خانوادههای مذهبی معمولا تلاش میکنند باورهایی را با تعلیمات، مراسم و انجام دستورات مذهبی، بردن به معابد و امکنهی دینی و در معرض تبلیغات مذهبی روحانیون قرار دادن به فرزندان خود منتقل کنند. آنها این باورها و دستورات را فراتر از پرسش قرار میدهند در عین حال که اگر پرسشی صورت گیرد وانمود میکنند که دین (روحانیون) پاسخ همهی آنها را آماده در جیب خود دارد. خانوادههای مذهبی سختکیش با استفاده از اقتدار والدین، عواطف خانوادگی و فضا سازی یک سویه به نفع دین مورد نظر و بستن راههای آشنایی با ادیان و باورهای دیگر تلاش میکنند مذهبی خاص را به عنوان یک میراث خانوادگی به نسل بعد از خود انتقال دهند. آنها گاه به پاداش (جایزه دادن برای خواندن نماز یا از حفظ کردن یک روایت، آیه یا سوره از کتب مذهبی) و گاه تنبیه (برای کهولت در نماز یا نقض دستورات شریعت) متوسل میشوند.
اولین جرقهها
افراد تا سنین ۱۰ تا ۱۲ سالگی به باورهای مذهبی به شکل داستانهای جن و پری نگاه میکنند و مشکلی با آنها ندارند، بلکه از آنها لذت میبرند چون در سنین پایین هرچه داستان تخیلی تر و موهوم تر باشد جذاب تر مینماید. والدین ممکن است آنها را به عنوان واقعیت برایشان تعریف کنند اما بچهها برداشت خودشان را دارند. داستانهای جن و پری و اموری که به مابعدالبیعه ربط دارد و نیز داستانهای اغراق آمیز مذهبی برای کودکان و نوجوانان بسیار جذاب هستند. شمشیر ذوالفقار علی، کندن در خیبر، کشتی نوح، گوسالهی سامری، جنگهای پیامبر اسلام، شام آخر، بزرگ شدن موسی در دستگاه فرعون، شکافته شدن دریا برای گذر بنی اسرائیل، داستان یوسف و زلیخا، قحطی مصر و مانند آنها برای همهی کودکان در سراسر عالم میتواند جذاب باشد.
اما مذهب به اینجا ختم نمیشود. پس از این داستانها موضوعات کلامی و فقهی به میان میآیند تا باور به جزئیات مذهب را در فرد عمیق تر و عمیق تر سازند. در این میان ذهن نوجوانان بیکار نمینشیند.
اولین پرسشهایی که در ذهن جوانان از سنین ۱۲ تا شانزده سالگی پس از اطلاع یافتن از ادیان دیگر و آشنایی با علم و جامعه شکل میگیرد از این دست هستند:
− اگر ما در خانوادهای دیگر و با پدران و مادرانی با عقاید دیگر متولد میشدیم آیا همین باورها را میداشتیم؟
− آیا دوست داشتن دیگران از جمله دیگر باورمندان با باور به مذهب موجود تعارضی دارد؟
− وقتی یک باور یا رفتار مذهبی با علم و عقل نمیخواند (مثل دعای باران یا ربط زلزله با گناه) کدام را باید باور کرد؟
− روح چیست و کجاست؟
− خدا کجا زندگی میکند و چه شکلی است؟
− نماز خواندن بهتر است یا اختراعات ادیسون؟
− کدام دین بیشتر غمخوار بی خانمانان، بیماران و فقراست؟
− اگر خدا میتواند با انسانها صحبت کند چرا با همه یا حداقل با آدمهای خوب صحبت نمیکند؟
− اگر این جهان مخلوق است از کجا میدانیم که موجوداتی از کرات دیگر نیامدهاند تا این دنیا را بسازند؟ چرا خدا پاسخ راز و نیازهای ما را نمیدهد؟ …
تاکتیکهایی برای فرار از پاسخگویی
پدرها و مادرهای مذهبی در برابر این پرسشها بسته به موقعیت و شرایط و سن فرزندان از هفت تاکتیک استفاده میکنند:
۱. ما کوچکیم: آنها به فرزندان خود میگویند که دین و خدا بزرگ تر از پرسشهای ماست و نباید با تکبر عقل خود را فراتر از همه چیز قرار دهیم؛
۲. دین ما کامل است: دین همهی پرسشها را پاسخ داده و کار ما فقط جستجو در متون برای یافتن آنهاست؛ اگر پاسخها را نیافتهایم شاید علت این باشد که خوب نگشتهایم یا به سراغ عالم واقعی نرفتهایم یا پاسخهای رهبران دینی و مقدسان در طول تاریخ مفقود شدهاند؛
۳. هنوز کوچک هستید: وقتی بزرگ تر شدید به دنبال سوالاتی که پاسخ آنها در دین هست اما دشوار است بروید؛
۴. علم و عقل هم آفریدهی خداست: همهی باورها و احکام را نمیتوان با عقل و علم فهمید یا سازگار کرد چون خدا فراتر از عقل ماست. خدا عقل ما را ناقص آفریده است؛
۵. علم و عقل ظنی و دین یقینی است: آنچه علم و عقل ارائه میکنند نظریه است (یک دیدگاه است که فردا ممکن است تغییر یابد) اما آنچه دین میگوید یقینی و تغییر ناپذیر است؛
۶. دین ما بهترین است: دین ما بهترین دین است و اگر امروز هم بخواهیم تصمیم بگیریم همان را انتخاب میکنیم (در واقع میگویند چون دین ماست بهترین است چون ما بهترین هستیم)؛
۷. دین را نباید با امور دیگر مقایسه کرد: “نماز که پیوند خلق و خالق و ستون دین است با هیچ چیز قابل مقایسه نیست. اختراعات و عبادات از دو سنخ جداگانهاند که نمیشود آنها را با هم سنجید.” (جوادی آملی ایسنا، ۸ اردیبهشت ۱۳۹۲)
نقش خانواده
در این مقطع سه عامل به کمک والدین آمده و فرزندان را در برابر این پاسخها علی رغم عدم قانع سازی آنها ساکت میکند:
۱) عواطف خانوادگی، به این معنا که فرزندان نمیخواهند پدر و مادر خود را ناراحت کنند و در نتیجه به بحث و کند و کاو ادامه نمیدهند. فرزندان نمیخواهند از خانواده طرد شده و از عواطف پدر و مادر محروم شوند؛ بچهها از معلم نیز کمتر این گونه سوالات را میپرسند چون میدانند با آنها برخورد مناسبی صورت نمیگیرد یا ممکن است از نمرهی آنها کسر شود؛
۲) نیاز فرزندان به زندگی در خانواده و حمایت مالی والدین و در نتیجه عدم اقدام برای ناراضی کردن آنها از خود؛ و
۳) ارجاع آنها به مطالعهی بیشتر بالاخص با توجه به جوان بودن آنها و نیاز آنها به دانستن هر چه بیشتر. عموم کتابهای مذهبی جنبهی هزارتویی دارند و پاسخی مستقیم به پرسشهای افراد نمیدهند. این هزار تویی معمولا جوانان و نوجوانان را که میخواهند تواضع علمی داشته باشند بدانجا میرساند که “این ما هستیم که این عظمت و پیچیدگی را نمیفهمیم.” بسیاری از جوانانی که پس زمینهی مذهبی دارند با گفتن این که باورهای مذهبی عجیب و غریب و گیج کننده است اما هرچیز عجیب و غریبی را نباید رد و نفی کرد تا مدتها با این باورها زندگی میکنند. ادیان در اینجا از تواضع علمی و عقلی انسانها سوء استفاده کرده و آنها را در وضعیت تعلیق نگاه میدارند تا به واسطهی تعلیق به نهادهای دیرپا مثل نهادهای دینی روی کنند.
عوامل محدود کنندهی تاثیر پرسش ها
علاوه بر سازکارهای درون خانواده، عوامل دیگری هم به کمک والدین میآیند تا پرسشهای خانمان برافکن را به حاشیه برند. یکی از آنها نظام آموزشی در جوامعی با اکثریت دیندار است. این نظام اطلاعات اندکی را از ادیان دیگر حتی دین مورد باور اکثریت در اختیار افراد میگذارد. جوانان با توجه به علم و اطلاع اندک از تاریخ مذهب و معارف دینی اصولا به مرحلهی پرسش از ناهمخوانیها و تناقضات درونی کتاب مقدس یا سوء عملکردهای اهل ادیان درطول تاریخ خود نمیرسند.
عامل کمک کنندهی دیگر به والدین رسانهها هستند که در جوامعی با اکثریتی از یک دین خاص اصولا به سراغ پرسشهای ساختار شکن نمیروند. به عنوان مثال، پرسشهای فوق را نه کسی در حوزهی عمومی مذهب در ایران مطرح میکند و نه پاسخ میدهند. فرد با اینها زندگی میکند تا روزی که خودش حسابش را با آنها صاف کند. افراد معمولا این پرسشها را در جعبهی کوچکی در انباری ذهن میگذارند تا روزی به سراغ آنها بروند، روزی که کمتر فرا میرسد.
تشکیلات پاسخ به پرسشها
دیوانسالاری عظیم مذهبی برای پاسخ به این پرسشها هم نهادسازی کرده و هم افرادی را برای سر و کله زدن با آنها تربیت کرده است. یکی از کارهای مهم این دیوانسالاری پاسخ به این سوالات (“شبهه” در منظر روحانیون، به معنی این که “چیز کوچکی است رفع میشود”) است که البته در مقایسه با فشارهای خانواده و نزدیکان تقریبا کارکرد چندانی ندارد. اما حداقل والدین میتوانند پز بدهند که نهادی برای پاسخ به پرسشها هست و اگر جوانان به سراغ آنها نرفتهاند مشکل خود آنهاست.
نهادهای دینی از سنگر خانواده برای دفاع از باورهای خود شروع میکنند و بعد سنگرهای دیگری مثل رسانههای عمومی، نهادهای خیریه، و حتی دولت را سپر بلای خود میسازند. با این حال مهمترین سنگر یا خاکریز خانواده است چون پدر و مادر هم روی فرزندان اقتدار دارند و هم میتوانند از احساسات برای انتقال ایدههای خود استفاده کنند.