رقابت بین کشورهای خاورمیانه بر سر ثبت آثار فرهنگی در فهرست میراث معنوی یونسکو به یک نزاع ناسیونالیستی تبدیل شده است. آخرین نمود آن جدال افغانستان با ایران و ترکیه بر سر ثبت مثنوی مولوی در میراث معنوی یونسکوست. مثنوی اما اثری در مدارای مذهبی و فرهنگی و سراینده آن هم یک شاعر تبعیدی است.
جلالالدین محمد که بعدها به عنوان مولانا جلالالدین رومی شهرت پیدا کرد بیشتر زندگانی خود را در روم یعنی آسیای صغیر گذرانده. او در پاییز سال ۱۲۰۷م (۶۰۴ ه. ق) در بلخ در افغانستان کنونی متولد شد ولی دیری نپایید که پدرش محمد بن حسین الخطیبی البکری معروف به بهاءالدین ولد به خاطر حسادتورزی علاءالدین محمد خوارزمشاه، شهر بلخ را ترک کرد و به سمت غرب مهاجرت کرد. به این ترتیب مولانا یک شاعر بلخی و پدر او یک مرد تبعیدیست.
در قرن هفتم، در دوران مغول چنین نبود که از امروز به فردا بتوان خود را به جای امنی رساند. بهاءالدین ولد و خانوادهاش ابتدا از بلخ به نیشابور رفتند، و سپس عازم بغداد و مکه شدند و از آنجا به ملطیه رفتند و چهار سال در این شهر اقامت کردند. سپس عازم لارنده (قرمان کنونی) شدند و هفت سال هم در این شهر زندگی کردند. در پایان این سفر دراز به شهر قونیه که در آن زمان پایتخت علاءالدین کیقباد سلجوقی بود نقل مکان کردند.
باید توجه داشت که تا فروپاشی امپراطوری عثمانی و قرارداد سایکس – پیکو مرزهایی که در خاورمیانه به شکلی کنونی میشناسیم وجود نداشت. خاورمیانه تا زمان مغولان تحت تأثیر خلافت اسلامی بود، و سپس مدتی به لحاظ فرهنگی تحت تأثیر ترکها و ایرانیها قرار گرفت. در قلمرو اسلامی خطهها و ولایتهایی وجود داشت که نامآوران روزگار را به نام آن خطه میشناختند: حافظ، شیرازی بود، عطار: نیشابوری و مولوی: رومی.
در هر حال جلالالدین، شاعر مهاجر که در بلخ متولد شده بود و بعدها به مولانا شهرت پیدا کرد بیست و یک ساله بود که در شهر لارنده به دختری به نام گوهر دل باخت و با او ازدواج کرد. گوهر فرزند شرفالدین سمرقندی بود که همانطور که از نامش پیداست از اهالی سمرقند بود. او دو فرزند داشت: علاءالدین و بهاءالدین که اولی در ناآرامیهای اجتماعی در قونیه کشته شد و دومی قدیمیترین نمونه اشعار ترکی غربی را سروده است: منظومهای از ۱۵۶ بیت به نام «ربابنامه» که سال ۱۳۰۱ (۷۰۱ ه. ق) منتشر شده است.
مولوی یا مثنوی؟
قرار است در میراث معنوی یونسکو قدیمیترین نسخه مثنوی ثبت شود. از جلالالدین غیر از مثنوی دو اثر دیگر هم باقی مانده است: دیوان شمس تبریزی و اثری در نثر به نام «فیهمافیه».
میراث معنوی یونسکو از دو فهرست برخوردار است: در فهرست بلند آثاری ثبت میشوند که نمایانگر تفاوت فرهنگها و اهمیت آنها باشد. در فهرست کوتاه آثاری که در خطر فراموشی قرار دارند. ثبت اثر در فهرست کوتاه برای حفظ اثری که در خطر فراموشی قرار گرفته منطقی و موجه است. ثبت اثر در فهرست بلند اما دستاویز و بهانهای به وجود آورده برای کشاکشهای ناسیونالیستی، غافل از آنکه اصولاً ناسیونالیسم در خاورمیانه در مفهوم آگاهی ملی با پرچم و سرود ملی در قرن نوزدهم ابتدا در ترکیه و مصر ظهور کرده و سپس به دیگر کشورهای منطقه سرایت کرده است.
ایران و ترکیه هر یک، یک نسخه از قدیمیترین مثنوی مولوی را در اختیار دارند.
فرهاد نظری، رئیس دبیرخانه کمیته ملی حافظه جهانی در واکنش به اعتراض افغانستان به ترکیه و ایران گفته است: « ما نمیخواهیم مولوی را ثبت کنیم، میخواهیم مثنوی را ثبت کنیم. اگر افغانستان هم نسخهای قدیمی که دارای شرایط حافظه جهانی داشته باشد، ما از مشارکت این کشور در ثبت جهانی مثنوی استقبال میکنیم.»
هر دو سال یک بار کشورها آثاری را برای ثبت در میراث جهانی به یونسکو پیشنهاد میدهند. در سال ۲۰۱۸ نتیجه ثبت مثنوی در فهرست یونسکو مشخص میشود.
شکوفایی و انحطاط زبان فارسی
نزاع ناسیونالیستی بر سر فهرست جلوهها و آثار فرهنگی ایران و کشورهای همسایهاش فقط مثنوی را دربرنمیگیرد. پیش از این ثبت چوگان، قهوهخانه، نان لواش، موسیقی عاشیقلار، تار، و بادگیر تنشهایی بین ایران و جمهوری آذربایجان، ارمنستان، ترکیه و امارات متحده عربی را به وجود آورده بود. آنچه که میبایست به وحدت فرهنگی بین کشورهایی که در گذشته از یک فرهنگ مشترک برخوردار بودند بینجامد، به گسست فرهنگی و به دعواهای ناسیونالیستی انجامیده است.
در ادبیات فارسی این موضوع از قدیم مطرح بوده است. ادوارد براون در تاریخ ادبی ایران نویسندگان اوایل عهد مغول را که مولوی هم یکی از شاخصترین آنان است به سه طبقه تقسیم میکند:
- نویسندگانی که در ایران متولد شدهاند و آثارشان را به زبان فارسی پدید آوردهاند
- نویسندگانی که در ایران متولد شدهاند و اکثر آثارشان را به زبان عربی نوشتهاند
- مؤلفان غیر ایرانی که آثارشان را به زبان عربی نوشتهاند ولی از فرهنگ ایرانی تأثیر گرفته بودند.
در تاریخ ادبیات ایران تمایز بین این سه گروه را معمولاً ندیده میگیرند و آثار نویسندگان و شاعران را بر اساس موضوع نوشتهها و اشعارشان و بدون توجه به زبان مورد بررسی قرار میدهند.
باید توجه داشت که در آن ایام زبان عربی به عنوان زبان فرهنگ و علم در ایران رواج داشت و فقط بعد از سقوط خلافت و انهدام بغداد که مرکز اسلام بود مقام و موقعیت خود را از دست داد.
سه شاعر بزرگ فارسیزبان، یعنی فریدالدین عطار، جلالالدین رومی و سعدی محصول دوران فروپاشی خلافت اسلامی در بغدادند.
ذبیحالله صبا در تاریخ ادبیات مینویسد:
ایران که در گیر و دار حمله مغول و تشکیل و ادامه دولت ایلخانی بزرگترین ضربات سیاسی و اجتماعی را تحمل کرده بود، بر اثر عوامل مساعدی که برایش پیش آمده بود به پیروزیهای بزرگ در زمینه رواج و انتشار زبان، نثر و نظم پارسی نایل گردید و زمینه را برای تأسیس یک فرمانروایی وسیع ادبی و فرهنگی در چند قرن برای خود فراهم کرد.
جدال بر سر مثنوی مولوی و دیگر جلوههای آثار و فرهنگ فارسی به این دوران شکوفایی فرهنگی ربط دارد که با هجوم مغول به ایران و فترت خلافت اسلامی آغاز شد و با برآمدن صفویان و شیعهگری که دو قرن و نیم هم به درازا کشید به پایان رسید.
شهرت جهانی خیام (نیشابور- قرن ششم)، مولوی (قونیه، قرن هفتم) و حافظ (شیراز، قرن هشتم) مدیون این دوران شکوفاییست، در حالیکه به گفته برخی مورخان مانند ادوارد براون «در ۲۲۰ سال حکومت صفویه حتی یک شاعر جهانی از فرهنگ فارسی بیرون نیامد.»
تاریخنگاران میگویند در زمان صفویه در اثر کشتار سرآمدان جامعه به دست شریعتمداران شیعه ۵۱ شاعر فارسیزبان، کسانی مانند صائب تبریزی، کلیم کاشانی و عرفی شیرازی به دربار هند پناه آورده بودند و در تبعید روزگار میگذراندند.
اعتراض افغانستان
نصیر احمد اندیشه، سرپرست و معین اداری و مالی وزارت خارجه افغانستان در دیدار و گفتوگو با پتریشیا مک فلپس، نماینده یونسکو در افغانستان گفته است: «هرگاه قرار باشد [مثنوی] و شهکار عرفانی مولوی ثبت میراث جهانی یونسکو شود، واقعیت تاریخی زادگاه خداوندگار بلخ نباید نادیده گرفته شود و پیوند مولانای بزرگ با افغانستان نباید فراموش شود.»
نماینده یونسکو هم اطمینان داده که این نگرانی به مسئولان اطلاع دهد.
عطا محمد نور، سرپرست ولایت بلخ در شمال افغانستان هم یک نامه رسمی به محمود صیقل، سفیر و نماینده دایمی افغانستان در سازمان ملل نوشته و از او خواسته است درباره «اقدام انحصارگرایانه کشورهای ترکیه و ایران» به مسئولان سازمان یونسکو اعتراض کند.
آنچه که سه کشور ترکیه، افغانستان و ایران را به هم نزدیک میکند، بیش از آنکه مثنوی مولوی باشد، اسلامگرایی درآمیخته با ناسیونالیسم است. آرزوی احیای امپراطوری سلجوقی در ترکیه و افتتاح کاخ سفید اردوغان با هزار اتاق که میبایست نمایانگر هزار سال تسلط بر ایران و شام باشد فقط یکی از نمودهای این احساسات ناسیونالیستیست. چفیه انداختن به گردن کوروش در دوران احمدینژاد نمود دیگری از همین احساسات عوامفریبانه است. رقابت بر سر ثبت نان لواش و مثنوی هم جلوه دیگری از همین احساسات است.
در کشاکش بر سر ثبت مثنوی، افغانستان به محل تولد مولانا تکیه دارد، ایران به زبان شاعر که فارسیست، ترکیه به تبعیدگاه و محل سکونت او که قونیه بوده است. هیچکدام از این دلایل مثنوی و سراینده آن را در مالکیت یکی از این سه کشور درنمیآورد. مثنوی به کسانی تعلق دارد که به مدارا و آزاداندیشی اعتقاد داشته باشند.
از مثنوی مولوی به عنوان قرآن به زبان پارسی یاد کردهاند. این اثر نمونهایست از آنچه که امروز به عنوان نواندیشی دینی میشناسیم.
مولوی در دیوان شمس پاسخ درخوری به این رقابتهای ناسیونالیستی در روزگار ما داده است:
چه تدبیر ای مسلمانان که من خود نمیدانم
نه ترسا نه یهودیم نه گبرم نه مسلمانم
(…)
نه از هندم نه از چینم نه از لاغار و سقسینم
نه از ملک عراقینم نه از خاک خراسانم
(…)
مکانم لامکان باشد نشانم بینشان باشد
نه تن باشد نه جان باشد که من جان جانانانم
به این ترتیب، به گواه خود مولانا، مثنوی و سراینده آن نه به افغانستان، نه به ترکیه و نه به ایران تعلق دارد. سازمان یونسکو میبایست آثار مولوی را به عنوان میراث معنوی تبعیدیان جهانوطن و واکنشی به سرکوب مذهبی و محدود کردن آزادیهای مدنی در کشورهای اسلامی به ثبت برساند.
منابع:
تاریخ ادبی ایران، جلد دوم، ادوارد براون، ترجمه علی پاشا صالح
تاریخ ادبیات ایران، ذبیحالله صفا
رگ تاک، دلارام مشهوری
دیوان شمس تبریزی
کاخ سفید اردوغان و آرزوی احیای امپراطوری سلجوقی، رادیو زمانه
صد سال پس از قرارداد محرمانه سایکس – پیکو، رادیو زمانه
بیشتر بخوانید:
متاسفانه نگارنده این مکتوب که گوبا خود نیز از فارسی زبانان و ایرانی است فراموش کرده که ترکیه که اصلا نمیتواند مدعی داشتن همچین گوهر تابناکی مانند مولانا ، باشد ! زیرا مولانا گر چه جسمش در آن دیار مدفون میباشد ولی وجودش ، که اندیشه اش باشد متعلق به ایران و به زبان فارسی است که مرزهای جغرافیایی و فرهنگی اش از افغانستان گرفته تا خیلی جاهای دیگر است که الآن از کشور ایران گرفته شده ، هرچند بقول دانشمند محترم دکتر سروش نهنگی است که در برکه ای و دریایی جای نمیگیرد ، بلکه متعلق به اقیانوسی بیکران است . پس ما ایرانیان هیچگاه نخواهیم پذیرفت که شخصیتهای فرهنگی مان از ما گرفته شود.
خسرو / 12 June 2016
مهم نیست کجا بدنیا اومده مهم اینه که در کجا بالیده . اگر در بلخ مانده بود شاید هیچ وقت از یک فقیه به یک عارف و شاعر شوریده تبدیل نمی شد . شمس تبریزی هم هیچ وقت وارد زندگیش نمی شد .
harfehesab / 13 June 2016
یونسکو آتش بیار معرکه شده است. در حالی در مورد آثار معنوی و اشخاص اختلاف هست چرا یونسکو اینکار اختلاف افکنانه را انجام میدهد؟
آیا روش دیگری برای حمایت از آثار معنوی نیست؟!
در تعجب هر چه در رغرب مثل این بونسکو تصمیم میگرند با عرض معذرت دیگران گوسفندوار قبول میکنند. کمتر دیدم مرجعی از نخبگان و کشورها اصل کار یونسکو زیر سوال ببرد!!!
در ضمن ترکیه و افغانستان کشورهای تازه نام هستند. عمده افغانستان امروز جزئی از خراسان ایران زمین بوده است. و ترکیه هم مثل کشورهای عربی تلزه تاسیس دارد برای تاریخ کهن نداشته اش جعل و سندسازی میکند.
با همه اینها آثار معنوی جهان به همه جهانیان تعلق دارد. من به وجود برزگان اندیشه و اخلاق و دانش که رهگشای مشکلات بشریت بودم مباهات میکنم و انها احترام میگذارم و برایم فرقی نمیکند به کدام سرزمین و ملیت و قوم و نژاد و عقیده تعلق دارند.
پسر خراسانی / 13 June 2016
مولانا تعلق به ایلش دارد تعلق به نژادش دارد،هیچ گاه انسانی تعلق به اجسام مادی مانند زمین و غیره …ندارد
مثل این است که بگوییم من مال گوشی موبایلم هستم!!! آیا این ممکن است؟؟؟
مولانا اشعار بسیار زیبا و غنی تُرکی هم دارد و خود هم تُرک بودنش را بیان کرده است.
شعر مولانا درباره تبارش و کنایه برای آریایی ها
رها کن حرف هندو را ببین تُرکان معنا را
من آن تُرکم که هندو را نمیدانم نمیدانم
این اولین بار نیست که آریایی ها تحریف تاریخ می کنند و حال هم می خواهند یک شاعر تُرک تبار را به نام خود بزنند…واقعا جای تاسف دارد،دفعه قبل هم می خواستند بازی چوقان را به نام خود بزنند غافل از این که معنی چوقان در زبان تُرکی یعنی عصا و تصویر بازی چوقان بر روی گلدان های امپراتوری تُرک تبار سلجوقی نقش بسته است.
TÜRK prince / 14 June 2016
ناسيوناليسم پارسي با غصب نام ايران زمين از جغرافياي وسيع اين خطه و فروكاستن آن به جغرافياي محدود كنوني در پي غصب ميراث معنواي اين سرزمين است! با دروغ و جعل تاريخ نمي شود واقعيت را پناهندگي كرد چون شاهنامه، ريگودا و اثار مولانا، و ناصرخسرو، جامي،ابن سينا خود شناسنامه و گواه واقعيت است كه ايران فرهنگي در چه محدوده جغرافيايي قرار داشته پشتونيسم افغاني و ناسيوناليسم ايراني با دروغ هاي مضحك فقط بلاهت خود را بيشتر هويدا مي سازود وگرنه همه اين آثار به منزله شناسنامه ايران زمين بيانگر تمام واقعيت هاي فولكلور اين سرزمين يعني تاجيكستان ،افغانستان، ازبكستان، تركمنستان و پارس(ايران كنوني) است، اما ناسيوناليسم كور ايران تمام اين جغرافيا را جزع ايران كنوني بر مي شمارد! در صورتي كه اگر به تاريخ مراجعه شود تمام اين ميراث معنوي طَي هشتصد سال حكومت ترك-مغول در اين سرزمين به نگارش در آمدند. وقتي اين حكومت ها زبان رسمي خود را فارسي معرفي كردند بيشترين خدمت را در بست و گسترش آن از هند تا تركيه كنوني انجام دادند وگرنه همه ما به بركت خلفاي عرب اكنون اهلًا و سهلا مي كرديم .
فهم اينكه پارس جزي از سرزمين ايران بوده زياد سخت نيست مگر اينكه كسي خود را به بلاهت بزند و برعكس ترجمه كند!
سپهر – هزارستان
Sepehr / 15 June 2016
متأسفانه یک تبلیغاتی در ایران پیش برده می شود که گویا خود خدا هم فرزند کورش بوده است. واقعا حماقت است که با در پیش گرفتن رویکردی ادعاجویانه علیه همه ملل و کشورهای منطقه آن هم از سوی قومی که تحفه ای جز کینه توزی،***و پستی به تاریخ ارزانی نکرده است. آنها ابن سینا را که خودش تورک بود و آثارش تماما عربی است متعلق به فرهنگ و ادب پارسی(!؟) ادعا می کنند. فردوسی طوسی را که سروده هایش جز پراکندن بذر کینه و عداوت قومی نیست، حکیم فردوسی می خوانند و ناسزاهایش علیه بخش بزرگی از جامعه ایران کنونی یا همان تورکها و اعراب را می ستایند. دم از فرهنگی می زنند که هرگز نداشته اند. دم از هنری می زنند که تورکان خالق این هنرها بوده اند. ادعاهایی طرح می کنند که فقط به درد خودشان و فرو نشاندن آتش عقده های حقارتشان می خورد. هرگز فراموش نمی کنم که در چهلم استاد شهریار در تالار دانشکده پزشکی دانشگاه تبریز مداحی بنام سبزواری باصطلاح شاعر خراسانی پای میکروفن رفت و با حالتی مملو از کینه و دشمنی به حضار که همگی تورک بودنتد، گفت: “شهریار مال شما نیست، مال ماست”. خوب شد که تولد و وفات شهریار در قرنی روی داده که رسانه و مطبوعات وجود داشته وگرنه شونیسم فارسی باز کار خود را می کرد و شهریار خالق حیدر بابا را نیز فارس زبان وانمود و او را نیز از فرهنگ تورکی مصادره می کرد. فارسی سرایی به منزله فارس بودن نیست. من خودم زمانی شعر نو فارسی می سرودم که به نظرم هیچ ایرادی ندارد ولی اگر با این کار فارس خواهم شد، ترجیح می دهم که اگر قرار باشد تورک نباشم، با سرودن اشعار انگلیسی حداقل یک انگلیسی باشم تا فارس. عزیزان آنچه امروز بعنوان حوزه فرهنگ ایرانی جار زده می شود، حوزه فرهنگ تورکی است که همه افتخارات و مشاهیر فرهنگی نیز در زمان حکمرانی تورکان و سلسله های تورک در ایران امروز که زمانی نام حکومتهای وقت را داشت پرورش یافته اند. و بقول خود مولوی:
رها کن حرف هندو را ببین تُرکان معنا را
من آن تُرکم که هندو را نمیدانم نمیدانم
تایماز / 16 June 2016
جناب سپهر شما اگر یک بار هم شاهناممه خوانده باشیرد در پایان ان جنگ قادسیه و حمله اعراب به ایران را نوشته است پس تا خود قادسه مرز ایران بوده لطفا اولا اسم فارسی تان را عوض کرده همان اسم تورک *** روی خودتان بگذارید مثلا تانگری پس یک کم قبل از نوشتن فکر کنید و یک کم هم کتاب بخوانید
حسین / 16 June 2016
دوست عزیز اقا سپهر معذرت میخوام در ابیات بالا که اشاره فرمودید ظاهرا فرمایشات جنابعالی درست است ولی در واقع نه منظور از تر کان نژاد ترک است ونه هندو نژادهندی به نظر من خیلی عمیق تر باید به اشعار جناب مولانا توجه نمود
وانگهی چرا مولانا با زبان فارسی دیوان خودش را سروده کسی که هم به زبان ترکی هم عربی مسلط بوده ایا به نظر شما بی علت بوده به نظر من که چنین نبوده و این مطلب بیانگر دو نکته است:
ابتدای امر اینکه جناب مولانا یک ارادت خاصی به سرزمین پارس داشته و دوم انکه زبانی را انتخاب کرده که زبان شعر است زبان ادبیا ت
وقتی از یک نوجوان آمریکایی در یک برنامه خبری زنده در امریکا که به بیست زبان زنده دنیا مسلط بود سوال میشه که به نظر شما زیبا ترین وخوش اوا ترین زبان چیست ؟در جواب میدانید چه میگوید؟
حافظ خلوت نشین دوش به میخانه وز سر پیمان گذشت بر سر پیمانه شد
دوست عزیز مطمئنا کشور و نژاد شما هم محترم است و دارای ویژگیهای خاص خودش ولی در زمینه شعر وادبیات:
ای مگس عرصه سیمرغ نه جولانگه توست عرض خود میبری و زحمت ما میداری
باارزوی بهروزی و بهکامی تمامیه فارسی زبانان جهان
عباس / 17 June 2016
من خودم زبان مادریم ترکی ولی باید اعتراف کرد که فارسی وشعرهای فارسی در جهان بی نظیرند وگرنه چرا شعرهای شاعرانی مثل خیام. حافظ .سعدی. مولانا. فردوسی. جامی .نظامی و دیگرشاعران فارسی گو درجهان معروف شدن ولی دیگر زبانها این مقدار شاعر معروف ندارن
مجید / 17 June 2016
سلام علیکم
جناب عباس ما با زبان فارسی کاری نداریم اگر بحث برتری یک زبان هست باید بدانی که حتی یک جمله ساده از زبان ترکی که گوینده اش یک بچه هفت ساله باشد هماهنگی آوایی بیشتری نسبت به شعر های حافظ و فردوسی شما دارد.
و اما در اصل بحث… انسان با شعر سرودن به زبان های دیگر تبارش تغییر نمی کند.و هر انسانی متعلق به تبار خودش هست،حال گر مولانا با اشعار فارسی اش کمکی هم به زبان فارسی کرده باید شکر گذار باشید نه این که مولانا را هندو خطاب کنید.
به قال مولانا:
بیگانه مگویید مرا زین کویم
در شهر شما خانه خود می جویم
دشمن نی ام ار چند که دشمن رویم
اصلم تُرک است،گر چه هندی گویم
مگس هستید و پاکتن می جویید،از عالم رویا سخن می گویید
TÜRK prince / 18 June 2016
سلام علیکم
جناب آقای مجید تعداد شاعران تُرکی گوی معروف بی شمار هست.
شاعران معروف تُرکی گوی چون:
نوایی
نسیمی
قاضی برهان الدین
یوسف اولوغ نویسنده قوتادقو بیلیک
ادیب احمد یوکنکی
میر حیدر خوارزمی
سکاکی
آتایی
یقینی
گدایی
لطفی
شیخ قاسم انوار
شیخ الوان شیرازی
جهانشاه
حبیبی
فخرالدین نوشته صحاح العجم
غریبی
شاعرانی چون:مولانا،نظامی گنجوی و شهریار نیز شعر های تُرکی گفته اند و تُرک بودن خود را نیز به صراحت بیان کرده اند.
شاعران تُرک و اشعار آنها جزو ناب ترین و طلایی ترین های جهان هست.
TÜRK prince / 18 June 2016
یکی از دلایل مهم ترک بودن مولانا پسرش سلطان ولد می باشد. مولانا پس از اینکه خانواده اش به کارامان امدند به دنیا امده است
با اینکه در انادولی همه با لهجه انادولی حرف میزدند ولی مولانا در خانه شان به لهجه هاکانی شعر میگفت
اصل و ذات من ترک است
تقریبا در همه ی نسخه ها ی خطی مولانا این رباعی امده است که : من را به عنوان یک خارجی نشناسید من هم از ایل و تبار شما هستم
— در خاک شما دنبال وطن خود هستم
هر چقدر هم مثل یک دشمن دیده شوم ولی دشمن نیستم
هر چقدر به زبان فارسی شعر بگویم باز اصل من ترک است
emir / 18 June 2016
زبان شعری شاعر به هیچ وجه ملاکی برای تعیین ملیت او نیست..
همانگونه دوستان اشاره کردند، مولانا تعلق به ایلش دارد تعلق به نژادش دارد،هیچ گاه انسانی تعلق به اجسام مادی مانند زمین و غیره …ندارد مثل این است که بگوییم من مال گوشی موبایلم هستم!
با استدلال ایرانیها، شهریار که اشعار تورکی دارد، یک شاعر تورکیهای باید باشد!! و یا اگر یک ایرانی شعری به زبان انگلیسی بگوید، اهل انگلستان است!
مولوی اشعار تورکی زیادی دارد، بهتر است کمی هم اشعار تورکی او را مطالعه کنید…
emir / 18 June 2016
دکتر نوری شیمشکلربا بیان اینکه باتوجه به گفته ی خود مولانا دریکی از رباعیاتش که در ایران هم به چاپ رسیده درترک بودن وی هیچ شک وشبهه ای وجود ندارد بلکه بحث ما سر این است که مولانا را به عنوان یک چهره ی ملی اعلام نکنیم چرا که دیگر در ۱۵۰-۱۰۰ سال اخیر مولانا تبدیل به چهره ی جهانی شده است و ادعای ایران در موردمولانا به خاطر این است که در سالهای اخیر وی به عنوان یک متفکر در جهان شناخته شده است و ایران می خواهد این افتخار را به کشور خود نسبت دهد و دلیل ادعای خود را شعر های فارسی مولانا اعلام می کند این در حالی است که شاعرهای بزرگ زیادی مانند فضولی و شهریار درایران بوده اند که به زبان ترکی شعر گفته اند که در این صورت هم باید انها را دارای ملیت غیر ایرانی معرفی کنیم .گفتن ملیت یک شاعر از روی زبان شعرش کار اشتباهی می باشد
emir / 18 June 2016
مولانا را ترک میشناسم
برای ایرانی نشان دادن مولانا تلاشهای زیادی می کنند و این بحث ها سالهای متمادی است که ادامه دارد درحالی که مردم انادولی از مولانا بهره برده اند .
در کشورهای شرقی چون از اول زادگاه ترکها بوده ممکن است چنین ادعاهای وجودداشته باشد چون از لحاظ نژادی ترک هستند ولی اطلاعات تاریخی نمی تواند شواهد روشنی از نژادهابه ما بدهد بنابراین این بحث ها را زیاد مهم نمی دانیم ، این ارزش مولانا است که در طول تاریخ هیچ شبهه ای نخواهد داشت و به خاطر این ارزش مولاناست که دیگر ملت ها نیز ارزوی داشتن او را دارند در نهایت شاعر های زیادی مثل مولانا بوده اند که به فارسی شعر گفته اند .
ولی زبان شعری ربطی به ملیت افراد ندارد
پروفسور دکتر یاکیت اسماعیل مدیر گروه فلسفه اسلامی دانشکده فلسفه و دین دانشگاه سلیمان دمیرل :
در چند مورد از مقاله هایم ترک کاشغری بودن مولانا را نوشته بودم .مولانا ترک است و با خانواده اش هم با گویش هاکانی که یکی از گویش های اسیای مرکزی است صحبت می کند این همان گویش محمود کاشغری و احمد یسوی است.
همچنین یکی از دلایل مهم ترک بودن مولانا پسرش سلطان ولد می باشد. مولانا پس از اینکه خانواده اش به کارامان امدند به دنیا امده است
با اینکه در انادولی همه با لهجه انادولی حرف میزدند ولی مولانا در خانه شان به لهجه هاکانی شعر میگفت
اصل و ذات من ترک است
تقریبا در همه ی نسخه ها ی خطی مولانا این رباعی امده است که : من را به عنوان یک خارجی نشناسید من هم از ایل و تبار شما هستم
— در خاک شما دنبال وطن خود هستم
هر چقدر هم مثل یک دشمن دیده شوم ولی دشمن نیستم
هر چقدر به زبان فارسی شعر بگویم باز اصل من ترک است
تقریبا در همه ی نسخه های خطی مولانا رباعی بالا امده است..
emir / 18 June 2016
حضرت مولانا جلال الدین بلخی ثم رومی در بلخ یا مرکز (ترکستان جنوبی) که فعلا مربوط مملکت افغانستان میباشد تولد یافته و زبان مادری اش ترکی و زبان دومش دری بوده، طوریکه در ترکستان افغانستان همه ترکی زبانان به عین شکل (در واقع) زبان دومی شان دری می باشد. مولانا در سن ۶ سالگی با پدرش سلطان العلما از طریق ایران (امروزي) به قونیه ترکیه امروزی هجرت نموده است و در ایران با شیخ فریدالدین عطار ملاقات نموده، تمام علاقه و ارتباط مولانا بجز از چند روز در خاک ایران و بين مردم ایران همینقدر بوده و بس.
مولانا در خانه خود بزبان ترکی اوزبیکی (اؤز بئيگ – ازبک) صحبت مینمود و تاجیکی را طوریکه از اشعار او برمی آید بحد عالی میدانسته و وی اشعار ترکی بسیار دارد او گوید:
ترکی همه ترکی کند
تاجیک تاجیکی کند
من ساعتی ترکی کنم
یک لحظه تاجیکی کنم
گویا تنها لحظه تاجیکی گویيهای او شعر سرودن وی (بوده) است و بس. اگر او ایرانی می بود و یا به ایران تعلق می داشت چرا به ایران حیات بسر نبرد؟ (زندگي نکرد) و معلوم است که او ترک بوده و با ترکان ترکیه احساس آرامش و قومیت و هم زبانی می نموده است. حضرت مولانا ترک بودن خود را اینطور ثابت می نماید و پاسخ این سوال را که مولانای رومی از کجا است از خود او بپرسیم:
گفتم ز کجایی تو، تسخیر زد و گفت ای جان
نیمیم ز ترکستان، نیمیم ز فرغانه
و باز در بیت زیر تأکید می نماید که او یک ترک است و طوریکه ترک ها گوشت را نیم خام میخورند و می فرماید که من ترک هستم و در تصوف، نیم خام میباشم:
ترک جوشی کرده ام من نیم خام
از حکیم غزنوی بشنو تمام
بیت بالا بصورت خاص حکم می نماید مولانا به ترک بودن خود٫ هم اعتراف و هم افتخار مینماید. نوشتن و یا سرودن شعر بزبان تاجیکی این معنی را نمی دهد که باید نویسنده و یا شاعر فارسی زبان باشد. حکیم انوری ابیوردی، خاقانی شیروانی، نظامی گنجوی، الخارزمی، شمس تبریزی یا مرشد عالی مولانا، حضرت ابوالمعانی بیدل، ابوریحان بیرونی، شیخ محمود شبستری، ابوعلی سینا بخارایی، زیب النسا مخفی، میرزا اسدالله غالب، حضرت امیر خسرو بلخی ثم دهلوی فرخی سیستانی و صدهای دیگر ترکی زبانان بودند که بزبان تاجيکی آب حیات بشمار رفته و ستون فقرات ادبیات تاجيکی را تشکیل دادهاند و تعداد زیاد اینها بشمول صائب تبریزی به هر دو زبان ترکی و تاجيکی شعر سرودهاند و باید بدانید اشعار آبدار و ملکوتی صائب تبریزی هم به ترکی و هم بفارسی مقام ارجمند و عالی دارد.
emir / 18 June 2016
زبان شعری افراد ربطی به ملیت شان ندارد
با آمدن اسلام در ترکستان، زبان عربی زبان مذهبی و ادبی قبول گردید چنانچه علمای بزرگ ترکستان چون امام خواجه اسمعیل بخارایی، امام ترمزی، امام ابومنصور ماتریدی، ابوعلی سینای بخارایی، ابوریحان البیرونی، عمر نسفی، قفال چاچی و صدهای دیگر تألیفات خود را بزبان عربی نوشتند، اگر قرار باشد که دانشمندان یک مملکت به یکی از زبانها تألیفات مینماید پس آنها به آن زبان و قوم متعلق باشند، علمای بزرگ فوق الذکر ترکستان به زبان عربی تألیفات نمودهاند پس به قرار فرمول ایرانیان٫ یعنی آنها عرب شمرده شوند؟؟
emir / 18 June 2016
عجب! خوب حالا با این مولوی ترک افغان تاجیک ازبک ایرانی چه مشکلی رو می تونیم حل کنیم.جز اینکه بیخودی با استدلالهای عجیب و غریب به جان هم بیفتیم. در کل واقعا مولوی چی میگه؟
راشین / 20 June 2016
اول انكه روزگاري مانتد خيلي از جاهاي ديگه،بلخ و سمرقندو بخارا هم مال ايران بوده ،
و دوم انكه: در ايران هم ترك زياد داريم و ترك زبان، اين همه مغلطه و سفسته نكنيد،
مثل اين ميمونه كه ٢٠٠ سال ديگه بگن شهريار ترك بوده و اهل تركيه…
Artemis / 17 November 2018
محمد گنجوی شده محمد بلخی وشده محمد گنجور و شده محمد……انگور.
یاگر چرندیات تاریخ ایران را کنار بزاریم محمد گنجوی اهل گنجه بوده و بقعه چرند میگند
گنجوی / 12 December 2019
اهمیت نداره کجایی بوده مهم اینه که اثارش جزوی از زبان و ادبیات فارسی است.
معین الدین / 22 September 2020