در جنبشهای مردمی گاه ترانه یا ترانهسرودهایی به گوش میرسد که چون خود جنبش خودجوش است؛ یا سازندگان آنها برای نگاهداشت خود از گزند خبرچینان و داروغگان، نام و نشان خود را پنهان میکنند و یا اینکه شناسنامه این ترانهها در آشفتگیهای جنبش گم و گور میشود. آنچه که به جای میماند و سالهای سال دوام میآورد محتوای همان ترانههای خودجوش است که تاریخچه کوچکی نیز برای جنبش هست.
از سوی دیگر باید توجه داشت که این ترانهها غالباً با شتاب و هیجان پدید آمده و از نظر فنی و ادبی تراشنخورده است. لنگیهای موجود در آنها را باید به دیده اغماض نگریست. آنچه مهم است، محتوای ملی و آزادیخواهانه آنهاست.
ترانههای اعتراضی را از نظر محتوایی میتوان عمدتاً به دو گروه تقسیم کرد: آنها که چشم حسرت به گذشته دارند و آنها که آرزومندانه به آینده مینگرند.
در جنبش سبز از اینگونه ترانههای خام و تراشنخورده زیاد به گوش میخورد و خیلی هم در برانگیختن مردم و به ویژه جوانان کارگر میافتاد.
در یکی از این ترانهها با عنوان «میهنی آباد بسازیم» دقیق میشویم که آکنده از شور سازندگی است:
از خاک سکوت آتش فریاد بسازیم
من با تو و ما میهنی آباد بسازیم
اندیشه و علم و قلم اسباب بلوغ است
نسلی پر از اندیشه آزاد بسازیم
صدها نفر این مکتب صد ساله نوشتند
صدهای دگر با هم آحاد بسازیم
صد کوه برافراشته در راه نشینند
ما تیشهای از مکتب فرهاد بسازیم
«میهنی آباد بسازیم» با موسیقی سادهای همراه شده که بیش از دو جمله نیست، ولی در محدوده ریتمی هیجانبرانگیزی نشسته است.
ترانههای اعتراضی را که به سبب همراهی با جنبش سبز، «سبز» نام گرفته است، از نظر محتوایی میتوان عمدتاً به دو گروه تقسیم کرد: آنها که چشم حسرت به گذشته دارند و به آنچه که از دست دادهاند و آنها که آرزومندانه به آینده مینگرند و جهان آرزویی که در آن آسوده نفس بکشند.
برجستهترین ترانههای اعتراضی اما هر دو نگاه را با خود دارند. گذشته را اگر با حسرت مینگرند، ولی از آینده ناامید نمیشوند؛ آیندهای که باید جانشین گذشته شود. ترانهای که فقط از گذشته بنالد، هر انقلاب و جنبشی را از انگیزه وجودی خود تهی میکند. انقلاب برای آن ویران میکند که چیزی نوتر بسازد یا همانگونه که در ترانه «میهنی آزاد بسازیم» گفته میشود، نسلی پر از «اندیشه آزاد» بسازد.
باری، ترانهها در حد و شکل همیشه فراخوانی برای مخاطبانشان دارند؛ فراخوانی که باید برانگیزاند و ذهن تودهها را به اندیشیدن وادارد تا بتوانند میان آنچه که تاکنون داشتهاند و آنچه جنبش نویدش را میدهد قیاس کنند و برای دستیابی به فردای بهتر و روشنتر از جای برخیزند. در ترانه فراگیرشدهای ساخته پرویز مشکاتیان که خوراک خوبی هم برای جنبش بود، آنچنان فراخوان جذابی آمده که دیگر نیازی به نگاه به گذشته و آینده نداشته است. باید همبسته شده و برخاست.
تنها نمان به درد، کاین درد مشترک هرگز جدا جدا درمان نمیشود
همین فراخوان را در ترانه سنتی دیگر در جنبش سبز میشنویم با صدای شهرام ناظری و شعری از فریدون مشیری:
ای خشم به جان تاخته توفان شرر شو
ای بغض گل انداخته فریاد خزر شو
ای روی برافروخته خود پرچم ره باش
ای مشت برافراشته افراختهتر شو
حرف آخر متن نیز شنیدنی است:
مسپار وطن را به قضا و قدر امروز
خود بر سر این تن به قضا داده قدر شو