کمتر از بیست روز به تشکیل دادگاه پدرم عبدالفتاح سلطانی، وکیل حقوق بشری ایرانی، دردهم دی‌ماه مانده است و من همچنان امید دارم که قاضی دادگاه این بار با شهامت در مقابل قانون‌گریزان بایستد و استقلال خود را به نمایش بگذارد و نشان دهد که بی طرف و عادل است.
 
نمی دانم دستگاه  قضایی و امنیتی ایران چرا اینقدر از حضور وکلای حقوق بشری در دادگاهها می‌ترسد و ازچه‌روی آنقدر برآشفته است که  برخی از آنها را از بدیهی‌ترین حقوق اولیه‌شان که حق حیات آزاد است، محروم کرده و برخی راوادار به تبعید و دوری از وطن نموده است؟
 
نمی دانم چرا مسئولین قوه قضائیه به جای برخورد قانونی با ماموران امنیتی که خودسرانه پدرم را بازداشت و قلدرانه به ۲۰  سال حبس تهدید کردند، یا برخورد با آن مامورانی که در حضور پدرم قفل درب ورودی دفترش را شکستند و اتاقهای محل کارش را زیرورو کردند و پرونده ها و مدارک پدرم را بدون تحویل رسید با خود بردند، خود نیز با  این قانون‌گریزان همراه شده و امید اجرای عدالت  را از ما گرفته اند؟  آنها حتی پدرم را از داشتن کتابهای قانون و قلم و کاغذ در زندان نیز محروم کرده اند.
 
 حتی خطرناک‌ترین مجرمین به عنوان یک  انسان، چه در ایران وچه خارج از آن حق اخذ وکیل و برخورداری از یک دادگاه عادلانه را دارند. حتی دیکتاتوری مانند صدام حسین نیز که جنایاتش را همگان می‌دانند حق داشتن وکیل و امکانات برگزاری یک دادگاه عادلانه را در همین کشور همسایه مان داشت. اما چطور است که در کشور ما حق داشتن وکیل را برای عده ای خاص تحمل نمی‌کنند و برای ایجاد محدودیت بیشتر برای آنان ،حتی وکلای آنها را نیز محبوس می‌کنند؟
 
 هیچ کس وکیل صدام حسین را به دلیل دفاع قانونی از یک دیکتاتور متهم نکرد چون  یک فرد دیکتاتور هم با تمام شقاوتش  یک انسان است و حق برخورداری از حقوق بشر وحق دفاع از خود، در روز محاکمه دارد. هیچ کس وکیل تروریست نروژی را که عامل کشتار بیش ازشصت نوجوان در عرض کمتر از یک ساعت بود مورد اعتراض وتهدید و سرزنش قرار نداد که چرا از یک تروریست دفاع می‌کند.
 
حال آنکه وکلای مدافع حقوق بشردر ایران نه به خاطر دفاع از مجرمین و جانیان – که البته آنان نیز باید حق دفاع داشته باشند- و نه به خاطر فعالیت سیاسی و طرفداری ازگروه خاصی بلکه به دلیل دفاع از فعالان سیاسی و اجتماعی، به زندان افتاده اند؛ مانند محمد سیف زاده و نسرین ستوده یا پدرم عبدالفتاح سلطانی و یا مانند مهناز پراکند به تبعید اجباری رفته‌اند.
 
پدرم سالهاست به عنوان  یک وکیل با صبر زیاد در برابر اعمال قانون شکنانه برخی مسئولان قوه قضائیه ایستاده تا در روند رسیدگی به پرونده های موکلانش قانون شکنی نشود، تا قاضی بی‌طرفی خود را حفظ کند و از توهین و فریاد قاضی بر سر متهم  جلوگیری کند، تا از صدور احکام اعدام و حبس‌های طولانی بر علیه موکلینش جلوگیری کند و مانع شود که  متهمان را در انفرادی های طولانی قرار دهند و با شکنجه های جسمی و روحی به اقرارهای غلط بر علیه خودشان وادار کنند.
 
او سالها است که تلاش می کند مسئولان قضائی به قانون عمل کرده ودر سایه اطاعت از قانون، حداقل حقوق متهمِ زندانی حفظ شود. بستگان و خانواده‌اش بدانند که عزیزشان در کجا و تحت چه شرایطی نگهداری می شود. زندانیشان  به مرخصی بیاید و بتواند با خانواده‌اش مرتب دیدار کند. سالهاست که دفتر کار پدرم محل آمدو رفت مراجعان بی شماری است که همگی برای دستیابی به حقوق خود به وکیل نیاز دارند.
حتی دیکتاتوری مانند صدام حسین نیز حق داشتن وکیل و امکانات برگزاری یک دادگاه عادلانه را داشت. اما چطور است که در کشور ما حق داشتن وکیل را برای عده ای خاص تحمل نمی‌کنند و برای ایجاد محدودیت بیشتر برای آنان، حتی وکلای آنها را نیز محبوس می‌کنند
 از آنجا که دفاع از متهمان عقیدتی ـ سیاسی پیامدهای مخاطره آمیز زیادی برای وکلای آنها به دنبال دارد تعداد وکلایی که به دفاع از زندانیان سیاسی پرداخته‌اند زیاد نیست.  درحالی‌که تعداد متهمان عقیدتی ـ سیاسی روز به روز افزایش می‌یابد.  طوری‌که قضاتی شناخته شده، در دادگاهها به پدرم با سرزنش می‌گفتند که چرا تعداد متهمانی که از آنها دفاع می‌کند تا به این اندازه زیاد است!
 
 آنها که معنای اشتیاق و تلاش برای رسیدن به یک جامعه قانونمند و فقدان آن برای گروه بسیاری را هنوز درک نکرده و ارزش هر کاری را با پول یا شهرت ارزیابی می‌کردند، بر آن شدند که زندگی و اموال پدرم را زیر و رو کنند تا بگویند که پدرم تنها برای منافع مالی به دفاع از متهمان سیاسی می‌پردازد.
 
بعد از کند و کاوی که درمورد دارایی های او کردند و خلافش نیز برایشان ثابت شد سعی کردند به موکلانش این گونه القاء کنند که وکیلتان برای کسب نام، از شما دفاع می‌کند. کدام انسانی را می‌شناسید که برای کسب شهرت خود را  بارها به خطر اندازد و برای کسب نام روزهای سخت انفرادی را بارها به جان بخرد؟ 
 
پدرم سالهاست که همدرد و همراه زندانیان و متهمان سیاسی شده، با همه غمها و شادیهایشان شریک است و برای اجرای عدالت و قانون هزینه داده است. او کسی است که برای دفاع ازحقوق  انسانها تبعیضی قائل نمی‌شود وسوابق کاری‌اش به‌خوبی نشان می‌دهد که در گذشته حتی موکلان بسیجی داشته که آنها نیز روزی و در جایی نیازمند وکیل  برای احقاق حق پایمال شده‌شان بوده‌اند.
 
 آقای لاریجانی ریاست قوه قضائیه!  شما هم اگر روزی به دادگاهی فراخوانده شوید برای  دفاع از خود یا اعاده حق خود وکیل اتخاذ می‌کنید. اگر تهدید شوید و یا جانتان به خطر بیفتد به سراغ آن وکیلی می‌روید که برای دفاع از حقوق موکلش از هیچ تلاشی فروگذار نکند. اگر وکیلتان هم تهدید شود وعقب نشینی کند باز به سراغ آن وکیلی می‌روید که در مقابل تهدید کنندگان نهراسد و با شجاعت بیشتری از حقوق شما دفاع کند. حال تصور کنید که وکیلتان را بگیرند و حق شما هم همچنان پایمال شده بماند و هر روز هم روزگارتان سخت تر شود، شما چه می‌کنید؟
 
 با وجود همه سختیهایی که در زندگی خانواده های زندانیان سیاسی به وجود می‌آورند، آنها بهترین تجربه‌های زندگی خود را در این روزها کسب می‌کنند. اگرچه خود جسماً در زندان نیستند اما با زندانی خود زندگی می‌کنند، نفس می‌کشند، حرف می‌زنند و غذا می‌خورند. همدلی و یکرنگی به وجود آمده در این دوران  به زیباترین ارزش های معنوی ما تبدیل شده است.
 آقای لاریجانی ریاست قوه قضائیه!  شما هم اگر روزی به دادگاهی فراخوانده شوید برای  دفاع از خود یا اعاده حق خود به سراغ آن وکیلی می‌روید که برای دفاع از حقوق موکلش از هیچ تلاشی فروگذار نکند
با محبوس کردن عزیزانمان نه تنها ما را از هم جدا نکرده ، بلکه  مارا به هم نزدیکتر نموده‌اند. جاده رسیدن به آزادی و کرامت انسانها هر روز پیشروی می‌کند و با گذشتن هر روز از زندگی عزیزانمان در زندان بذرهایی در کف این جاده سنگلاخی پاشیده می‌شود که خانواده‌های زندانیان سیاسی از این بذرها همچون باغبانی وفادار مراقبت می‌کنند تا جوانه زنند.
 
جوانه‌های سبز که بزرگتر می‌شوند به‌تدریج از لابلای سنگهای جاده بیرون می‌زنند و حرکت ما را در جاده سنگلاخی راحت‌تر می‌کنند. گاهی نواها وصداهای بیرون آمده از زندان، آنچنان بار عاطفی با خود دارند که جوانه های سر کشیده از آنها کف پاهایمان را در کنار تیزی سنگها به زیبایی نوازش می‌دهند. گاهی این صداها آنچنان با شهامتند که خود طوفانی روی سنگهای جاده ایجاد می‌کنند. نواها و صداهای عزیزان در بندمان هر چه که باشند به ما نیروی عظیمی برای ادامه راه هدیه می‌کنند. آنها به ما امید می‌دهند تا از مطالبه خواسته‌های مشترکمان که برقراری قانون و عدل و محاکمه عاملان خشونت و قانون‌ستیزی است دست نکشیم.
 

آنها گاهی ما را از فضای بیرون از زندان به درون آن می‌کشانند تا قدر آزادی را بیشتر بدانیم و روزی که به آن دست یافتیم فراموش نکنیم که عزیزانمان برای آن چه هزینه هایی داده اند. مدتی است از شنیدن صدای پر مهر و دلنشین پدرم محروم شده‌ام و تنها راه ارتباطی من با پدر عزیزتر از جانم قطع شده است. 

کمتر از ۲۰ روز به تشکیل دادگاه پدرم در۱۰ دی‌ماه مانده است  ومن همچنان امید دارم که قاضی دادگاه این بار با شهامت در مقابل قانون‌گریزان بایستد و استقلال خود را به نمایش بگذارد و نشان دهد که بی طرف و عادل است.  دادگاهی علنی با حضور خبر نگاران داخل و خارج از کشور و همه کسانی که می‌خواهند در دادگاه شرکت کنند تشکیل دهد.

دادگاهی که برای ثابت کردن اتهامات وارد آمده به پدرم، هیچ دلیلی ندارد در حالیکه دادستان دریافت جایزه حقوق بشر را جرم تلقی کرده. جایزه‌ای که به راستی در هر دستگاه قضایی عادلی موجب خوشحالی و خرسندی باید باشد تبدیل به دلیلی شده برای اعمال فشار هم بر پدرم و هم مادرم. مادرم معصومه دهقان که سالهای زیادی است که مشکلات و سختی های زندگی با یک وکیل مدافع حقوق بشر را به جان خریده و امروز با وجود مشکلات بیشتر، همچنان ستون پابرجا و صبورِ خانواده شش نفری ماست.