعطیل شده‌اند.»

حسین جنتی
حسین جنتی

باید در نظر داشت که بسیاری از شاعران جوان به ویژه شاعران ساکن شهرستان‌ها با هزینه شخصی کتاب‌هایشان را در شمارگان ۳۰۰ الی ۵۰۰ نسخه منتشر می‌کنند و سپس در عرضه آثارشان با مشکل روبه‌رو می‌شوند.

قلی‌زاده در ادامه به شدت یافتن رویکردهای سلبی دولت در برابر فعالیت‌های فرهنگی اشاره می‌کند و می‌گوید: «در سال‌های اخیر دامنه خط قرمز دولت دور حوزه‌های فرهنگی تنگ‌تر شده است. این محدودیت شامل غزل‌سرایان و شاعران اجتماعی نیز شده است. حتی ایرانی‌های مسیحی یا زرتشتی هم اجازه ندارند که در مورد نگرش مسیحیت یا زرتشتی اثری ادبی بنویسند. در گذشته شاهد سخت‌گیری‌های دولت برای کانون نویسندگان ایران یا انجمن قلم و بستن فله‌ای نشریات بودیم و امروز از نظر حاکمیت جمهوری اسلامی جمع شدن عده‌ای دور یکدیگر هم خطرناک است. اساساً پاشنه آشیل جمهوری اسلامی “ان جی او”‌ها و محافل ادبی‌ست. چرا که می‌دانند این روشنفکران هستند که محفلی ایجاد می‌کنند و می‌توانند سر بزنگاه‌های تاریحی، تحولی ایجاد کنند. آقایان به این نکته به خوبی واقف هستند و در داخل ایران با همه نوع نشستی مخالفت می‌کنند مگر اینکه این نشست‌ها به حاکمیت مشروعیت بدهد. اساساً جامعه ایران جامعه آزاد و پویایی نیست حتی برای برگزاری محافل خصوصی دو یا سه نفره نیز مشکل ایجاد می‌کنند. در برخی از نقاط دنیا به ویژه حکومت‌های دیکتاتوری برای مثال در کشور چین فعالیت نویسندگان و شاعران بسیار محدود است. اینجا در ایران نیز می‌بینیم که خط قرمزهر روز تنگ‌تر از گذشته شده است. در این سال‌ها اغلب دیدارهای شاعران و نویسندگان یا در جلسات شعرخوانی صورت می‌گیرد یا در مراسم ختم و تشییع جنازه و کنار قبر یک هنرمند. اساساً این دیدار‌ها نه به بهانه تولد یا ازدواج یک هنرمند بلکه به بهانه مرگ یک شاعر یا نویسنده صورت می‌گیرد.»

حسین جنتی که نزدیک به ۱۵ سال است غزل می‌‌سراید، بر آن است که زندگی در شهرستان‌هایی که از امکانات اندک فرهنگی برخوردارند مانع از شکوفایی و شناخته شدن استعدادها می‌شود. او می‌گوید: «با شرایط موجود هر کس از تهران دور باشد کلاهش پس معرکه است. شما اگر استعداد شگفتی هم داشته باشی، در شهرستان صدایت به جایی نمی‌رسد.»

شاعران در شهرستان‌ها همواره گلایه دارند که به صورت گمنام و بدون داشتن محفل یا نشستی‌ ادبی، شعرهای بسیار خوبی ارائه می‌کنند اما کمتر ناشری از آن‌ها حمایت می‌کند از این رو اصلاً دیده نمی‌شوند. در بیشتر مواقع نیز بسیاری از ناشران با شعرهای شاعران ساکن در شهرستان‌ها به‌ صورت حرفه‌ای برخورد نمی‌کنند به طوری که اغلب ناشران خصوصی ترجيح می‌دهند شعرهای شاعران صاحب‌نام را منتشر كنند و كمتر برای شاعران تازه‌كار و جوان سرمايه‌گذاری می‌كنند.

حسین جنتی: با شرایط موجود هر کس از تهران دور باشد کلاهش پس معرکه است. شما اگر استعداد شگفتی هم داشته باشی، در شهرستان صدایت به جایی نمی‌رسد.

حسین جنتی که چندی پیش مجموعه‌ای از اشعارش به نام «ن» را منتشر کرده است، در ورامین، در جنوب شرق تهران زندگی می‌کند. او می‌گوید: «من در یک فاصله سی – چهل کیلومتری تهران ساکن هستم و فکر می‌کنم همین فاصله کافی است تا شما از کاروان جا مانده باشید، خوشبختانه به خاطر نزدیکی به تهران هر روز در تهران هستم و در واقع فعالیت ادبی من هم در تهران ادامه پیدا می‌کند، ورامین هیچ جایی برای پیشرفت ندارد، همه بزرگان در تهران هستند و بهترین جلسات و همایش‌ها در همین تهران برگزار می‌شود.»

در سال‌های پیش از انقلاب محافل ادبی در برخی شهرستان‌های بزرگ ایران رونق داشت. محفل ادبی جنگ اصفهان منشأ تحولات ژرف در داستان‌نویسی ایران بود و مهدی اخوان ثالث و دکتر شفیعی کدکنی از محافل شاعران خراسانی برآمدند. در آن سال‌ها معمولاً اگر شاعر یا نویسنده با استعدادی از شهرستان به تهران مهاجرت می‌کرد، شناخته و حتی گاهی مشهور می‌شد.

در چند سال اخیر بسیاری از شاعران شهرستانی، زندگی در تهران را به ماندن در شهر و دیار خود ترجیح دادند. اگرچه آنها نیز شعرشان را به گوش‌ تهران‌نشينان رساندند، اما بیشتر آنها پس از مدتی به خاطر مصائب و مشکلات این کلان‌شهر به حومه‌‌ها رانده شدند. البته بیشتر این شاعران پس از مدتی فاصله گرفتن از تهران، محافل فرهنگی و ادبی بسیاری تشکیل دادند. اکنون بسیاری از این شاعران پس از سال‌ها زندگی در تهران یا حومه پایتخت، به فكر بازگشت به شهر و دیارشان هستند. برخی دیگر نیز به خاطر مشکلات ناشی از سوء‌مدیریت‌های فرهنگی و تنگناهای موجود در ادامه فعالیت‌های فرهنگی خود، ناامید و دچار روزمرگی شده‌اند و در خیال شهر و زادگاه‌شان روزگار می‌گذرانند.

در مورد مسئله مرکز-پیرامون

ادبیات داستانی و چندپارگی‌های فرهنگی ایران

رسانه و صداهای “دیگر”

توسعه، تبعیض و چندپارگی

اقلیت‌ها و همگرایی در ایران

ترک‌ها، تکثرگرایی و مسئله همبستگی

رسانه و جامعه متکثر‌؛ گفت‌وگو با مهدی جامی