سازمان آموزشی، علمی و فرهنگی ملل متحد (یونسکو)، هشتم سپتامبر برابر با ۱۷ شهریور را روز جهانی مبارزه با بیسوادی اعلام کرده است.
بر اساس اعلام این سازمان، میزان سواد در جهان در بیست سال گذشته ده درصد افزایش یافته است. با اینهمه مبارزه با بیسوادی به باور برخی از کارشناسان نمیتواند به معنای ریشهکن کردن بیسوادی باشد و تنها میتواند در مسیر سر و سامان دادن به برنامههای آموزشی و در جهت کندتر شدن روند تولید بیسوادی صورت بگیرد.
به همین مناسبت گفتوگویی انجام دادهایم با شیرزاد عبداللهی، محقق و کارشناس آموزش و پرورش. از او درباره آمار بیسوادی در جهان و ایران، تعریف سواد در سیستم آموزش و پرورش، تاریخچه مبارزه با بیسوادی در ایران و امکانپذیر بودن ریشهکن شدن بیسوادی در این کشور پرسیدهایم و ارزیابی او را از تعیین اهداف مسئولان برای مبارزه با بیسوادی جویا شده ایم.
در آستانه روز جهانی سوادآموزی، به نظر میرسد که بیسوادی همچنان در کنار فقر و توسعه نیافتگی یکی از مشکلات بشر در قرن بیست و یکم است. تصویر شما از جغرافیای بیسوادی در ایران چیست؟
شیرزاد عبداللهی – درحال حاضر، جمعیت بزرگسال بیسواد جهان، ۷۷۵ میلیون نفر است. ۱۲۲ میلیون جوان در سطح جهان بیسوادند.
زنان و دختران در حدود دو سوم از جمعیت بیسواد جهان را تشکیل میدهند. مردمی که سواد داشته باشند سالمتر زندگی میکنند، درآمد بیشتری خواهند داشت. مردم باسواد آزادیهای فردی را ارج مینهند و درک بهتری از جهان دارند. آنها کمتر تحت تاثیر تبلیغات عوامانه سیاسی قرار میگیرند. شناخت بیشتری از مردمان دیگر دارند و طالب صلح و دوستی با جوامع دیگر هستند. به همین دلیل گفته میشود که سوادآموزی در خدمت صلح و پیشرفت است.
عدهای با اشاره به عقبماندگی کشورهایی مانند کوبا و ترکمنستان و کره شمالی و… که بیسوادی را سالها پیش ریشهکن کردهاند، درباره رابطه باسوادی جوامع و پیشرفت و آزادی آنها ابراز تردید میکنند. دلیل عقبماندگی این کشورها را باید در جای دیگری جستوجو کرد، اما اگر شرایط سیاسی تغییر کند باسواد بودن مردم، رسیدن به آزادی و پیشرفت را تسهیل میکند.
برنامه یونسکو تحت عنوان آموزش برای همه (E. F. A) از سال ۲۰۰۰ میلادی (اردیبهشت ۱۳۷۹) آغاز شده است و سال ۲۰۱۵ به پایان میرسد. دو گروه اصلی هدف در این برنامه بزرگسالان و کودکان خارج از مدرسه هستند. از هرصدنفر جمعیت بالای ۱۵ سال دنیا در سال ۲۰۱۱، ۸۲ نفر قادر به خواندن و نوشتن به یکی از زبانهای زنده دنیا هستند. آمار بی سوادی در میان زنان بیشتر است و ۲۳ درصد زنان رسماً قادر به خواندن و نوشتن نیستند.
زنان و دختران در حدود دو سوم از جمعیت بیسواد جهان را تشکیل میدهند. مردمی که سواد داشته باشند سالمتر زندگی میکنند، درآمد بیشتری خواهند داشت. مردم باسواد آزادیهای فردی را ارج مینهند و درک بهتری از جهان دارند. آنها کمتر تحت تاثیر تبلیغات عوامانه سیاسی قرار میگیرند. شناخت بیشتری از مردمان دیگر دارند و طالب صلح و دوستی با جوامع دیگر هستند. به همین دلیل گفته میشود که سوادآموزی در خدمت صلح و پیشرفت است.
این آمار در میان مردان حدود ۱۳ درصد است و علت عمده آن تبعیض آموزشی و وجود تعصبهای بازدارنده برای تحصیل زنان در برخی از نقاط جهان مانند آفریقا و خاورمیانه و جنوب آسیا است. بیسوادترین کشورهای جهان کشورهای آفریقایی مالی، چاد، بورکینافاسو، گینه، نیجر، اتیوپی، سیرالئون و آفریقای مرکزی به اضافه افغانستان هستند. بیش از دو سوم جمعیت بیسوادان جهان در هشت کشور بنگلادش، چین، مصر، اتیوپی، هند، اندونزی، نیجریه و پاکستان زندگی میکنند.
بر اساس آمار رسمی نهضت سوادآموزی اﯾﺮان در ﺑﯿﻦ ۱۳۰ ﮐﺸﻮر جهان، رﺗﺒﻪ ۸۷ و در ﺑﯿﻦ ۲۴ ﮐﺸﻮر ﻣﻨﻄﻘﻪ رﺗﺒﻪ ۱۷ را دارد. همانگونه که شما گفتید بیسوادی و فقر و توسعه نیافتگی با هم پیوندی عمیق دارند. کافی است جغرافیای فقر و بیسوادی را با هم مقایسه کنیم.
سابقه تاریخی مبارزه با بیسوادی در ایران به چه زمانی میرسد؟
از زمان انقلاب مشروطیت تلاشهای پراکندهای برای باسوادکردن بزرگسالان صورت گرفت، اما نخستین اقدام جدی تشکیل کلاسهای سوادآموزی موسوم به کلاسهای اکابر از سال ۱۳۱۵ شمسی در مدارس ابتدایی کشور بود.
کلمه اکابر معادل عربی واژه بزرگسالان است. بر اساس یک فرمان دولتی همه کارکنان دولت و پیشهوران موظف به حضور در کلاسهای اکابر شدند. تا سال ۱۳۲۰، حدود ۴۷۰ هزار نفر از بزرگسالان با گذراندن دوره آموزشی دوساله، خواندن و نوشتن یاد گرفتند. بعد از شهریور ۱۳۲۰ کار سوادآموزی مدتی متوقف ماند و در سال ۱۳۲۲ فعالیت کلاسهای اکابر از سرگرفته شد، اما این اقدامات خیلی گسترده نبود. تشکیل سپاه دانش در سال ۱۳۴۱ مهمترین و گستردهترین اقدام قبل از انقلاب، در زمینه مبارزه با بیسوادی بود. تشکیل سپاه دانش نتیجه تغییر نگاه به مسئله سوادآموزی بود. پیوند بین آموزش ابتدایی و بزرگسالان و درک ارتباط بین سوادآموزی و توسعه از ویژگیهای این تغییر نگاه بود. بر اساس طرح سپاه دانش فارغالتحصیلان دوره متوسطه ابتدا یک دوره چهارماهه تمرینهای نظامی را میگذراندند و بقیه دوره دوساله سربازی را به عنوان آموزگار- سپاهی در روستاها خدمت میکردند. نخستین دوره سپاهیان دانش در اردیبهشتماه ۱۳۴۲، به روستاها فرستاده شدند. تا سال ۱۳۵۸بیست و هشت دوره از پسران و هجده دوره از دختران در این سپاه خدمت کردند که تعداد آنها به بیش از صدهزار نفر رسید. بسیاری از سپاهیان دانش پس از پایان دوره سپاهیگری به استخدام وزارت آموزش و پرورش درآمدند.
طرح سپاه دانش از سال ۵۸ متوقف شد اما بعد از انقلاب به شکل محدودتری و با نام سرباز معلم برای جبران کمبود آموزگار در مناطق محروم به اجرا درآمد.
ایران در این دوره یکی از کشورهای پیشتاز در زمینه سوادآموزی بود و از سوی یونسکو از دولت ایران تقدیر شد. نظر شما چیست؟ آیا آماری در زمینه موفقیت این برنامهها وجود دارد؟
به درخواست ایران در شهریورماه ۱۳۴۴، نخستین کنگره مبارزه با بیسوادی با سرپرستی یونسکو، در تهران برگزار شد.
ایران پیشنهاد داد که کشورهای جهان درصدی از بودجه نظامی سالانه خود را برای مبارزه جهانی با بیسوادی در اختیار یونسکو بگذارند. این پیشنهاد درکنگره تصویب شد و ایران به عنوان نخستین کشور، ۷۰۰ هزار دلار از اعتبار نظامی سالانه خود را در اختیار یونسکو گذاشت. در این سال کمیته ملی پیکار با بیسوادی تشکیل شد. هدف این کمیته، مطابق اساسنامه آن، تعمیم آموزش و از میان بردن بیسوادی در ایران و به کارگیری همه نیروها و منابع انسانی و مالی کشور در راستای رسیدن به این هدف و نیز کمک به ایفای وظیفه ایران در کار مبارزه بینالمللی با بیسوادی بود. سیستم سوادآموزی در سطوح بالا تصمیمهای درستی میگرفت، اما بدنه فاسد اداری بودجهها را حیف و میل میکرد و آمار و ارقام دروغ درباره پیشرفت سوادآموزی به نهادهای بینالمللی میفرستاد. آخرین بار پیش از انقلاب اسلامی در سال ۱۳۵۵ سازمان جدیدی به نام جهاد ملی سوادآموزی شکل گرفت. شعار و هدف این سازمان ریشهکنی بیسوادی تا سال ۱۳۶۶ بود. با این حال در آستانه انقلاب بیش از نیمی از جمعیت کشور همچنان بیسواد بودند.
بیشترین آمار بیسوادی در گروه سنی ده تا ۴۹ سال متعلق به استان سیستان و بلوچستان و کمترین آمار بیسوادی مربوط به شهر تهران است. با این حال شهر تهران صدهزار بیسواد مطلق دارد. استانهای مازندران و سمنان بعد از شهر تهران بهترین وضعیت را دارند.
بر اساس آمارهای رسمی، میزان باسوادی جمعیت ده سال و بیشتر کشور در سالهای ۱۳۳۵، ۱۳۴۵، ۱۳۵۵ به ترتیب ۱۵، ۲۸ و ۴۷ درصد بوده است. نرخ سواد مناطق روستایی در این سالها به ترتیب ۱۰، ۱۵، ۲۵ درصد بود که نشان میدهد جمعیت شهری با سوادتر از جمعیت روستایی بوده است. در آستانه انقلاب ایران از نظر شاخصهای توسع انسانی و به خصوص میزان با سوادان کشوری عقبافتاده بود.
این آمارها بعد از انقلاب با چه تغییراتی همراه شد؟
هنگامی که در هفتم دی ۱۳۵۸ با فرمان آیتالله خمینی، نهضت سوادآموزی تشکیل شد، جمعیتی بالغ بر ۱۴ میلیون نفر بیسواد مطلق در کشور وجود داشت که حدود ۵۱ درصد جمعیت بالای شش سال کشور را تشکیل میدادند.
در این زمان ازهر دونفر ایرانی بالای شش سال، یک نفر بیسواد بودند. در سال ۶۵ تعداد باسوادان کشور به ۶۲ درصد و در سال ۷۵ به ۷۹ درصد رسید. در سال ۹۰ تعداد باسوادان جمعیت بالای شش سال به ۸۴ درصد رسید. با این حال هنوز هم حدود ده میلیون نفر از جمعیت بالای شش سال کشور بیسواد مطلق هستند.
براساس سرشماری سال ۹۰ در گروه سنی بالای شش سال، ۹ میلیون و ۷۱۹ هزار نفر در کشور، خود را بیسواد مطلق اعلام کردهاند. حدود سه میلیون و ۴۵۶ هزار نفر از این تعداد در گروه سنی ده تا ۴۹ سال قرار دارند و بخشی از جمعیت مولد جامعه محسوب میشوند و قرار است فعالیت سوادآموزی روی آنها متمرکز شود. ۶۰۰ هزار نفر میزان سوادشان را اظهار نکردهاند. بیشترین آمار بیسوادی در گروه سنی ده تا ۴۹ سال متعلق به استان سیستان و بلوچستان و کمترین آمار بیسوادی مربوط به شهر تهران است. با این حال شهر تهران صدهزار بیسواد مطلق دارد. استانهای مازندران و سمنان بعد از شهر تهران بهترین وضعیت را دارند. بر اساس گزارشی که در سال ۲۰۱۰ میلادی منتشر شده است، در شاخص «نرخ بیسوادی» در بین ۲۴ کشور منطقه، ایران در رتبه ۱۵ قرار دارد. همچنین در میان ۱۳۹ کشوری که سند آموزش برای همه را امضا کرده و در این عرصه متعهد به برداشتن گامهای بلند در سوادآموزی شدهاند ایران در رتبه ۸۶ ایستاده است.
میتوان گفت که از سال ۱۲۸۸ که آموزش اجباری همگانی برای کودکان هفت سال به بالا تصویب شد، تعداد بیسوادان کاهش یافته، اما سرعت سوادآموزی در ایران هم در نظام سابق، هم در نظام جدید متناسب با تحولات پرشتاب جهانی نبوده است. حالا هم که مفهوم سواد متحول شده و باسواد کسی است که علاوه بر خواندن و نوشتن و حساب کردن، باید مهارتهای لازم برای زندگی در جامعه مدرن امروزی را داشته باشد. اگر این مفهوم جدید را ملاک بگیریم حدود ۵۰ درصد جامعه ما بیسوادند.
مدیران آموزش و پرورش، وعده ریشهکنی بیسوادی را تا سال ۹۴ دادهاند. آیا تعیین این هدف واقعبینانه است؟
اصولاً ریشهکنی کامل بیسوادی یک شعار رمانتیک و غیر قابل تحقق است. خود مسئولان هم از این شعار عقبنشینی کردند.
مسئولان سوادآموزی گلایه میکنند که بیسوادان رغبتی برای حضور در کلاسهای سوادآموزی ندارند و دولت هم اهرمی برای الزام آنها به حضور ندارد. با این حال شورای عالی انقلاب فرهنگی، آموزش و پرورش را مکلف کرده است که تا پایان برنامه پنج ساله پنجم یعنی سال ۹۴ بیسوادی را در گروه سنی ده تا ۴۹ سال ریشه کن کند. برای دستیابی به این هدف سال گذشته تشکیلات استانی نهضت سوادآموزی در ادارات آموزش و پرورش ادغام شد.
«سواد» در آموزش و پرورش ایران چگونه تعریف شده است؟
طبق آئیننامه اجرایی مدارس، افراد بیسواد بالاتر از ده سال تمام که از تحصیل بازماندهاند، بزرگسال بیسواد محسوب میشوند.
سرعت سوادآموزی در ایران هم در نظام سابق، هم در نظام جدید متناسب با تحولات پرشتاب جهانی نبوده است. حالا هم که مفهوم سواد متحول شده و باسواد کسی است که علاوه بر خواندن و نوشتن و حساب کردن، باید مهارتهای لازم برای زندگی در جامعه مدرن امروزی را داشته باشد. اگر این مفهوم جدید را ملاک بگیریم حدود ۵۰ درصد جامعه ما بیسوادند.
حداقل سواد در تعریف رسمی، توانایی خواندن، نوشتن، حساب کردن، درک و فهم متون ساده به زبان فارسی و کسب مهارتهای اولیه روخوانی قرآن است. سازمان آموزشی، علمی و فرهنگی سازمان ملل متحد (یونسکو) تعریف زیر را از باسوادی ارائه کرده است: «باسوادی توانایی شناخت٬ درک٬ تفسیر٬ ساخت، برقراری ارتباط و محاسبه در استفاده از مواد چاپ و نوشته شده مربوط به زمینههای گوناگون است. باسوادی زنجیره آموزشی را که توانایی رسیدن به اهداف، توسعه دانش و پتانسیل و شرکت کامل در جامعهای بزرگتر را برای یک فرد فراهم میکند، در بر دارد.»
اگر سوادآموزی را فراتر از خواندن تابلو و به معنای یادگیری مهارتهای زندگی بدانیم، توانایی کار با کامپیوتر و آشنایی به زبان انگلیسی را میتوان از لوازم سواد در جامعه جدید دانست. اما فعلاً همان تعریف کلاسیک سوادآموزی در ایران رایج است.
با این آمار و توضیحات به نظر شما جامعه ایران یک جامعه باسواد است؟
ببینید، میانگین سالهای تحصیل در جامعه ایران بین شش تا هفت سال است. جامعه ایران با وجود سه تا چهار میلیون دانشجو و تعداد زیادی فارغالتحصیل دانشگاهی، همچنان یک جامعه کم سواد است.
نزدیک به ۹ میلیون و ۷۰۰ هزار نفر خواندن و نوشتن بلد نیستند و بیش از ده میلیون نفر نیز تحصیلاتی پایینتر از پنجم ابتدایی دارند. یعنی حدود ۲۰ میلیون نفر یا خواندن و نوشتن نمیدانند یا سوادی در حد خواندن تابلو و گذاشتن یک خط کج و کوله به جای اثر انگشت در پای اسناد رسمی دارند.
در آمارهای سوادآموزی معمولا کودکان زیر شش سال را به حساب نمیآورند. کف سنی آمارها شش سال و گاهی ده سال و به دلایل خاص گاهی بالاتر است. گروه سنی ده تا ۴۹ سال از همه گرو هها مهمتر است. چرا که این گروه سنی فعالترین گروه سنی جوامع است. بیسوادی گروه سنی بالای ۵۰ سال اهمیت زیادی ندارد و معمولاً دولتها بودجه خود را صرف آموزش این افراد نمیکنند. براساس آمارهای منتشره در گزارش توسعه انسانی سازمان ملل متحد (U. N. D. P) در سال ۲۰۱۰، تقریبا ۶۱درصد از زنان ایرانی بالای ۲۵ سال و ۴۳ درصد از مردان ایرانی بالای ۲۵ سال، تحصیلاتی در حد دوره راهنمایی یا کمتر دارند. گزارش مرکز پژوهشهای مجلس در آذر ۹۰ نیز این آمار را تائید میکند. براساس گزارش مرکز پژوهشها، در سرشماری سال ۸۵، میانگین سالهای تحصیلات ایرانیان بالای شش سال، حدود هفت سال برآورد شده است.
بر اساس همین گزارش و مستند به سرشماری سال ۸۵، بیش از ۶۰ درصد از کل جمعیت بالای شش سال کشور، تحصیلاتی حداکثر در حد دوره راهنمایی و ابتدایی دارند و نه میلیون و ۸۰۰ هزار نفر (۱۵.۴درصد) از ایرانیان کاملاً بیسوادند. معنای این همه کم سواد و بیسواد این است که ۴۰ میلیون نفر از ایرانیان توانایی خواندن کتاب و روزنامه و استفاده از اینترنت را ندارند و رسانه اصلی آنها شایعه و شفاهیات است. این ۴۰ میلیون نفر همواره در معرض تلقین قرار دارند و با ایجاد امواج شفاهی میتوان آنها را تحت تاثیر قرار داد. بیسوادی و کمسوادی جامعه را در برابر خطر پوپولیسم به شدت آسیبپذیر کرده است. کسانی که به رسانههای مکتوب و اینترنت دسترسی ندارند به سختی قادر به درک پیچیدگیهای دنیای سیاست میشوند و در برابر امواج سیاسی آسیبپذیرند. اینکه گفته میشود ایرانیها معمولاً در عرصه سیاست شگفتی میآفرینند و یا در دقیقه ۹۰ تصمیم میگیرند نشانه درایت و پیچیدگی سیاسی نیست. بلکه نشانه این است که معمولاً امواج سیاسی متکی بر احساس در تصمیمگیریها تعیین کنندهاند.
مسئولان آموزش و پرورش در ایران بارها تاکید کردهاند که تصمیم دارند بیسوادی را از بین ببرند. این کار به نظر شما چگونه امکانپذیر خواهد بود؟
به نظر من انسداد مبادی ورودی بیسوادی مهمتر از آموزش بیسوادان بزرگسال است. میتوان با سر و سامان دادن به آموزش عمومی روند تولید بیسوادی را متوقف و یا حداقل کند کرد. برای این کار آموزش و پرورش باید وظیفه پوشش کودکان واجب التعلیم و نگهداشت آنها در مدرسه را به طور جدی انجام دهد.
۴۰ میلیون نفر از ایرانیان توانایی خواندن کتاب و روزنامه و استفاده از اینترنت را ندارند و رسانه اصلی آنها شایعه و شفاهیات است. این ۴۰ میلیون نفر همواره در معرض تلقین قرار دارند و با ایجاد امواج شفاهی میتوان آنها را تحت تاثیر قرار داد. بیسوادی و کمسوادی جامعه را در برابر خطر پوپولیسم به شدت آسیبپذیر کرده است.
به گفته مسئولان آموزش و پرورش پوشش تحصیلی کودکان واجب التعلیم در ایران ۹۸ درصد است. اگر مراد ورود کودکان شش سال تمام به دبستان است، این آمار را میتوان با کمی اختلاف پذیرفت، اما اگر منظور از کودکان واجب التعلیم، همه کودکان ۶ تا ۱۸ ساله است، آمار ۹۸ درصد پوشش تحصیلی درست نیست چون تعدادی از دانشآموزان در طول سالهای تحصیلی از چرخه آموزش خارج میشوند. آمارهای متفاوتی از کودکان بازمانده از تحصیل ارائه میشود. برخی منابع غیر رسمی رقم کودکان بازمانده از تحصیل را تا سه میلیون نفر ذکر میکنند. در سال ۹۱ مرکز آمار وزارت آموزش و پرورش اعلام کرد که کودکان بازمانده از تحصیل ششساله دوره ابتدایی را با هماهنگی سازمان ثبت احوال شناسایی و اسامی و مشخصات آنها را همراه با نشانی کودکان به معاونت آموزش ابتدایی ارائه داده است. یوسف نوری، رئیس مرکز، تعداد کودکان بازمانده از تحصیل دوره شش ساله ابتدایی را ۱۴۵هزار نفر اعلام کرد. پیش از اعلام این آمار، آموزش و پرورش وجود کودکان بازمانده از تحصیل را انکار میکرد. مسئولیت کودکان بازمانده از تحصیل تنها متوجه آموزش و پرورش نیست و سازمانها و دستگاههای متعددی مسئول برگرداندن این کودکان به پشت میز مدرسه هستند. بر اساس بررسیهای شخصی که انجام دادهام به حدود ۲۰۰ هزار کودک بازمانده از تحصیل در دوره ابتدایی رسیدم.
روش استخراج آمار ۲۰۰ هزار بازمانده از تحصیل را با چه روشی استخراج کردهاید؟ در مقاطع دیگر تحصیلی چطور؟ آمار بازماندگان از تحصیل در دیگر گروههای سنی و تحصیلی ظاهرا بیشتر است.
مرجع دقیق ثبت موالید و متوفیان کشور، سازمان ثبت احوال است. با تطبیق آمار دانشآموزان مشغول به تحصیل در هر پایه با آمار موالید و کسر متوفیان در یک مقطع سنی، میتوان تعداد کودکان بازمانده از تحصیل را با تفکیک پایه تحصیلی مشخص کرد.
بر اساس گزارش معاونت آمار و انفورماتیک سازمان ثبت احوال، در سال تحصیلی ۹۱-۹۲، شش میلیون و ۷۰۰ هزار کودک، در شش پایه ابتدایی مشغول تحصیل بودند. آمار کل موالید این مقطع سنی، حدود شش میلیون و ۸۹۰ هزار نفر است. تفاضل این دوعدد ۱۹۰ هزار کودک شش تا ۱۱ ساله است. البته این عدد تقریبی است چرا که کودکان متوفی در این مقطع سنی از این رقم کسر نشده و از طرفی محاسبه سن مدرسه بر مبنای سال تحصیلی در نیمه سال شمسی است و نیاز به محاسبات تکمیلی دارد، اما تغییری در اصل آمار نمیدهد. به طور تخمینی حدود ۲۰ هزار کودک بدون شناسنامه و دهها هزار کودک مهاجر افغان را که درآمارهای رسمی دیده نمیشوند، باید به این رقم افزود. آموزش و پرورش و دیگر دستگاهها باید تلاش خود را برای بازگرداندن این کودکان به پشت میز مدرسه آغاز کنند. البته این آمار فقط مربوط به شش سال دوره ابتدایی است. روند ترک تحصیل در دوره راهنمایی (دوره اول متوسطه) شتاب بیشتری میگیرد و در دوره دوم متوسطه به اوج میرسد. به گمان من در مقطع سنی ۶ تا ۱۷ سال حداکثر یک میلیون کودک و نوجوان به دلایل متفاوت از تحصیل باز میمانند. دو نکته را باید اضافه کنم. اول اینکه تحصیلات اجباری در ایران شامل هشت سال دورههای ابتدایی و راهنمایی است و طبق قانون والدینی که بچههای شش تا ۱۴ ساله خود را به مدرسه نفرستند مجرم هستند و باید جریمه شوند، اما این قانون ضمانت اجرایی ندارد. نکته دوم این است که بیش از نیمی از بازماندگان از تحصیل در دوره دوم دبیرستان مدرسه را ترک کردهاند و آموزش و پرورش تکلیفی قانونی برای جلوگیری از ترک تحصیل یا بازگرداندن آنها به مدرسه ندارد.
طبق گزارشات دهها هزار آقازاده(فرزندان اسلامگرایان حاکم بر ایران) در غرب (خصوصاً اروپا) زندگی میکنند یا در بهترین دانشگاههای غرب تحصیل میکنند و یا مشغول تجارت هستند. اینها چگونه این ثروت ها را بدست آورده اند؟ ما بخوبی میدانیم که چه فقر عظیمی متوجه ی مردم ایران کرده اند. کودکانی که با صورتهای ورم کرده از فقر تغذیه در خیابانها آدامس میفروشند یا کفش واکس میزنند. جوانانی که کلیه های خود را از فقر میفروشند. اینها برای اینکه در ثروت و نعمت زندگی کنند باید مردم را از فهمیدن ،درک کردن و دیدن باز دارند و برای اینکه چنین کنند، شعور و آگاهی انسانها را بشدت مورد حمله قرار میدهند: فلان تشنه لب، چاه جمکران،دهها هزار امامزاده،… بوجود میاورند، و صدها هزار زنجیر سینه زنی،قمه … تهیه میکنند. آب لجن و گل آلوده برای مالیدن به سر و روی فراهم میکنند که انسان نبیند و نفهمد.صدها آخوند و روضه خوان تعلیم میدهند که شعور و آگاهی بشر را نابود کنند. اگر انسانهایی غارتها و فریبهایشان را دیدند و خواستند واکنش نشان دهند در آنصورت آنها از دهها هزار شکنجه گر و تبهکار که از همان گروه انسانهای نابینا(چون حقیقت را نمی بینند) و ناآگاه (چون تکامل آگاهی آنان را متوقف و یا نابود کرده اند) هستند و هزاران زندان و شکنجه گاه استفاده خواهند کرد. چونکه باید در قدرت و ثروت زندگی کنند،ثروت و قدرتی که متعلق به مردم است. وقتی انسانهایی که میبیند و میفهمند بسیار شدند و وقتی آگاهی ها چون نهالی شروع به رشد کرد آنزمان شیخ، شکنجه گاه و شکنجه گر, و … همه محو خواهند شد و انسان مسیر تکامل آگاهی خود را دوباره ادامه خواهد داد.
——————-
دهانت را می بویند
مبادا گفته باشی دوستت می دارم
دلت را می بویند احمد شاملو
http://www.youtube.com/watch?v=ovKpEvLmN7Q
mani / 11 September 2013