منصوره شجاعی − در آبانماه آن میزان از اعتراضهای گسترده اقشار فقیر و متوسط پایینی جامعه، و آن میزان از افراد کشته و دستگیر شده، مصداق قیامی مظلومانه برعلیه بیعدالتی، بر علیه فساد دستگاه حاکم و فقر روز افزون بود.
■ کشتار آبان ۹۸ نقطه بیبازگشتی را در کارنامه جمهوری اسلامی رقم زد
آرش جودکی − دیماه ۹۶ نشان داد که لایههای فرودستتر جامعه این پندار را که سهمی، هرچند سمبولیک، در نظام جمهوری اسلامی دارند، از دست دادهاند. در همین فاصله، بخشهایی از جامعه که پیشتر در هرم اجتماعی جایگاهی میانی داشتند، بیشتر و بیشتر به سوی لایههای پایینی رانده شدهاند. گستردگی و شدت خیزش آبان ماه ۹۸ نمود آشکار همین روند بود.
■ آبان ۹۸ و الاهیات نئولیبرال جمهوری اسلامی
امیر کیانپور − روند نئولیبرالیسم تنها به خصوصیسازی، موقتی شدن قراردادهای کار، رشد و تکثیر موسسات مالی و اعتباری، حذف یا کاهش یارانه و … خلاصه نمیشود، بلکه همزمان استحاله ولایت فقیه به یک شرکت تجاری فراملی با صدها نهاد و نمایندگی ریز و درشت را در برمیگیرد.
■ چشمانداز سیاسی ایران پس از خیزش آبان و ترور سلیمانی
عبدی کلانتری – دو جناح حاکم در ایران به این نتیجه رسیدند که باید از جنگ با آمریکا بپرهیزند چون پس از خیزش مردمی، سرشاخ شدن با استکبار بازی با آتش است و همچنین به نحوی که ظاهری آبرومند داشته باشد باید به سمت نوعی «برجام ۲» حرکت کرد تا تحریم نفتی پایان یابد.
■ تز «موتور کوچک، موتور بزرگ» هنوز کارآمد است
اكبر معصوم بيگى − جنبش گسترده، بیسابقه، خونین و تمام کننده سال ۹۸ اساساً حاصل به میدان آمدنِ اقصای جامعه، یعنی فقیرترین، از طبقه افتادهترین و فراموششدهترین لایههای طبقه کارگر و زحمتکش ایران است.
■ خیزش آبان، نمود گذر نظام از نقطه تکینگی
فریدون احمدی − جمهوری اسلامی در سقوط به قعر نیستی و حفره سیاه تاریخ از نقطه تکینگی گذر کرده است و شواهد نشان از ان دارند که هیچ گریزی از این سقوط ناگزیر ندارد تنها شاید بتواند سرعت آن را، آن هم اندکی تغییر دهد. خیزش آبان آن نقطه عطف و نمود گذرنظام از آن نقطه تکینگی بود.
■ پیوستگی و ناپیوستگی در خیزشهای اعتراضی
ایرج مصداقی – میان خیزشهای اعتراضی پیوستگی مضمونی وجود دارد، در عین حال مشکل ناپیوستگی است: عدم پیوند بین اقشار مختلف جامعه.
■ نبرد بر سر تصاحب، نبرد علیه تصاحب
محمدرضا نیکفر − انتخاب جبهه سیاسی، انتخاب میان نبرد علیه نفسِ تصاحب کشور و اِعمال ولایت بر آن است یا شرکت در نبرد بر سر تصاحب به نفع این یا آن “صاحب”.
بهروز فراهانی − تا زمانی که کارگران واحدهای بزرگ صنعتی دست به اقدام اعتراضی مطالباتی – سیاسی نزنند، امکان درهم شکستن ماشین سرکوب فراهم نمیشود. اما نه کمیته مخفی که یک سازمان سراسری کارگری مشکل را حل خواهد کرد.
■ آنچه با اطمینان میتوان درباره چشمانداز آینده گفت
کاظم کردوانی – تازمانیکه حرکتهای بزرگ فرودستان با حرکت طبقهی متوسط ایران گره نخورد و شکلهای مشخص سیاسی، اجتماعی، اقتصادی به خود نگیرد نتیجهی دلخواه به دست نمیآید.
■ ظهور و بروز دوباره «سیاست خیابان» در اعتراضات بنزین
شاهو سروآبادی − این نوع از سیاست اغلب در شرایطی تاریخی ـ اجتماعی فرصت ظهور پیدا میکند که سایر راهحلهای مرسوم مدنی و سیاسی شکست خورده باشند، یا طبقات ستمدیده مطالبات و خواستهای واقعیشان را در آنها نیافته باشند و نتایج ناامیدکننده آنها در خاطرات جمعی طرفهای درگیر در منازعات حک شده باشد.
■ چشم انداز: تشدید تعارض جمهوری اسلامی با جامعه
بهزاد کریمی − جامعه میماند، و جمهوری اسلامی میرود. نظام در خود فاقد ظرفیت اصلاح است؛ دیگر در سرازیری فروپاشی قرار دارد.
■ چرا به جای محمدرضاشاه، به نفع رضاشاه شعار میدهند؟
آرش سرکوهی − مردم ایران برداشت مشخصی از رضا شاه دارند که اتفاقاً صدا و سیمای جمهوری اسلامی آن را تبلیغ و تشدید کرده است: شاهی مستبد و پرقدرت اما تجددخواه و از همه مهم تر ضد روحانیت و حتی دین.
■ پاسخگو نبودن حکومت و انتقال فشارهای خارجی به طبقات کمدرآمد
جلیل روشندل − اعتراضات ۱۳۹۶ هیچوقت خاتمه نیافت، همان طور که نمیتوان گفت پرونده اعتراضات امسال بسته شده است.
■ اعتراضات آبان ۹۸: خواست تغییر کلیت سیستم
روزبه میرابراهیمی − مهمترین شباهت اعتراضات دیماه ۹۶ با اعتراضات آبان ۹۸، عدم وابستگی فکری آنها به جریانهای داخل جمهوری اسلامی بود. غاطبه معترضان در این دو خیزش، به هیچ کدام از جریانهای سیاسی درون ایران تعلق فکری نداشتند و اصولا خواهان تغییر کلیت سیستم بودند.
محمود صباحی − نوعی حیرتزدگی را در ریخت و رفتارِ همهیِ ایرانیان میتوان دید: دولتمردان حیرتزدهاند که با این همه کثافتکاری چگونه است که هنوز در قدرتماندهاند، و مردم از این حیرتزدهاند که چگونه هنوز هم با نظام کنار میآیند.
■ اعتراضات آبان ۹۸ : بیزاری همگانی از نظام حاکم
امید شمس − آشکارترین عامل خیزش آبان ۹۸ در نگاه نخست، بیزاری همگانی است. اما این بیزاری همگانی برآیند ایمان یافتن ایرانیان به از کار افتادن تمامساز و کارهای ادارهی کشور است و در نتیجه به محو شدن مشروعیت یک نظام.
فؤاد تابان − از دی ماه ۹۶ ما وارد مرحلهای شدهايم که جنبشهای سياسی و اقتصادی را به هم نزديک کرده و در يک قالب درآورده است. اين مهم ترين خصيصهی مرحلهی فعلی است.
■ آبانماه ۹۸، آغاز آخرین نبردها
محمود قزوینی − تحولی در چند سال اخیر در ترکیب طبقاتی جنبش مردم ایران برای سرنگونی رژیم اسلامی ایجاد شده که در اعتراضات دیماه ۹۶ و آبان ماه ۹۸ به طرز روشنی تجلی یافته است.
مریم قهرمانی − حاکمیت به مانند سابق، خود را فاتح سرکوب اعتراضات آبان نمیشناسد، و میداند این تلاطم نه تنها آرام نگرفته، بلکه با بوی خون عاصیتر شده است.
رقیه دانشگری − روند کلی حرکتهای اعتراضی چنین بوده است: به خواستههای اصلی زحمتکشان جامعه نزدیک تر شدهاند، از شرکت در انتخابات و انتخاب بد در برابر بدتر به سطح امروز رسیدهاند که شعارها مستقیماً خامنهای و کل دستگاه حکومتی را نشانه گرفتهاند.
■ چه “رفت” و “آمد”های دیگری در حال مهندسی است؟
ایرج فرزاد − سؤال مُهمی که پیشاروی ماست، دورنما و چشم انداز سیر تحولات آینده است.
■ جنبش حاشیهنشینان بییاور ماند
رضا علامهزاده − هنرمندان مسئولیت دائمی اجتماعی دارند. صدای همبستگی آنها با معترضان اما دیرهنگام بلند شد.
■ آبان ۹۸، خشونت و بهحاشیهراندهشدگان
مسعود باستانی − بحث درباره خشونت در آبان ۹۸
شهریار مندنیپور – پس از سالیان سال تحقیر، ایرانیان دوباره دارند حس میکنند که خود قهرمانِ خودند. در این میانه، دختران و زنان ایران شاهکارند. اسطوره گردآفرید کمرنگ میشود و حماسه اینان رنگینتر.
■ هنرمند نباید چشم بر وقایع و حقایق ببندد
حسن زرهی − ما “جماعتِ هنرمند”ی داریم که در حلقه های دولتی مشغول کار و معیشتاند، و به آنها خوراک ماندگاری و به مردم “سرگرمی مجاز ” می دهند، حق است در موردهایی که رژیم به مردم تعدی مضاعف می کند، آنها نیز از ارباب نان و جهان خویش بپرسند که چرا بر مردم چنین جور و تعدی روا میدارد.
■ جمهوری اسلامی ایران در حال مرگ
سعید رهنما − جمهوری اسلامی در حال مرگ است، اما متاسفانه مرگی بسیار کُند و بطیء، وسخت نیازمندِ کمک تا هر چه زود تر به زندگی اش پایان داده شود.
اصغر ایزدی – در دفاع از شعار دانشجویان: ” ایران، فرانسه، عراق، لبنان، شیلی…مبارزه یکی است؛ سرنگونی نئولیبرالیسم”.
■ چرایی ناکامی خیزشهای حاشیهنشینان در ایران
محمود روغنی – مشکل ناپیوستگی و فقدان رهبری در خیزشهای حاشینه نشینان جغرافیایی و اجتماعی در ۴۰ سال گذشته.
■ ارج بیانیه چند خطی میرحسین موسوی
امین بزرگیان − در چند روز گذشته بیانیهای را از «نخستوزیر دولت دهه شصت» خواندیم که متن آن در اوج نزدیکی به سرکوبشدگان و دوری از میراثداران آن سالهای سیاه است.
ایمان گنجی ــ نسبت اجتماعی برساخته جمهوری اسلامی در هیچ کدام از نسلهایش دیگر توان ساختن انسجام اجتماعی را ندارد. ارزشهایی که لایهلایه بدن حاکم را میپوشاندند، مرده اند. پادشاه لخت است، و همینقدر عصبانی و پرخاشجو.
■ سیاست زبانی نظام؛ چرا معترضان غیرعادی نامیده میشوند؟
سعید صادقی – قابل توجهترین نامی که در اتفاقات اخیر از جانب متحدان و طرفداران حکومت برای معترضان جعل شد «غیرعادی» بود. غیرعادی اما نه یک نام در کنار دیگر نامها که نام تمامی نامهای مخالفین است، از منافق و فتنهگر گرفته تا اغتشاشگر و شرور. غیرعادی فرض کردن مقدمه نامگذاری مخالفان است؛ و نامگذاری مرحله بالینی سرکوب به شمار میرود.
■ زنان و اعتراضات آبان ۹۸: جنگ رسانهای حکومت با زنان
فاطمه اختصاری − تأثیری که نمایش شجاعت و آزادگی یک زن در میان شلیک گلولهها و گاز اشکآور بر دیدگاه مردان حاضر دارد، عمیق و طولانی خواهد بود. تصویری متفاوت که میتواند تمام کلیشههای جنسیتزدهای را که سالها نهادهای آموزشی به خورد جامعه دادهاند در یک لحظه پاک کند و تصویری واقعی و برابر را جایگزین آن کند. شاید حکومت از همین تصویر تازه هراس دارد که اینگونه با تمام رسانههایش به جنگ زنان رفته است.
امیرارسلان صحت − نگاهی به مختصات خشونت سیاسی در اعتراضات آبان ۱۳۹۸
دریا فردوسیان − کشتهشدگان شاید انسانترینها بودهاند، آنجا که حیات اجتماعی را همپیوند با شبکهای از دیگران درک کردهاند. یا حتا حقیقیترین امیدواران، توانا به خشم و اعتراضی چنان زایا که جانشان را به امید تغییری در وضعیت به خطر افکندند.
ساسان صدقینیا − نیرویی که هم با تحریمها و هم با اساس این رژیم مخالف است، کنه قضیه را در عاملیت از پایین تودههای کارگر و تهیدست میداند. بقیه روایتها پروپاگاندا و موجسواری بر خون کشتهشدگان است
■ زنان، میدانداران اعتراضات بزرگ تاریخ ایران
مهدیه گلرو – این بار هم زنان ایرانی در خیابانها فریاد زدند و خلاف پنداشت حکومت و متفاوت با کلیشه زن ظریف و شکننده ظاهر شدند.
■ ما همه با هم نیستیم! – تحلیل وضعیت
محمدرضا نیکفر – بحران، از زیر که به رو بیاید، حرکت اجتماعی درمیگیرد و این خود فرصتی است برای دیدن جنبههای مختلف بحران. نگاه به وضعیت با نظر به خیزش آبان ۱۳۹۸
دریا فردوسیان ــ آنچه چشمگیر بوده در این یک هفته، غیاب هرگونه به رسمیت شناختن، در برابر اعتراضات آن مردمی است که دلایل بسیار آشکاری برای شروع و ادامهی اعتراض در اختیار داشتهاند.
■ علما و حکم بنزین – حکایت یک ناسازه
حسن یوسفی اشکوری − چند تن از مراجع دینی ابتدا با اعتراض مردم به گران شدن بنزین همسو شدند، اما بعدا با دفاع رهبر از گرانی، سنگ روی یخ شدند و زبان در کام کشیدند. دو نکته در باب آنان.
■ چگونه یک «سیاست عاقلانه» در جمهوری اسلامی منجر به شورشهای پرهزینه میشود؟
مهدی قدسی − روحانی از تمامی اصلاحات دیگر دست شست و سرانجام در جهت اصلاح یارانه بنزین قدم برداشت، چرا که اجرای آن برای دولت آسانتر بهنظر میرسید، اما فشار این سیاست بر دوش مردم بود.
وحید ولیزاده − دلیل اینکه چرا بدنهای مردم به آماج شماره یک نظام درآمده در این است که از مردم تنها بدنها باقی مانده. هیچ تشکیلاتی، حزبی، سازمانی انقلابی، پرچمی، سنگری، چیزی وجود ندارد در این جنگ.
■ از روح زمانه تا شبحاش: اعتراض علیه نولیبرالیسم در سرتاسر ایران
امین درودگر − افزایش قیمت سوخت و کاستن از یارانههای دولتی به آن پیشنهاد همیشگی صندوق بینالمللی پول بوده است. جمهوری اسلامی نیز در حال پیادهکردن همین پیشنهاد است اما از بیان علنی پیرویاش از این نهاد «استکبار جهانی» اجتناب میکند.
■ خودسانسوری، تحریف و سکوت با اینترنت رانتی
نعیمه دوستدار- چهار ماه پس از اهدای هدیه وزارت ارتباطات و فنآوری اطلاعات به خبرنگاران، کسانی از «اینترنت رایگان و بیفیلتر» خود استفاده کردند تا بگویند همه چیز در ایران آرام و «تحت کنترل» است.
امیر کیانپور − اعتراضات آبان ۹۸ اگرچه در امتداد اعتراضات دی ماه ۹۶ قرار میگیرد، اما دستکم بر دو تفاوت عمده میتوان انگشت گذاشت: تبدیل شدن آتش به زبان اعتراضات و از رسمیت افتادن نظم «روز»، ساعات اداری و زمان کار.
پیش بینی اینکه روزهایی چون ابان 98 خواهد آمد و خامنه ای و مزدوران و نوکران او با کشتار و سرکوب و جنایت هویت واقعی خود را به نمایش گذاشته و نقاب از چهره برخواهند داشت چندان سخت نبود. چون رژیمی که بر بنیاد فاشیسم و دیکتاتوری استوار شده است از کشتار و جنایت اجتناب نکرده و نخواهد کرد. حکومت هیچ دیکتاتور و جنایتکاری با کشتار و جنایت تضمین نشده و نخواهد شد تاریخ اینرا نشان داده و تاریخ تکرار خواهد شد.
esmail abdollahzadeh / 03 February 2020
بسیاری ازمردمان ایران برحسب کمبودها وگرانی ها وانزجار ازآنچه حکومت انجام داده ومی دهد شجاعانه به خیابان ها آمدند و هزینه کذافی که چه کشتار و ضرب وشتم و دستگیرهائی آنچنانی بوده است پرداخت کردند ولی این تظاهرات نتوانست میلیونها واکثریت جمعیت مردمی ایران به پشیبانی وحمایت آزانها درادامه تظاهرات تا به پذیرش خواسته هایشان ازطرف حکومت وادارد ..درحقیقت هردو تظارهرات همچون تکه ابرهای رعد وبرق زنان بهاری بودند که بعد ازگذشت چندروز خاتمه یافت …بسیاری ویا اکثریت مردم که درتظاهرات شرکت نکردند درحقیقت متظرشدند اگرتظاهرات با آنچه انجام دادند و هزینه سنگینی برایش پرداختند اگر موهبتی ایجاد کند مجانا” درآن سهیم شوند واگر این تظاهرات به کشتارودستگیری و ضرب وشتم خاتمه یابد انها ازآین فاجعه موردی شاملشان نشود که چنین هم شد…درحقیقت محض آنچه به ظهورفضای تظاهراتی انجامید رژیم اخوندی عمدی آن را طراحی کرده بود وانهم با موجودیت بیشماری ازبسیجی ها وسپاهی ها درحضورچنین تظاهراتی که به هرشکل وفرمی می بایستی مردمان مخالف ومبارز را به خیابانها می کشاندند حضور داشتند که درهمان فضای تظاهراتی فیلترشان کنند که حکومت آخوندی درآینده با اتش ها زیرخاکستر ها درگیرنباشد..درحقیقت تظاهرات این چنینی درکوتاه مدت دال بر کشورتکانی سیاسی حکومت اخوندی داشت که مخالفان را چذب و معدوم کند که چنین هم شد…علاوه برآنهم اقشاری ازسیاسیون مجلسی هم به دفاع ازتظارهرکننده برخواسته بودند درانتخابات مجلس آینده فیلتر ورد صلاحیت شدند…
حقیقتگو / 03 February 2020
پادشاه عریان و ترس از «حرامزادگی» جستاری پیرامون نظریه «توهم توطئه»
مقدمه: در نگاه «واقع گرای» طیفی از روشنفکران وطنی، رویدادها یا روندهای اجتماعی- سیاسی و تاریخی بایستی به دور از دخالت زمینه ها و «عوامل خارجی» و تنها با در نظر گرفتن عوامل و بسترهای درونی/ داخلیِ مرتبط تحلیل و ارزیابی شوند. دامنه این رویکرد، تحلیل حوادثی در مقیاس کوچکتر را هم در بر می گیرد؛ جایی که برای مثال سخن گفتن از نقش عوامل حکومتی در یک «اتفاق» (نظیر کشته شدن یک وکیل دادگستری در سانحه رانندگی، درست پس از تهدیدات و فشارهای سیستم امنیتی برای انصراف وی از وکالت یک زندانی سیاسی)، در صورتی که فاقد پشتوانه اسناد و مدارک «موثق» باشد، مصداقی از غلبه ی «توهم توطئه» انگاشته می شود.
این رویکرد «ناب گرایانه» که مدعی واقع بینی و پرهیز از توهمات «توطئه نگرانه» است، مدتهاست که به یک متدولوژی رایج در بینش نظری و تحلیل های سیاسی-اجتماعی بسیاری از فرهیختگان و روشنفکران ما مبدل شده است. در همین راستا پرهیز از «توهم توطئه» به مشخصه ثابتی در مشی کلی غالب بر رسانه های مین استریم در فضای مجازی و ماهواره ای نیز بدل شده است. وفاداران به پارادایم یاد شده، در بررسی یک رویداد تاریخی یا یک پدیده سیاسی هرگونه تحلیلِ در بردارنده ی «عامل خارجی/بیرونی» را با تکیه بر مردود بودن شاخص های فکریِ «توطئه اندیشی»، مردود و بی نیاز از تامل اعلام می دارند و نگرش های در بردارنده آن را غیر علمی و عوامانه -و لذا بی اعتبار- معرفی می کنند. با این حال تجربیات و شواهد فراوانی وجود دارد که نشان می دهند معیار فوق می تواند به راحتی در جهت حذف و سرکوب نگرش های نقادانه و کانالیزه کردن جریان اندیشه سیاسی مورد استفاده (ابزاری) قرار گیرد. از این رو لازم است مفهوم «توهم توطئه» و نیز رویکرد ناب گرایانه ی گریزان از آن مورد بازکاوی دقیق تر قرار گیرد تا از مرزهای توهم اندکی ابهام زدایی شود؛ ضرورت این واکاوی به ویژه از آن روست که در این گونه استنادهای نفی آمیز، خود نظریه توطئه بسط معنایی بی حسابی یافته است. به طور مشخص، در حالیکه گرایش عامه به توطئه انگاریِ رویدادها عموما محصول شفاف نبودن فضای عمومی حول یک پدیده یا پاسخگو نبودنِ سیاستمداران نسبت به عملکردهایشان در آن زمینه است، در رویکرد نابگرایانه مورد بحث، این زمینه های عینی نادیده گرفته شده و سطح بیرونی واقعیت به طور نابجایی تعمیم داده می شود تا هر گونه تردید و گمانه زنی در «روایت های جا افتاده» و مرسوم، ناشی از جهل و عوامزدگی قلمداد شود.
1- نگاه تاریخی
مقبولیت مفهوم توهم توطئه (1) ، Conspiracy Theory، و استنادهای روشنفکرانه به آن از سوی طیفی از روشنفکران و اندیشمندان ایرانی (به مثابه ی یک معیار سلبی در تحلیل های نظری و ارزیابی های تاریخی و سیاسی)، در حقیقت واکنش به ساده سازی ها و نگاه تقلیل گرایانه موجود در بینش عوام زده در دوره هایی از تاریخ معاصر ماست که رد آن را به سادگی می توان تا سال های پیش از 57 و حتا پس از آن یافت (در دوره پس از انقلاب 57، دشمن تراشی های ایدیولوژیک دستگاه تبلیغاتی حاکم، چنین واکنش هایی را توجیه و تشدید کرده اند).
به لحاظ پیشینه ی تاریخی می توان گفت شیوه ی نگرش دشمن مدار و توطئه محور که در دوره ای اقبال زیادی داشت، خود محصول عینی و زاده ی ناگزیرِ دورانی بود که عامل خارجی نقش آشکار و تعیین کننده ای در سرنوشت سیاسی و وضعیت کلان اجتماعی کشور داشت. به بیان دیگر شیوه ی نگرش یاد شده بازتاب عوامانه و تعمیم گرایانه ی حضور یک «واقعیت تاریخیِ» دردناک -وضعیت نیمه مستعمره گی ایران- در دوره ای نسبتا طولانی به وسعت تقریبی دو قرن بود. (از اوایل دوره ی قاجار کمتر روند و رویدادی در ایران بود که نمایندگان دولت های روس و انگلیس نقش موثری در آن ایفا نکرده باشند؛ نقشی که با زوال تدریجی حکومت قاجار و فروپاشی تدریجی اقتصاد کشور، هرچه پررنگ تر و تعیین کننده تر گردید).
از سوی دیگر نیروهای داخلی موثر در حیات سیاسی کشور، یعنی دستگاه حاکمیت و روحانیت و تا حدی هم روشنفکران، با بهره گیری از بار منفیِ واژه ی «اجنبی» نزد توده ی مردم، که تا حدی ریشه در «دیگری ستیزی» نهفته در مذهب اسلام داشت، برای توجیه اقدامات یا کوتاهی های خود و یا برای تحریک و بسیج مردم در جهت خواسته های خود به دفعات بهره برداری می کردند و بدین ترتیب زمینه ی عمومی برای گسترش و باور پذیریِ بیشتر تحلیل های فراگیر و مطلق گرایانه ی مبتنی بر حضور قاطع «دست بیگانه» در همه ی امور و شئونات کشور فراهم گردید؛ طوری که دخالت بیگانه به عنوان یک «پیش فرض» ثابت، کارکردی مانوس و پایدار برای تراوشات فکری اصحاب سیاست و نویسندگان و تحلیل گران سیاسی روزنامه ها و همچنین در ادبیات روزمره ی مخاطبان آنها یافت. طبعا عوام زدگیِ پیامد این مفهوم سازی، به تدریج هسته ی واقعیت نهفته ی در آن را چنان لوث و سخیف ساخت که همانند یک پس زمینه ی تصویری ثابت، بی نیاز از توجه و تامل گردید. این امر لاجرم به گونه ای از «عادی سازی» معضل و پذیرش عمومی این واقعیت دردناک تاریخی انجامید(2)، آن هم در دوره ای که اتفاقا دامنه ی حضور و نفوذ عامل خارجی در پهنه ی سیاست ایران هر چه بیشتر تثبیت می شد؛ از سوی دیگر بسامد زیاد و عوامانه نگاه توطئه اندیش در فضای عمومی، به مرور زمینه های یک واکنش نظری افراطی را نسبت به نگرش توطئه محور فراهم کرد؛ این واکنش همان است که در قالب انتقادیِ «تئوری توطئه» فرمول بندی شده و پیشاپیش همه ی امکانات و احتمالات دخالت و تاثیر گذاری عامل خارجی/بیرونی را در مفهوم منفی «توهم» گنجانده و از دور اعتبار خارج می سازد.
بنابراین می توان گفت در اینجا با دو نوع مطلق نگری روبرو هستیم :یکی «مطلق نگری عوامانه» ی به جا مانده از یک سنت تاریخی دراز در اندیشه ورزی سیاسی ایرانیان، که با فروکاستن تمامی پدیده های سیاسی به عامل خارجی، نقش عوامل و زمینه های داخلی و مسئولیت فردی و اجتماعی شهروندان را در روند تحولات و رویدادها نادیده می گیرد و نگاه انتقادی به درون را به حاشیه می راند (یا به طور مشابه در تحلیل روابط میان حاکمیت و مردم)؛ دیگری «مطلق نگری روشنفکرانه»، با سابقه ای نه چندان زیاد، که در واکنش به آن نگاه عوامانه و با تاکید بر معیار «واقع بینی»، نقش عامل خارجی/بیرونی را یک سره نادیده انگاشته یا به حاشیه می راند و بی آنکه به تاثیرات متقابل عوامل درونی و بیرونی توجهی نشان دهد، «دون کیشوت وار» بر شناسایی و چاره سازی عوامل داخلی تاکید می کند. با این توضیح که مطلق نگری عوامانه ی یاد شده که در دوره ی آغازین حیات خود از اقبال عمومی نخبگان و گسترش و رواج توسط آنان نیز برخوردار بود، بعدها با وقوع کودتای 28 مرداد و نیز ورود مفهوم «امپریالیسم» به ادبیات سیاسی ما از سوی جریانات مارکسیست، در سطح دیگری حیات تازه ای یافت و به طبع در سوی دیگر، واکنش های مخالف را نیز تشدید کرد.
بنابراین این نوع از رویکرد روشنفکرانه که در تعمیم افراطی خود، پدیده های آشکاری چون کودتای 28 مرداد را هم تنها از منظر بسترهای داخلیِ وقوع آن ارزیابی می کند (و یا نقش تاریخی آن را به عنوان شاخصی از تاثیر گذاریِ عامل خارجی در جهت گیری آتی حیات سیاسی-اجتماعیِ کشور به سوی انحطاط و تباهی کمرنگ جلوه می دهد)، در عین حال واکنشی است به ادبیات مارکسیستیِ کلیشه ای دهه های پیش از انقلاب 57 و سال های آغازین پس از آن. هم اینک نیز هر گونه انتقاد از دستگاه سیاست خارجی آمریکا و عملکردهای آن، به سهولت از سوی بسیاری با برچسب «هیستری آمریکا ستیزی» مواجه می شود و به طور کلی رویکردهای انتقادی چپ نسبت به دنیای کاپیتالیستی، تنها ناشی از توهمات ذهنی/ایدئولوژیک آنها قلمداد می شود و لذا بی نیاز از تعمق. به عبارتی در عرصه تقابل گرایش های سیاسی و در دوران فراگیر شدنِ جهانیِ گفتمان های مدافع «نظم» موجود (با داعیه های فرا ایدئولوژیک)، «توهم توطئه» هم یکی از ابزارهایی است که برای اعتبار زدایی از گفتمان های چپ به کار گرفته می شود.
2- واقع بینی یا دیدنِ گزینشی واقعیت
به گمان من توسل به نظریه ی «توهم توطئه» به شیوهای که در سال های اخیر برای بیپایه دانستن بحثی از اساس (و اعلام تلویحیِ پایان گفتگو حول آن) در فضای روشنفکری رواج یافته، خود صورت دیگری از توهم (به معنای پنداشت کاذب) است، که شاید بتوان آن را «توهم توهم توطئه» نامید؛ چرا که از یک سو بر این فرضِ ناگفته استوار است که ما در جهانی شفاف و عاری از توطئه زندگی میکنیم. در حالیکه مروری بر تاریخ 60-50 ساله ی اخیر ایران و جهان نشان میدهد که امر پلید «توطئه» هنوز هم در بسیاری از مناسبات حوزههای کلان، حضور بیشرمانهاش را حفظ کرده است؛ بیآنکه برای فرآیند جهانی شدنِ تبادل اطلاعات و ملزومات پسامدرن «دهکده ی جهانی» چندان تره ای خرد کند! چون توطئه اساسا بخشی از ساز و کار «سلطه» است و به همین دلیل تا زمانی که سلطه حضور دارد، از ضرورت توطئه و «جذابیت» آن برای قدرتمداران کاسته نمیشود. اگر در ساحت سیاسی، توطئه را مجموعه ای از روابط و فرآیندهای پنهان یا نیمه پنهانی بدانیم که دولتمردان و قدرتمداران برای تحقق اهداف خاص خود بدان متوسل می شوند (برای دور نگه داشتن مردم از آگاهی و دخالت گری در مسیر آن)، واضح است که بخش قابل توجهی از سیستم های امنیتی و بده – بستان های سیاسی و اقتصادی، در خدمت طرح و اجرای توطئه ها قرار دارند؛ خواه در روابط دولتمردان درون یک کشور و خواه در مناسبات میان دولتمردان ملل مختلف و یا لابی گری های بی پایان شرکت های چند ملیتی.
در واقع جایی که سیاست مردمی به معنای واقعی برقرار نیست (و تنها به نام مردم بر آنان حکومت می شود)، توطئه به طور اجتناب ناپذیری نیمه ی پنهانِ عرصه سیاست را می سازد. به بیان دیگر برای تحمیل «نظم موجود» به فرودستان و کنترل نارضایتی های آنان، توطئه بخشی جدایی ناپذیر از سیاست می شود، با مرزهایی مبهم و ناروشن. طرفه آنکه در زمانه ی ما چنین وضعی به دلیل شایع بودن در عرف سیاسی کشورها، از سوی همگان کمابیش امری بدیهی انگاشته می شود و در بسیاری از حوزه ها رنگ و بوی قانونی هم به خود می گیرد (مثلا تحت هدایت سازمان های امنیتی)، تا جایی که در کشورهایی نظیر آمریکا ملزومات تدارک و پیشبرد توطئه، با مقوله «منافع ملی» در هم می آمیزند. در این معنا تلاش برای نشان دادن سویه های توطئه آمیز روندها و رویدادهای سیاسی، به اشکال سیستماتیک توطئه و کارکردهای بیرونی آنها در جهت تحریف حقایق (برای تمکین مردم) نظر دارد، نه آنچه که به طور سنتی به بد طینتی یا جاه طلبی های تعدادی از افراد صاحب نفوذ و یا همدستی های تبهکارانه معدودی از سیاستمداران و ثروتمندان نسبت داده می شود!].
از سوی دیگر پیش فرض ناگفتهی دیگری که در توسل به نظریهی «توهم توطئه» وجود دارد، آن است که اساسا ما نبایستی در «چیزها» شک و گمانه زنی کنیم، تا زمانی که «دلایلی قاطع» در صحت «گمان» خود نیافتهایم. اما واقعیت آن است که به رغم دغدغه ی «عقل گرایی» مستتر در این نگاه، چنین درکی دقیقا خلاف روندی است که در مسیر کنکاش های «علمی» طی میشود: چرا که در روند پژوهش علمی، عموما بنا به تناقض های مشاهده شده در کارکردها یا نمودهای بیرونی یک پدیده، بدون الزام دسترسیِ پیشینی به ماهیت درونی آن، اعتبار نظریهی رایجِ منتسب به آن پدیده به چالش گرفته میشود (رویهای که شهودی بودنش شاید مغایر با «روش علمی» به نظر برسد)؛ سپس نظریهای جایگزین برای توضیح آن تناقضات بیرونی ارائه میشود. دسترسی به ماهیت دقیق و ساختارِ درونی آن پدیده نوعا بسیار دیرتر و با ارتقاء روشهای و ابزارهای مشاهده و اندازهگیری و رشد کیفی دانش تئوریک در آن حیطه اتفاق میافتد.
در حوزه ی امور اجتماعی – سیاسی، اما مشکل مضاعف اینجاست که گاهی هیچ امید و امکانی برای دسترسی به شواهد و دلایل «قطعی» برای اثبات حکمی وجود ندارد. چون این حوزهها تجلی کارکردهای «ساحت قدرت» هستند و یا حداقل در پیوند تنگاتنگ با آن قرار دارند؛ در چنین ساحتی، فرآیند دسترسی به اطلاعات مستند (محکمه پسند) نیز خود مشمول قواعد بازی های قدرت است و محدودیتهای خاص خود را دارد. بنابراین رویکردی که اعلام علنیِ تشکیک نسبت به پدیده ای (در حوزه ی عمومی) و به چالش کشیدن نظر رایج در مورد آن را مستلزم در دست داشتن مدارک و مستنداتِ متقن میداند، اسیر نوعی نگاهی پوزیتیویستی است که نه تنها در حوزهی علوم انسانی (که بحث از ساحتهای اجتماعی و سیاسی را در بردارد) و به ویژه در حوزه ی سیاست، بلکه در حوزه ی علوم تجربی هم کمابیش منسوخ شده است.
بر این اساس به گمان من پیش از اینکه با نظرهای تشکیک آمیز به مثابه «اتهام» رویارویی نماییم، میتوانیم و بهتر است آنها را بهسان طرح پرسش در فضای همگانی قلمداد کنیم. در روند این «پرسش افکنی»، نخست شواهد و مشاهدات مرتبط با تناقضات موجود در روند عام یا نمودهای بیرونی یک پدیدهی اجتماعی یا سیاسی (هر «چیز عمومی» که به دلیل عام بودنش با منافع عامه هم پیوند دارد) بیان و تشریح می شوند و دیگران به هم اندیشی پیرامون اعتبار این مشاهدات دعوت میشوند، سپس در صورت باور و توافق نسبی به فراگیر بودن و صحت چنین مشاهداتی، دیگران خواه نا خواه به بحثی همگانی پیرامون دلایل و زمینههای بروز آن نارساییها یا تناقضات وارد خواهند شد. در چنین روندی قضاوت و داوری نهاییِ فرد «پرسش افکن» نقش محوری نخواهد داشت، جز آنکه تازگی یا «ناساز بودنِ» آن ایجاد تشکیک میکند (که این دومی خود وابسته به اهمیت و اعتبار مشاهداتی است که ارائه میشود).
بنابراین ایجاد تشکیک در باورهای عمومیِ تثبیت شده بر مبنای مشاهدات و داوری های شخصی(تا زمانی که دامنه اش به حریم خصوصی افراد کشیده نشود) نه تنها غیر عقلانی و «عوامانه» نیست، بلکه حتی در مواردی برای دسترسی به شواهد مستند جهت روشن شدن زوایای پنهان واقعیت، بسیار ضروری و گریز ناپذیر است.
3- رسانه ها و پرهیز از توهم توطئه
رسانه های بزرگ بر عرف های پذیرفته شده در حوزه اطلاع رسانی تکیه دارند و از این نظر پا در نظم موجود دارند. از سوی دیگر اشکال گوناگونِ نفوذ حلقه های قدرت در رسانه ها (و نقش رسانه ها در بازتولید نظم مستقر)، دامنه نقش آفرینی انتقادی و هنجار شکن رسانه های توده ای را محدود می سازد. بدیهی است که این رسانه ها بنا به تعاریف و انتظارات متعارف، ناچارند بر مصالح و مواد خام و گونه هایی از تحلیل تکیه کنند که به قدر کافی مستند و قابل دفاع و به لحاظ شیوه تحلیل، مسبوق به سابقه باشد. بنابراین روایت هایی که رسانه های بزرگ از تاریخ یا و وقایع جاری و رویدادهای سیاسی ارائه می دهند، در نوع خود کلان روایت های رسمی و پذیرفته شده ای هستند که بدیهی بودن نظم موجود، پیش فرض بنیادی آنهاست (با چنین پیش زمینه ای و به واسطه پیچیدگی مکانیسم های اثر گذاری رسانه ها بر مخاطبان انبوه، عموما نیازی به سانسور اخبار و حتی نظرات ناسازگار هم وجود ندارد). بر این اساس رسانه های بزرگ خواه نا خواه از هر آنچه که پیش فرض های بنیادی صحت نظم موجود را به چالش بگیرند، فاصله می گیرند؛ در عوض چنین رویکردهایی توطئه محور پنداشته می شوند، چرا که به دنبال دلایلی موهوم برای زیر سوال بردن ساختارهای کلانِ مالوف و واقعیت های «بدیهی» و هنجارهای عام پذیرفته شده هستند. وانگهی زیبنده ی رسانه های بزرگ نیست که در تحلیل ها و گزارش هایشان در مظان اتهام به «توهم توطئه» قرار گیرند.
اما تا جایی که به پی گیریِ مستقل، غیر رسمی و آزادانه ی «امر عمومی» مربوط می شود، رسانههای مردمی میبایست انحصار «رسانه های بزرگ» بر «امر حقیقی» را به چالش بگیرند و دقیقا به همین خاطر، یعنی برای روشن کردن همه ی جوانب «امور» و ارائهی قرائتهای متنوع تری از «امر واقع»، باید بر امکانات آلترناتیوی که با رشد تکثر گرایی و حفظ خصلت چند صدایی آنها همبسته است، تکیه کنند. تنها با پایبندی به این گونه «موازین» و گسترش چنین رویه ایست که میتوان به شکستن جو تک صداییِ تحمیل شده از سوی «روایت های غالب» (به مدد رسانه های انحصاری) امید داشت.
در این میان فرو کوفتن پرسشگری و «شک گرایی»(Skepticism) با تکیه بر موازین ارتدوکس یا درک ناقصی از ملزومات خردگرایی(به طور مشخص با توسل به سلاح «توهم توطئه»)، مرعوب کردن کسانی است که قادر نیستند بخش هایی از روایت های همگانی شده را بپذیرند؛ مرعوب کردن آنهایی که بحث عمومی پیرامون این مقولات را برای مدد جویی از خرد جمعی و امکانات نهفته در تکثر یابیِ سوژه ی تحقیق، ضروری حس می کنند. این روند حذف شدن (گم شدن) نظرات مخالف/متفاوت و یک دست شدگی -خواسته یا ناخواستهی- فضای رسانهای و گفتمان های عمومی، به مراتب زیانبار تر از آن است که دعوت به تامل در مورد سناریوهایی را بپذیریم که پی گیری آنها ممکن است به فرجام معینی نرسد و تنها در حد طرح پرسش هایی باز باقی بمانند. با این همه شک کردن و پرسشگری در روایت های بزرگ و قلمروهای ممنوعه و جسارت در تصور و جستجو و برساختن بخش هایی از تصویر واقعیت که عامدانه پوشانده و یا مخدوش شده اند، غالبا پاسخی از پیش آماده در فضای عمومیِ متاخر دارد که همان «توهم توطئه» است؛ با غلبه ی چنین نگاهی آنچه در نهایت قربانی می شود، اصل موضوع مورد تردید و انتفاد، یعنی نارسایی یا ناکارآمدیِ یک «چیز عمومی» است. به راستی چه دشوار است بر هم زدن نسبت دیرینه میان «حقیقت» و اقتدار!
امین حصوری / 04 February 2020