یکم ماه مه در حالی فرا رسیده که اعتراضهای کارگران و کارمندان و بازنشستگان در دو سال اخیر شدت و بروز بیشتری یافته است. اعتصابهای فراگیر معلمان و رانندگان خودروهای سنگین در مقیاسی کشوری سازماندهی شد. کارگران صنایع مختلف در سرتاسر کشور اعتصابها و اعتراضهای محلی برپا کردند. زنان و دانشجویان، بیکاران و کارگران غیرثابت و فریلنسها همگی به این مجموعه کثیر و گوناگون اعتراضها افزوده شدند. به علاوه، فرمهای جدیدی از بیان اعتراض و سازماندهی مبارزه شکل گرفت: از پرفورمنسهای اعتراضی تا سندیکاهای مستقل دموکراتیک.
به همین دلیل، به مناسبت روز جهانی کارگر به سراغ فعالان و ناظران چپگرا رفتیم و از آنها پرسیدیم: «آیا جنبش کارگری _ اگر با وجود چنین چیزی در اکنون ایران موافق هستید _ میتواند تغییری در افق سیاسی آینده ایران ایجاد کند و تاثیری ملموس و واقعی بر جای بگذارد؟ اگر آری، چرا؟ و اگر نه، چه مشکلات و موانعی بر سر راه آن قرار دارد؟»
▪️کمیته عمل سازمانده کارگری:
جنبش کارگری نشان داده قطعاً استعداد رهبری سایر اقشار معترض را دارد. اگر تا پیش از این کسانی در این تردید داشتند، کارنامۀ جنبش کارگری در دو سه سال گذشته و خاصه سال ۹۷ و اعتصابات چندینباره و سراسری رانندگان کامیون و معلمان و همچنین تظاهرات خیابانی کارگران هپکو و هفتتپه و فولاد اهواز که هر سه موفق به همراهکردن مردم شهرشان باخود شدند، جای شک و شبههای در این ادعا باقی نمیگذارد. اما پتانسیل و توانایی «بالقوۀ» جنبش کارگری نیست که محل مناقشه است، بلکه مسأله بر سر چگونگیِ «بالفعلشدن» این توانایی و ثانیاً آن آلترناتیوی است که این توانایی صرفِ ساختنش خواهد شد. تا جاییکه به موضوع اول برمیگردد، این توانایی قطعاً به شکل خودانگیخته بالفعل نمیشود. بلکه کلید رهبری در دست پیشروترین و متشکلترین بخشهای کارگری است.
اما درمورد آلترناتیو؛ بدواً این را باید به رسمیت بشناسیم که جنبش کارگری ایران ماهیتاً سیاسی است، چون فاصلۀ بین اعتراض صنفی برای «دستمزد معوقه» تا شعار سیاسی«مرگ بر یگانِ ضدکارگر» تنها چند ساعت یا روز است. جنبش کارگری بارها در سالهای گذشته وارد فاز ضدسرمایهداری شده، اما برای درهمشکستن دستگاه حاکم و تسخیر قدرت از پایین نیازمند آنست که پیشتازانش قبلتر حول یک برنامه انقلابی علیه سرمایهداری متشکل شوند. فقدان این برنامه و تشکیلات انقلابی در حکم تیر خلاص این جنبش در پایان این جنگ خواهد بود.
دقیقاً در چنین خلأیی است که جناحهای مختلف رژیم و اپوزیسیون برون-رژیمی مسابقه گذاشتهاند تا جنبش کارگری را سوخت جنگ قدرتشان از بالا کنند. اپوزیسیون راست که بهطور سنتی بر شورش خیابانی و اقشار متوسط حساب بازمیکرد، اینک تمرکزش را کاملاً بهسوی جنبش کارگری برده. اینکه اوایل همین ماه، دبوویتز (“Mark Dubowit” از چهرههای اتاق فکر سیاست آمریکا) صحبت از لزوم ارسال کمک مالی به تشکلهای کارگری ایران کرد تا پروژۀ «لخ والسایی» کردن مبارزات طبقه کارگر ایران رقم بخورد، از سر اتفاق نیست. بنابراین برای آنکه طبقه کارگر بتواند در این جنگ نابرابر، سنگر مستقل خود را حفظ و برای منافع و قدرت خودش بجنگد لازمست هرچه سریعتر این مهمترین خلأ اصلی را مرتفع کرد.
▪️ش. ص. زاهدی، نویسنده و از اعضای موسس «پیشتازان عدالت»:
«هر آن چه واقعی ست، معقول است».
تصور میکنم به شهادتِ اعتراضات کارگری در لااقل دو سالِ اخیرِ ایران، از اتوبوسرانی تهران، کانون صنفی معلمان تا هپکو، فولاد، هفت تپه و … این ضرورت تاریخی در زندگانی روحِ ایرانی پدیدار شده که یکی از موثرترین تحولات سیاسی-اجتماعی این کشور در حال رقم خوردن است. باید تاکید کرد با وجودِ ناهماهنگیهای سازمانیِ این جنبش ها در کل کشور که به عمد از سوی طبقه ی فرادست تنظیم می شود؛ ولی “ضرورت” های منطبق بر “نیازهای اولیه ی مادی”ِ حوزه ی کارگری که به وضوح صرفا بر معیشتِ حداقلی متمرکز است، خواهد توانست تحولی “کیفی” در واقعیتِ نابسامان موجود ایجاد کند.
بر این باورم، مطالبات کارگری به دقت بر حداقلِ نیازهای معیشتی استوار شده و “آگاهی”ِ طبقاتی در جزیره های صنفی -هر چند ناپیوسته- در حال شکل گیری ست؛ این محتوا، یعنی تحولِ زیر بنا و نتیجتا تحولی کیفی در حالِ وقوع است.
▪️نسیم سلطان بیگی، روزنامهنگار:
در یک سال و نیم گذشته جنبش کارگری نمودی بیش از آنچه در سالیان پیشین از خود بروز داده بود را به نمایش گذاشت. تجمعات و اعتصابهای کارگری و صنفی که در شهرهای مختلف ایران رخ داد را میتوان نمودی از کنشگری جنبش کارگری ایران دانست. به باور من ایجاد تغییر مثبت در شرایط سیاسی ایران راهی جز کنشگری مستقیم طبقه کارگر ندارد. همچنان که شرایط کنونی حاکم بر اقتصاد ایران بیش از هر چیز زندگی طبقه کارگر را به چالش میکشد. جنبش کارگری ایران در شرایط فعلی میتواند در ایجاد یک تحول بزرگ سیاسی در کشور نقش داشته باشد. اما این مساله منوط به سازماندهی و تشکلیابی این جنبش خواهد بود.
توضیح چرایی این مساله که جنبش کارگری در حال حاضر نمیتواند نیروی محرک تغییر شرایط سیاسی باشد نیازمند بحث مفصلتری است. اما من سعی میکنم به طور خلاصه آنچه به نظرم مهمتر میرسد را بیان کنم. در شرایط فعلی از سویی سرکوب گسترده فعالان کارگری و صنفی امکان تشکلیابی را اگر نه غیرممکن که بسیار سخت کرده است. هر چند که این سرکوب همواره کم و بیش وجود داشته و نمیتواند عامل بازدارنده یک جنبش باشد. این مساله زمانی کارکرد خواهد داشت که توان جنبش کارگری برای مقابله با سرکوب کافی نباشد. آنچه که به نظر من در شرایط فعلی وجود دارد و جنبش کارگری ایران با وجود مهیا بودن شرایط بیرونی برای کنشگری آن، آمادگی لازم برای ایجاد تغییرات اساسی را ندارد.
یکی دیگر از دلایل این مساله میتواند این باشد که بسیاری از فعالان این جنبش که پیشتر نقش کلیدی در سازماندهی و تشکلیابی آن ایفا میکردند این روزها در خارج از کشور به سر میبرند و نتوانستند رابطهای مستحکم میان خود و فعالان داخل برقرار کنند که چرایی این مساله میتواند بحثی مفصل و جدا باشد. از سوی دیگر، اگر به طبقه کارگر تنها از منظر اقتصادی نگاه کنیم (که از نظر من نگاه درستی نیست)، به وضوح میتوان دید که گستردگی بیشتری پیدا کرده اما انسجام سازمانیافته که نیازمند تشکیل اتحادیهها و سندیکاهای کارگری است در آن نمودی عینیت یافته نیست.
من فکر میکنم علت این امر را میتوان اینگونه توضیح داد که با وجود اینکه فشار اقتصادی سبب شده عده زیادی از کسانی که پیش از این خودشان را در طبقه متوسط میدیدند امروز از منظر اقتصادی خود را در طبقه کارگر قرار دهند اما از نگاه سیاسی خودشان را متعلق به این طبقه نمیدانند و در نتیجه احساس همبستگی با این طبقه اجتماعی را نداشته باشند؛ هر چند که از نظرگاه اقتصادی خواستهای مشابهای را طلب میکنند. همین مساله سبب میشود که طبقه کارگر به مثابه یک طبقه سیاسی عمومیت نداشته باشد و به باور من اینان را نه طبقه کارگر که شاید بتوان طبقه فرودست نامید.
به هر روی عمومیت نداشتن طبقه کارگر یکی از دلایلی است که اگر به شکل کنونی باقی بماند، این طبقه و کنشهای سیاسی آن را به طبقهای «در خود» بدل خواهد کرد و امکان کنشگری عمومی و در نتیجه تاثیرگذاری بزرگ را از آن میگیرد. با توجه به آنچه در حال حاضر در جامعه ایران جاری و قابل دیدن است، به باور من تحولی از آن دست که برآمده از خواست یک طبقه اجتماعی باشد دیده نمیشود و با وجود افزایش تورم و دشواریهای هر روزه در تامین مایحتاج اولیه برای تعداد قابل توجهی از افراد جامعه اما این مساله لزوما به تاثیرگذاری طبقه کارگر بر فرآیند سیاسی جامعه منجر نخواهد شد. زیرا پیشتر زیرساختها و بنمایههای چنین تحولی در طبقه کارگر کنونی ایران جوانه نزده است.
آنچه من در آینده ایران میبینم نه تحولی سیاسی براساس برساختهای اجتماعی طبقه کارگر که خشونتهای پرشماری است که میتواند در نهایت سویههای از فاشیسم را به همراه داشته باشد. ممکن است پیوندهایی مقطعی میان طبقات اجتماعی برقرار شود اما آنچه مهم است پایدار ماندن آنهاست که به باور من در فضای کنونی چندان تحققپذیر به نظر نمیرسد.
▪️م. س، فعال دانشجویی چپگرا:
جنبش کارگری به دلیل اینکه در معادلات سیاسی حتی از نظرگاه لیبرالی نمایندگی جمع بزرگی از جامعه (فیالمثل در ایران نزدیک به ۵۰ میلیون نفر اعضای خانوادههای کارگری) را دارد، منطقاً باید وزن و قدرت مانور بالایی در تحولات داشته باشد. در برحههای مختلف تاریخی هم بروز سیاسی چنین وزن و قدرتی را شاهد بودهایم. از اولین تشکلهای سیاسی اصناف در انقلاب مشروطه، جنبش کارگری زیر نفوذ حزب توده و تاثیرات آن بر جنبشهای آذربایجان و کردستان و بعدها در مسئله ملی شدن صنعت نفت و حتی در زدن تیر خلاص به پیکره حکومت پهلوی در تحولات انقلاب ۵۷ در ۴۰ سال بعد از انقلاب، جنبش کارگری فراز و فرودهای زیادی را تجربه کرده و به نظرم اگر خیلی خلاصه بخواهم این روند را تصویر کنم باید بگویم: جنبش کارگری از یک سازماندهی بالفعل به یک نیروی بالقوه بدون سازمان تبدیل شده است.
البته گهگاه در برخی دورهها مانند اوایل دهه هشتاد سندیکای اتوبوسرانی و در همین تجربه اخیر هفتتپه شاهد برداشتن قدمهای جدی برای سازماندهی و ارتباط ارگانیک با طبقه کارگر و نیروی کار بوده ایم. اما با وجود خصوصیسازی گسترده، ورود شرکتهای پیمانکاری، قراردهای موقت و دهها مورد ریز و درشت دیگر و البته مسئله سرکوب و کنترل امنیتی ــ چه به صورت بازداشت و بازجویی و احکام زندان و چه به صورت حملههای رسانهای و تنگ کردن عرصه و به انزوا کشاندن فعالان کارگری ـــ چنین اقداماتی در جنبش کارگری در مرحله جنینی خود باقی مانده اند و گاه به عقب نیز برگشته اند.
در شرایط فعلی که درسطح اقتصادی مهمترین مولفه رشد شرکتهای کوچک یا تکه تکه شدن فضاهای کاری و نبود مثلا کارخانه، کارگاه، سوله یا سازمانی است که چندین هزار کارگر را هم به صورت فیزیکی و هم به صورت مالی و اقتصادی به هم پیوند دهد، روشها و ضرورتهای سازماندهی و انجام مانورهای سیاسی به شدت دگرگون شده است و شیوههای قدیم برای مسائل جدید دیگر جوابگو نیستند. فرض بگیرید راننده اتوبوسی که در مسیر الف کار میکند، یک کافرما دارد و رانندهای که در مسیر ب مسافر جابجا می کند با یک شرکت پیمانکاری طرف است. اکنون باید سندیکاها به این فکر بکنند که برای طرح منافع مشترک و پیوند صنفی چه تاکتیک و استراتژیهایی را باید به کار ببندند تا دوباره کارگران را حول یک محور مشخص بسیج کنند.
تا وقتی برای چنین فضایی شیوههای جدید مبارزه، و مهمتر از آن و یک قدم قبلتر نقاط ضربهپذیر اقتصاد سیاسی مشخص جمهوری اسلامی یافت نشوند، میتوان از طریق اعتصاب، تحصن و دیگر روشهای ایجاد مقاومت از طبقه حاکمه امتیازات سیاسی و اقتصادی گرفت، و به نظر من عموم کارگران شاید بتوانند خواستههای معیشتی را دنبال کنند و حداقلی به دست بیاورند؛ اما تا خلق آن شیوههای جدید و یافتن نقاط ضعف، کارگران در سطح سیاسی نمیتوانند متناسب وزن واقعی اجتماعیشان اثرگذار باشند.
بهعلاوه، در تمام تجربیات مبارزاتی همه کشورها معمولاً سطح رشد مشخصی از مبارزه اقتصادی به مبارزه سیاسی پیوند میخورد. البته مسئله خطی نیست و خود این پیوند با دهها پیش شرط و عنصر ریز و درست ممکن است اتفاق بیفتد یا نیفتد. اما وقتی میبینیم که فعالان کارگری از بدنه طبقه کارگر روز به روز جداتر میشوند، فعالیت صنفی آنان بدون هیچ گونه تعیین تکلیفی به فعالیت ظاهراً سیاسی یا حقوق بشری تقلیل مییابد، و سازماندهی فضای کار به برگزاری آکسیون بدل شده است، باید زنگ هشدار اینکه ارتباط ارگانیک فعال کارگری و طبقه اش مخدوش شده و هژمونی سبک مبارزه لیبرالی (تجمع کن و عکس بگیر) دست بالا را در میان مبارزان پیدا کرده، زودتر بشنویم.
طبقه کارگر وقتی میتواند بروز سیاسی داشته باشد و سهمخواهی از مناسبات قدرت بکند که ابتدا یک موضع صنفی جدی را تصرف کند و بعد متناسب شرایط مشخصاش به مانور سیاسی دست بزند. تا وقتی این شکاف هست صریح میگویم، طبقه کارگر قربانی هر دولت یا حکومتی میشود که در ایران آینده شاهدش خواهیم بود.
▪️مازیار گیلانینژاد، عضو سندیکای فلزکار مکانیک:
جنبش کارگری با همه موانع قانونی، امنیتی و حتا سلاح اخراج همچنان با جان سختی به راه خود ادامه می دهد. این جنبش سالهاست که تاثیرات خود را در سیاست و اصلاحات جامعه گذاشته است و با دادن شعارهای منطقی و جذاب بسیاری از سیاستمداران و حتا سیاست کشور را تحت تاثیر خود داشته باشد.
اصلاحات دوران شاه از جمله شریک کردن کارگران در سود کارخانهها، اصلاحات ارضی، آزادیهای اجتماعی و سیاسی به زنان و از همه مهمتر حق رای و حق انتخابشدن را، جنبش کارگری همیشه به حاکمان تحمیل کرده است. هر چند حکومت ها هم تلاش کرده اند از این حقوق کاریکاتوری بسازند، هر زمان که این توازون قوا به نفع چنبش کارگری بهم خورده است، این جنبش توانسته مُهر و نشان خود را بر آن بکوبد. سال ۱۳۲۳ و رفتن وزیران توده ای به دولت قوام، آزادی های سیاسی صنفی و تظاهرات های باشکوه به ویژه در سال ۱۳۲۵ در سراسر ایران و سردادن اولین ندای ملی شدن نفت در تظاهرات اول ماه مه خوزستان همه نشان از این تاثیر دارد.
در همین روزهایی که به سمت اول ماه مه می رویم، درست است که رفقای ما را به زندان برده اند، اما همه تشکلهای کارگری اعلام راهپیمایی کرده اند. فردا ندای صلح آری و جنگ نه پیامی که به همه کسانی که مترصد جنگ هستند و از آن نفع خواهند برد داده خواهد شد و تاثیرش را شما چند ماه آینده خواهید دید.
از نظر من ما به لحاظ معنوی و فکری در جامعه حضور داریم و اگر نبود تاثیر این حضور، الان شما آثاری از قانون کار و تامین اجتماعی نباید می دیدید. هر چند که سرمایه داری تمام تلاش خود را می کند و اما راه برایش هموار نیست.
رشد فکری و عملی جنبش کارگری با ۱۵ سال گذشته فرق می کند. جنبش و رهبرانش پخته تر شده اند و به همین خاطر تاثیراتمان اگر با سیاستگذاری درست همراه باشد نتایجش را خواهیم دید.
▪️آزاده شورمند، فعال و پژوهشگر سیاسی:
شواهد موجود از فضای سیال موجود در چند سال اخیر، خصوصا انواع اعتراضات و اعتصابات کمی و کیفی، نشان میدهد که میتوان از چیزی با عنوان جنبش کارگری در ایران سخن گفت، اگرچه جنبش مذکور فاقد برخی خصیصه های کلاسیک از جمله رهبری واحد و مشخص و یا سازماندهی زنجیرهای است. به ویژه بعد از اعتراضات دی ماه ۹۶، این جنبش بیش از هر زمان دیگری آماده نقش آفرینی در عرصه سیاسی کشور است؛ از یک طرف ماهیت مرکزگریز اعتراضات و فراگیری آن نشان داد که جامعه کارگری این پتانسیل را دارد که خشم ناشی از وضع موجود را به سمت مطالباتی طبقاتی با در نظر گرفتن همزمان تغییرات سیاسی هدایت کند.
و این اعتراضات به مناسبتهایی چون انتخاباتها محدود نشده است. از سوی دیگر، برخلاف سالهای بعد از انقلاب که کنشگری عرصه عمومی به انحصار طبقه متوسط در آمده بود، اینبار کارگران و اقشار آسیب پذیر جامعه ایران با اعتراضات مداوم و وسیع خود معنایی جدید به فضا و زمان کنشگری سیاسی دادهاند. به عبارت دیگر، در بسیاری از شهرها، طبقات پایین در حال اشغال فضاهای عمومی و به چالش کشیدن اشکال کلاسیک قدرت (مثلا از طریق رفتن به نماز جمعهها) از خلال اعتراضات خود و همچنین سیاسی کردن مکانها (و شهروندان) یی هستند که پیشتر خنثی بودند و حامی وضع موجود به شمار میرفتند.
نقش این جنبش از این جهت غیر قابل انکار است. علاوه بر این، پیشروی هر یک از جنبشهای اجتماعی از جمله کارگری، میتواند عنصری الهام بخش و موثر برای سایر جنبشهای فعال موجود، از جمله جنبش زنان، به شمار رود و راه را برای آنها هموارتر کند. همزمان باید در نظر داشت که با سرعت گرفتن زمان انقلابی و در واقع شدت یافتن اعتراضات، زمان برای حاکمیت نیز فشرده میشود و احتمالا سرکوب شورشهای محذوفین، از جمله کارگران، بسیار بیش از پیش خواهد بود. از این جهت یکی از مهمترین و دشوارترین مسئولیتهای جنبش طبقاتی و کارگری امروز ایران، یافتن استراتژی مناسب برای مواجهه با خشونت سیستماتیک کنونی و سرکوبهای مقطعی شدت یافته دولتی است.
▪️وحید ولیزاده، پژوهشگر مطالعات فرهنگی:
به نظرمن ما در ایران با جنبشهای کارگری در سطحی محلی و نقطهای روبروییم که البته به دلیل ملی بودن ساختار بحرانزا، به یکدیگر شبیه هستند. برای مثال بیشتر آنها بر علیه خصوصیسازی، اعاده حقوق عقبافتاده، حق سرپناه (بهویژه در پیامد سیلهای اخیر)، افزایش دستمزد و دفاع از حق تشکلیابی متمرکزند. اما گرچه گرایش نیرومندی بر همگرایی و تماس این خرده جنبشها با یکدیگر، و نیز جنبش دانشجویی و یا زنان وجود دارد، اما هربار که اقدامی برای این همگرایی صورت میگیرد بیدرنگ با سرکوب شدید پلیسی-اطلاعاتی روبهرو میشود و نسلی از فعالینش زمینگیر میشوند.
این سرکوب پلیسی مانع شده تا جنبش کارگری در قامتی ملی و سراسری در صحنه باشد و سیاست ملی همچنان عرصه موش و گربهبازی نیروهای غیرکارگری و عمدتاً ضدکارگری است. از طرف دیگر جامعه و سیاست در آستانهی یک دگرگونی وسیع است و احتمال بازچیدهشدن آرایش سیاسی، اقتصادی، فرهنگی جامعه بسیار بالا رفته است. اگر این گفته گلدمن را بپذیریم که طبقات اجتماعی، آن فاعلین جمعی هستند که قادرند کل جامعه را بر اساس منافع خود بازسازماندهی کنند، پس یک طرف مهم در تحولات جاری ایران طبقه کارگر است که امکان گشودن راهی برای کل جامعه را دارد. مشکل این است که برای به هم پیوندزدن مطالبات گوناگون در جغرافیای گوناگون طبقه کارگر، این طبقه به سازمانی یا حزبی که این مبارزات محلی که این خواستهای گوناگون را متحد و سراسر کند نیازمند است. اما جز در دورهای کوتاه و در پیامد جنگ جهانی دوم، همواره سازمانیابی حزبی کارگران ممنوع بوده است و با مجازاتی سنگین روبرو بوده. این مانع بایستی به نوعی رفع شود تا هرگونه رویایی از سوی کارگران قابل تحقق گردد. فعلا این اسلحه سپاه و زندان و شلاق حاکمیت هر جنبدهای را زمینگیر کرده.
در زمان شاه سازمانهای حرفهای انقلابی مسلح برای شکستن اختناق پلیسی مفهومپردازی شد. اما نتیجهی مناسبی به همراه نیاورد. در سالهایی نه آنقدر دور ، بحث گاردهای آزادی، تشکیل گاردهای مسلحی از کارگران در محلهای زیست و کار که بتوانند در مواقع ضروری با قدرت مسلح از خود و مبارزاتشان دفاع کنند طرح شد اما متاسفانه این سبک کاری رها شد. بدون نوعی سازمانیابی سیاسی و نظامی در مقیاس سراسری جنبش کارگری دشوار بتواند از پس یک حاکمیت ضدکارگری از یکسو و آلترناتیوهای ضدکارگری محبوبتر سرمایهداری جهانی از سوی دیگر برآید.
▪️مهدی سلیمی، نویسنده و مترجم:
به نظر من اکنون می توان رادیکال ترین جنبش صنفی و مدنی را جنبش کارگری دانست که نابسامانی های اقتصادی و فشارهای نئولیبرالیسم وارداتی مدام این جنبش را رادیکالیزه می کند. اما هنوز این جنبش ارتباط ارگانیکی با جنبش های دیگر برای یک تغییر بزرگ ندارد. به نظر من الان حرف زدن از کلان روایت ها دردی دوا نخواهد کرد ما باید به خرده سیاست ها و نحوه سرهم بندی آنها فکر کنیم. برای مثال ما به جای زیربنایروبنای مارکسیسم راست آئین بایست مقوله های دیگری را در عرصه زیست سیاست وارد کنیم. مثلا سه گانه دانش، ثروت و جنسیت می تواند سه رانه ی اصلی و هم ارز باشد که بتواند سرمایه داری را به صورت چندوجهی نقد کند. وجوه عینی و انضمامی این مفاهیم را می توان جنبش دانشجویی، جنبش کارگری، جنبش زنان در نظر گرفت که امرطبقاتی میتواند نقطه اتصال آنها به حساب بیاید.
از نظر من چندگانه و بس گانه دیدن پرولتاریا به ما این امکان را خواهد داد که از دام رمزگان یا نشان گذاری قلمروهای اکثریتی دور نگه دارد و مدام بتوانیم حوزه های رسمی و مسلط سیاست را به هم بریزیم. چنین جنبشی مثل یک امر تروماتیک یا امر واقع لاکانی است که مدام امر نمادین را بحرانی می سازد. اما در مورد ایران در کل می توان گفت خیزش های اخیر فرودستان نشان از گذر جامعه صنفی و مدنی به جامعه ی سیاسی هستیم. و مطرح شدن کامیونیتی های خودآئین و مستقل و شورائی در میان شعارها نشانه های حائز اهمیتی هستند.
▪️محمد پورعبدالله، پژوهشگر جامعهشناسی و فعال سیاسی:
آنچه پاسخ دادن به این سوال را دشوار میکند، ابهامی مفهومی است. منظور از «جنبش کارگری» چیست؟ منظور از «تغییر دادن» چیست؟ به گمان من هر کدام از این دو سوال را میتوان به دو شکل پاسخ داد و در نتیجه این سوال را میتوان به چهار حالت مختلف تبدیل کرد. «جنبش کارگری» میتواند بخشهایی از طبقه کارگر که به صورت بالقوه عاملیت سیاسی دارند تعریف شود (جنبش کارگری بالفعل) و یا بخشهایی از طبقه کارگر – و حتی کل طبقه کارگر- که پتانسیل پیدا کردن عاملیت سیاسی را دارند (جنبش کارگری بالقوه). در مورد تغییر نیز میتوان گفت، تغییر میتواند تغییری در توازن طبقاتی به نفع طبقه کارگر دانسته شود و یا تغییر ماهوی در نظامی سیاسی. ذکر این نکته الزامی است که در حالت اول نیز تغییر بدون شک همچنان سویهای سیاسی دارد اما در حالت دوم هم وزن تغییر سیاسی بیشتر است و هم خود تغییر سیاسی ماهوی است (مانند تغییر رژیم سیاسی). به گمان من جواب سوال «آیا جنبش کارگری ایران توانایی تغییر فضای سیاسی موجود را دارد؟» در سه حالت از چهار حالت فوق منفی است. تنها اگر طبقه کارگر را به شکل بالقوهاش تعریف کنیم و تغییر سیاسی را تغییر در توازن طبقاتی به نفع طبقه کارگر بدانیم میتوانیم قدرت تغییر برای طبقه کارگر در نظر بگیریم.
بخشهایی از طبقه کارگر که تشکل و عاملیت سیاسی (و یا حتی صنفی) دارند، متاسفانه در حال حاضر بخش بسیار کوچکی از کل طبقه کارگر را شکل میدهند. بدون شک عامل اصلی چنین وضعیتی سرکوب سیاسی است. در چنین شرایطی واقع بینانه نیست که از این بخش بسیار کوچک انتظار معجزه داشته باشیم. ضمن اینکه بحران اقتصادی فعلی که باعث بیکاری بیشتر و فلاکت بیشتر در طبقات محروم جامعه میشود هرگونه عاملیت سیاسی را دشوارتر نیز میکند. اما پاسخ به سوال دوم به زعم من اهمیت بیشتری دارد چرا که نوع نگاه و ایدئولوژی سیاسی فعالیت طبقه کارگر و سوسیالیستها در آن نقش بیشتری دارد. در شرایطی فعلی رویارویی جمهوری اسلامی با آمریکا و متحدانش در منطقه و تشدید تحریمها و بحران اقتصادی ناشی از آن، تاکید روی تغییر اساسی ماهوی (مانند سرنگونی جمهوری اسلامی) به عنوان پیش فرض هر تحول سیاسی توهمی است که نه تنها اپوزیسیون رسمی لیبرال یا سلطنت طلب جمهوری اسلامی بلکه بخش عمدهای از نیروهای چپ نیز دچار آنند. قدرتگیری طبقه کارگر و تغییر توازن قوا به نفع آن، مقدم بر تحول سیاسی بنیادین است و تاریخ تمامی تحولات سیاسی که طبقه کارگر در آن نقش داشته این مدعی را تایید میکند. متاسفانه شرایط اختناق سیاسی الیت سیاسی و روشنفکران چپ را به سمتی کشانده که جای علت و معلول را در این رابطه برعکس ببینند. تا زمانی که طبقه کارگر اولویت متشکل شدن و تغییر توازن قوا به نفع خود را بر تبدیل شدن به اهرم سرنگونی نظام سیاسی جدی نگیرد، امید به اثر گذاریاش در شرایط سیاسی ایران پوچ و توخالی خواهد بود.
▪️آزاده آهنگر، فعال و پژوهشگر سیاسی:
نگاهی اجمالی به تاریخ بیواسطۀ جنبش کارگری، فعلیت و بالقوگیهای این جنبش را درحال حاضر روشن میسازد. اعتصابات و اعتراضات کارگری از ۱۳۹۰ بدین سو، با تعمیق نولیبرالیسم داخلی و همزمان با بحران جهانی مالی ۲۰۰۸، بهشکل فزایندهای تشدید شده. طی سه سال گذشته هیچ روزی به معنای تحت الفظی کلمه بدون اعتراضات کارگری به شب نرسیده است. این مبارزات از دی ۹۶ بدین سو، با الهام از خصلت “برانداز” (subversive) و پرسشگرانۀ خیزش دی ماه، وارد فاز جدیدی شد.
گفتار و کردار رادیکالی که در دی ماه در خیابانها متولد شد و برای نخستین بار در تاریخ چهل سالۀ جمهوری اسلامی هردوی اصلاح طلبان و اصولگرایان را همزمان با هم نفی کرد، بعد از دی ماه خود را در مابقی مبارزات اجتماعی (علیه ستم ملی، زنان، محیطزیستی و البته کارگری) تکثیر کرد. در این بستر سیاسی-مادی است که مطالبات بهغایت مترقیای نظیر ادارۀ خودگردانی کارخانهها و دموکراسی شورایی ازسوی کاگران مطرح شده. نکتۀ حیاتی اینجاست که این مطالبات رادیکالِ معطوف به عدالت اجتماعی متضمن نوعی سیاست رادیکال است. برخلاف دوگانهسازیهای رایج، اقتصاد و سیاست را نمیتوان از هم جدا کرد.
مطالبات “اقتصادیِ” ضدسرمایهدارانهی جنبش کارگریْ همبستۀ سیاسیای را طلب میکند که در آن سیاست سلطنتطلبان، لیبرالها، اصلاحطلبان و اصولگرایان همزمان نفی میشوند. بااینحال، برخلاف رویکردی که سیاست را برمبنای آوانگارد یا پیشروبودن گروه یا طبقۀ اجتماعی خاص استوار میکند، نمیتوان به جنبش کارگری بهعنوان امر وحدتبخشی نگریست که خودبهخود مابقی جنبشهای اجتماعی را با خود متحد و مسائل خاص آنان را حلوفصل کند.
عدالت اجتماعی و دموکراسی شورایی هرگز نمیتواند محقق شود مگر اینکه جنبش کارگری به دیگر ستیزهای اجتماعی، یعنی جنبش زنان، محیطزیستی و مطالبات معطوف به ستم ملی متصل شود. موانع پیشروی جنبش کارگری از یک سو به سازماندهی درونی خود جنبش (مراقبت از خود دربرابر صدمات، برساختن همبستگیهای عملی میان کارگران و قابلیتشان در اعتراضهای جمعی) و ازسوی دیگر به ایجاد پیوند میان این جنبش و جنبشهای دیگر برمیگردد.
▪️ساسان صدقینیا، پژوهشگر و فعال سیاسی:
اگر مبنا را ترکیببندی نوین طبقاتی در عصر نولیبرالیسم در نظر بگیریم، میتوان از جنبش کارگری صحبت کرد در شکلی جدید. مبارزات جنبش کارگری در دو سطح میبایست بررسی شود: یکی تواناییها و ظرفیتهایی که کاپیتالیسم نولیبرال برای استمرار و بازسازی خود بهوجود آورده و دیگری پویایی و تحرکات مبارزه طبقاتی در اشکال جدید آن که مدام ساختار سلطه را به چالش میکشد.
کاپیتالیسم نولیبرال انسجام و استمرار مبارزات را تضعیف کرده، قدرت جمعی، چانهزنی و تحمیل مطالبات را عقب رانده و از این رو توانسته سازماندهی و مطالبهگریِ جدی و پیوسته و قابل اعتنا را یا خنثی و یا سرکوب کند. از این رو مبارزات کارگران با صنعتزدایی و برونسپاری در قالب کار نامولد در غیاب هرگونه تشکل، منقطع و تدافعی و مناسبتی و در مواقعی بصورت نمایشی در قالب طومارنویسی و امضاهای بیاثر و آکسیونیسم درآمده است. مبارزات بیشتر در قالب «فعالین و چهرهها» یا «افراد طبقه کارگر» بازنمایی میشود و مبارزات جنبشی با فراز و فرودهای بسیار همراه است. بیاعتنایی کارگران به نخبه گرایی با سد فردی کردن مقاومتهایشان مواجه شده است.
اما از سوی دیگر مبارزات در شکل جدید خود بهدلیل نوع فرمدهی کار در نولیبرالیسم که در کانون آن، کار بیثبات و موقت قرار دارد، اغلب پیشبینیپذیر نیست. روابط قدرت بهشکلی درآمده است که نوع چینش قدرت بین نخبهگان و توده کارگران از اساس تغییر کرده است. از این رو همراه با سایر جنبشها، مبارزات کارگران در ایران نه از یک پلتفرم و برنامه پیشینی پیروی میکند و نه هیچ رهبری و تقسیم کار ذهنی و اجرایی را با خود به همراه دارد و توانایی سیاسی شدن بی واسطه را داراست.
همزمان تمام محدودههای خارج از محل کار را نیز میتواند به میدان نبرد تبدیل گرداند. از این رو حاکمیت نمیتواند پروژه سرکوب را حتی در کوچکترین شهرها، تا به انتها پیش ببرد. اینها منطق تحرکاتی است که به عنوان مثال در خیزش دی ماه ۹۶، گفتمان اداره شورایی و در اعتصابات گسترده میبینیم. اینها و طرح مسأله کنترل محل کار توسط کارگران که بدون قیممآبی احزاب مطرح شد نشانههای سرفصل جدیدی از مبارزات است که نخبگان را غافلگیر و فضای سیاسی اجتماعی ایران را دچار دگرگونی عمیقی ساخت.
ساختار کاپیتالیسم در ایران بهدلیل عوامل متعدد قابلیت دموکراتیزهشدن بهصورت صوری را نیز ندارد و از طرفی چهارچوب و ابزارهای گذشته بهعنوان مفاهیم رسوبکرده صلب، دیگر کارآمدی خود را از دست دادهاند. پیشبینیناپذیریِ مبارزات بدون رهبر و بدون نقطه شروع و انتهای مشخص، مازادی دارد که برای قدرت همواره دردسر عمیق اجتماعی و سیاسی به همراه داشته، بهدلیل بسط مناسباتِ مزدی در قلمروهای گوناگون حیات اجتماعی، مبارزات کارگران نیز دچار اشکال متنوع و ابداعات نوینی بوده است و مقاومت مالباختگان، معلمان، دانشجویان، پرستاران، تهیدستان شهری، بیکاران و حاشیهنشینان در دورافتادهترین شهرهای کشور همگی بخشی از جنبش کارگری ایران محسوب میشوند.
از این رو حاکمیت جمهوری اسلامی همگام با اپوزیسیونِ راست علاوه بر اینکه وارث یک استبداد دیرپای تاریخی به لحاظ مقتضیات نظام بهرهکشی ست در این دوره انواع گفتمانهای ملی گرایانه، مذهبی و پوپولیستیِ در ظاهر متتاقض را در یک چهارچوب امنیتی یکجا گردهم آورده است. این واکنشی به تحرک و قدرت یابیِ کارگری محسوب میشود. مبارزه جنبش کارگری با آزمون و خطا در آستانه یک تحول و یک پوست اندازی مهم است. دی ماه ۹۶ و انفجاراتِ مقطعیِ دیگر نشان میدهد زبان این جنبش اشارات یک بدن است که این سو و آن سو امکاناتی را بر جای گذاشته و در حال تأمل درونی برای پیشروی خود است.