اهدای جایزه خرس طلایی جشنواره فیلم برلین به فیلم «تاکسی» جعفر پناهی، با واکنشهای غالباً منفی ایرانیان داخل و خارج از کشور مواجه شده است. به دنبال این رویداد، موجی از اعتراضها و انتقادها علیه این فیلم و این جایزه در فضای مجازی به راه افتاده است.
به نظر میرسد اعطای این جایزه مهم و معتبر بینالمللی به یک سینماگر مستقل ایرانی، بیشتر از آنکه باعث خوشحالی ایرانیها شود، آنها را دچار تردید و بدگمانی در ماهیت جشنواره فیلم برلین کرده و پرسشهای زیادی در ذهن آنها برانگیخته است.
برخی از این افراد، بدون اینکه حتی این فیلم و یا فیلمهای دیگر حاضر در بخش مسابقه جشنواره فیلم برلین را دیده باشند، خرس طلایی برلیناله را یک جایزه صرفاً سیاسی محسوب کرده و معتقدند که داوران جشنواره برلین، آن را بر اساس معیارهای غیر سینمایی به پناهی اهدا کردهاند. به نظر آنها حمایت بیقید و شرط جشنواره فیلم برلین از پناهی و ساختههای اخیر او، حرکتی کاملا سیاسی است و به قصد دهنکجی به جمهوری اسلامی صورت میگیرد. به نظر این افراد، جشنواره فیلم برلین با اعطای این جایزه به پناهی، اعتبار هنری و سینمایی خود را زیر سؤال برده و قربانی اهداف سیاسی و یا حقوق بشری کرده است.
من اینجا قصد ندارم فیلم «تاکسی» را نقد کنم، چون هنوز آن را ندیدهام. یقیناً تنها بعد از دیدن فیلم پناهی و بقیه فیلمهای حاضر در بخش مسابقه جشنواره فیلم برلین میتوان به مقایسه آنها پرداخت و قضاوت دقیقی درباره ارزشهای سینمایی احتمالی فیلم پناهی داشت و استحقاق آن را برای دریافت خرس طلایی برلین تأیید یا رد کرد، هرچند غالباً نظرات منتقدان و داوران یک جشنواره، یکی نیست و بسیار دیده شده که مثلاً فیلمی نخل طلای فستیوال کن یا خرس طلای برلین یا شیر طلای ونیز را به دست آورده اما منتقدان بسیاری آن فیلم را بیارزش یا کمارزش خوانده و شایسته دریافت آن جایزه ندانستهاند.
هدف من از این نوشته، تنها بحث در مورد رویکرد سیاسی جشنواره فیلم برلین و رویکرد سینمایی ویژه جعفر پناهی در دوره جدید فیلمسازی اوست؛ رویکردی که او بعد از محکومیت سیاسیاش و محدودیتهای تحمیل شده بر او، برای فیلمسازی به شکل زیرزمینی و خارج از چارچوب قوانین جمهوری اسلامی و سیستم نظارت دولتی در پیش گرفته است.
شواهد زیادی وجود دارد که رویکرد سیاسی جشنواره فیلم برلین و حمایت ویژه و گسترده آنها از جعفر پناهی و فیلمهایش، به ویژه بعد از محکومیت سنگین پناهی و محرومیت او از فیلمسازی را تأیید میکند. جعفر پناهی تنها سینماگر ایرانی است که با فیلمهایش هشت بار در جشنواره فیلم برلین شرکت کرده و بعد از دریافت جایزه خرس نقرهای برلین برای فیلم «آفساید»، به فیلمساز محبوب این جشنواره تبدیل شده است. جشنواره فیلم برلین در سال ۲۰۱۱، جعفر پناهی را به عنوان یکی از اعضای هیئت داوران این جشنواره برگزید و وقتی پناهی به خاطر ممنوعالخروج بودن نتوانست در این جشنواره حاضر شود، در یک حرکت نمادین، یک صندلی خالی را به جای او در کنار اعضای داوران جشنواره قرار دادند. این جشنواره همچنین در همان سال، برنامه مرور بر فیلمهای پناهی را هم ترتیب داد. در سال ۲۰۱۳ نیز فیلم دیگری از پناهی با عنوان «پرده» جایزه خرس نقرهای بهترین فیلمنامه را در برلین کسب کرد. این فیلم را هم پناهی مخفیانه با کمک کامبوزیا پرتوی ساخته و به برلین فرستاده بود.
اینکه جشنواره برلین از فیلمسازی مثل پناهی که به خاطر دیدگاههای سیاسیاش از حقوق انسانی و حرفه ایاش یعنی کار فیلمسازی در ایران و نیز سفر به خارج از کشور محروم شد، حمایت کند، چندان غیرطبیعی نیست. این سیاست اغلب جشنوارههای جهانی از دیرباز بوده و هست که از سینماگران تحت فشار در کشورهای جهان سوم حمایت کنند. حمایت جشنواره فیلم کن از ییلماز گونی، سینماگر سیاسی مخالف رژیم ترکیه و فیلم «یول» (راه) او که به کمک شریف گورن در زندان ساخت و بعد از فرار از زندان آن را مخفیانه به جشنواره کن رساند و نخل طلای این جشنواره را هم دریافت کرد، نمونه روشنی در این زمینه است. همینطور باید به حمایتهای محافل سینمایی غرب از سینماگران شوروی سابق از جمله آندره تارکوفسکی و سرگئی پاراجانف که تحت فشار حکومت کمونیستی و قربانی سانسور دولتی بودند اشاره کرد. اما تاکنون سابقه نداشته است که یک جشنواره سینمایی تا این حد به سرنوشت یک فیلمساز و آثار او علاقه و توجه نشان دهد به طوری که دیتر کوسلیک، دبیر جشنواره فیلم برلین، بخواهد هر سال به بهانهای او را به جشنواره دعوت کند و یا مونیکا گروترز، وزیر فرهنگ آلمان در شب افتتاحیه برلیناله در برابر بیش از ۱۶۰۰ مهمان خارجی و داخلی اعلام کند که از تصمیم مدیر جشنواره فیلم برلین در مورد دعوت پیاپی از پناهی برای شرکت در برلیناله پشتیبانی کرده و آن را عملی درست میداند.
بنابراین، در سیاسی بودن رویکرد اخیر جشنواره برلین نسبت به وضعیت جعفر پناهی و حمایت بیقید و شرط آنها از او که میتواند باعث ایجاد سوءتفاهمهایی شود و حتی ممکن است اعتبار هنری این جشنواره را خدشهدار کند، نمیتوان تردید داشت و میتوان به آن انتقاد کرد. اما به نظرم واکنشهای منفی مخالفان و معترضان جایزه خرس طلایی جشنواره فیلم برلین برای فیلم پناهی، واکنشی پارادوکسیکال است چرا که بیشتر کسانی که به این جایزه معترضاند و معتقدند که این جایزه کاملاً سیاسی است و اعتبار هنری ندارد، خودشان دقیقاً میدانند که دارند از منظری کاملا سیاسی به این موضوع نگاه میکنند، نه از منظری هنری و زیباییشناسانه. پارادوکس قضیه در همین جاست.
به نظر من این درست است که جعفر پناهی از وضعیت تحمیل شده بر او و اشتهای سیریناپذیر جشنوارههای غربی به ویژه جشنواره فیلم برلین برای دعوت از او و نمایش آثارش، تا حد ممکن بهرهبرداری کرده است، اما برخلاف نظر برخی منتقدان، او با اینکار اعتبار حرفهای خود را زیر سؤال نبرده است. تاریخ سینما به یاد دارد که فیلمسازان کشورهای مختلف، در شرایطی که محدودیتها و جبرهایی برای آنها وجود داشته، به شیوهها و رویکردهای مختلفی برای ادامه فعالیت سینمایی و بیان افکار و ایدههای خود متوسل شدهاند. پناهی نیز بعد از دوران محکومیتاش، به جای انتظار کشیدن فرسایشی برای لغو حکم ممنوعیتاش یا خروج از کشور و پناهنده شدن به کشوری دیگر، تصمیم گرفت در داخل بماند و به طور زیرزمینی و غیرقانونی (بدون مجوز ارشاد) و با ابزار ساده و نیروی انسانی اندک فیلم بسازد و تکنولوژی دیجیتال و دوربینهای موبایلی هم این امکان را برای او فراهم کرد که ایدههای سینمایی ساده و خودبیانگرش را عملی کند. به نظر شما اگر کس دیگری جای پناهی بود اینکار را نمیکرد؟
به اعتقاد من این حرف دارن آرنوفسکی، رئیس هیأت داوران جشنواره فیلم برلین در مورد فیلم «تاکسی» پناهی، بیشتر از آنکه به معنای تأیید محتوای سیاسی فیلم پناهی باشد، تأکیدی بر رویکرد سینمایی او و عشقاش به سینماست: «جعفر پناهی به جای اینکه در هم بشکند و تسلیم شود، به جای اینکه بگذارد خشم و نومیدی او را در بربگیرد، نامهای عاشقانه به سینما ساخته است. فیلم او پر از عشقش به هنر، به جامعه و کشورش و عشق به مخاطبانش است.»
من این ادعا را که فیلمهای جدید پناهی که بعد از محکومیت ساخته، فاقد ارزش سینماییاند و تنها به خاطر وضعیت سیاسی خاص او مطرح شدهاند نمیپذیرم. به نظر من پناهی، خیلی هوشمندانه با بهرهگیری از قابلیتهای تکنولوژی دیجیتال و اتخاذ رویکرد خود بیانگرانه (self-reflexive) در سینما و بهکارگیری فرم «فیلم-مقاله» (film-essay) یا «سینما-مقاله» (cinematic-essay)، توانسته بر محدودیتهایی که بر او اعمال شده غلبه کرده و با قرار دادن آگاهانه خود در کانون توجه فیلم، به تشریح موقعیت خود به عنوان یک فیلمساز محروم شده از فیلمسازی بپردازد.
بسیاری از سینماگران جهان از ژان لوک گدار و ژان ییر گورن گرفته تا کریس مارکر و اخیراً هم مارک کازینز از فرم «فیلم-مقاله» یا «سینما- مقاله» در کارهایشان استفاده کرده و میکنند. الن کاوالیه در سالهای اخیر با دوربین ویدئو از خودش «سلفپرتره»های زیادی ساخته است بدون اینکه تحت فشار یا محدودیت سیاسی یا سانسور باشد. کیم کی دوک، فیلمساز برجسته کرهای نیز چندی پیش، بعد از حادثهای که سرِ فیلم «رؤیا»ی او پیش آمد و وقتی که از فضای سینمای حرفهای و برخورد منفی منتقدان کرهای با فیلمهایش، خسته و دلزده شد، گوشهای خود را تبعید کرد و از تنهایی و افسردگیاش، یک «سینما-مقاله» درخشان (آریرانگ) ساخت.
اگر «فیلم-مقاله» یا «سینما- مقاله» را فرمی از سینما بدانیم که فیلم مستند، داستانی، و رویکردهای تجربی را به هم میآمیزد و در نهایت به خودنگاره یا «سلفپرتره»ای از یک فیلمساز (نه اتوبیوگرافی) تبدیل میشود و دربردارنده لحن، سبک و امضای سینمایی اوست، آنگاه فیلمهای اخیر پناهی را میتوان در این قالب قرار داد و تعریف کرد.
به اعتقاد من، پناهی، شیوه «سینما-مقاله» و طرح پرسشهای خودبیانگرانه را به بهترین شکلی در فیلم «این یک فیلم نیست» به کار گرفت و در فیلم «پرده» نیز همان شیوه و پرسشها را اگرچه در ساختاری سستتر و آشفتهتر دنبال کرد و اکنون نیز به شهادت منتقدان سینمایی حاضر در برلیناله، در فیلم «تاکسی» آن را به شکل دیگری و در موقعیت متفاوتی به کار گرفته است. انتخاب تاکسی به عنوان لوکیشن اصلی فیلم اگرچه در سینمای ایران و جهان بیسابقه نیست و پیشتر در فیلم «ده» کیارستمی و «شب روی زمین» جارموش هم تجربه شده است اما تفاوت فیلم پناهی با آن فیلمها در این است که او خود اینبار به عنوان راننده تاکسی در این فیلم حاضر بوده و به عنوان کارگردان، رابطهای اینتراکتیو با مسافران (شخصیتهای فیلمش) دارد در حالی که کیارستمی در فیلم «ده» یا «طعم گیلاس»، غایب و تنها نظارهگری خاموش است. از این رو فیلم پناهی، میتواند ضمن حفظ ماهیت خودبیانگرش، از آن فراتر رفته و بازتابی از زندگی شهری و نقد وضعیت اجتماعی امروز ایران باشد.
برخلاف واکنشها و نظرات منفی در فضای مجازی فارسیزبان، فیلم «تاکسی» پناهی مورد استقبال وسیع و مثبت بسیاری از منتقدان سینمایی غربی قرار گرفته است.
به نوشته اسکات فونداس، منتقد فیلم «ورایتی»، «تاکسی، سومین فیلم پناهی بعد از ممنوعیتاش است و ممکن است بهترین فیلم این مجموعه باشد. این فیلم مطمئناً متفاوتترین است که در آن پناهی نقش خودش را بازی میکند، اما به عنوان یک راننده تاکسی، مسافران مختلف را در خیابانهای شلوغ تهران به مقصد خود میرساند. نقش مسافران را نیز بازیگران ایفا میکنند، اما فیلم در کل حالت بازیگوشانه یک مستند داستانی را به خود میگیرد.»
به نوشته کوین بیلی منتقد «ایندی وایر»، پناهی با استفاده از تصاویر موبایلی، به بررسی تأثیر کارکردهای دوربینهای ویدئویی در جامعه امروز میپردازد و تمهایی چون ارزشهای اخلاقی، جرم و کنترل اجتماعی را به نمایش میگذارد. به نوشته این منتقد، پناهی با انتخاب این استراتژی (قرار دادن دوربین در داخل تاکسی)، که از عباس کیارستمی وام گرفته، فضایی نیمهخصوصی برای بیان درامش ساخته و همزمان اجازه میدهد، صداها، نشانهها، و مزاحمتهای خیابانی گاه و بیگاه وارد این فضا شود.
به نظر پیتر برد شاو، منتقد فیلم روزنامه «گاردین»، این گالری متنوع انسانی (مسافران تاکسی)، تصویری از ایران امروز را ارائه میکند و اینکه چگونه آدمها درباره جنایت و مکافات و روش زیستنشان میاندیشند. به اعتقاد بردشاو، «تاکسی» به اندازه فیلم قبلی پناهی یعنی «این یک فیلم نیست»، خشمگین و دردناک نیست بلکه خیلی لطیف، طنزآمیز و انسانی است.
در همین زمینه:
جعفر پناهی: هیچگاه به ما اجازه نمایش فیلمهایمان را در ایران ندادهاند
خرس طلای «تاکسی»، جایزهای برای مقاومت
سلام
به عنوان یکی از کسانی که نه از اقای پناهی و نه از فیلم تاکسی ؛ که از هیات داوران جشنواره برلین انتقاد کرده ام و یادداشت من در زمانه منتشر است؛ از اقای جاهد می پرسم که از کجا فهمیده است که « بیشتر کسانی که به این جایزه معترضاند و معتقدند که این جایزه کاملاً سیاسی است و… خودشان دقیقاً میدانند که دارند از منظری کاملا سیاسی به این موضوع نگاه میکنند، نه از منظری هنری و زیباییشناسانه»
این کشف که درون «بیش تر» منتقدان ا را خوانده و بر ملا کرده است حاصل کدام درون کاوی ؛ نیت خوانی و پژوهشی است؟
من ننوشته ام که فیلم«فاقد ارزش هنری» است . ننوشته ام «جایزه کاملا سیاسی است و اعتبار هنری ندارد » اما نوشته ام که جشنواره می توانست برای تجلیل از مقاومت فیلمسازی خلاق چون جعفر پناهی راهی مناسب تر از اهدای خرس طلا بیابد تا مجبور نشود در بیانیه خود بر دلایل محتواپی؛ شرایط ساخت فیلم و عشق فیلمساز به سینما و جامعه تاکید کند و نه بر ارزش های ساختاری فیلم اما اقای جاهد با درون کاوی عمق ضمیر ما ها را کشف کرده و می گوید که «یشتر کسانی که به این جایزه معترضاند … … خودشان دقیقاً میدانند که دارند از منظری کاملا سیاسی به این موضوع نگاه میکنند نه از منظری هنری و زیباییشناسانه»
. من این را نمی دانم . نه غیر دقیق و نه دقیق . نمی دانم «بیش تر کسان» از کدام آمار گیری پژوهشی استخراج شده ؟ و درست هم نمی دانم که نویسنده ای با درون کاوی از راه دور و بدون دیدن بیمار راز نهفته او را کشف و بر ملا کند . حتا اگر کشف اقای جاهد درست باشد و منتقدان منظر خود را پنهان کرده باشند چه تاثیری بر بحث اصلی دارد؟ . ممنون می شوم اگر مبنای این کشف را بدانم
فرج سرکوهی / 16 February 2015
صرفنظر از مقوله ی سینما و هنر، امیدوارم که این سر و صداها اندکی به همواری راه زنی چون نسرین ستوده بیانجامد که برای من بسیار درخور احترام است. همچنین آرزومندم که با این جایزه، مقاومت فرهنگی – سیاسی آقای پناهی که با انگیزه ی هنری وی درهم آمیخته است، عمق و استقلال بیشتری یابد و از دائره جناحی گروههای همراه با قدرت و نظام جمهوری اسلامی خارج شود.
آقای سرکوهی به نکته هائی حقیقی درباره ی سیاستهای هنری و نفوذ نیروهای غیرهنری در جشنواره های غرب اشاره کردند و از همین رو با حمله ی مخالفانی روبرو شدند که این واقعیتها را همیشه، با وجود شواهد انکارناپذیر، کتمان کرده اند.
فیلم تاکسی را باید دید و آنگاه بررسی، نقد یا ستایش کرد. اما کارنامه ی سینمائی آقای پناهی که حاضر است. متأسفانه، فیلمی چون بادکنک سفید هم ضعیف بود. گرچه فیلمهای ایشان را، تا آنجا که دیده ام، مانند فیلمهای برخی دیگر که در جشنواره ها درخشیدند یا ندرخشیدند، خالی از لحظات جذاب هم نمی دانم. اینها هم منتشر شده است. آخرینش در نقدی “بر جدائی نادر از سیمین “بود:
در نکوهش سینمای انطباق
http://www.shahrvand.com/archives/36980
هایده ترابی / 16 February 2015
اولا که به شخصه از این رویکرد جشنواره خوشحالم و خوشحالم که اقای پناهی توانسته اند توی این جشنواره فیلمشون رو شرکت بدهند و جایزه هم بگیرند ، فقط باور نمی کنم ساخت این فیلم خیلی زیرزمینی و بدون اطلاع مقامات بوده باشد ( به نظر خودم اشکالی هم نداره و ارزش کار اقای پناهی رو کم نمی کنه اگه هی روی زیرزمینی بودن آن تاکید نشود! )
باور نمی کنم این فیلم که خانم ستوده ( کاش می تونستم بگم چقد ربرای ایشون احترم قائلم) هم توش نقش بازی می کنند و اطلاعات از آب خوردنش هم خبر دارد و کارگردانش هم جعفر پناهی ممنوع الکار هست و قبلا هم نشون داده که تلاش دارد فیلم بسازد و بفرستد جشنواره های خارجی دور از چشم وزارت اطلاعات و مخفیانه و زیرزمینی ساخته شده باشد و . . . الله اعلم
رحیم قاسم زاده ی اصل / 16 February 2015
تحلیل خیلی خیلی ضعیفی بود. با احترام
majid / 17 February 2015