تا حدی که من میفهمم، علی شریعتی آینه اکثریت روشنفکران مخالف شاه بود. نظرات او، از یک سو، بازتاب زمانه بود، اما از سوی دیگر، گفتمان زمانه را میساخت. نزاع مخالفان رژیم خودکامه و سرکوبگر شاه با او بر سر “لیبرال دموکراسی” و “سوسیال دموکراسی” نبود. آنان آرمانهای دیگری را تعقیب میکردند. گویی در مخالفت با لیبرالیسم و طرد آن اجماع داشتند.
علی شریعتی به عنوان یکی از موثرترین سازندگان گفتمان انقلاب ۵۷ چه درکی از لیبرالیسم داشت؟ به خیل بی شمار مشتاقان خود در این مورد چه میآموخت؟ دست پروردگان و پیروان او چه بینشی نسبت به لیبرالیسم مییافتند؟ مقاله کنونی میکوشد به این پرسشها پاسخ بگوید.
۱. علی شریعتی و لیبرالیسمی که نمیشناختیم
۲. شریعتی در اسارت گفتمان ضد لیبرالیستیِ بیمبنا
گنجی ناقدی دقیق و مستندنگار است اما به گمانم گرچه شریعتی را با کند و کاو در آثار او می توان از زوایای گوناگون نقد کرد ؛ با این حال هم باید به تحول و هم به جنبه های گاه متضاد شخصیت و کنش او ( که مختص او هم نیست ) توجه داشت . مشخصاً ، هر چند شریعتی کارنامه لیبرال ها و پیامدها و گاه لوازم لیبرالیسم تاکنونی را نقد کرده است اما همو « آزادی » را اصل و رکن نظام فکری و ارزشی خود می دانسته است ، امری که نه فقط در ترکیب « آزادی ، برابری و عرفان » پایان عمر ، بل که در لحظه لحظه کنش فکری ـ اجتماعی او نمود داشته است ؛ از تجلیل مردی که هفتاد برای آزادی نالید ، تا « آزادی ، خجسته آزادی » او و تا نقد دستاورد چپ لنینی بر پایه لزوم آزادی به عنوان شرط عدالت و تأکید مکرر او به آگاهی و انتخاب و مسئولیت . او بارها « سخن ولتر » را تکرار کرد : من مخالف عقیده تو هستم اما برای این که حرفت را بزنی ، جانم را می دهم . به هر رو ، بر خلاف هیاهوی مزوران زر و زورپرست ؛ شریعتی معلم آزادی بود ؛ آزادی ای که در امکان ابراز نظر و تشکل و انتخاب متناوب سران ساختار اداره جامعه محدود نمی شود بل که تأمین نیازهای زیستی نیز شروط تحقق آن است .
احمد / 21 June 2020