KAMIBAHP01a

شوکت برای داگمار نوشت: “خدمت داگمار محترم و عزیزم. از حال من بخواهی به یمن خدای بزرگ سلامتم. پروانه هم خوب است. شما که به آلمان رفتید من پسری هم پیدا کردم که نامش را سهراب گذاشته‌ایم. داگمار عزیز، این بچه‌ها دست و پای مرا بسته‌اند، وگرنه مطمئن باش که من همین الان در خدمتت در آلمان بودم. گاهی فکر می‌کنم فرار کنم اما چشمم که به این دو طفل معصوم می‌افتد دست و پایم می‌لرزد. حالا البته دارم فکر می‌کنم زبان فرانسه بخوانم. عزت می‌گوید فرانسه یک زبان بین‌المللی است. خواهرم بدرالملوک هم در پاریس است. او عیال بهاءالدین خان، بازرگان در پاریس است. شاید هردوی ما بتوانیم به نزد آن‌ها برویم. جناب حاج سیاح به ما گفت که شما در آلمان بسیار تنها هستی. دلم گرفت و مدتی گریه کردم. اگر اینجا بودی من می‌توانستم پرستارت باشم. عکس زیبایت را دیدم. شما به حقیقت حق بسیار زیبا هستی. من ایمان دارم که حالت خوب می‌شود و شاید دوباره به ایران برگردی. ما الان در تهران زندگی می‌کنیم. تهران راحت‌تر از مشهد است. تمام اقوام و خویشان در این شهر هستند… صورت زیبایت را می‌بوسم و به امید حق بزودی دیدارها تازه خواهد شد.”