لیدا حسینینژاد- بعدازظهر چهارشنبه سیام ماه مه ۲۰۱۲ (۱۰ خرداد ۱۳۹۱ ) رضا پهلوی با جمعی از خبرنگاران، سیاستمداران و علاقهمندان در شهر لاهه نشستی داشت. در این نشست، او از دیدارش با لوئیس مورنو اوکامپو، دادستان کل دادگاه کیفری بینالمللی لاهه و همچنین از انتظاراتش از جوامع بینالملل در خصوص ایران سخن گفت. دیدار رضا پهلوی در صبح آن روز با دادستان دادگاه کیفری لاهه مربوط به ثبت پرونده شکایت نقض حقوق بشر در ایران توسط آیتالله خامنهای بود.
در این میان، فرصتی دست داد تا رادیو زمانه گفتوگویی اختصاصی با رضا پهلوی درباره وضعیت و آینده ایران و نتایج سفرش به هلند داشته باشد. او در ابتدا درباره اهدافش از ملاقات با دادستان دادگاه کیفری لاهه گفت:
رضا پهلوی – هدف از این ملاقات این بود که بر مبنای اصل پانزدهم پروتکل خود این دادگاه، پرونده به شکل رسمی به اطلاع دادستان برسد. که در اصل شمارهای داده میشود که پرونده به عنوان یک مدرک تحویل گرفته شده ضبط شود. البته بر اساس روش کار این دادگاه، همانطور که قبلاً توضیح داده شده، به علت اینکه ایران به «اساسنامه رم» رأی نداده، ما نمیتوانیم به عنوان شاکیان این کار، مستقیماً به خود دادگاه کیفری مراجعه کنیم، بلکه باید از طریق شورای امنیت سازمان ملل رسیدگی بشود.
منتها این قدمی است در جهت رسمیتر کردن این درخواست که به اطلاع خود این دادگاه کیفری بینالمللی برسد. خوشبختانه، هم فرصتی بود که با خود دادستان صحبت شود و هم با توجه به اینکه این کار همزمان شده بود با اتفاقاتی که اخیراً در سوریه افتاده است، سئوالاتی نیز در این زمینه پیش آمده بود. چون همانطوری که میدانید دست جمهوری اسلامی، فراتر از مرزهای ایران، به سوی سوریه هم دراز شده است. تقریباً همان روشهایی که برای سرکوب مردم ایران به خصوص پس از انتخابات سه سال پیش به کار برده شده بود، در سوریه نیز دارند به کار میگیرند.
این نشان میدهد که لازم نیست پهنه جنایت علیه بشریت حتماً راجع به مردم خودمان باشد؛ میتواند به مردمان دیگر نیز مربوط شود که این پرونده را حتی قطورتر میکند. برای ما مهم بود که بفهمیم که آیا یک پایه حقوقی یا مسئولیتی، بار کار را بیشتر میکند، یا نه؟ تحقیق شد و برای من و دوستانی که در آنجا با من بودند، مفید بود که بدانیم: بله، این جنایت فقط به مردم خودمان برنمیگردد و ممکن است حتی فراتر از مرزهای خودمان برود و آن هم جزو جنایت علیه بشریت محسوب میشود.
شما در گفتوگوهای مختلف، بارها تأکید کردهاید و در سخنان چهارشنبه شب هم روی آن صحه گذاشتید که از دولتهای غربی و جامعه بینالملل درخواست میکنید از حرکتهای دمکراتیک مردم ایران حمایت کنند. چه تضمینی وجود دارد که این حمایت نهایتاً به مداخله سیاسی نینجامد؟
فلسفه مبارزات مدنی و به دور از خشونت در مقابله با یک حکومت سرکوبگر، توتالیتر، فاشیست یا نژادپرست ― از مدل لهستان و چکسلواکی گرفته تا مدل آفریقای جنوبی تا دیکتاتوریهای نظامی آمریکای لاتین و حتی از زمانی که بارقههای آن از هند شروع شد ― بر این مبناست که شما یک حرکت پرواکتیو (فعالانه) انجام میدهید و حکومت را وادار به پاسخگویی میکنید. ضمن اینکه این امکان را میدهید که کسانی که در چنین نظامی گیر کردهاند، بتوانند در آینده تأمین پیدا کنند و به آغوش جامعه برگردند؛ اساس فلسفه مدنی بر این است.
در همین جنبش سبز، مردم از گرایشهای مختلف آمدند تظاهرات مسالمتآمیز کردند و به زبان خارجی درخواست رعایت حق رأیشان را کردند. گفتند: شما کجایید؟! وقتی شعار «اوباما، اوباما یا با اونا یا با ما» را میدادند، به چه معنا بود؟ یعنی اینکه بیا دخالت کن. اگر این دخالت را نمیخواستند که کاری به این حرفها نداشتند و رو به خامنهای حرف میزدند.
اگر پشتیبانی از چنین خواستی، باعث بشود که مردمی که خواستشان آزادی است، با هزینه کمتر و از راهی مشروعتر، با کمکی که به آنها میشود، راحتتر به این خواست برسند، آیا این دخالت بدی است؟ آیا همان ملت ترجیح خواهد داد که روی سرش بمب ریخته بشود، بدون هیچ تضمینی که منجر به تعویض نظام بشود و اسمش را دخالت سیاسی نگذراند؟! این سئوال خیلی سادهای است.
حال تشخیص نتیجه، نهایتاً نشان خواهد داد. ولی وقتی از لخوالسا حمایت شد، وقتی از واتسلاو هاول حمایت شد، از نلسون ماندلا در کنگره ملی آفریقا حمایت شد، از آنگ سان سوچی حمایت شد، از کوریزون آکینو حمایت شد، از یوشنکو در اوکراین حمایت شد و وقتی از گورباچف به نوعی حمایت شد که آقای یلتسین بتواند سوار بر یک تانک ارتش سرخ در مقابل مجلس شوروی سخنرانی کند و کودتای نظامی نشود (که همه اینها بدون حمایت مشخص دنیای آزاد امکانپذیر نمیشد)، کدامیک از این آزادشدگان به دولتهایی که به آنها کمک کردند، اتهام دخالت در امور داخلی کشورشان زدند؟
در همین جنبش سبز ― دورتر از آن نخواهیم برویم ― مردم از گرایشهای مختلف آمدند تظاهرات مسالمتآمیز کردند و به زبان خارجی درخواست رعایت حق رأیشان را کردند؛ نه به خاطر تمرین زبان، بلکه به خاطر پیامی که به دنیا داشتند. گفتند: شما کجایید؟! وقتی شعار «اوباما، اوباما یا با اونا یا با ما» را میدادند، به چه معنا بود؟ یعنی اینکه بیا دخالت کن. اگر این دخالت را نمیخواستند که کاری به این حرفها نداشتند و رو به خامنهای حرف میزدند. اینها همه معنا دارد.
مردم ایران سه دهه پیش یا دقیقتر ۳۳ سال پیش، عدم اعتمادشان را نسبت به نظام سلطنت نشان دادند. در عین حال، به نظام موجود هم اعتماد ندارند و یا اعتمادشان کم شده است. شما در این برهه از زمان چطور میخواهید اعتماد مردم و به ویژه اعتماد نسل جوان را جلب کنید؟
اولا مسئله برای من شکل نظام نیست، بلکه محتوای آن است. من قبل از اینکه بخواهم بگویم جمهوریخواه هستم یا مشروطهخواه، میگویم: من جمهوریتخواه هستم. جمهوریتخواه، به مفهوم حاکمیت مردم و به عنوان حکومتی که منطبق بر خواست و رأی مردم است. نه حکومتی که به خاطر یک کتاب آسمانی (یا از جای دیگر)، بلکه حکومتی که منشأ مشروعیتش را از خواست جامعه که بر اساس یک قرارداد اجتماعی، با هم بر سر یک سری قوانین توافق میکنند گرفته و بر آن مبنا پایهریزی شده است.
یکی از دلایل عمدهای هم که طرفدار یک نظام سکولار هستم، این است که مسئله قانونگذاری باید مبنای عرفی و مردمی داشته باشد. فاکتور مذهب نباید هیچ ارتباطی به فضای عمومی و مسائل سیاسی داشته باشد، که اتفاقا به نفع خود مذهب هم هست. البته الان وارد این بحث نمیشوم که جای خود دارد. مذهب سر جای خودش؛ سکولار بودن اصلاً به مفهوم ضد مذهب بودن نیست. بلکه، سکولار بودن اتفاقاً نشاندهنده آن است که ما با حکومت مذهبی مخالفت داریم که اساس تبعیض از آنجا شروع شده و نمونهاش هم جمهوری اسلامی است.
اما ضوابطی که میتواند برای جامعه اطمینانبخش باشد، بستگی به آن دارد که چه ارکان و چه ابزاری فراتر از خود خواستها که در قانون تعریف میشود، ضمانت اجرایی را تأمین کند. از دید من چندین فاکتور هست. یک فاکتور آن طبیعتاً آگاهی و آموزش جامعه است. یک فاکتور دیگر حضور جامعه مدنی است. فاکتور دیگر وجود یک طبقه متوسط است. یک فاکتور دیگر آزادی مطبوعات، حق تشکیل سندیکا یا وجود احزاب سیاسی، همینطور یک دادگستری مستقل قوی است و خیلی چیزهای دیگر که میتوانیم اضافه کنیم.
اگر فردا اکثریت مردم ایران به نظام جمهوری پارلمانی رأی بدهند، من به ۹۵درصد خواستهام رسیدهام. به خاطر اینکه به دمکراسی رسیدهایم و الزاماً هم فکر نمیکنم وسواسی به خاطر یک شکل نظام خاص [پادشاهی] داشته باشیم. جای دوری نرویم، پدربزرگ خود من میخواست در کشور اعلام جمهوری کند.
تنها راهی که بتوانیم مطمئن شویم که یک نهاد دمکراتیک پایدار باشد و یک فرایند دمکراتیک در مملکت هرگز منحرف نشود، تمام راهکارهایی است که بیشتر کشورهای دمکراتیک هم دارند. آن راههایی است که جامعه نظارت مستقیمی بر عملکرد مسئولان دولتی و حکومتیشان داشته باشند. جای شکایت، رسیدگی و حق پیگیری قانونی هر نوع ظلم و ستم، عدم عدالت، فراتر از حیطه مسئولیت پا گذاشتن یک مأمور دولتی چه شخصی و چه نظامی را به شکل تضمین شده داشته باشند. البته خود این هم شامل فرهنگی است که باید همه داشته باشند و این چیزی است که به تجربه در جهان دمکراتیک میبینیم.
در واقع، من امروز قضیه را بیشتر به عنوان یک هرم وارونه میبینم. جهان در راه تکاملش از خیلی شرایط گذشته است. جهان از مرحله فئودالیسم رسید به مرحله صنعتی و بعد به جنگ سرد و به دنیای ایدئولوژیهای بزرگ میرسد، تا میرسیم به مسائلی در «درک و فهم»، مثلاً همین مفهوم سکولاریسم. حل مسأله سکولاریسم برای کشورهایی مثل ایران که به نظر من امروز از این تونل عبور کردهاند و تجربه حکومت مذهبی را چشیدهاند، شاید خیلی آسانتر باشد، در مقایسه با مصر، تونس یا کشورهای دیگری که به نوعی دارند تازه وارد این تونل میشوند (مثلاً سر جریان اینکه اخوانالمسلمین در مصر چه خواهند کرد و نهایتاً به کجا خواهد رسید).
اینها همه حاصل تجربیات تاریخی است که مجموعاً آگاهی جامعه را بالاتر برده است. با بررسی و آگاهی به اینکه مردم بدانند کجا بود که ما این حق را از دست دادیم، کجا بود که قدرت متمرکز شد، کجا بود که از مسیر دمکراتیک منحرف شد، پادزهرهایی را میشود جستوجو و پیدا کرد. منتها این کاری کلکتیو (جمعی) است؛ فقط نمیتوان از بالا انتظار داشت. اینطور نیست که فرضاً من فردا رأی بدهم و به دولت بگویم بقیهاش با خودت؛ نه! من هر آن باید دولتم را تحت نظر داشته باشم. اگر حواس خودم جمع نباشد، مسلماً جایی اتفاقی میافتد.
بنابراین ضریب اطمینانی که شما به آن اشاره میکنید، هیچ فرد یا گروهی در هیچ مملکتی نمیتواند کوچکترین تضمینی را به آن شکل بدهد. مگر اینکه، ما بتوانیم به عنوان یک جامعه متکی باشیم به ابزار و راهکارهایی که احتمال این انحراف یا کجروی یا خروج از یک وضعیت دمکراتیک را به حداقل میرساند.
نظامی که الان در ایران حاکم است، تنها شاید نام جمهوری را با خود حمل میکند و مختصات یک جمهوری یا جمهوریت را ندارد. در واقع یک سلطان دارد و سلطان آن هم ولی فقیه است. پس به نوعی سلطنتی است. شما چه تفاوتی میان سلطنت قبل از جمهوری اسلامی، سلطنتی که الان در ایران حاکم است و سلطنتی که شما میخواهید به ایران ببرید ،اگر مردم به شما رأی بدهند، میبینید؟
ما الان در کشوری داریم این گفتوگو را انجام میدهیم که یک کشور پادشاهی پارلمانی است. بنابراین تمام مبانی دمکراسی در این مملکت دارد رعایت میشود ― یا فرض کنید در سوئد و یا ژاپن. قطعاً صحبت عربستان سعودی را نمیکنیم، یا پادشاهی قبلی که از حیطه مسئولیت تعریف شده در قانون اساسی فراتر رفت و مستقیماً وارد کار سیاستگذاری شد. در یک نظام پادشاهی پارلمانی، نقش پادشاه یا ملکه، یک نقش فرامسلکی و فراسیاسی است؛ یک نقش ملی است و عامل وحدت کشور است. به خصوص در کشورهایی که از نظر فرهنگی، زبانی، قومی و مذهبی متکثر هستند. در یک حالت عادی، یک نظام پادشاهی پارلمانی میتواند نقش مؤثری در ثبات مملکت داشته باشد و به خصوص در دورههای بحرانی کمک کند. حال چه به عنوان یک پادشاهی سرکار که جلوی انحراف را بگیرد که به نظر من، نمونهٔ خوب آن، نمونهٔ پادشاهی اسپانیا درست بعد از عهد فرانکو است که ممکن بود کشور دوباره یک دیکتاتوری نظامی بشود. در اصل آنچه دمکراسی را در اسپانیا نجات داد، نقش صریح خوان کارلوس بود یا نقشی که پرنس سیهانوک در کامبوج بازی کرد ― به عنوان یک فاکتور شناخته شده از یک دید نهادی.
البته من این را نمیگویم که تبلیغ نظام پادشاهی را کرده باشم. چون همانطوری که بارها گفتهام، اگر فردا اکثریت مردم ایران به نظام جمهوری پارلمانی رأی بدهند، من به ۹۵درصد خواستهام رسیدهام. به خاطر اینکه به دمکراسی رسیدهایم و الزاماً هم فکر نمیکنم اُبسسیونی (وسواسی) به خاطر یک شکل نظام خاص داشته باشیم. جای دوری نرویم، پدربزرگ خود من میخواست در کشور اعلام جمهوری کند.
مهم این است که قبول کنیم شکل نظام خاصی را به عنوان پیششرط برای یک همایش دمکراتیک نگذاریم. چون اولا این نوعی باطل شمردن رأی مردم است. یعنی مثلا من بیایم بگویم من به شرطی به این صحنهٔ سیاسی میآیم که حتماً نظام آخرسر بشود پادشاهی و من هم بشوم پادشاه. یا یک جمهوریخواه بگوید که اصلاً خارج از جمهوری، هیچ گزینهٔ دیگری مطرح نباشد.
بنابراین این تصمیم باید برگردد به اینکه آیا آن جامعه همچنان تشخیص میدهد که چنین نظامی ― به شرطی صدالبته که دخیل در امر تصمیمگیری و حکومتی نباشد، چون این کار دولت است، وظیفهٔ پادشاه و ملکه نیست ― میتواند عاملی همچنان مؤثر در حفظ ترکیب کشور باشد و پایه اضافهتری برای حفظ وحدت کشور باشد. این تشخیصی است که باید جامعه بدهد. این دقیقاً همان بحثی است که زمانی که مجلس مؤسسان برای پرداختن به نگارش قانون اساسی نوین و نهایتاً به بحث گذاشتن شکل نظام تشکیل میشود، بین یک جمهوریخواه و یک طرفدار نظام پادشاهی پارلمانی مطرح خواهد بود.
اشاره کردید به اینکه اگر روزی مردم به شما رأی بدهند و شما را به عنوان شاه ایران انتخاب کنند، نقشتان را صرفاً به عنوان سمبل اتحاد و یکپارچگی ایران میبینید. با توجه به اینکه این روزها برای ایران آینده، یک ایران آزاد، خیلی بحث تجزیهطلبی مطرح میشود، بحث قومیتهایی که کردها، بلوچها، عربها، آذربایجانیها را در بر میگیرد، مطرح است، با این مقوله چطور برخورد میکنید و چه سیاستی را پیش خواهید گرفت، اگر در آن مقام باشید؟
فکر میکنم کشور ما به آن درجه از بلوغ سیاسی رسیده است که ما یک دیالوگ ملی را یکی از فاکتورهای لازم برای خیلی بحثها میبینیم. حال اینکه به نتیجه برسد یا نه، بحث جداگانهای است. در این دیالوگ، من حتی حاضرم بنشینم با یک تجزیهطلب صحبت کنم، به قصد اینکه سعی کنم قانعاش کنم که چرا جدایی به نفعات نیست. کما اینکه درعمل این کار را کردهام، در صحبتهایی با این جریانات داشتهام: از جمله حزب دمکرات کردستان ایران، حزب کومله و یا خیلی از جریاناتی که خود را بیشتر در یک باور فدرال میبینند یا جریاناتی که میگویند فدرالیسم را قبول ندارند، ولی به اصل عدم تمرکز اعتقاد دارند.
مهم این است که قبول کنیم شکل نظام خاصی را به عنوان پیششرط برای یک همایش دمکراتیک نگذاریم. چون اولا این نوعی باطل شمردن رأی مردم است. یعنی مثلا من بیایم بگویم من به شرطی به این صحنهٔ سیاسی میآیم که حتماً نظام آخرسر بشود پادشاهی و من هم بشوم پادشاه. یا یک جمهوریخواه بگوید که اصلاً خارج از جمهوری، هیچ گزینهٔ دیگری مطرح نباشد.این، به نظر من، از اولش راه بیراههای است. ما میتوانیم یکسری باورهای مشترک داشته باشیم، از جمله تمامیت ارضی کشورمان، برابری کامل زن و مرد، مبنا قرار دادن تمام چیزهایی که در اعلامیهٔ جهانی حقوق بشر آمده است و…
در مقابل چنین حکومتی اگر ما اتحاد عمل نداشته باشیم، در یک مرحله کلیدی کشورمان، هیچ کسی به هیچ نوعی نمیتواند به تنهایی به مقصد خودش برسد. اتفاقاً از یک سو، این نظام تمام تلاشش را دارد میکند که نگذارد چنین وحدتی به وجود بیاید. از طرف دیگر، جهانیان که دلشان به حال ایران نسوخته و شاید یکی از فکرهایشان، اتفاقاً تجزیهٔ ایران باشد که اصلاً ایرانی نماند که برایشان مشکل ایجاد کند. این وسط ضررش را چه کسی خواهد خورد؟ مردم ایران.
پس از این لحاظ باید مقداری دقت کرد که بحثهای مختلفی هست، ولی خیلی از بحثها را امروز نمیشود انجام داد، چون فایدهای ندارد. موقعی این بحثها معنا پیدا میکند که در محیطی باشد که معنا دارد؛ یعنی کرسی قضاوتی هست، نمایندگان میروند راجع به آن بحث میکنند، ولی انتخاب نهایی را به عهدهٔ مردم میگذارند. مگر اینکه ما اعتقاد به حاکمیت مردم نداشته باشیم.
بحث مطرح امروز میان فعالان سیاسی ایران و خود شما، بحث سکولاریسم و جدایی دین از دولت و سیاست است…
سیاست نه؛ دین میتواند در سیاست نفوذ داشته باشد. افکار عمومی را بسنجیم، خیلی بحثها وجود دارند، از سقط جنین گرفته تا مسائل دیگر. مفهوم این است که دین نمیتواند مستقیماً در فضای عمومی یا در کار دولت دخالت داشته باشد. این دو خیلی با هم فرق دارند. مسئله جدایی دین از دولت است…
یعنی به نظر شما، دین میتواند روی سیاست تأثیر بگذارد؟
میتواند تأثیر داشته باشد، تا زمانی که دین رُکن حقوقی مملکت نباشد. ممکن است شما فردا در مملکت حزبی داشته باشید با تمایلات اسلامی؛ مگر در تونس نیست؟ اما سکولار، رعایت قانون را میکند. ممکن است آن حزب بیاید بگوید به نظر ما، به این دلیل مثلا فلان لایحه نباید تصویب بشود. اما نه اینکه پنجتا مجتهد بنشینند و بگویند این خلاف اصول شرع است. نه؛ این دیگر یک حکومت سکولار نیست، یک حکومت دینی است.
شما نظام سلطنت پهلوی را یک نظام سکولار میدانید؟
در ایدئولوژی و در هدف بله. مشکل آن بخشی از قانون اساسی بود که در اوایل جنبش مشروطه آن امکان را داد که شاید نوعی آوانس بود به مخالفان مشروطیت و کسانی که با مشروطیت ضدیت داشتند، که مشروطیت به طور کلی به خطر نیافتد و یک عامل مذهبی توی کار آمد. البته من صحبت ۱۰۰ سال پیش را میکنم که ذهنیت جامعه ما چه از نظر آگاهی، چه از نظر برخورد با مذهب و تجربه سه دهه زندگی تحت لوای جمهوری اسلامی مانند امروز نبود که اصلاً سوژه مذهب تابو باشد که آن را پیش بکشیم. در صورتی که امروز در ایران بحثهایی که راجع به سکولاریسم و اینگونه مسائل میشود، در همان حوزه علمیهٔ قم، خیلی شدیدتر، واضحتر و جالبتر است تا در دانشگاه پرینستون یا هاروارد.
این نشانه آن است که دیگر این مسئله کم کم جا افتاده است. یعنی فرق بین مذهب، رعایت مذهب، منافع مذهبی و روحانیت، در مقایسه با ضرباتی که حکومت مذهبی نه تنها به جامعه، بلکه به خود مذهب زده است. اینها چیزهایی است که بالاخره من فکر میکنم ایرانیها متوجه هستند و دنبال میکنند. این کنسپتها (مفاهیم) در کشور ما روز به روز دارد بیشتر جا میافتد.
ویدئو: گفتوگوی اختصاصی رادیو زمانه با رضا پهلوی در سفر او به لاهه. دوربین و تدوین: شهزاده سمرقندی
هم شکل مهم است هم محتوا
کاربر مهمان / 07 June 2012
جناب رضا پهلوی، در این ۳۳ سال تبعید ناخواسته و با تمامی تلاشهای رسانهایی که تاکنون سعی در مطرح شدن ایشان داشتهاند، متاسفانه در عمل ناموفق بودهاند. بجز حرفهای قشنگ دمکراتیک و تبلیغ غیرمستقیم برای خود، از نقد خوب و بد حکومت پدر تاجدار و خود شیفته ناتوان هستند، کلیگویی و توضیح واظهات را فضیلت سیاسی میدانند، با هیچ رهبر سیاسی و فکری سکولار،مذهبی یا چپ میانهرو ایرانی و مخالف ج.ا. ملاقاتی حتا بصرف چای و قهوه نداشتهاند یا اگر داشته، دیگران بیخبرند. در جلسات بحث و نظر عمومی شرکت ندارند و در یک دور باطل پروپاگاندای رسانهایی میچرخند و با گذشت زمان، حتا مشکل همفکری و همکاری با قدیمیهای طرفدار نظام شاهنشاهی داشته و حتا مخالفت آنها با وی را بهمراه داشته است. از جایگاه سیاسی، به دلالی و تجارت بینالمللی مشغولند. شاهنشاه سابق بخاطر رفتار پر از کبر و غرور، صدای انقلاب مردم را دیر شنید و چشم به دهان خارجیان دوخته بود، آقای رضا پهلوی هم باید از تاریخ دوران سلسله پهلوی درس بگیرند و از تغییر مشاوران تاکنون شکست خورده خود شروع کرده و با همیاری و همکاری با مخالفین ملی- دمکرات، چپ پارلمانتاریست و… طرح و سازماندهی یک تشکل سیاسی که مردم ایران و دول خارجی روی آن حساب کنند، مبارزه عملی بر علیه ج.ا. را ادامه دهند.
پیوست: مصاحبه شاه در سال ۱۹۷۴
ایراندوست / 06 June 2012
آقای رضا پهلوی خیلی به خیال شان زرنگ تشریف دارند، چون به راحتی مرز مفاهیم را می شکنند و به اصطلاح «خلط مبحث» می کنند. در تعریف ایشان « دین از دولت» باید جدا باشد نه« دین از سیاست»! برای این حرف جز***** عنوانی گذاشت. در یک نظام دموکراسی طبق تعریف و چارچوب حقوقی اش الزاماً « دین از سیاست» جداست نه از دولت؛ یعنی هیچ کس نباید باور و اعتقادش را در سیاست دخالت دهد و نهاد دین هم مانند تمام ارکان جامعه تحت حاکمیت قوانین انسان محور قرار دارد. نکند ایشان هم مثل« پدربزرگ» محترم شان تصدیق «جمهوری» و «دموکراسی»شان را از دست ملکه ی قدر قدرت بریتانیا گرقته اند.
کاربر مهمان / 06 June 2012
****و باید منصفانه گفت : مذهبی های ما هم از مذهب به عنوان چماق و ابزار حکومت استفاده میکنند نه صرفا یک باور شخصی همانگونه که : مارکسیست های ما هم از چپ به عنوان ابزار حکومت و چماق استفده میبرند نه یک عقیده و ا یدو لوژی همانطوریکه : سکولار های ما هم سکولاریسم را چماق کرده اند برای ستیز با دیگر گرایش ها ، مخصوصا مذهب ستیزند ، و علیه میانه روی سیاسی که بسیار در جهان امروز هوادار دارد جنگ و جهاد میکنند . همانطوریکه : آزادی خواهان و هواداران حقوق بشر ما هم عملا در کنار دیکتاتوری پرستان (از نوع غیر مذهبی) و ناقضان حقوق بشر( از نوع غیر مذهبی) قرار گرفته اند . مشکل ایران ما بزرگتر از رفتن یک شاه ، یا یک فقیه یا یک باور سیاسی و مذهبی و ایدیو لوژیک یا یک نظام حکومتی است . میپرسید چرا ؟ الان که همه از مذهبی تا مارکسیست تا سلطنت طلب و ناسیونالیست و سکولار و آزادیخواه و ……در این کشور های غربی مدرن کنگر خورده و لنگر انداخته اید نگاهی به اطراف خود بکنید ،***** اگر ان کشیش آمریکایی قران آتش زد با اینکه اکثر غرب از این تروریسم اسلامی در نفرت است اکثر آمریکائیان او را محکوم کردند .**** آقا ما ایرانیها هر بار دنبال یک گروه چشم بسته راه می افتیم و شعار های (شیمشه بالا شیم استکان) آنها را تکرار میکنیم و فکر میکنیم ایران پاریس میشود ، فقط همین هایی که الان در راس حکومت هستند بروند کار تمام است . امان از خوش خیالی !!!! دیکتاتوری آینده در ایران از هم اکنون قابل پیش بینی است که از نوع ضد مذهب است اما همه را با شعار ضد مذهبی با یک شمشیر گردن خواهد زد ! حتا همین مذهب ستیزان سکولار و مارکسیست فعلی را !
jonbesh kour / 06 June 2012
گفتگو با اقای رضا پهلوی سه دهه است که برمبنای فوق ادامه دارد و 30 سال است که ایشان طرفدار دموکراسی هستند و این دموکراسی بدون برپائی سلطنت مشروطه که نماد ان در ایشان متبلور است امکان پذیر نیست. البته در افت و خیز های زمانی گاهی ایشان طرفدار جنبش سبزند و یا این جنبش طرفدار سلطنت پهلوی است و گاهی هم شاهزاده در گرد هم ائی تجزیه طلبان در کانادا شرکت میکنند که رگ گردن مشروطه طلبان هم بر می اماسد.
طرفه اینستکه شاهزاده پهلوی میداند که حتی شهروند ایرانی نیز نیست ولی نمایندگی کل ملت را بعهده میگیرد و با دادستان کیفری دادگاه بین المللی لاهه ملاقات میکند و شکایت از تجاوز به حقوق بشری خامنه ای رهبر جمهور ی اسلامی ایران را به ثبت میرساند ودر عین حال در مصاحبه مطبوعاتی متذکر میشود که این ثبت شکایت موضوعیت ندارد وعملی لغو است ولی جمهوری اسلامی را با حکومت سوریه پیوند میزند تا فردا چند امریکائی در یک دادگاه محلی یکی از ایالات امریکا جمهوری اسلامی را سوئ کنند و چند ملیارد دلار پول نفت ایران را در جای جای جهان توقیف نمایند جنانکه در مورد لوحه های گلی تخت جمشید که برا ی خوانش به دانشگاه شیکاگو منتقل شده بود اتفاق افتاد و اخیرا نیز بانک ژاپن که سپرده ای از ایزان داشت با ادعائی این چنینی روبرو شد ویا خانواده گرو گانهای امریکائی که تقاضای 6 ملیارد دلار خسارت را مطرح کرده بودند که البته در یک مورد شکایت رد شده و در مورد دیگر تعلیق ولی راه باز است و حکومت امریکا هم ناگزیر به حفظ منافع مردم این کشور و اجرای ارائ صادره از محاکم امریکائیست وشاهزاده هم گو اینکه بقرار اطلاع برای عدم پرداخت مالیات همچنان با پاسپورت های دیگری مسافرت میکند میتواند در شرائطی از این امکان بهره مند شود.
بیان مطلب فوق باین دلیل است که سکولار ها و طرفداران حقوق بشر اگاه باشند که نمایندگی انها از جامعه ایرانی میتواند نتائجی این چنینی ببار اورد .
در هر صورت اقای پهلوی بگفته خودشان بنمایندگی از ملت ایران و بجای شورای امنیت سنگ اول یک پرونده را جا سازی کرده اند.
ایشان بلا فاصله بعد از مرگ پدرشان اعلام پادشاهی کردند و مدتی رضا شاه دوم بودند و بعد شهریار شدند و حالا
داو طلب پادشاهی مشروطه و شاید رئیس جمهور ولی در تمام این سالها بوظائف قانونی خود عمل کرده اند.
گفته میشود پادشاه در گذشته ایران بعد از انکه سهم الارث باز ماندگان خود را که شامل تمام زن و فرزند ان و برادران و خوهران وحتی نوه و ملکه سابق بوده است تعین کرده بود مبلغ کلانی بعنوان (تراست) زیر نظر هیات امنائی قرار داده اند که به پادشاه بعدی تعلق میگیرد رقم این تراست مشتمل بر سهام شرکتها و بانکهای مختلف است و ارزش ان در 33 سال پیش بیشتر از 2ملیارد دلار بوده است که باکارکرد ان در شرائط کنونی رقم معتنابهی خواهد بود .
همچنین تحلیل میشود که دستیابی به این ثروت دلیل فعالیت این شاهزاده فهیم است زیرا در صورت کناره گیری از سلطنت شاهزاده رضا بایستی تمام وارثان پادشاه فقید که قبلا ارث برده اند وبا لقوه میتوانند بپادشاهی برسند اعلام کناره گیری از سلطنت کنند که این اتفاق نظر اکنون وجود ندارد و فرزند مرحوم علیرضا پهلوی برادر پادشاه درگذشته با شاهزاده رضا موافق نیست. شاید مطلب بچگانه بنظر برسد ولی صورت حساب سرمایه گزاری پادشاه در بانکهای مختلف ومخصوصا حسابهای شماره ای که توسط بهبهانیان صورت گرفته بود یکماه زمان برد تا در مراکش تقدیم پادشاه شد.
رای مردم ایران هم اکنون در حاشیه شهر های بزرگ و یا دهات و روستاها تعیین میشود انچنان نیست که با تطبیق مبانی فلسفی ودر یک گفتگو به نتیجه برسد بداخل ایرا ن گاه کنید سی دی ظهور و یا یاعلی گفتن رهبر کشور هنگام تولد در خارج از کشور مورد گفتگو قرار میگیرد ومردم در داخل گرفتار بیکاری و گرانی و ترافیکند و وقتی برای بحث روشنفکرانه ندارند در همین انتخابات مجلس که همه مخالفان تحریم کردند وضع به منوال سابق بود ودستکاریها مثل همیشه انجام گرفت فقط دز خارج به ان اعتراض روشنفکرانه شد ودر داخل همان بود که در گذشته .
عمل لغو شاهزاده فهیم که بنمایندگی مردم ایران و بجای شورای امنیت پرونده تشکیل داده است میتواند مورد استناد امریکا اسرائیل و یا بقیه کشورهائی که سهم از رانت نفتی ایرا ن طلب میکنند قرار گیرد و در نهایت راهکاری برای رسیدن به سلطنت ودر یافت تراست باشد که فقط ازراه حمله نظامی میسر است و براه افتادن حمام خون
کاربر مهمان / 06 June 2012
بادرود به شاهزاده واین رادیو زمانه من یک انتقاد از مصاحبه کننده دارام وان این است چرا سوال هایی که شما مطرح می کنید از اول بررسی نمی کنید که این سوالات را 70 نفر مصاحبه کننده از شاهزاده پرسیده اند اگر بخواهید در همین یک سال اندی اخیر براتون 70 تا مصاحبه با همین سوالات را لیست کنم بابا به هر کی می پرستید این سوالات واین پاسخ های شاهزاده حتی تو خواب مان هم می اید چقدر تکرار!!!!!!!!!!!!!!!!! به خدا شاهزاده سنبل صبر وبردباری وتحمل هستند ****: 1- نوع وشکل حکومت اینده ایران واینده شاهزاده با انتخاب مردم هست 2- حکومت سکولار ضد دین نیست بلکه برعکس هست*****
irani / 06 June 2012
از جمله کارهای مستبدها و فاشیست ها خدشه دار کردن مرز و چارچوب مفاهیم است. که در این گفت و گو شاهد آن هستیم: «جدایی دین از دولت» به جای «جدایی دین از سیاست» در یک نظام دموکراسی خود نقض اصول دموکراسی است چرا که در دموکراسی «جدایی دین از سیاست» الزامی است چون سیاست عرصه ی واقعیت هاست نه اعتقادات و باورها؛ و چه خوب است که در این گفت و گو شاهد *** کسی باشیم که خود را طرف دار«آزادی» می داند نه دموکراسی. چون برعکس دموکراسی چارچوب حقوقی«آزادی» مشخص نیست و مبهم است. انگار در پیشانی ملت ایران نوشته شده یا شیخ یا شاه!ما که دسترسی به ملکه الیزابت نداریم پس بهتر است شصتمین سالگرد حکومت او را به شاهزاده رضا پهلوی تبریک و شادباش بگوییم.زنده باد ملکه، زنده باد شیخ و شاه!
کاربر مهمان / 06 June 2012
رضا پهلوی چه بخواهد و چه نخواهد میراث دار سلطنت مستبده ی پهلوی ست وفاداری رضا پهلوی به خاندان پهلوی در همین مصاحبه هم کاملا مشهود است . او با دفاع از سلطنت , دفاع از دخالتهای سیاسی آیت الله ها و همچنین تمامیت ارضی خود را با بیانیه ی حقوق بشر و دموکراسی و آزادی بیگانه ساخته است .
او در همین سخنرانی با حرفهای ضد و نقیض سعی دارد اغتشاش فکری اش را به خواننده منتقل کند او در جائی از جمهوری اسلامی به دلیل نهادینه کردن تبعیض انتقاد می کند اما بلافاصله تمایلش را به سلطنت به رخ می کشد چرا فردی مانند رضا پهلوی و خانواده ی او باید دارای امتیازاتی ویژه و همچنین موروثی داشته باشد ؟ این عین تبعیض است فردی از خانواده ی پهلوی برای ابد باید حقوق و درآمد داشته باشد که هیچ فرد دیگری نمی تواند این امتیازات را داشته باشد مگر اینکه مانند دوران پدرشان هویدا نخست وزیر دائمی و یا ریاضی رئیس مجلس دائمی و همچنین مانند دوران ساسانیان همه ی مشاغل دولتی نیز موروثی شود . و هفت طبقه ی اشراف بدون تغییری بصورت موروثی منتقل شوند در اینصورت ممکن است مطلوب آقای رضا پهلوی هم باشد و ممکن است مردم هم مانند دوران پدرشان تن به این استبداد بدهند و ایشان همچنان تمایلاتشان را تا دیکتاتوری کامل ادامه دهند اما این تبعیض ربطی به یک حکومت دموکراتیک ندارد و زضا پهلوی نمی تواند مدافع دموکراسی و آزادی بیان باشد زیرا دموکراسی را از خودش و تمایل خودش به داشتن امتیاز ویژه شروع کرده است که این تبعیض آمیز و در جهت مخالف دموکراسی و آزادی بیان ایستاده است .
در مورد دخالت دین در سیاست و دولت به نظر می آید در این موضوع هم ایشان دیکتاتور مآبانه سخن می راند . حق هر شهروندی ست تا در امور اجرائی کشورش دخالت کند و دارای مشاغل دولتی بوده و صاحب منصب گردد تا مجری قانون شود ممکن است آیت اللهی وزیر اقتصاد شود ولی او حق قانون گذاری نداشته و نمی تواند تمایلات ایدئولوژیکی اش را در اجرای قوانین دخالت دهد یعنی دین نمی تواند در یک حکومت دموکراتیک دخالت کند . اما زمانی که ما خلط مبحث کنیم و متوجه نباشیم که چه می گوئیم جمله ای غریب از خود می سازیم . اما اگر دین در سیاست دخالت کند یک آیت الله چون حامل ایده های دینی ست در نمایندگی سیاسی اش او را قادر می سازد تا در قانون گذاری هم دخالت کند از اینرو دخالت در سیاست خود بخود به معنی دخالت در دولت زیرا دولت مجری قوانین است قوانینی که سیاستمدارهای دینی آنرا به تصویب رسانده اند از اینرو آقای رضا پهلوی نمی تواند سکولار باشد زیرا هنوز تفکراتش سازش با دین و آیت الله هاست اما او میزان دخالت آنها را محدود به قوانین قانون اساسی مشروعه نموده است . ما در این مورد مسائل زیادی را می توانیم بیان کنیم تا نشان دهیم کاهش ممنوعیت دین در سیاست به ممنوعیت دخالت در دولت نشان از تفکرات ضد دموکراتیک دارد که بر پایه ی تفکرات استبدادی سلطنت پهلوی ست .
اما موضوع دیگری که آقای رضا پهلوی از آن دفاع می نماید و به اندرز و نصیحت متوسل شده تا حقوق ملیتها را پایمال کرده و آنرا به رسمیت نشناسد تمامیت ارضی ست اما او راه حلی جز پایمال کردن حقوق ملیتها ندارد . او حتی داوطلبانه بودن اتحاد ملتها را بیان نکرده و یکسویه فارغ از نصایح ایشان حق تعیین سرنوشت را به رسمیت نمی شناسد . حق تعیین سرنوشت تا جدائی یک حقی ست که ممکن است ملتها از آن استفاده نکنند اما بخشی از حقوق دموکراتیک آنان است از اینرو آقای پهلوی دوباره نشان میدهد که آماده است برای حفظ تمامیت ارضی به آذربایجان یا کردستان و … لشکر کشی نموده و حقوق دموکراتیک آنان را پایمال نماید .
لذا آقای رضا پهلوی نه برنامه ی جدیدی نه حرف جدیدی زده است که او را از خاندانش مجزا نماید بیان بی محتوای دموکراسی خواهی همانطور که خود ایشان در مورد پدربزرگشان ذکر کردند تفاوتی در دفاع ایشان از دیکتاتوری و استبداد نمی نماید .
کاربر مهمان فرهاد - فریاد / 06 June 2012
****اگر میلیونها دلار پول دزدیده شده از مردم ایران را ابتدا به صاحبانش بازگردانند آنوقت می شود دید این بابا اصلا مفهوم کار کردن و درآمد ناشی از اون رو می فهمه یا نه، گنده گویی های سیاسی اش پیش کش
م. آذری / 07 June 2012
اشکال قضیه اینست که ما حکومت و سیستمی میخواهیم که کامل و بدون هیچ عیب و نقص به قدرت برسد و ما کنار بایستیم و برایش هورا بکشیم. چنین حکومتی در کره خاکی وجود ندارد و هیچ رهبری هم پرونده اش پاک و تمیز مثل کودکی تازه بدنیا آمده نیست. انتقاداتی که از چپ و راست به رضا پهلوی میشود نمونه ای از این دید ایده آلیستی ما ایرانیان است. دموکراسی ، آزادی ، جامعه ای مدنی و به دور از تمرکز قدرت یا انحصار طلبی گروه خاص فقط و فقط در جریان زمان و با آزادی گروههای سیاسی و تنوع عقیدتی میتواند شکل بگیرد. به عبارتی دیگر هر جامعه ای به طور نسبی و در چهار چوب سیستم حکومتی در حال < شدن > است. این شکل گیری یا شدن میتواند به طرف دیکتاتوری مطلق ، فساد، نابودی اقتصادی ، و ارزشهای اخلاقی باشد ( نمونه اش همین سیستم که قابل باور حتی برای خود جناحهای داخل حکومت نیست). در مقابل این نوع دیکتاتوری که منجر به تلاشی خود میشود حکومت میتواند به طرف رشد در جهت مثبت و بالنده گی و تکامل در جهت مثبت و پیشرفت باشد. نکته ای که مسلم است نه رضا پهلوی ونه سوپر من دیگری میتواند یک روزه چنین جامعه ای را تحویل ما بدهد. اما رضا پهلوی شاید با نیروهای مترقی دیگر بتواند زمینه ای را فراهم کند که جامعه ایران در چهار چوب یک قانون اساسی که حق و حقوق انسان در آن محترم و پیشرفت جامعه در جهت رفاه و حداقل امنیت و آسایش است را در محیطی با تکثر عقیده رفته رفته بنا بگذارد.ما بقی داستانها که پولهای دزدیده شده زمان پدرت کجاست یا تو قسم خوردی برای پادشاهی یا بیا بگو ببخشید که پدر من شاه بود یا غلط کردم که منهم شاهزاده هستم ،****
کاربر مهمان / 07 June 2012
حالا چند نفر از شمال شهر تهران یه پلاکارد درست کردند که روش نوشته بود : اوباما یا با اونا یا با ما … این یعنی همه مردم ایران همچین نظری دارند؟! شازده منطقی تر از اینها به نظر می رسیدی:)
سیب / 07 June 2012
با سلام
اینکه اقای پهلوی میگویند “شکل حکومت مهم نیست و محتوای ان مهم است” را باید به فال نیک گرفت و از همین جا شروع کرد.
به نظر من اقای پهلوی قدرت و استطاعت مالی لازم و کاهی را دارند که تعدادی حقوق دان و سیاست مدار را اجیریا حتی دعوت و ترغیب کنند و محتوای قانون اساسی اینده ایران را بنویسند و در معرض دید عموم بگذارند. حالا که دیگر با وجود اینترنت احتیاجی به کپی کردن و پست کردن هم نیست. در این صورت تمام اقراد ذی نفع انرا ملاحظه و مطالئه خواهند کرد و عیوب و نواقص ان رفته رفته بر طرف خواهد شد. اینکه اقای پهلوی میگویند “شکل حکومت مهم نیست و محتوای ان مهم است” و “رای مردم ملاک است” اگر واقعا به این گفته خودشان معتقدند با تشکیل این “کمیته قانونگزاری” و نصب و پخش ان تدوین در دنیای مجازی این امکان را فراهم کنند. بعد میبینیم که حتی مذهبی های میانه رو و به خصوص انهایشان که مخالف تداخل دین و سیاست هستند هم نظرات خودرا خواهند داد و به این ترتیب مذهبی ها هم لحاظ خواهند شد. حتی بعید نیست که مذهبی های دواتشه مجذوب ولایت هم به این مهم وارد شوند چه خود انها هم از این بهل بشوی سیاسی خسته اند.
اگر به حرف کورش برگریم که از خدا خواست تا کشور ایران را از دروغ و خشکسالی محفوظ بدارد می بینیم که این دو نگرانی رهبر باستانی ما هنوز هم مصداق دارد و ما ایرانیها متاسفانه با تخریب محیط زیست و مستولی کردن ریا بر کشور به اتش هردو مورد مد نظر کورش دامن زده ایم. حال امیدواریم که اقای پهلوی 100% با خود و با مردم صادق باشند و چنانچه کمیته قانونگزاری و ارای مردم از ایشان خواست که کنار بنشینند این کار را بدون هیچگونه نادلگرانی انجام دهند و گرنه اگر ایشان بخواهند با مصداق همان “زاهدان بر منبر رفته” که چون به خلوت میرسند ان کار دیگر کنند شاید بهتر باشد که مردم را به حال خود بگذارند تا سرانجام خود مردم راه حل مشکل ایران را پیدا کنند.
کاربر مهمان / 07 June 2012
در جواب م.آذری: اولا شما اگه خیلی زرنگی برو جلوی پول هایی رو که همین امروز ازت میچاپند بگیر نمیخواد حساب 40 سال پیش رو تسویه کنی. دوما بیاد به کی پول بده؟ به جمهوری اسلامی یا به شما؟ سوما از کجا میدونی که اینقدر برده؟ هرچی هم که بوده نوش جونشون مملکت را آباد کردند تا یه عده کمونیست و آخوند و افراد عقده ای گند بزنن به مملکت .چهارم: اگه بنا بر محاکمه باشه باید انقلابیون (اسلامی و کمونیست) بخاطر خون هایی که ریختند و پولهایی که دزدیدند و ثروت های بیشماری که با بیل یاقتی هدر دادند محاکمه شوند.
وحید / 09 June 2012
برای پروژهٔ تجددگرایی ایران شکل نظام مهم نیست. محتوای آن مهم است. اما از سوی دیگر شاهزاده رضا پهلوی وارث قانونی نهاد پادشاهی بر اساس تنها قانون اساسی معتبر و مشروع تاریخ تجددگرایی ایران است که در هیچ فرایند مدرن و دموکراتیکی تغییر نکرده است. پس استقرار، و سپس تغییر آن بر اساس یک فرایند دموکراتیک در دستور کار تجددگرایان ایران قرار دارد. مخالفان این اصل تاریخی و بدیهی فراوانند، همانگونه که مرتجعان فراوانند.
بهنام راس / 09 June 2012
درود بر راسخان تاریخ
جنس و بوی کلمات تداعی کننده انسانیت و مدنیت است
بهنام / 10 June 2012
با سلام
واقعيتش من از مردم ايران متعجب هستم فرزند يك ديكتاتور قرن كه مدت مديدي مردم رو استثمار ديني وسياسي كرده حال به چه جراتي يك سايت مخالف نظام جمهوري اسلامي با اين فرزند ديكتاتور گفتگو مي كنه مثل اين هست كه بگوييم براي رسيدن به هدفمان از هر وسيله اي استفداهده كنيم حتي كشتن آدمها برعرض معذرت از اين كه اينگونه صحبت كردم من اخبار ايران را رو خيلي پي گيري مي كنم مطمئن هستم دوستان زمانه راه رو اشتباه مي روند چرا از قشرروشنفكر ايران كه چهرهاي موجه اي هم هستند گفتگو نمي كنند مانند آقاي مهاجراني –
مسلم نيوز / 10 June 2012