پس از آنکه پایگاه دانشجویان انقلابی(حنفا) منصور اوجی، شاعر معاصر ایران را به خاطر شعری که از او در شماره فروردین‌ماه نشریه بخارا منتشر شده بود، به “اهانت به چادر” متهم کرد، علی دهباشی، مدیر مسئول نشریه بخارا رسماً عذرخواهی کرد. اوجی هم نامه‌ای نوشت و گفت قصد توهین به “چادر” زنان را نداشته است.

منصور اوجی و علی دهباشی

پایگاه دانشجویان انقلابی در بیانیه‌ای انتشار شعر منصور اوجی در نشریه بخارا را “اقدام وقیحانه” خوانده بود و نوشته بود: “اقدام وقیحانه مجله بخارا، مجله‌ای فرهنگی – هنری که کمتر بویی از فرهنگ به خود دارد و توهین به حجاب برتر در حالی صورت گرفت که چادر نماد حجاب زهرایی است.”

مجله بخار در شماره فروردین و اردیبهشت ۱۳۹۲ شعری از منصور اوجی منتشر کرده که در آن آمده است:

“از جماعت زنان دلم گرفت
آن جماعت عظیم
روز جشن
صبح عید
یک کبوتر سفید بینشان نبود
جملگی سیاه
جملگی کلاغ.”

پایگاه دانشجویان انقلابی از مسئولان مجله بخار خواسته‌ بود به دلیل چاپ این شعر “از امت حزب‌الله، عذرخواهی کند.”

علی دهباشی هم پنجشنبه ۲۷ تیرماه نامه‌ای نوشت و اعلام کرد که همواره “از سال‌های نوجوانی نسبت به احترام و رعایت شعایر و ارزش‌های اسلامی و اخلاقی” پایبند بوده و “سعی وافر داشته‌ در مقالات بخارا” این امر را رعایت کند.

منصور اوجی: از دید اسلام  در مورد رنگ پوشش برای زنان به هیچ‌وجه به رنگ خاصی اشاره نشده است

دهباشی می‌نویسد: “لازم به توضیح نیست که بنده در دامن زنی محجبه و معتقد تربیت شده‌ام و بسیاری از اعضای خانواده‌ام از بانوان محجبه هستند. لذا عمیقاً از آنچه که به سهو و غفلت پیش آمده متأسفم. و از بانوان محترم معتقد و باورمند به ارزش‌های اسلامی که از خوانندگان مجله بخارا هم هستند پوزش می‌خواهم. امید است دوستداران و معتقدان ارزش‌های اسلامی همواره ما را با تذکرات به موقع و مشفقانه یاری دهند و خداوند متعال در این ماه شریف و مبارک فرصت جبران عنایت فرماید.”

منصور اوجی اما مقاله کوتاهی نوشت و با عنوان “نقش غلط مخوان” در خبرگزاری دانشجویان ایرانی (ایسنا) منتشر کرد.

اوجی در آغاز این مقاله می‌نویسد: “خانم‌ها، آقایان سلام. من منصور اوجی هستم با ۷۷ سال عمر و با امراض متعددی که دارم، واپسین سال‌های عمر را می‌گذرانم و با قلبی که دو بار واداده، هر آن ممکن است بانگ برآید که خواجه مرد. سال‌های سال است که زندگی ساده‌ای داشته‌ام و به هیچ‌کس نیز کاری نداشته‌ام.”

و در ادامه خود را “شاعر نیمایی” می‌خواند و می‌نویسد: “هنوز معتقدم شعر نیمایی می‌شود گفت و خوبش را هم می‌شود گفت و می‌گویم و خوبش را هم می‌گویم.”

سپس با لحنی که از طنز و مطایبه هم بی‌بهره نمانده می‌افزاید: “در دوره پیش‌مدرن به سر می‌برم، چراکه نه اتومبیل دارم و نه موبایل و نه کامپیو‌تر و نه فیس‌بوک و نه سایت و نه هیچ سخت‌افزار و نرم‌افزاری دیگر. اگر می‌گویید نه، ثابت کنید که دارم. در ضمن بگویم که اهل هیچ گروه و دسته سیاسی و غیرسیاسی هم تاکنون نبوده و نیستم، همچنانی که اهل هیچ دود و دمی و اکل و اشربی و به قول باباچاهی و رفقا سالم‌ترین شاعری بوده‌ام که تاکنون اهل خاک به خود دیده است. می‌گویید نه؟ بروید از خودشان بپرسید.”

آنگاه به شعری که از او در شماره ۹۲ نشریه بخارا منتشر شد اشاره می‌کند و می‌نویسد: “در چنین شرایط آخر عمری که من دارم که حتی چشمم برای نوشتن مشکل دارد و هیکلم برای ایستادن، عده‌ای از شعری که در صفحه ۱۴۳ آخرین شماره بخارای حضرت علی دهباشی (شماره ۹۲) داشته‌ام، چنین برداشت کرده‌اند که با حجاب اسلامی مخالف‌ام. در پاسخشان این بیت حافظ بزرگ را می‌آورم:

گفتی که حافظ این همه رنگ و خیال چیست؟
نقش غلط مخوان که‌‌ همان لوح ساده‌ایم

و برای این‌که بگویم برداشتشان درست نیست، در ابتدا به نکته‌ای اشاره می‌کنم و بعد هم شعری می‌آورم برای تأیید صحبتم و می‌گذرم و اما آن نکته؛ از دید اسلام حجاب و پوشیدگی نه‌ تنها برای زن که برای هر مرد نیز لازم و ضروری است، ولی در مورد رنگ این پوشش برای زنان به هیچ‌وجه به رنگ خاصی اشاره نشده است. این رنگ می‌تواند سیاه باشد یا سفید یا هر رنگ دیگر. و در جاهای دیگر حتی به کراهت رنگ سیاه اشاره شده است. و در آن شعر اگر اشاره‌ای رفته است که از رنگ سیاه دلم گرفته است، به این خاطر است؛ نه به خاطر حجاب و حجاب اسلامی.”

منصور اوجی آنگاه برای اثبات سخن‌اش شعر دیگری از سروده‌هایش را نقل می‌کند که در آن به حجاب زن و به چادر سفید اشاره شده است.

در فرازی از این شعر، شاعر می‌نویسد:

“نسترن گلی‌ست، در دیار ما
زنگ خانه‌ تو را که می‌زنم
یکه می‌خورم
مادر تو عینهو که مادر من است
مادرم میان چادری سفید.”

منصور اوجی در پایان این نوشته از منتقدان و خرده‌جویان می‌خواهد با «دید رحمانیت» به امور بنگرند.