چگونه میتوان اشیای به ظاهر پیشپاافتاده زندگی شخصی را به هنر تبدیل کرد؟ «موزه قلبهای شکسته» که نخستین بار در سال ۲۰۱۰ در زاگرب با ۷۰۰ شی خاطرهانگیز افتتاح شد، به این پرسش پاسخ میدهد. در ایران هم نمونههایی از این تلاش وجود دارد: نمایشگاه «نام من امید است» که به کوشش منیره برادران و پرستو فروهر در سال ۱۳۹۱ در آلمان برگزار شد و یادمانهایی از زندانیان سیاسی اعدامشده در سالهای دهه ۱۳۶۰ را به عنوان یک اثر هنری از حوزه خصوصی به عرصه عمومی کشاند.
سجاده و یک جوراب توری
موزه دلهای شکسته هم که از سال ۲۰۱۰ تاکنون به تدریج گسترش پیدا کرده و حالا در شهر هایدلبرگ در جنوب آلمان یک بار دیگر خبرساز شده، بیش و کم بر اساس همین اندیشه شکل گرفته: یادمانهای شخصی به عنوان یک اثر هنری، هنگامی که در عرصه عمومی عرضه شوند. یک تبر، یک پای مصنوعی، یک جوراب توری زنانه و یک دسته گل. این اشیاء، همه یک داستان را روایت میکنند: داستان دلهای شکسته که گاهی پیشپاافتاده، گاهی شگفتانگیز و گاهی هم مضحک یا غمانگیز است.
پای مصنوعی را مانند یک اثر هنری شاخص و یا یک شیء باستانی در تاریخ تمدن بر ستونی قرار دادهاند و بدان نور تاباندهاند. پای مصنوعی به سربازی تعلق دارد که در جنگ جهانی دوم مجروح شده بود و در بیمارستان صحرایی به پرستارش دل باخت. آن عشق زودگذر بود. زیر شیء این جمله به چشم میخورد: «این پای مصنوعی پایدارتر از عشق ما بود. از جنس خوبی ساخته شده است.»
تبری به دیوار آویخته شده. مردی خیانتدیده در برلین با این تبر به خانه معشوقه جفاکار هجوم برده و از روی انتقامجویی با دلی شکسته، اسباب منزل او را خرد کرده است. او در توضیح این تبر نوشته است: «عجیب بود، هرچه آپارتماناش بیشتر به حال روحی من شباهت پیدا میکرد، آرامتر میشدم.»
یک سجاده و یک جفت نعلین هم میتوانند داستان عاشقانهای را روایت کنند. زن دلشکستهای که سجاده و نعلین را هدیه داده نوشته است: «آیا با سجادهاش میخواست به من بگویید که تا چه حد در قلب من جای دارد؟»
یک کلاهگیس از نیویورک یا یک جوراب توری از سارایوو داستانی بیش و کم مشابه را روایت میکنند. زنی که جوراب توری را به موزه اهدا کرده، این جملات را نوشته است: «اگر این جوراب توری را پوشیده بودم، چه بسا عشق ما به هم بیشتر دوام میآورد.»
بانویی که برای اولین بار بکارتش را در قایقی بادبانی از دست داده، پرچم این قایق را که بعد از همخوابی هدیه گرفته، اکنون به موزه اهدا کرده است. او دیگر هرگز صاحب قایق را ندیده است.
دلهای شکسته در ۲۰ کشور جهان
اونلیکا ویستیسا و دراگن گروبیزیس، دو هنرمند اهل کرواسی که زمانی دلباخته هم بودند، بعد از جدایی از هم، در سال ۲۰۰۵ به فکر افتادند که چگونه میتوان اشیاء به ظاهر پیشپاافتادهای را که بیانگر خاطرهای هستند، به یک اثر هنری تبدیل کرد. ویستیسا به خبرگزاری فرانسه گفته است:
«ما میخواستیم کاری کنیم که چیزی که زمانی زیبا بوده است، برای همیشه از دست نرود. از این گذشته، انسانها با اهدای چنین یادمانهایی، میتوانند از آن خاطره تلخ فاصله بگیرند و به پالایش درون برسند.»
گروبیزیس هم اعتقاد دارد که بسیاری از کسانی که به طور گمنام یادمانهای عشقهای شکستخوردهشان را به این موزه اهدا کردهاند، بیشتر در پی رهایی از یک خاطره غمانگیزند:
«مناسبتهایی مثل عزا و عروسی یک رسم آیینیاند. در جدایی و دلشکستگی اما انسان تنهاست.»
موزه دلهای شکسته در این مدت در بیش از ۲۰ کشور در سراسر جهان، در اروپا و آسیا و آفریقا برگزار شده و به تدریج در طی این سالها گسترش پیدا کرده. یادمانها به حسب موضوع طبقهبندی شده است. موضوعاتی مانند: «خشم و هیاهو»، «اشتیاق و هوس». منشأ و داستان هر شیء هم مشخص است. هر کسی میتواند به این موزه یادمانی هدیه دهد. برای این کار سایتی هم در در نظر گرفته شده است.
در حوزه فرهنگی ایران، علاوه بر نمایشگاه «نام من امید است»، مهدی اصلانی نیز در قالب کتابی با عنوان «آخرین فرصت گل» با رویکردی بیش و کم مشابه، آثار ۱۳۷ تن از زندانیان سیاسی ایران را که اعدام شدهاند گرد آورده است.
بیشتر بخوانید: