مقایسه دو اجرای کمابیش متفاوت از قطعه امپرمپتوی شماره ۲ فرانتس شوبرت در میبمل ماژور فرصت خوبی در اختیار ما میگذارد تا مفهومِ «تفسیر و تأویل» در موسیقی را عمیقاً درک کنیم.
امپرمپتو، که فرمی سازی و عموماً تکنوازانه است به ویژه در موسیقی پیانیستیکِ قرن نوزدهم و خصوصاً در آثار شوبرت و شوپن (و حتی گابریل فوره) مورد توجه ویژه قرار گرفت. این فرم بنا به ماهیت بداههگرانهاش جا را برای نوازندگان بزرگ بازتر میگذارد تا با انکشاف جلوههای موسیقایی، روح خود را با روح قطعه درآمیزند و امضای شخصیشان را پای اثر بگذارند. چه، میدانیم «اجرای درخشان و ماندگار» وفاداریِ مؤمنانه به منویاتِ آهنگساز نیست، بل اجرای کُنشمند و دخل و تصرف آگاهانه است در اصل قطعه که از راه ایجاد نشانههای سجاوندیِ شنیداری صورتبندی میشود. این نشانگان سجاوندی، چیزی جز آرایهبندی و رنگآمیزیِ موزیکال اثر نیستند؛ چنانکه مثلاً در مورد پیانو از طریق شیوه بعضاً متفاوتِ انگشتگذاری و پدالگیری و خصوصاً مباحث مربوط به تکنیک و موزیکالیته محقق میشوند. و در میانِ عناصر و اجزای «تکنیک» شاید نقش «اگوگیک» نسبت به سایر ارکانِ اجرا پررنگتر باشد (چراکه خلاقیت بیشتری نیاز دارد)؛ درست به همان اندازه که «آرتیکولاسیون» مهمترین نکته موزیکالیته دانسته میشود. در این میان «روباتو» پیوندی ناگسستنی با «اگوگیک» داشته است و بیشک تأثیرگذارترین جلوه تفسیر و اجراست: تکنیکی که بدواً از موسیقی آوازی به موسیقی سازی راه یافت و چیزی نیست جز دستکاریِ آزادانه و هوشمندانه ارزش زمانی نتها در چهارچوب ریتمیکِ آهنگ که منجر به ایجاد اثرات پارلاندو میشود؛ ایجاد بینظمی و ناهمواریِ ریتمیکی آگاهانه و صدالبته زیباییشناسانه؛ نوعی بازیگوشی و خرامیدنِ متغیر بین ضربهای ثابت برای رنگآمیزی و مرئی کردنِ آنچه که میتواند برای نیوشنده نادیدنی و نادریافتنی باشد. روباتو تا آن حد حیاتیست که گئورگی ساندور در کتاب «فن نواختن پیانو» استفاده ماهرانه از آن را یکی از برجستهترین معیارهای «تفسیرِ هنرمندانه» قلمداد میکند. در باب «تفسیر» اما یک مثال بسیار ساده میتواند این باشد: شما یک لطیفه ثابت را بارها و بارها از اشخاص متفاوتی میشنوید، اما به احتمال قوی تنها یکبار از اعماق وجود قهقهه سر میدهید، و این «یک بار» لزوماً «اولین بار» نیست! و چنین است که ما اعماقِ شوپن و بتهوون و اسکریابین را تنها با عدسیهای پولّینی و آراو و هوروویتز دیده و کاویده و دریافتهایم. مفسر یا تأویلگر در این مقام پُلیست که یک گذشته «پوئتیک» را به یک زمانِ حالِ «استتیک» پیوند میزند.
اکنون بد نیست وارد مصادیق شویم. یکی از دو اجرایی که در ادامه خواهید شنید متعلق به اسویاتوسلاو ریختر است، و دیگری مربوط به ماریا ژوآ پیرس (یا پیرش). با اینکه شاید مقام موسیقایی ریختر از پیرس بالاتر باشد – تا آن حد که «پیانیستِ قرن» خوانده میشود -، اما ژوآ پیرس تفسیر و تأویلِ به مراتب درخشانتر و ماندگارتری از این قطعه به دست میدهد. به عبارت بهتر کاری که پیرس میکند «پچواک» قطعه است و کاری که ریختر انجام میدهد صرفاً «اجرا»ی قطعه – و البته آنهم با قدری چاشنیِ خودنمایی که در تمپوی کمی بالاترِ قطعه نمود یافته است. شاید البته در نگاه اول اینگونه به نظر برسد که پیرس با زیادهروی و اغراق در «روباتوها» قطعه را تا حدی از نفس انداخته است، ولی به هر روی در «تیزبینانه» و «زیباییشناسانه»تر بودنِ اجرای او کمترین تردیدی وجود ندارد و چه بسا که این مهم وامدارِ «روح زنانه»ی این ساخته شوبرت باشد.
اجرای خشک و مکانیکی و بیروحِ ریختر را از اینجا بشنوید:
Sviatoslav Richter – Schubert – Impromptu No 2 in E-flat major, D 899
و تفسیر درخشان و تأویل هنرمندانه پیرس را از اینجا:
Impromptus For Piano, (op. 90) No. 2
متاسفانه لینک اجرای دوم باز نمی شود.
ویراستار: کنترل کردیم، اشکالی وجود ندارد. لطفا دوباره بکوشید.
شاهین / 07 August 2017