بی‌تردید، سرنگونی هر دیکتاتوری‌‌ای مسرت‌بخش است و مردمی که بتوانند تومار عملکرد ۴۲ ساله مستبدی را درهم بپیچند که سودای موروثی کردن قدرت درخانواده خود را داشت، قاعدتاً باید آمادگی بیشتری برای تمرد در برابرسر برکشیدن استبداد جدید را داشته باشند. فراتر از آن درمتن و در راستای مبارزه با جنبش ضد استبدادی است که جنبش انقلابی می‌تواند گفتمان، مطالبات و صف‌آرایی خود را به‌طورمستقل برپا کند و حتی افزون برآن، سرنگونی حکومت مستبدی مثل قذافی می‌تواند در دامن زدن به جنبش ضد استبدادی و تقویت روحیه آن‌ها در منطقه مؤثر باشد.
 
بی‌تردید، سرنگونی هردیکتاتوری‌ مسرت‌بخش است و مردمی که بتوانند تومار عملکرد ۴۲ ساله مستبدی را درهم بپیچند که سودای موروثی کردن قدرت درخانواده خود را داشت، قاعدتاً باید آمادگی بیشتری برای تمرد در برابرسر برکشیدن استبداد جدید را داشته باشند. فراتر از آن درمتن و در راستای مبارزه با جنبش ضد استبدادی است که جنبش انقلابی می‌تواند گفتمان، مطالبات و صف‌آرایی خود را به‌طورمستقل برپا کند و حتی افزون برآن، سرنگونی حکومت مستبدی مثل قذافی می‌تواند در دامن زدن به جنبش ضد استبدادی و تقویت روحیه آن‌ها در منطقه مؤثر باشد.
 
با این‌همه تجربه انقلاب بهمن (و نه فقط آن) به ما نشان داده است که سرنگونی یک حکومت دیکتاتوری الزاماً به معنی برقراری دموکراسی واقعی نیست و حتی الزاماً به معنای بهترشدن اوضاع هم نیست. چراکه انقلاب و جابه‌جایی قدرت در خلا و بر اساس آرزوهای قیام‌کنندگان صورت نمی‌گیرد، بلکه بر بستر واقعیت‌های اجتماعی- طبقاتی و مداخله آن‌ها و نیز نقش‌آفرینی قدرت‌های حاکم بر جهان صورت می‌گیرد که همگی تلاش دارند با کنترل جنبش و داشتن فرادستی بر آن، آن را به سوی اهداف و منافع خود سوق دهند.
 
هر نظام استبدادی بر مناسبات اجتماعی و اقتصادی، هم چون بدنه ناپیدای کوه یخی، استوار است که نوک هرم نظام یعنی سردمداران و سرکردگان قائم به آنند. ازهمین رو بدون تغییرریشه‌ای این مناسبات، تغییر در سطوح بالای قدرت فقط به تغییر و جابه‌جایی چهره‌ها و تغییرات سطحی و شکلی می‌انجامد، بدون آن که بر مناسبات زیربنایی و مولد استبداد خدشه‌ای وارد شده باشد. بنابراین چگونگی سرنگونی، اهداف و نحوه نقش‌آفرینی قیام‌کنندگان، نقش اساسی در روند تحولات و پیامدهای آتی دارند.
 
در مورد ماجرای لیبی، گرچه با شروع شمارش معکوس سرنگونی مستبدی هم چون قذافی و انتقال قدرت، می‌توان با چشمی خندان نظاره‌گر ماجرا بود (چراکه ازجاکندن هرمستبد و نفس پایین کشیدن هر نیروی سلطه طلب لذتبخش است)، اما نمی‌توان با چشم دیگری نگران رویدادهای آتی و جایگزین احتمالی نیروهای سلطه‌طلب ولو با رنگ و شمایلی دیگر نبود.
 
وزش بادهای سنگین
 
واقعیت چیست؟ جنبش مردم لیبی علیه استبداد در بستر وزش بادهای سنگینی صورت گرفت که منطقه شمال آفریقا و خاورمیانه را دربرگرفته است و به این لحاظ بیان‌کننده خواست به حق مردم تحت سلطه بر سرنگونی استبداد و تغییراوضاع موجود بود.
 
با این‌همه در بسترضعف عمومی جنبش از نظر گفتمانی، درجه آگاهی و آرایش صفوف بر مبنای مطالبات پایه‌ای جنبش، با مداخله و فرادستی دو نیروی سنگین‌وزن (داخلی و خارجی) ارتجاعی و مرتبط با هم که در پی منافع و سوداهای خود درافکندن حکومت قذافی بودند، این جنبش با تناقضات و سمت وسوهای گوناگونی مواجه شده است.
 
یکی از دو عامل دخیل در آن نقش‌آفرینی بخشی از طبقه سیاسی و بوروکراسی کنده شده از حاکمیت بود که رد پای آن به خوبی در صفوف اپوزیسیون حتی در بالاترین سطوح رهبری آن مشهود است. دیگری مداخله سیاسی و نظامی بسیار فعال و چشمگیر قدرت‌های بزرگ خارجی در جهت‌گیری و شتاب دادن به تحولات در راستای مورد نظر خود است.
 
این دوعامل دست به‌دست هم، از یک‌سو موجب تسریع در ازهم پاشیدن ماشین بوروکراسی و سرکوب رژیم قذافی شد و ازسوی دیگرموجب شکل بخشیدن به صفوف جنبش و اپوزیسیون با فرادستی آنان. تا آنجا که به کنده شدن بخشی از بوروکراسی و ماشین نظامی سرکوب مربوط می‌شود (امری که ازپیش‌شرط‌های فروپاشیدن و درهم شکستن ماشین منسجم قهر و سرکوب استبداد حاکم به شمار می‌رود)، حرفی نیست.
 
دشواری اصلی اما مربوط می‌شود به نقش آن‌ها در صفوف جنبش و اپوزیسیون. برای قدرت‌های امپریالیستی که این بخش از نیروهای جداشده ازدستگاه قذافی را در خدمت خود به کار گرفته‌اند، هدف چیزی جز استقرار همان نظام با رهبری و کارگزارانی سربه‌راه‌تر از قذافی در برابرفرامین بازار جهانی و تقدیم دودستی منابع عظیم نفتی و ثروت لیبی به کنسرن‌های فراملیتی نیست. آن‌ها با مداخله نظامی و ویرانگرانه خود که تاکنون به ۲۰ هزار پرواز جنگنده‌های ناتو در طی پنج ماه گذشته بالغ می‌شود و دامنه تخریبی آن چنان است که مسئله بازسازی دوباره لیبی را به اولویت نخست تبدیل کرده است، برای خاموش کردن عملیات ماشین نظامی قذافی و به‌همراه آن بسیاری از هدف‌های غیر نظامی به پرواز درآمدند. برای آن‌ها قرار گرفتن توده‌های وسیع در کنارشان مهم هست، اما فقط به شرط آن که هم چون سیاهی لشکری در خدمت اهداف و منافع آن‌ها باشند. تنها به این شرط بود که آن‌ها با دادن چک سفید به اپوزیسیون لیبی، حمایت همه‌جانبه و تا سرحد ممکن سیاسی و اقتصادی ازآن‌ها و گشودن سرکیسه فتوت و حاتم‌بخشی‌های خود (بخوانید ازمیان ده‌ها میلیارد دلار ثروت مصادره شده دولت و مردم لیبی) زمینه‌های پیشروی را فراساختند.
 
در انتظار چراغ‌های سبز …
 
سودای قدرت‌های بزرگ سرمایه‌داری امروزه برکسی پوشیده نیست: مطابق گزارش‌ها، به همراه پیشروی ستون‌های نظامی مهاجم به سوی طرابلس برای فتح نهایی پایتخت، نمایندگان شرکت‌های بزرگ نفتی (ایتالیا) نیزدر معیت آن‌ها برای راه‌اندازی این صنایع درحرکت بودند!(یعنی همان شرکت‌هایی که در طی سال‌های گذشته نیز مشغول چاپیدن بودند). فرانسه (که به‌همراه انگلیس سهم مهمی در حملات هوایی ناتو به تأسیسات نظامی و حیاتی لیبی داشته است)، هنوزآب (جنگ) ازآسیاب نیفتاده، سهم شیر را برای خود می‌طلبد. در همین رابطه سارکوزی خواهان حضور سریع رهبران قدرت انتقالی در پاریس برای انجام مذاکرات و تنطیم قرار و مدارها و ابلاغ دستورالعمل‌های بلوک قدرت‌های بزرگ است؛ و البته رئیس قدرت انتقالی هم با گفتن این‌که سهم ویژه کشورهای حامی قیام‌کنندگان در مد نظرقرار خواهد بود، چراغ سبز نشان داده است.
 
ناتو ازهم اکنون اعلام کرده است که با پایان جنگ و سرنگونی قذافی ماموریتش در لیبی پایان یافته نیست و درواقع هم چنان برای خود نقش محلل برای عبور به اصطلاح به دوران دموکراسی را (اسم شبی برای جاانداختن نظام کارگزار بازارجهانی) قائل است. آن‌ها هم چنین ازهم اکنون سخن از چگونگی استفاده از حربه استراتژیک نفت لیبی برای کنترل و کاستن از قیمت‌های جهانی نفت به میان می‌آورند. حربه‌ای که در خدمت هم سودهای بیشتر و هم کاستن از دامنه بحران اقتصادی باشد. از دیگر پروژه‌های آن‌ها، همانطور که مسئول دولت انتقالی هم گفته است، تأسیس دولت جدید در چهارچوب یک اسلام معتدل مثل مدل دولت ترکیه در لیبی است تاهم به نحو مطلوب‌تری با بازار جهانی ادغام شود و هم از مذهب به مثابه ابزاری برای کنترل جامعه سود جسته شود (امری که فی‌نفسه در مقایسه با دولت کمابیش غیر مذهبی قذافی حتی یگ گام هم عقب‌تراست). فعال شدن و نقش‌آفرینی دولت ترکیه و دست و دلبازی آن درکمک صدها میلیون‌دلاری برای بازسازی لیبی بدون چراغ سبزدادن قدرت‌های بزرک سرمایه و بدون چنین چشمداشتی به نفت لیبی و بازارآن نیست.
 
سوای منافع و هدف‌های مشخص مربوط به نفت لیبی و شکل دادن به طبقه سیاسی جدید و کارگزار بازارجهانی و ادغام شده در آن، تحولات لیبی و الگوی به‌کار گرفته شده در آن، بخشی از یک استراتژی جهانی در راستای استقرار نظم نوین درمنطقه قرارداد که خطوط مهم آن را می‌توان به شرح زیر ملاحظه کرد:
 
الف- به‌طور کلی شمال آفریقا و منطقه خاورمیانه منطقه‌ای استراتژیک و سرشار از منابع نفت و بازاری پررونق برای مصرف فراورده‌های نظامی و غیر نظامی بازار جهانی نیست. درعین حال این منطقه مدتی است که با بحران‌های حاد سیاسی و اقتصادی مواجه شده است. حکومت‌های استبدادی (که همواره مورد حمایت قدرت‌های بزرگ بوده‌اند) و فقرعلی‌رغم ثروت‌های عظیم منطقه و با شکاف‌های طبقاتی عظیم حاصل از آن، از مهم‌ترین مشخصات بحران منطقه است که در درهم‌آمیزی با بنیادگرایی اسلامی و انباشت تضادهای حل نشده بین فلسطین و اسرائیل در کل وضعیت منطقه را آبستن تحولات زیادی کرده است. خیزش‌های اخیر به‌خوبی وجود و درجه بالای تراکم مواد مذاب اجتماعی در زیر پوسته کنونی جامعه را آشکار ساخته است. تکانه‌های ناشی از این مواد مذاب در نقاطی فوران کرده و هنوز هم درحال پیشروی بوده است و ادامه دارد. برای دولت‌های غربی و حامی دولت‌های تاکنونی منطقه نیز وخامت اوضاع و انفجاری بودن آن مسجل شده است. برای آن‌ها قطعی است که وضع موجود دیگر قابل دوام نخواهد بود. ازهمین‌رو آن‌ها علی‌رغم غافلگیری‌های اولیه به این نتیجه رسیدند که برای حفظ منافع اساسی و درازمدت خود در این منطقه استراتژیک، هم نیاز به تغییرهست و هم چنین تغییراتی نیازمند کنترل و هدایت از بالاست و به همین دلیل بر آن شدند تا خود وظیفه قابلگی به اصطلاح نظم نوین را به عهده بگیرند. برای آن‌ها قطعی شده است که تضمین تداوم مافوق سود استخراج شده از منطقه، این نیاز به معماری تازه‌ای دراین منطقه دارد و البته سرمایه‌داری به طورتاریخی استقرار نظم نوین و تضمین‌کننده منافع کلان خود را به ویژه در نقاط عطف تاریخی همواره با تخریب و سرکوب و جنگ و کشتار پیش برده است و وضعیت کنونی هم مستثنی از آن نیست و اگر کسی می‌خواهد تصویرزنده‌ای از این نقش سرمایه‌داری داشته باشد، می‌تواند نگاهی به تجربه و انگیزه این نوع مداخلات در عراق و افغانستان و اکنون در لیبی و حملات مهیب هوایی آن داشته باشد تا به نقش عنصر قهر و سرکوب دراستقرار نظم مورد نظر سرمایه بهتر پی ببرد. بی‌تردید نقش دیکتاتورهایی یکه‌تاز و فاسدی چون قذافی‌ها در دادن دستاویزهای لازم برای توجیه این نوع یورش‌های بهیمی سرمایه و تحت شعارهای به اصطلاح بشردوستانه، تغییری در ماهیت چنین مداخلاتی به وجود نمی‌آورد. مصادره شعار دموکراسی واقعی و مسخ کردن آن و نیز سرکوب مطالبه نان و برابری اجتماعی نیازمند به‌کارگیری مشت آهنین است. بخش مهمی از این استراتژی جدید پایان دادن به حکومت‌های خودمختارو نافرمان منطقه از یکسو، و رفرم و تغییرات نرم و از بالا در دیکتاتوری‌های وابسته و وفاداربه خود ازسوی دیگر است. آن‌چه در لیبی می‌گذرد از نوع اول است که بخش مهمی از استراتژی منطقه‌ای نظام سرمایه‌داری به شمارمی‌رود.
 
ب- به‌کارگیری مشت آهنین به شیوه‌ای که در عراق و افغانستان به کار گرفته شد با بحران و چالش‌های بزرگ و ازجمله عدم تحمل افکار عمومی مواجه شده است. در استراتژی و فازجدید با بهره‌گیری ازآن آزمون شکست خورده، همان هدف در شرایط جدید و با مؤلفه‌های زیر پیش برده می‌شود:
 
جایگزینی سیاست چندجانبه‌گی به جای یکه‌تازی آمریکا (نقش برجسته اروپا در ماجرای تهاجم به لیبی برهمین اساس قابل فهم است)، استفاده بیش از پیش از برگ و مشروعیت سازمان ملل در ارائه مجوز به اقدام‌های سیاسی و حملات نظامی، پرهیز از گسیل نیروی زمینی گسترده و به‌جای آن استفاده مؤثرازحربه (دارای مزیت مطلق) تهاجم هوایی و سایر کمک‌های نظامی هم چون مشاوره و مستشار و آموزش نیروها و انتقال تجربه و مسلح کردن و انواع حمایت‌های مالی و سیاسی، و بالاخره شکل دادن به یک اپوزیسیون و رهبری مورد اعتماد و وابسته به خود. عناصر فوق بخش اساسی استراتژی جدید برای ایجاد نظم به اصطلاح نوین درمنطقه را تشکیل می‌دهد.
 
همانطورکه اشاره شد هدف اصلی از این استراتژی پاسخگویی به بحرانی است که تداوم‌شان ثبات منطقه را به‌هم می‌ریزد؛ و البته در این میان به کنترل درآوردن جنبش‌های اعتراضی و پایان دادن به حکومت‌های به اصطلاح یاغی یا بهتراست بگوییم کمترسربه‌فرمان (که البته مثل سایر دولت‌های منطقه مستبد هم هستند) اولویت اصلی آن‌ها را تشکیل می‌دهد.
 
***
 
بحران آلترناتیو در لیبی و سایر کشورهای دستخوش بحران درحالی که خود سرمایه‌داری با بحران بزرگی دست به گریبان است موجب آن شده که خیزش‌های دارای پتانسیل و زمینه‌های رهایی‌بخش نتوانند آنگونه که شایسته چنین وضعیت حساسی است ازموقعیت‌ها و فرصت‌هایی که آفریده می‌شوند بهره بگیرند و لاجرم در خلا وجود آن سرمایه‌داری علی‌رغم بحران‌زدگی‌اش خود بتواند آلترناتیو خویش باشد و یا به عبارت بهتر، درنقش آلترناتیو خود ایفای نقش کند.
 
بحران کنونی درواقع بازتاب‌دهنده بحران در وضعیت عمومی و پارادایم انتقالی لااقل از زمان فروپاشی بلوک شرق و رویای به‌باد رفته تجربه سوسیالیسم قرن بیستمی است که بدون درنظرگرفتن مهم‌ترین مشخصات درحال عروج آن و بدون درنگ بر واقعیت‌های نوین اجتماعی و جنبش‌های برخاسته از آن، هم قابل فهم نیست هم برون‌رفت از آن ناممکن است. ازمهم‌ترین این مشخصات نقش‌آفرینی مستقیم جنبش طبقاتی کارگران و زحمتکشان و کلیه مزد و حقوق بگیران به مثابه سوژه‌های خود رهان وبه معنای اعمال دموکراسی مستقیم در تمامی عرصه‌های سیاسی و اقتصادی، گسترش شبکه‌ها و سازمان‌یابی‌های متناسب با آن، درگسترش هماهنگی و تقویت همبستگی در میان لایه‌های گوناگون صفوف جنبش درمقیاس کشوری و منطقه‌ای و جهانی، داشتن استراتژی‌های فراملی و در یک کلام بسط نفوذ گفتمان نان و آزادی (وسوسیالیسم) درتناسب با فازجدید جهانی شدن سرمایه‌داری و علیه آن و کلیه ساختارهای بین‌المللی آن است.
 
تصاویر:
۱.     کاری از احمد اصمد، منبع تارنمای عرب کارتون.
۲.     کاری از ویکتور نیهتو، منبع تارنمای مجله اینترنتی مانتلی ریویو.
۳.     کاری از ویکتور نیهتو، منبع تارنمای مجله اینترنتی مانتلی ریویو.
۴.     کاری از حابب حداد، منبع تارنمای عرب کارتون