سکوت او به شکل قابل توجهی طولانی بود. امانوئل تود یکی از شاخصترین و جدلبرانگیزترین روشنفکران فرانسه در باره حملات تروریستی به هیئت تحریریه «شارلی ابدو» و مغازه یهودیان اظهار نظر نمیکرد. از مارش همبستگی، میزگردهای تلویزیونی و خبرنگاران هم دوری میجست.
با این همه او بیکار نمانده بود. این جامعهشناس و پژوهشگر ۶۳ ساله، به مشغله همیشگیاش سرگرم بود: بررسی نقشهها، ارقام و آمارها؛ این بار اما در رابطه با مارش همبستگی «من شارلی هستم». اکنون نوشته ۲۵۰ صفحهای او تحت عنوانی بیخطر منتشر شده که از منظر جامعهشناسی قابل تامل و جنجالیست: «شارلی کی هست؟»
منظور این پژوهشگر تاریخ، انسانشناس و جمعیتشناس فرانسوی از «شارلی» در مفهومی گسترده، کسانی هستند که بعد از ترور ۷ ژانویه ۲۰۱۵ با نشریه فکاهی «شارلی ابدو» در پاریس اعلام همبستگی کردند: به طور مشخص چند میلیون نفری که روز ۱۱ ژانویه در بزرگترین تظاهرات تاریخ فرانسه شرکت کردند.
این قصد، نه تنها به تصویر کشیدن چهره اجتماعی-سیاسی «شارلیبودن» بلکه آنطور که خود تود مینویسد، رمزگشایی از «دترمیناسیون ناخودآگاه» تظاهرکنندگان – نیروی محرکه ناخودآگاه عمل آنها – است. شاید جسورانه به نظر آید: شمارش کسانی که آن روز به خیابان آمدند به اندازه کافی کار سختیست، پس چگونه میتوان به عمق ذهن آنها دست یافت؟
فرضیه ناخوشایند
این متفکر فرانسوی، برای پاسخگویی ابزاری را به کار میگیرد که پیش از این هم بارها از آن استفاده کرده است. او نقشههایی با اطلاعات مختلف از فرانسه را در کنار هم قرار میدهد. یکی از آنها نقشه شهرستانهای (دپارتمان) فرانسه است که در یکایک آنها، درصد کشیشهای کاتولیک قسم خورده به قانون اساسی جمهوری در سال ۱۷۹۱ را نشان میدهد. یکی دیگر سهم آرای منفی به قرارداد ماستریخت در سال ۱۹۹۲ و نقشه سوم تعداد کاتولیکهایی را پیش چشم میگذارد که به دستورات دینی عمل میکنند (مربوط به سال ۲۰۰۹). مورد چهارم ، نمودار شکلگیری مساواتخواهی در خوی امروزی جامعه است؛ امری که ادعای محاسبه آن را دارد. همه اطلاعات یاد شده و مابقی، نوعی ارتباط و شباهت را نشان میدهند.
نویسنده از مقایسه میزان شرکتکنندگان در مارش همبستگی ۱۱ ژانویه در ۸۵ شهر بزرگ فرانسه، به این نتیجه میرسد که تظاهرات یاد شده در مناطقی مورد استقبال ويژه قرار گرفت که پایگاه اعتقادات مذهبی بودند: با اینکه فروپاشی مسیحیت اکنون به آنجا هم رسیده، اما هنوز چیزی به حیات خود ادامه میدهد. امانوئل تود این وضعیت را بسیار مختصر و نازیبا «زامبی کاتولیسیسم» یا «کاتولیسیسم از گور بیرون آمده» مینامد… جنوب غربی، شمال شرقی، راس شمال غربی اطراف برتانی و همچنین منطقه وسیعی در قسمت جنوبی مرکز.
فرضیه «شگفتآور و ناخوشایند» نویسنده از این قرار است که روز ۱۱ ژانویه به هیچوجه همه قشرهای جامعه فرانسه به خیابان نیامدند، بلکه تنها آن نیمه جامعه بودند که روزگاری علیه انقلاب، لائیسیته و دریفوس (افسر یهودی ارتش فرانسه که بیگناه در دادگاه به اتهام جاسوسی و خیانت به حبس محکوم شد ۱۸۹۴م) موضع گرفتند. بعدها طرفدار رژیم ویشی شدند (دولت فرانسه که با اشغالگران آلمان نازی همکاری کرد ۱۹۴۴-۱۹۴۰) و امروز مقابل آن گوساله طلایی سجده میکنند که جانشین مسیحیت شده است: اتحادیه اروپا.
به عقیده او، نزدیکی شرکتکنندگان به ارزشهای جمهوریت کمتر از آن بود که دلیلی برای مارش همبستگی باشد. در آن روز یک «بلوک هژمونیطلب» که تود به ترکیب آنها نام اختصاری «MAZ» (طبقه متوسط، مسن، کاتولیکهای زامبی) نهاده، سلطه خود بر کارگران و ساکنان محروم حاشیه شهرها را به نمایش گذاشتند. تود میگوید: «شارلی» همانند مدل اقتصادی منطقه اقتصادی یورو (واحد پولی قوی، بیکاری بالا) که «بلوک MAZ» از آن حمایت میکند، مصداق جامعهای خودخواه و ناعادلانه است.
چه کسانی جزء اقشار محروم هستند؟
به نظر تود پشت نمای باز و مساواتطلبانه، ساختاری پنهان شده که بنیان آن بر اساس نابرابری و محرومیت دیگران است که «ابرساختاری لیبرالی، زیرساختی برتریطلبانه» دارد. «شارلی» از اسلامهراسی به عنوان ابزار و حتی سلاحی برای کنترلهای اجتماعی استفاده کرد. راهحل اعلامنشده تظاهرات را میتوان مجوز یا دستورالعملی دانست برای «تفکردن بر مذهب ضعیفها».
امانوئل تود کارنامه چپهای فرانسه یعنی همان جایگاه سیاسی را که خودش هم به آن تعلق دارد، بسیار منفی ارزیابی میکند: عکسالعملی «هیستریک» با ذهنیت «کاتولیکی ارتجاعی» مشابه «دولت ویشی». از نظر او اغلب شرکتکنندگان از قشرهای بالایی طبقه متوسط بودند که خود را جزء طبقه کارگر نمیدانند.
تود نتیجه میگیرد که چپها از لایههای کارگری در بین مهاجران حاشیه شهرها و بدین ترتیب از آرمان عدالتخواهی دور شدهاند. او اعتراض خود را این گونه بیان میکند: فرانسوا اولاند رئیس جمهور فرانسه ترجیح میدهد از کاریکاتورهای محمد پشتیبانی کند تا “از سمبل اصلی یک گروه اجتماعی ضعیف و مورد تبعیض قرار گرفته” که منظور او مسلمانان فرانسه و پیامبرشان محمد است.
«بیماران روانی» و بیراهه رفتن فرانسویها
تود حتی تحت تاثیر اقدام اخیر تروریستی داعش در تگزاس هم قرار نگرفته است. او میلیونها فرانسوی را که با شارلی اعلام همبستگی کردهاند سرزنش میکند که چند «بیمار روانی» آنها را به بیراهه کشاندهاند. او همچنین شکوه میکند که جبر عمومی برای همبستگی ملی بعد از ترور پاریس چنان وسیع بود که او حتی تلاش نکرد نظر متفاوتاش را بیان کند. این امر بسیار معنیدار است و نشان از درک گزینشی حق آزادی بیان دارد که «شارلی»ها به خاطر آن به خیابان رفتند.
نظر جنجالی امانوئل تود یکشبه تبدیل به عنوان اصلی همه رسانههای فرانسوی شد و تقریبا همه جا مورد مخالفت قرار گرفت: لوران ژوفران سردبیر «لیبراسیون» در مخالفت میگوید که تظاهرات همبستگی با شارلی که در مجموع بزرگترین تظاهرات تاریخ فرانسه بود، نه تنها «هیستریک» نبود بلکه بسیار آرام برگزار شد. ژوفران همچنین اشاره میکند که انتقادهای امانوئل تود به میزان زیادی بر حزب اولاند متمرکز شده که خودش در سال ۲۰۱۲ به آن رای داده است.
اغلب پژوهشگران در مخالفت با امانوئل تود میگویند، شباهتها بین نقشهها و تظاهرات همبستگی نشانی از روابط علت و معلولی ندارند. علاوه بر این تود براساس نگاهی غیرتاریخی، بعضی از ارزشهای هدایتکننده رفتار انسانی را برای ابد به یک قلمرو «پیوند» میزند. این در حالیست که نه تنها طرز تفکر تکتک افراد بلکه کل گروه اجتماعی هم میتواند در طی زمان تغییر کند.
نخستوزیر فرانسه، مانوئل والس شخصا مقالهای را در لوموند در مخالفت با نظر تود منتشر کرد که جوهر آن از این قرار است: روز ۱۱ ژانویه دلایل متعددی برای پیوستن به تظاهرات همبستگی وجود داشت. کاهش دادن آن دلایل به یک دلیل به این معناست که پیچیدگی جهان واقعی را قربانی یک بازی فکری روشنفکرانه و جذاب اما بیگانه با جهان کنیم.
ژولیا کریستوا (روانکاو و فیلسوف بلغاری-فرانسوی) اما در یک مورد به این جامعهشناس جدلبرانگیز حق میدهد که علاوه بر دفاع از جوانان حاشیهنشین، درباره معضل فزاینده ضدیهودی هم هشدار میدهد. امانوئل تود در نوشته خود به این امر اشاره میکند که «دومین» حمله تروریستی که ۹ ژانویه ۲۰۱۵ در سوپرمارکت یهودیان رخ داد در اصل وحشتناکتر از سوقصد به «شارلی» در دو روز قبل از آن بود.
به لطف دیدگاه امانوئل تود، بحثی هر چند دیرهنگام، در فرانسه آسیبدیده از ترور شکل گرفته که در کشورهای دیگر نیز پیش از این مطرح شده است. حدود ۲۰۰ نویسنده جهان از جمله نویسندگانی معروف مانند پتر کری از استرالیا (نویسنده طوطی و اولیور در آمریکا) و مایکل اونداتیه از کانادا (نویسنده رمان بیمار انگلیسی و فیلمی به همین نام) به اعطای جایزه انجمن قلم آمریکا به شارلی ابدو اعتراض کردهاند. این نویسندگان نشریه شارلی ابدو را به دلیل «عدم مدارای فرهنگی» مورد سرزنش قرار دادهاند.
این امر که پسلرزههای ترور پاریس همچنان ادامه دارد، در حال حاضر از جهات مختلف و حتی اقتصادی در هیئت تحریریه چندپاره شارلی ابدو قابل مشاهده است. رونالد لوزیه، یکی از طراحان اصلی این نشریه که در حمله تروریستی ۷ ژانویه زخمی شده بود، به تازگی اعلام کرد از کشیدن کاریکاتور در باره محمد خسته شده است.
منابع:
چنین مواضعی از جمله موضوع ««تفکردن بر مذهب ضعیفها» قبلا نقد شده است از جمله در
https://www.youtube.com/watch?v=KE-rcD1Yrg4
اینکه چه قشرهایی در فرانسه تظاهرات کردند و برای چه؛ هیچ از خطر کلی اسلام برای دنیا و از جمله موضوع اضمحلال غایی اروپا توسط مسلمانان مهاجر و پرمدعا نمیکاهد. این ضعیفان! بهتر بود در کشورهای خود میماندند و آنجاها را اصلاح میکردند بجای بهرهوری از دموکراسی و آزادیهای نیمچه اروپا برای هدف صریح خود در مسلمان کردن اروپا.
من شارلی هستم
مسلمان سابق ایرانی
علی / 13 June 2015
مسلمین در این مناطق ناراضیند:
آنها در غزه ناراضیند
در مصر ناراضیند
در لیبی ناراضیند
در مراکش ناراضیند
در ایران ناراضیند
در عراق ناراضیند
در یمن ناراضیند
در پاکستان ناراضیند
در افغانستان ناراضیند
در سوریه ناراضیند
در لبنان ناراضیند
پس کجا راضیند؟
در استرالیا راضیند
در کانادا راضیند
در انگلیس راضیند
در ایتالیا راضیند
در فرانسه راضیند
در آلمان راضیند
در سوئد راضیند
در نروژ راضیند
در دانمارک راضیند
در آمریکا راضیند
در هلند راضیند
در واقع آنها در تمام کشور هاییکه مسلمان نیستند راضیند و در تمام کشور های مسلمان ناراضی.
و آنها چه کسی را برای عدم رضایت خود مقصر می دانند؟
اسلام؟ نه
رهبرانشان؟ نه
خودشان؟ نه
آنها کشور هایی را که در آنجا راضیند مقصر می دانندو می خواهند آن کشور ها را تغییر داده شبیه کشور ی بکنند که در آنجا ناراضی بودند.
علی / 13 June 2015
اسلام هراسی شاید هراسی بی دلیل باشد.اسلام;خطری برای اروپا نیست.
بنابر پژوهشهای انجام شده, غالب فرزندانی که در اروپای غربی از والدین مسلمان به دنیا می آیند
غیر مذهبی و یا غیر مسلمان میشوند.ضعف معرفتی در دین اسلام آنچنان بالاست که عقل سلیم
باید به کل کنار نهاده شود . ساختار آموزش و پرورش اروپایی به گونه ای نیست که انسانهایی را
تربیت کنند که بتوانند آیینی این چنین خرافی ,بی پایه و بی مایه را حقیقت بپندارند.
اگر مهاجرت بی رویه را کنترل کنند(که اخیرا کرده اند); روند طبیعی به سوی محو شدن دین
اسلام خواهد بود.مشکلات امنیتی و تروریستی که مسلمانان ایجاد میکنند هم با سیستم
پلیسی و امنیتی کارآمد قابل کنترل است.
Sam / 14 June 2015
مگر فرانسه چه آسیبی از ترور دیده است؟ مگر همه روزه با سیاست مستقیم خود این کشورها صدها نفر در منطقه خاورمیانه کشته نمیشوند؟ از دیدگاه اکثر غربیان این چند نفر کاریکاتوریستی که خودشان باعث و بانی این نفرت پراکنی و تروریسم شده اند بر تمام غیرنظامیان و زنان و کودکانی که در خاورمیانه و جهان کشته شده اند ارجحیت دارند! این دست آورد تمدن و فرهنگ مدرن غربی است که متفکران غربی از آن دم میزنند… خود این کشور فرانسه با غارت و استعمار دیگر کشورهای آفریقایی از زمان ناپلئون تا بحال به اینجا رسیده است. گویا آنها هیچ وجهی با تروریست ها نداشته اند! چه کسی است که نداند همه ی گروههای تروریستی برای تأمین منافع غرب در منطقه در پشت پرده توسط خود غربیان حمایت میشوند؟ !
محمدمهدی / 14 June 2015
جناب محمدمهدی یعنی شما الان نشسته اید که جهان اسلام انتقام کل تاریخ استعمار قرن های ۱۷ و ۱۸ و ۱۹ را بگیرد؟ بعد چه کسی قرار است انتقام استعمارگر بودن جهان اسلام را بگیرد که که تا ناف اسپانیا هم رفتند؟ یا مثلا استعمار مدل عمری که امپراتوری اسلامی را به ایران آورد؟ اگر بخواهد با استعمار بروید جلو دست بالای دست در تاریخ بسیار است. جهان اسلام خودش سردسته استعمارگر ها…
نازلی / 14 June 2015
نویسنده بدرستی نمی داند انچه بدل به سلاح ترور و سرکوب شده است “مذهب ضعفا ” نیست بلکه اندیشه ای برای قدرت است و هدف نهایی ان در هم کوبیدن همه ارزشهای اجتماعی جهان مدرن است که در مبارزه مدام برای حقمدار کردن انسان سربراورده است و همواره نیازمند مراقبت است .
امانوئل تود از جنس همانهایی است که هابرماس “محافظه کاران جوان ” می داند . او لیبرال چپ شرمگینی است که گوشه چشمی هم به اشتهار دارد . از جنس انانی که در مقابل توتالیتاریسم راست هیتلری و چپ استالینی خواستار انداختن سپر بودند و اکنون در مقابل جنبش سیاسی که به اتکا به ارزشهای اسلام می کوشد جنبش تمامیت خواه دیگری بیافریند خواستار رافعت و مهربانی هستند .
و جود صدای امانوئل تود، ضروری است تا هم بر زیاده روی و لغو ازادی های انسانی از ترس جنبش نو توتالیتری سدی بگذارد و هم خطراتی نشان دهد که با پیروی از شعار غلط انداز ««تفنکردن بر مذهب ضعیفها” حمایت از ازادهای سیاسی را تضعیف می کند .
شاهد / 14 June 2015
کامنت گذاران عزیز سلام. فکر میکنم مطلب الزاما و مستقیما به مسلمانان و اسلام ربطی نداشته باشد. جناب تود به صورتی کارشناسی و پیچیده، زیر پوست جامعه فرانسه رفته و تزی داده بر این مبنا که گروههای ارتجاعی، دست راستی و آنها که با آزادی میانهای ندارند، از فرصت استفاده فرموده و به بهانه ترور، مارش خیابانی راه انداختند.
نمونه بارز این مدعا را در تئاتر سران هم دیدیم که ۵۰نفر رفتند در یک خیابان خلوت و رژه تصنعی رفتند و عکس یادگاری گرفتند… یادتان هست سرکوزی یا نتانیاهو چگونه خودشان را لای جمعیت جا کردند؟؟؟
نقدی که امانوئل تود کرده، مرا به نوعی یاد حرفهای یوسف اباذری در مورد حضور میلیونی ملت جوگیر شده در مراسم مرتضی پاشایی میاندازد… البته قیاس معالفارق است فقط از یک جنبه مشابهتهایی دارند.
یک جای این مقاله هم درخشان است: شمارش کسانی که آن روز به خیابان آمدند به اندازه کافی کار سختیست، پس چگونه میتوان به عمق ذهن آنها دست یافت؟ ( که مثلا آزادیخواهان و قلم دوستان و برابریخواهان بودند…)
با سپاس
مهبانو
مهبانو / 14 June 2015
بله بهتر است مسلمانها در کشورهای خود بمانند و اروپا را به گند نکشند.
افرا / 15 June 2015
عملیات تروریستی مسلمانان در کشورهای غربی بیشتر یک خشونت هویتی- اجتماعی است تا یک عمل سیاسی- مذهبی. البته میتوان آنرا تحریک و توجیه اسلامی کرد ولی در بطن وقایع یک ناهنجاری روانی در فرد تروریست اسلامی تبار وجود دارد که بنحوی با انزجار, خواهان انتقام گرفتن از جامعه طبقاتی و ایزوله شده غربی است این مهم را تحلیلگران امنیتی و نخبگان سیاسی غرب بخوبی واقفند ولی برای عوام و شهروندان خود بیان نمیکنند زیرا توان تغییر و تیمار این بیماری و معضل اجتماعی- سیاسی را ندارند ! اگر دموکراسی غرب بر انحصارات احزاب ماسونی (=جهان وطن), بنگاهای مالی یهودی و مسیحیت رقیق القلب استوار شده ,استبداد شرق هم در راهبری یک فرد بجلو بهمراه مگسان دور شیرینی و حزب نظامیان در خفا, خلاصه شده است. مسلماً اسلام سیاسی تک صدا و افراطی ,خطری برای تمدن بشری و نسل آینده است ولی تحریک باور عوام از طرف چند نفر که خواهان فروش بیشتر روزنامه خودشان هستند ,هم عملی روشنگرانه و درستی نیست. بعد از این اتفاقات ,پروپاگاندای غرب و آزادی بیان آن گوش فلک را کر میکند ولی سر بریدن های افراد در عربستان سرمایه گذار در غرب و فقر و فلاکتی که در آفریقا از طرف فرانسوی های متمدن روا میشود در هیچ مقاله و گزارشی نقد و برسی نمیشود !
جمهوریخواه / 15 June 2015