فولکمار زیگوش (Volkmar Sigusch) سکسولوژیست آلمانی از اولین پژوهشگرانی بود که تمایزهای جنسیتی در زبان آلمانی را به سهگانه زن، مرد و خنثی، مورد انتقاد قرار داد و گفت که واژهها و ضمیرهای جنسیتی در این زبان قادر به بیان همه پیچیدگیهای مرتبط با سکس و جنسیت نیستند.
زیگوش در سال ۱۹۹۴ در مقاله «تمایلات تراجنسی و دفاع همسوجنسی» (Transsexueller Wunsch und zissexuelle Abwehr) با استفاده از پسوند لاتین «سیس» به مفهوم همسان یا همسو، واژه «سیسسکسوال» (zissexuelle) را به عنوان مکمل مفهوم تراجنسی اینگونه معرفی کرد که فرد سیسجنسی / همسوجنسی کسی است که از لحاظ فیزیکِ بدنی و احساساتِ هویت جنسی/جنسیتی نسبت با آنچه در تولد به او نسبت داده شده همحس است.[۱]
به این ترتیب کسی که در بدو تولد به او جنسیت زن، مرد یا میانجنسی نسبت میدهند اگر چنانچه در بزرگسالی همچنان حس کند که به ترتیب زن، مرد یا میانجنسی است، این فرد سیسجنسی است.
تقسیمبندی زیگوش در دهه اول قرن ۲۱ به دنیای تولید دانش در حوزه سکس، گرایش جنسی و هویت جنسیتی در زبان انگلیسی راه پیدا کرد و به مرور لزوم ایجاد پارادایمی جدید در نگاه به جنس و جنسیت مطرح شد که موجب کمرنگ شدن ایدئولوژیهای تبعیضآمیز جنسی/جنسیتی شود. نیاز به تقسیمبندیای که دیگر جنسیت را به سه مقوله زن، مرد یا چیزی خنثی تقسیم نکند این طور مطرح شد که چنین تقسیمبندیای میتواند هویت جنسیتی افراد را در دو مقوله همسوجنسیتی (سیسجندر) و تراجنسیتی (ترنسجندر) تقسیم کند. بنا به این پارادایم، تجربه شخصی افراد سیسجنسیتی که همسویی جنسیتی را تجربه میکنند از احساس درونیشان نسبت به آنچه جنسیت خود میپندارد با جنسیت بیولوژیک شان همخوانی دارد. در نگاهی مکمل، افراد تراجنسیتی کسانی هستند که احساس درونیشان نسبت به آنچه جنسیت خود میپندارد با جنسیت بیولوژیک شان همخوانی ندارد.
در اینجا نکته کلیدی تغییر پارادایم در نگاه به جنسیت است؛ پارادایمی که در آن جنسیت بیولوژیک اتوریته تقسیمبندی جنسیت به زن، مرد و یا چیزی خنثی را ندارد و جنسیت بیولوژیک میتواند هرچیزی از جمله این سه گزینه باشد. در این پارادایم جدید تمرکز بر جنسیت بر اساس طبقهبندی پزشک، متخصص یا هر اتوریته دیگر نیست بلکه طبقهبندی جنسیت توسط خود فرد صورت میگیرد. خود فرد است که میگوید من یک میانجنسی هستم، یا من جنسیت ندارم، یا من جنسیتی سیال دارم، یا زن هستم، یا مرد هستم و یا …
انتقادها به تقسیمبندی سیس و ترنس
تقسیمبندی سیس/ترنس با اینکه به ادبیات دانش فمنیستی راه یافته است، منتقدان خود را در این حوزه دارد؛ چرا که این تقسیمبندی به طور کلی صورت مسأله دانش تولیدشده در مورد تبعیضها و نابرابریهای جنسیتی را پاک کرده و به صورت دیگری بیان میکند. دیگر زن بیولوژیک مفهومی ندارد و آنکس که مورد تبعیض سیستم مردسالاری قرار میگیرد «زنان سیس» و «زنان ترنس»، «مردان ترنس» و «میانجنسیهای سیس و ترنس» هستند که مناسبات مردسالاری آنها را برابر با «مردان سیس» نمیداند و نقشهای جنسیتی آنها را در دوگانه زنانه/مردانه تقلیل یا تحقیر میکند.
میمی مارینوچی، متفکر فمنیست، در کتاب «فمنیسم کوییر است» دوگانه سیس/ترنس را نقد میکند و میگوید این دوگانه یک دودویی دیگر به مانند زن/مرد ایجاد کرده است و خود به خود موجب ایجاد نابرابری قدرت خواهد شد. اما خود مارینوچی نتوانسته است از «شر» نگاه زیستی به جنسیت خلاص شود و در بیان همین انتقاد از واژه هایی چون «زنان و مردان بدون مشکل بیولوژیک» استفاده میکند. همین نگاه مارینوچی مورد انتقاد پارادایمی است که میخواهد جنسیت را از تعریف آن به صورت مقولهای بیولوژیک، به شکل جنسیتی سالم یا بیمار، رها کند.[۲]
از دیگر منتقدان دوگانه سیس/ترنس کسانی هستند که در مورد میانجنسی بودن (اینترسکس بودن) پژوهش میکنند. این موضوع مطرح شده است که تقسیمبندی سیس/ترنس با اینکه پارادایم جدیدی برای نگاه به جنسیت ارائه میکند که عاری از انگهای کلاسیک به افراد میانجنسی است، این پارادایم همچنان درگیر با جنسیتهایی است که علوم زیستی و دانش پزشکی طی سالیان سال هنجار کرده است: یعنی جنسیت زن، مرد و «هرمافرودیت».[۳]
آنچه که همچنان بهطور عادی اتفاق میافتد این است که پزشکها هستند که در لحظه تولد فریاد میزنند: «دختر است، پسر است، مبارک باشد.» در بیشتر کشورها نوزادانی که میانجنسی بودن آنها در لحظه تولد یا در مسیر رشد به سمت رشد ثانویه جنسی (بزرگ شدن پستانها، بالغ شدن آلتهای تناسلی و رشد مو بر آلتهای تناسلی)، مشخص میشود همچنان تحت فشار خانوادهها و سیستم پزشکی هستند که یکی از دو جنسیت زن یا مرد را انتخاب کنند یاکه این جنسیتها به آنها تحمیل میشود.
به شکل کلاسیک آن در ادبیات علوم پزشکی / علوم زیستی به «بیمارانی» که دچار «ابهام تناسلی» هستند «هرمافرودیت» میگفتند (این واژه هنوز در ادبیات پزشکی به زبان فارسی استفاده میشود). در علوم پزشکی در دنیای غرب، به دلیل انگآمیز بودن واژه «هرمافرودیت»، بیمار دانستن افراد میانجنسی و خشونتهایی که علم پزشکی به آنها کرده است، واژه میانسکسی یا میانجنسی به عنوان واژهای صحیح سیاسی اکنون بیشتر کاربرد دارد.
سیسسکسیسم، تبعیضی سیستمی
مفهوم Cisgender یا Cissexual که به ترتیب همسوجنسیتی یا همسوجنسی ترجمه شدهاند، برای به به چالش کشیدن دوگانه زن/مرد به عنوان سکسیت بههنجار (نرمال) مطرح شد. همچنین مفهوم سیسسکسیسم cissexism هم به عنوان نگرشی مطرح شد که فرض را بر این میگذارد که همخوانی بین جنسیت بیولوژیک و احساسات فرد از هویت جنسی/جنسیتی خود الزامی و ازلی است.
در پاسخ به منتقدان تقسیمبندی سیس/ترنس، ساختار پیچیدهتری از سیسسکسیسم مشهود در جنبشهای حقخواهی مبتنی بر تبعیضهای جنسی و جنسیتی مطرح شد. کسانی که این تغییر پارادایم را در بیان جنسیت پذیرفتهاند میگویند که حتی جریان اصلی دانش فمنیستی هم دچار تعصبی است که آن را تعصب همسوجنسی میخوانند؛ مبتنی بر این فرض که جنسیت فرد با جنسیت بیولوژیکش همسوست. به این ترتیب پژوهشگر، به طور مداوم تمایلات، گرایش و روابط جنسی سوژه و به همین ترتیب تبعیضها و نابرابریها را با مرجعیت جنسیت بیولوژیک سوژه میسنجد.
سیسسکسیسم همچنین نوعی تبعیض سیستمی است که شامل حقوق قانونی، مدنی، فرصتهای اقتصادی، اجتماعی و سیاسی نیز شود. تاکنون سیستم حقوقی آلمان، هند، استرالیا، ژاپن، نپال، پاکستان و نیوزلند از معدود نظامهای قضایی هستند که جنسیت سوم یا ابهام جنسیتی را هم در کنار زن و مرد پذیرفتهاند. بیشتر کشورهایی که هویت تراجنسیتی را پذرفتهاند تنها این پذیرش را تحت نظام دودویی جنسیتی به صورت زن یا مرد پذیرفتهاند، به این ترتیب فرد تراجنسیتی نیز ناچار است بین زن بودن یا مرد بودن از لحاظ حقوقی یکی را انتخاب کند.
سیسسکسیسم همچنین میتواند نوعی تبعیض باشد که هم در فضای کنشگری اجتماعی و هم در فضای دانشگاهی حاکم باشد. به این صورت که کنشگران و کسانی که تولید دانش میکنند به جای پرسیدن در مورد جنسیت سوژهها از خود سوژهها، فرض را بر این میگذارند که جنسیت بیولوژیک فرد و دریافتهای کنشگران یا پژوهشگران از این جنسیت، حجت کافی برای تحلیل است.
پذیرفته شدن دوگانه سیس/ترس توسط شبکههای اجتماعی
در فوریه سال ۲۰۱۴، فیسبوک به عنوان نماینده جریان اصلی شبکههای اجتماعی اینترنتی اجازه داد که کاربران گزینه جنسیت خود را، خود بسازند و «سیسجندر» یکی از این گزینهها بود.
گزینهها مجموعهای از هویتها یا بیهویتیهایی جنسی/جنسیتی بودند که طی سالها مطرح شدهاند.
زنامَردی، نرمادگی یا آندروژنی Androgyny برای توصیف هویتی مطرح شد که نقشهای جنسیتی هردو جنس زن و مرد را انتخاب میکنند. چندجنسیتی Polygender بودن، جنسیت مبهم Ambigender، یا بدون جنسیت Genderless بودن هم مطرح شدند.
برای توصیف کسانی که سیالیتهای جنیستی دارند و خود را اینگونه توصیف میکنند واژه «جنسیت سیال» یا Fluid Gender مطرح شد.
برای کسانی که واریانس جنسیشان به گونهای است که سعی میکنند نقشهای جنسیتی و هنجارهای مردانه و زنانه را نپذیرند، ترکیب Gender Nonconforming پیشنهاد شد.
Agender، با استفاده از پسوند لاتین «آ» به معنی «بدون جنسیت» برای توضیح هویت افرادی مطرح شد که خود را بدون هویت جنسیتی میدانند. Gender Questioning برای توصیف کسانی اضافه شد که هنوز نمیدانند جنسیتشان چیست.
و مفهوم دوجنسیتی بودن یا Bigender بودن، برای توضیح هویت جنسی/جنسیتیای بیان شد که دقیقاً دو هویت جنسیتی، یا به طور همزمان و یا در زمانهای مختلف تجربه میکنند. این دو هویت جنسیتی میتواند زن و مرد، و یا چیزی دیگر باشد و به این ترتیب میتواند شامل هویتهای جنسیتی غیر دودویی (زنانه/مردانه) هم باشد.
همچنینCisgender در ماه ژوئن سال ۲۰۱۵ به فرهنگ انگلیسی آکسفورد اضافه شد و در کنار ترنسجندر مفهوم یافت.
پانویس:
[۱] – نگاه کنید به اینجا.
[۲] – مارینوچی دقیقا از این ترکیب استفاده میکند: biologically unproblematic women and biologically unproblematic men؛ نگاه کنید به:
Marinucci, M. (2010). Feminism is Queer. London: Zed Books.
[۳] – برای مطالعه بیشتر در این حوزه مقاله هیلدا ولوریا، کنشگر حوزه میانجنسیها را بخوانید. ولوریا نشان میدهد که مقوله سیسجنسی بودن برای میانجنسیها در حالت فعلی نمیتواند بیانگر انواع تبعیضهایی باشد که افراد میانجنسی به دلیل ناهماهنگی با هنجارهای زیستی و اجتماعی تجربه میکنند.