آنچه در دوران احمدینژاد و با حمایت مستقیم و بیدریغ علی خامنهای از دولت او بر سر مردم ایران آمد نه در قالب فیلمهای فارسی عامهپسند و نه در فیلمهای اغراقآمیز هندی قابل بیان و به تصویر کشیدن است. بزرگترین دزدیهای فیلمهای هالیوودی در مقابل اتفاقات واقعی صورت گرفته در دوران «پاکدستترین دولت» جمهوری اسلامی ایران، اتفاقات مهم و قابل ذکری محسوب نمیشوند.
با گذشت دو سال از پایان دوره ریاست جمهوری محمود احمدینژاد، هنوز در فواصل کوتاهی اخبار اختلاسهای چند هزار میلیارد تومانی یا دزدی و سواستفاده و تاراج اموال ملی منتشر میشود. در روزهای اخیر، رکورد رونمایی از فساد اقتصادی در نظام جمهوری اسلامی شکسته شد.
تایید خبر “گم شدن” یک دکل نفتی ۷۸ میلیون دلاری، فروش زمینهای فرودگاه قدیم قشم و ساختمانسازی روی باند آن، گشوده شدن پرونده زمینخواری برای وزیر علوم دولت احمدینژاد، زمزمه بازداشت محمدشریف ملکزاده، معاون اسبق رئیسجمهور و رئیس سازمان میراث فرهنگی، داغ شدن دوباره خبر کشف دو گونی چک وصول نشده از نزدیکان دولت اصولگرا و دزدیده شده همزمان شش کشتی برای رفع و رجوع ماجرای وام ۵۰ میلیارد تومانی بانک کشاورزی و کشف یک طلب ۳۵ میلیارد دلاری در امارات، گوشههایی از جهاد اقتصادی دولت محبوب ولیفقیه جمهوری اسلامی است که حالا سر زبانها افتاده است. این فسادها جدا از اختلاسهای سه هزار میلیارد تومانی، هفت هزار میلیارد تومانی، ۱۲ هزار میلیارد تومانی و ۹۶ هزار میلیارد تومانی است.
در این گزارش نظر شماری از افراد کم درآمد جامعه در رابطه با فسادهای عظیم دولت احمدینژاد بازتاب داده میشود. چون مشهور است که “مستضعفان” حامی احمدینژاد بودند، توجه گزارشگر به این پرسشهاست:
• آیا نظرات کسانی که به دلیل دریافت یارانهها از حامیان محمود احمدینژاد در انتخابات محسوب میشدند تغییر کرده است؟
• آیا سپاه یارانهای محمود احمدینژاد به فرض ورود مجدد او به انتخابات همچنان به او رای خواهند داد؟
• آیا مردم اطلاع دقیقی از میران فسادهای مالی دولت احمدینژاد دارند؟
• آیا حامیان دیروز دولت احمدینژاد حمایتهای بی دریغ رهبر را از دولت او به یاد میآورند؟ آیا داستان رئیس جمهور سادهزیست جمهوری اسلامی همچنان خریدار دارد؟
آن سبو بشکست و آن پیمانه ریخت
در رفتار این مردم چیزی تغییر کرده است. آنها که روزی از طرفداران دو آتشه محمود احمدینژاد بودند، حالا با شنیدن اسمش یا دهان به دشنام میگشایند و یا با افسوس سرشان را پایین میاندازند. البته او هنوز طرفدارانی در بین فقرا دارد اما نشر اخبار و اطلاعات آسیبهای او و نزدیکانش به کشور در رسانههای مختلف، محبوبیت او را کم فروغ کرده است. آنانکه روزی به دلیل دریافت یارانه از او قدردانی میکردند، اکنون زیر فشار سنگین اقتصادی متوجه شدهاند پرداخت یارانه نقدی و یا تحریمها بیشتر به وابستگان حکومت و ثروتمندان سود رسانده است تا فقرا.
معمولا مردم گرفتار، در هر نقش و رنگ جدیدی در دنیای سیاست به دنبال امیدی برای بهبود وضعیت خود میگردند. تفاوت این دوره با دورههای قبلی آن است که دولت جدید نتوانسته امیدی در دل قشرهای فقیر جامعه بیفروزد. یارانه، آخرین دلخوشی قشرهای فرودست جامعه ایران حالا تبدیل به یادآوری هر ماهه مصیبتی است که بر اقتصاد و جامعه ایران نازل شد. تورم، گرانی، کاهش ارزش پول ملی، افزایش هزینههای زندگی و کاهش درآمدها از این جملهاند.
“نادر” از اولین کسانی است که برای تهیه این گزارش با او صحبت میکنم. او پول یارانه را به پولی تشبیه میکند که “زن بابا یا شوهر ننه کف دست آدم بگذارد.” این پول زمانی دلیل اصلی رای این مردم به دولت احمدینژاد و حامیانش بود، اما حالا هر کسی که ربطی به این پول و آن دولت داشته باشد، منفور است.
“بیبی” زنی است که اسم و مشخصات دقیقش روشن نیست و نمیتوان سوالات زیادی از او کرد. خرجش از کمیته امداد، کمکهای مردمی و اندک پولی تامین میشود که از طرف دخترهایش دریافت میکند. آنقدر اشک میریزد و نفرین میکند که حال من و زنانی که شاهد این گفتگو هستیم، دگرگون میشود. میگوید: «الهی کسایی که این بدبختی را به سر مردم آوردند، آب خوش از گلوشون پایین نره. الهی زن و بچهشان بیفتند دست داعش. مرض بگیرند از سرطان و سرطان بدتر، که هیچ شفایی از بیمارستان و دکتر برایشان پیدا نشود…» نفرینها ادامه دارد. یک پسرش زیر حکم اعدام است و دیگری در عسلویه کار میکند.
یکی از زنهای همسایه میگوید: «یارانه را که میدادند دل توی دلش نبود. کارتش را قایم میکرد که گم نشود. یا دست من میداد یا دست فریبا خانم که برایش بگیریم. اینقدر ذوق میکرد، اینقدر صلوات میفرستاد برای احمدینژاد… بعد گرانی شد، این بیچاره وضعش بدتر شد، مردم بیشتر از قبل کمکش میکنند ولی فایده ندارد. دوای ایرانی خورده، سنگ شده توی کلیه و دلش. دکتر گفته باید خارجی بخورد. بیمه قبول نمیکند. همه بدنش درد است. زمستانها نمیدانم چطوری زنده میماند این بنده خدا.»
“عباس” کارگری ۲۹ ساله است. میگوید تا به حال پنج مرتبه از کار بیکار شده و دوباره شغل جدیدی یافته است. بزرگترین نگرانی حال حاضر او، بیثباتی شغلی است. میگوید در جایی که اکنون کار میکند امکان اخراج دسته جمعی کارگران و جایگزینی آنها با افراد جدید وجود دارد. میگوید: «پسر صاحب کارخانه (منظور او کارگاه است) اعتیاد دارد. افتاده به جان باباش که براش ماشین مدل بالا بخره؛ باباش بهش میگه تو ترک کن من برات میخرم. نشئه میکنه گیر میده به ما، خمار میشه گیر میده به ما. یک سری گیر داده بود که شما به احمدینژاد رای دادید و همه را بدبخت کردید. میگفت شما برای اینکه مفتخور هستید به خاطر ۴۵ هزار تومان یارانه، رای دادید به احمدینژاد… ما هیچ کدام چیزی نگفتیم. حوصله دعوا نداشتیم آن هم با یک مفنگی که دست میزدیم بهش، میمرد. توی دلم گفتم آخه مفنگی اگر ما مفتخور هستیم شما چرا از یارانه انصراف نمیکنید؟ مگر اعلام نکردند بعضی از کسانی که ماشین خارجی داشتند برای یارانه رفتهاند شکایت که چرا قطع کردهاید؟ پولدارها یارانه نگرفتند؟ فقط ما حساب هستیم که یارانه گرفتیم؟»
یک خانم متاهل که در کنار کار خانهداری از طریق بستهبندی و فروش مواد اولیه غذایی در مخارج خانه به همسرش کمک میکند، معتقد است کسی از کارهای احمدینژاد خبر نداشت: «استغفرالله ما که خدا نبودیم که بدانیم چه خبر است. انتخابات شد و احمدینژاد رای آورد. کی خبر داشت که قرار است اینطوری بشود؟»
پدر یک خانواده هفت نفری که همه آنها در یک کوره آجرپزی کار میکنند درباره احتمال بازگشت احمدینژاد به انتخابات میگوید: «اینجوری نیست. هر کسی رئیس بوده را میبرند یک جای دیگری که باز آنجا رئیس حساب میشود برای خودش، ولی رئیس جمهوری یکبار است. رفسنجانی و اون یکی که سید بود و احمدینژاد همهشان یک جایی هستند که با هم هستند. روحانی هم تمام بشود میرود کنار آنها. بعدش آدم جدید میآید.»
یک شهروند ۵۶ ساله که به همراه همسر و دو فرزند ازدواج نکرده خود در یک خانه ۴۵ متری زندگی میکند همچنان از رای خود به احمدینژاد دفاع میکند: «چهار سال برای ما کار کرد، چهار سال بعد که دیگر رای نمیخواست رفت پشت گردن کلفتها و پولدارها. باز چهار سال برای ما کار کرد. من این موها را در آسیاب سفید نکردهانم. سواد خواندن و نوشتن دارم. اخبار گوش میدهم. هیچ کس اندازه احمدینژاد خدمت نکرد به مردمِ مثل ما! میگویند پول نیست برای یارانه؛ شما که الان با آمریکا صلح هستید، زمان احمدینژاد دشمنی بود؛ او از کجا آورد داد؟ معلوم است الان پولها را دارند میبرند یکجای دیگر…»
این شهروند با وجود دفاع از احمدینژاد میگوید که اگر رئیسجمهوری سابق دوباره بخواهد به قدرت بازگردد و به این منظور در یک انتخابات کاندیدا شود، نباید به او رای داد: «شما فکر کردهاید اینها کی هستند؟ به جز هاشمی که باغ پسته و کارخانه زیاد دارد و جد اندر جدش دزد بودهاند، بقیه از همین مردم بودهاند ولی آشنا داشتهاند، خودشان را جا کردهاند توی سیستم، بعد با بسیج و پارتی خودشان را کشیدهاند بالا؛ رئیس جمهور میشوند. اولش به مردم میرسند چون خودشان میدانند وضع مردم بد است، ولی مزه پول که میرود زیر زبانشان دیگر میافتند به زد و بند و برجسازی و دزدی. مردم یادشان میرود. هر کس بیاید از سال دوم به بعد (احتمالا منظورش دوره دوم به بعد است) جزء دزدها است و فایده برای مردم ندارد. یکی جدید بیاید بهتر است.»
سقف تصور زحمتکشان، میلیارد است
حرفهای یک دستفروش ۵۰ ساله و آذری زبان به خوبی روشنکننده عدم درک اعداد و ارقام فسادهای مالی در جمهوری اسلامی است. بخش بزرگی از مردم عادی در ایران قادر به هضم ارقام “هزار میلیارد تومانی” نیستند. دستفروش میگوید: «یکجوری میگویند که انگار احمدینژاد فامیل ما بوده یا این پولها را دزدیده و داده به ما! بقیهشان مگر دزد نیستند. پسر قالیباف میگویند ۸۰۰ میلیون یا نمیدانم ۸۰۰ میلیارد یا چقدر، دزدی کرده؛ اینها با هم نبودهاند؟ هر کسی حق امضا دستش است دارد مملکت را میچاپد. از بانکها، از نفت، از ادارات…» چندبار به این شهروند یادآوری میکنم که عدد اختلاس منتسب به پسر قالیباف هشت هزار میلیارد تومان است اما او همچنان از ۸۰۰ میلیون تومان صحبت میکند و مشخص است تصوری از اعداد بزرگتر از “میلیارد” ندارد.
باربر یک کارگاه کوچک تولیدی که با حقوق اداره کار اما بدون قرارداد و بیمه مشغل کار است میگوید، اگر به مردم فقیر و «کسانی که حقوق بخور و نمیر» دارند توجه شود، «کسی مثل احمدینژاد رای نمیآورد.»
این شهروند که مجبور است روزی ۱۱ ساعت کار کند میگوید: «یکجوری جا افتاده انگار احمدینژاد برای ما بهشت درست کرده، برای بقیه مردم کاری نکرده. ماهواره نگاه میکنم. بعضی وقتها این شبکههایی که حرف سیاسی میزنند اعصابم خرد میشود. دور از جان انگار ماها که کراوات نمیزنیم هیچی نمیفهمیم. هرچی از دهنشان در میآید، میگویند. بابا به حضرت عباس من یادم است دو بار، یک بار در بیمارستان یک بار اداره کار، به من کارت دادند، عکسش را دادند، گفتند این برای همه ما بهتر است به این رای بدهید. زمان آن دولت؛ هنوز احمدینژاد رئیس جمهور نبود. کارمند دولت بودند، من خودم با خودم گفتم اینها توی دولت هستند، خبر دارند کی به کی است. گوش کردیم به حرفشان…»
«ما از کجا بدانیم فساد، تقصیر کی است؟»
سردرگمی مردم در برابر ساختار قدرت در ایران کاملا مشهود است. آنانی که به نام طبقه متوسط شناخته شده و مخاطب روزنامهها و رسانههای مختلف هستند، معمولا انتقادات خود را به دولت محمود احمدینژاد محدود کرده و وضعیت نابسامان کشور را ناشی از قرار گرفتن او در جایگاه ریاست دولت میدانند. به ندرت کسی از نقش نهادها و سازمانهای نظارتی صحبت به میان میآورد و بسیاری از آحاد جامعه نه تنها امیدی به نقش پلیس و قوه قضائیه ندارند که آنها را شریک فسادهای اقتصادی میدانند.
از جالبترین اظهار نظرها در این زمینه، صحبتهای یک شهروند لُر و یک شهروند کرمانی است. اولی میگوید: «عمو چه سادهای مگه پلیس توی این مملکت دنبال دزد و مقصر میره؟ کلانتری را گذاشتهاند که مردم حرف نزنند، کلانتری و دادگاه بالای سر مردم هستند. کسی در این مملکت با دزد کله گنده کاری ندارد. خودشان هستند که میدزدند، پلیس اسکورتشان میکند. سادهای عمو.»
دومی از شنیدهها و مشاهداتش میگوید: «قاچاقچی برای خاطر یک کامیون مواد، ریز و درشت را میخرد از سر مرز تا ایست بازرسی. قانونی میآورند. وقتی قاچاقچی توی شهرستان زورش اینقدر است، گردن کلفتهای تهران که مجلس و قوه قضائیه را خریدهاند همه کاره مملکت هستند.»
مسئول صفحه اقتصادی یکی از روزنامههای حامی دولت حسن روحانی در این رابطه میگوید: «نقشی که برای روزنامه و کارکرد آن به عنوان یکی از پایههای جامعه مدنی قائل هستید، راستش خیلی با واقعیتهای کشور ما هماهنگ نیست. اینکه تصورش را بکنید سردبیر موافقت کند که به صورت پروژهای روی فسادها کار کنیم و ارتباطها را مشخص کنیم؛ این محال است. روزنامه توقیف میشود، برای نویسنده و مسئول صفحه مشکل ایجاد میشود. به شکل طبیعی باید بین مطالبی که در صفحات سیاسی و اقتصادی یا اجتماعی کار میشود ارتباطی وجود داشته باشد که مثلا در صفحه سیاسی خبرش منتشر شود، در صفحات دیگر تبعات اقتصادی و دلایلی که نظام اقتصادی ما اینقدر در مقابل فساد و اختلاس، دچار آسیب است. روزنامهای که صفحه اندیشه دارد، جرات میکند الگوی تغییر نظام اداری را بدهد؟… واقعا امکانش نیست. مدیر مسئول و سردبیر میگویند فقط این مهم است که بگویید در دولت احمدینژاد این اتفاقات افتاده است و بچهها چاره دیگری ندارند چون روی مطلب کار بکنیم وقتی اجازه انتشار نداشته باشیم هیچ فایدهای ندارد.»
کارگر یک رستوران میگوید: «ما از کجا بدانیم فساد، تقصیر کی است؟ هر کس پارتی داشته باشد! کار آدم عادی مثل ما نیست. از مجلس و شورای شهر معرفی میشوند. از استانداری. نمیدانم.»
یک پیرمرد بازنشسته عامل اصلی فساد را بانکها میداند و میگوید: «فرقی ندارد. میخواهد هاشمی باشد، احمدینژاد باشد، پسر این آخوند باشد یا پاسدار باشد؛ اول و آخرش سر و کارش با بانک است. به مردم برای سه میلیون تومان میگویند چهارتا ضامن کارمند بیاور؛ به اینها با یک سند تقلبی، وامِ میلیاردی میدهند. کاری ندارد برایشان. به کارشناس بانک ۵۰۰ میلیون میدهند و میگویند تو ندید امضا کن این وام برای پسر فلانی است. چند میلیارد وام میگیرد… پول هم پول میآورد. با پول هر چی بخری و فردا بفروشی سود میکنی. اینها میشوند اصل کاریهای بازار. هر کس بیاید آشناهای خودش را میآورد. بانک طرف حسابش است کسی است که الان رئیس است. این میرود، آن میآید ولی اصل دزدی در بانکها است.»
گزارش خیلی خوبی بود. احسنت بر شما.
نادر / 04 July 2015
دکلی نژاد !
کاریکاتوری از نیک آهنگ کوثر
Farid / 04 July 2015
خبرگزاری فرانسه اعلام کرد: یوکیا آمانو در سفر به تهران از پیشبرد تحقیق در مورد تلاش رژیم ایران برای ساختن بمب شکست خورد، امری که مانعی بر سر راه توافق با رژیم ایران است. آمانو روز پنجشنبه در تهران با حسن روحانی ملاقات کرد. این سفر تلاشی برای شروع تحقیقات در مورد ابعاد احتمالی نظامی فعالیتهای اتمی رژیم ایران بود. اما بعد از بازگشت یوکیا آمانو، وی در بیانیهای اعلام کرد: هیچ گشایشی بر سر این موضوع صورت نگرفته است
faryad / 04 July 2015
پدرومادرمن هم فقیرونداربودند ولی ازاول وهم با احمدینژاد مخالف بودند وکلا تواین سیستم دنبال آدم خوب نبودند
رضا / 04 July 2015
اصلا نمیشه روزی باشه که من به سایت شما نیام و این یادداشت ها و تفسیر های ارزشمند شمارو نخونم / ممنون رادیو زمانه
negar / 04 July 2015
دستتون درد نکنه
محمدرضا / 04 July 2015
در استبداد ها همیشه سعی میشود مسول اصلی را بی اطلاع در مورد ظلمهایی که به جامعه میشود نشان بدهند! اما امروز این نیرنگ دیگر رنگی ندارد همه میدانند که علی خامنه ای و سران سپاه تصمیم گیرنده بوده و هستند! مردم با چشم خود دیدند چطور علی خامنه ای دو بار احمدینژاد را سر کار آورد! البته برای اینکه به ملت نشان دهد اگر حرف شنوی نکند چطور آدمهایی را انتصاب خواهد کرد! اصلاحطلبان و ملی مذهبی ها برای حفظ استبداد حاکم مدعی شده بودند که اگر تعداد زیادی از مردم در انتصابات استبداد شرکت کنند علی خامنه ای مجبور خواهد شد حرف مردم را بپذیرد !! سعی کرده و میکنند صحبت خمینی که با آن این استبداد برقرار شد را از ذهن مردم پاک کنند!! خمینی خطاب به ملت ایران گفته بود: “اگر ۳۵ ملیون شما بگویید بله من خواهم گفت نه و سر قدرت ماند. علی خامنه ای و سران سپاه از کارهای احمدی نژاد مطلع بودند و وضع امروز البته به نادانی احمدی نژاد ربط دارد ولی مسولیتش مستقیماً به علی خامنه ای بر میگردد! باشد با شکستن سانسورها به حقوق خود به عنوان بشر و شهروند آگاه شویم و در احیا آن حقوق این استبداد را نابود سازیم. شاد باشید. حمید
hamid / 04 July 2015
بابا شما ازکسی دارین صحبت میکنید که الان توی مجمع تشخیص مصلحت نظام بهش سمت دادن….این مسخره نیست؟؟؟؟؟
امین / 04 July 2015
مردم بیچاره ایران 36 سال پیش گول برق و آب مجانی خمینی را خوردنندو با دست خود یک بت بزرگ درست کردنند و آینده ایران را به یک شیخ لجباز و عقدی دادنند که می گفت اقتصاد مال خر است..
بعد احمدی نژآد امد که پول نفت را بر روی سفره مردم بگذارد.. باز هم بعد از 28 سال بدبختی و مصیب گول این مردک که قول می دهم در تاریخ واقعیت هویت او که ستون پنجم اسرائیل بود را خوردنند و مملکتی که نفت بشکه ایی 140 دلار می فروخت و میلیاردها دلار نفتی ثروت داشت و می توانست با داشتن یک رهبر دلسوز و دولت امین و پاک تا حد کره جنوبی و ژاپن بالا برود تا حد افغانستان نزول کرد و دزدهای بیت المال هر آنچه که توانستند از تخت جمشید بگیر تا دلارهای نفتی به یغما بردنند.
ای مردم بیچاره و خاموش ایران که هر روز از خواب بیدار می شوید یا بنزین 30 درصد گران شده یا نون یا شیر وفقیر و فقیر تر می شوید . یا باید آنقدر بدبخت بشویم که یک رضا شاه همانند ژانرل سیسی مصر پیدا شود و نسل آخوند را خشک کند و مملکت را نجات دهد.
یا بنشینید و نگاه کنید که ایران چند تکه می شود و ایرانستان
ایران / ایرانستان می شود / 04 July 2015