رضا رسایی، جوان کرد و از اقلیت مذهبی «یارسان» یا «اهل حق» که ۲۷ آبان ۱۴۰۱ در مراسم سالگرد کشته شدن سید خلیل عالی‌نژاد، تنبور نواز و چهره‌ محبوب آیین یارسان شرکت کرده بود، در بامداد ۱۶ مرداد ۱۴۰۳ اعدام شد. رسایی در این سالگرد برگزار شده در شهرستان صحنه کرمانشاه که منجر به تجمعی آزادی‌خواهانه خودجوش شد، تنها شعار «ژن، ژیان، ئازادی» سر داده بود. گفته می‌شود نادر بیرامی، رئیس اطلاعات سپاه پاسداران شهرستان صحنه به همراه چند مامور لباس شخصی در این مراسم حاضر شدند و با دخالت ماموران و اعتراض به حضور زنان بی‌حجاب و زنان تنبورزن مجادله‌ای بین مردم و ماموران لباس شخصی درمی‌گیرد. تجمع مسالمت‌آمیز مردم با سردادن شعارها تبدیل به مشاجره شده و در نهایت نادر بیرامی با ضربات چاقو به قتل می‌رسد.

https://www.radiozamaneh.com/356076

پس از این حادثه رضا رسایی به همراه چند تن دیگر به جرم قتل رئیس اطلاعات سپاه پاسداران شهرستان صحنه بازداشت شده و پس از شکنجه‌های شدید مجبور به اعتراف اجباری شد. این قتل حکومتی، بدون دادگاه عادلانه و مدرکی موجود علیه رضا رسایی صورت می‌گیرد. حتی خانواده او نیز خبری از این اعدام نداشتند و ملاقاتی قبل از آن صورت نگرفته است. خانواده رسایی حتی از گرفتن مراسم فوت و گرفتن سنگ قبر نیز منع شدند.

این قتل حکومتی یادآور قتل سید خلیل عالی‌نژاد و به آتش کشیدن خانه او و تمامی ستم‌های رفته بر اقلیت‌های مذهبی چون مردم یارسان است. عالی‌نژاد که در کنار موسیقی، به پژوهش نیز می‌پرداخت، تاثیر ویژه‌ای در شناخت آیین یارسان،‌ به عنوان یکی از آیین‌های کهن ایرانی داشت و موجب زنده نگه داشتن این مذهب در میان پیروان دیرینش شده بود. همین امر سبب بازداشت و تهدید او از جانب ماموران اطلاعات شده بود و در نهایت در سال ۱۳۸۰ تبدیل به قتلی وحشیانه با سرانجامی نامعلوم منجر شد. سالگرد عالی‌‌نژاد، مانند سال ۱۴۰۱ همواره صحنه‌ای برای سر دادن ندای آزادی و عشق به شکل جمعی است که با سرکوب نیروهای نظام همراه است.

من ار زآن که گردم به مستی هلاک / به آیین مستان بریدم به خاک

به تابوتی از چوب تاکم کنید / به راه خرابات خاکم کنید

به آب خرابات غسلم دهید / پس آنگاه بر دوش مستم نهید

مریزید بر گور من جز شراب / میارید در ماتمم جز رباب

ولیکن به شرطی که در مرگ من / ننالد به جز مطرب و چنگ زن

تو خود حافظا سر ز مستی متاب / که سلطان نخواهد خراج از خراب

حافظ

Ad placeholder

آیین یارسان یا اهل حق: اقلیتی مذهبی تحت ستم مضاعف حکومت

پیشینه آیین یارسان یا اهل حق در ایران به قبل از اسلام می‌رسد و ساختارهای بنیادین آن ریشه در آیین‌های پیشازرتشتی چون مهرپرستی (میترائیسم) و مانویت دارد که با باورهای کهن دیگر چون بودائیسم از سرزمین هند گره خورده است. اما در طول تاریخ و بر اساس بسترهای فرهنگی و جغرافیایی، باورهای معنوی این آیین دستخوش تغییراتی شد و در نهایت تحت تاثیر ادیان ابراهیمی چون مسیحیت و اسلام قرار گرفت که با آیین‌ها و اساطیر باستانی مناطق مختلف گره خورد. چیزی که در حال حاضر از این آیین در ایران موجود است، ردپای مشخصی از اسلام شیعی و به ویژه تصوف دارد. یکی از بارزترین نمودهای تاثیرات شیعه بر این آیین ارج و منزلت امام اول شیعیان علی است که ذاتی خداگونه برای مردم یارسانی دارد . چهار اصل اساسی دین یاری عبارتند از راستی، پاکی، نیستی و ردایی که به ترتیب به معنای پاک بودن، صداقت، تواضع و نداشتن غرور و جوانمردی است که در تصوف اسلامی نیز رایج است.

گسترش آیین یارسانی امروزه بیشتر در مناطق مختلف کردستان دیده می‌شود که شامل غرب ایران، شمال عراق و قسمتی از ترکیه است. اما در نقاط دیگری از ایران چون آذربایجان و باقی شهرها نیز منطقه‌هایی وجود دارد که مردم آن به صورت گروهی و متمرکز سده‌هاست این آیین را دنبال می‌کنند. زبان متون دینی یارسان کُردی گورانی است و با این‌که اکثریت پیروان آن کُرد هستند اما گروه‌های پراکنده‌ و متمرکزی از ترک‌ها و فارس‌های اهل حق هم در دیگر نقاط ایران وجود دارند.

سابقه آیین یارسان یا یاری به صورت ثبت مستند و تاریخی به قرن هفتم هجری می‌رسد که به دست سلطان سهاک یا اسحاق در منطقه‌ پردیور هورامان (استان کرمانشاه) شکل گرفت اما یارسان آیین خود را از ازل موجود و تا ابد جاری می‌دانند. علی نظری جلالوند در مقاله‌ی «نگاهی تاریخی به پیدایش دین یاری» این نوع نگاه تاریخی را تأیید می‌کند:

پیش از پیدایش آیین یاری نیز، با این نام و نشان و ویژگی‌هایی که دارد، آیین‌های دیگری در سرزمین ما وجود داشته‌اند که در واقع هر کدام بستری برای ظهور دین یاری می‌توانند به شمار آیند. در متون مقدس یارسان هم علاوه بر توجه به جنبه‌های عرفانی و باطنی دین احیای آیین‌های گذشته‌ی ایرانی مدنظر بوده است.

علی نظری جلالوند، نگاهی تاریخی به پیدایش دین یاری،‌ ۱۳۹۲(؟)

آیین یارسان در قانون اساسی ایران رسمیت ندارد و مردم این گروه در طول چهار دهه حکومت جمهوری اسلامی سرکوب‌های شدیدی را متحمل شده‌اند. در ادبیات حکومتی این گروه را علی‌الهی‌ها و گاه «شیطان‌پرست» می‌نامند. اهل حق با چند نام یاد می‌شوند که بستگی به منطقه سکونت آن‌ها دارد. در ایران یارسان نام دارند و در کردستان عراق «کاکه‌ای» شناخته می‌شوند و در ترکیه و سوریه به آن‌ها «علوی» می‌گویند. این آیین هم‌چنین چهره‌های اساطیری قدیمی و پیران معاصر محبوبی دارد که هر کدام پیروان خاص خود را دارند. 

«کلام سرانجام» یا «دیوان گوره» از کتب مقدس آنان است و «جمخانه» یا جمع‌خانه محل عبادت و ذکر جمعی آنان است که در بیشتر مناطق با همراهی ساز تنبور انجام می‌شود. جشن آیینی یارسان «خاوندگار» نام دارد و در پایان سه روز روزه‌ی موسوم به «مرنوی» در چله‌ی زمستان کُردی، برابر با ۲۵ آبان تا ۵ دی ماه شمسی، برگزار می‌شود. یارسانان به جاودانگی روح و نامیرایی انسان اعتقاد دارند که در چرخش مداوم است. در حقیقت از نظر آن‌ها روح تنها جامه عوض می‌کند و در بدن‌های مختلفی حلول پیدا می‌کند. عقیده‌ای که می‌توان آن را به تناسخ و باورهای هند باستان نزدیک دانست. به همین خاطر است که برخی پیران این آیین از جایگاه والایی برخوردارند، چرا که چندین بار به شکل‌های تاثیرگذار به دنیا آمدند. مانند «امام رضا» که اهالی حق آن را همان داوود پیامبر می‌دانند. ریشه‌های این‌گونه اعتقادات را در ادیان مختلفی چون اسماعیلیه و شخصیت بابک خرم‌الدین که روحی نامیرا دارد نیز می‌توان یافت. سرسپردگی نیز یکی از مهم‌ترین اعمال این آیین است که در واقع همان ارتباط مرید و مرادی (استاد و شاگردی) در تصوف است. مریدان هر شخصیت احترام زیادی برای مراد خود واقفند.

اجرای مراسم مذهبی در این آیین با رسومی چون شکل خاصی از روزه گرفتن و ورد خواندن، قربانی‌های خاص،‌ نذر و نیایش و موسیقی عرفانی و رقص سماع گره خورده است. زرّین­‌کوب در کتاب ارزش میراث صوفیه، اهل حق را چنین معرفی می­‌کند:

آداب و مناسک اهل حق تا حدّ زیادی به آداب تصوّف شباهت دارد. چنان‌چه لزوم اجتماع آن­‌ها در جمع­‌خانه، تقدیم نذر و نیاز، یا خیر خدمت، «اشتغال به ذکر خفی و جلی، توجه به ساز و سماع، که احیاناً به نوعی خلسه و جذبه منتهی می‌­شود، و ضرورت سرسپردن به پیر و مرشد، آداب و مناسک اهل حق را به نوعی تصوّف مخصوص تبدیل کرده ­است.

(زرّین­‌کوب، ارزش میراث صوفیه، ۱۳۷۷)

محمد مُکری نیز در مقدمه‌اش بر کتاب حق‌الحقایق‌ یا شاهنامه حقیقت در همین‌باره می‌نویسد:

رشته یا مسلک اهل حق یکی از رشته­‌های انشعابی و معمولاً وابسته به مذهب تشیّع بوده و مجموعه‌­ای از عقاید و آراء خاص است که از عهود سالفه با ذخایر معنوی اسلام و اساطیر ایران قدیم و افکار فرق غالی، که به ویژه در مناطق غرب ایران پراکنده بودند، درهم آمیخته ­است و در برخورد با حوادث، در زمان‌­های مختلف، اشکال گوناگون به خود گرفته ­است.

(جیحون‌آبادی، ۱۳۶۱)

مجید دارابیگی، نویسنده و حقوق‌دانی که در خانواده کرد یارسانی متولد شده، از کودکی با این ستم مضاعف بر دگراندیشان آشنا بوده است. چراکه مانند بسیاری دیگر از اقلیت‌های مذهبی انگ شیطان‌پرستی و کافری به آن‌ها زده شده است. او در دوره دانش‌آموزی به دلیل این انگ به خواندن تاریخ این آیین و رازهایش که به «سرِ مگو» معروف است علاقه پیدا می‌کند و تمامی کتب آن‌ها را از رو می‌نویسد تا مطمئن شود در هیچ کدام از منابع مقدس آیین یاری اسمی از شیطان برده نشده و این تنها انگی تکراری برای تمامی آیین‌ها و ادیانی است که با اندیشه‌ شیعی جمهوری اسلامی متفاوت‌اند.

با این‌که حتی یارسانان به دوازده امام معتقد هستند و به منجی بودن مهدی هم باور دارند اما لزوما خود را مسلمان نمی‌دانند. (از نظر آن‌ها مهدی تناسخ و ادامه روح‌های بزرگی است که ادامه پیدا کرده و روزی در آخرین بدن خود که مهدی ناجی است ظهور می‌کند.) به همین دلیل اقلیت مذهبی غیررسمی شناخته می‌شوند که با محدودیت‌های زیادی روبرو هستند و حتی نمی‌توانند پیشوند پیر را که از گذشته دارند، نگه دارند و مجبورند از لفظ «سید» به جای پیر استفاده کنند.

دلیل‌های مختلفی برای فشار آوردن بر پیروان این آیین از طرف حکومت وجود دارد. افزون بر ساختارهای متفاوت و دگراندیشانه و جزییات عبادت و باقی مسائل مذهبی، هر گونه گروه‌سازی و اتحادی برای ماموران نظام حکم زنگ خطر دارد. البته که یارسانان نیز گاه واکنشی نسبت به این تعصب‌ها و قوانین تبعیض‌آمیز حکومت داشته‌اند. به عنوان نمونه، با وجود ساختارهای پدرسالارانه در این آیین مانند باقی آن‌ها و طبقاتی که مردان را در بالاترین مراتب الهی قرار می‌دهد، ‌یارسانان معاصر پس از انقلاب اسلامی و گذاشتن قوانین تبعیض‌آمیز علیه زنان توسط جمهوری اسلامی، در مراسم موسیقی (تنبورنواری) خویش زنان را در کنار مردان قرار دادند تا بدون تبعیض و فارغ از جنسیت بتوانند از مراسم مذهبی عمومی فیض ببرند. دارابیگی این کنش‌های معاصر را نوعی کنش‌ سیاسی می‌خواند که علیه جداکردن انسان‌ها مقاومت می‌کند. همین کنش‌های مسالمت‌آمیز اعتراضی را می‌توان یکی از چندین دلیل سرکوب مردم اهل حق دانست. مساله‌ای که در مراسم مذهبی یارسانان پس از جنبش زن، زندگی، آزادی توجه سپاهیان را جلب کرد و به اتفاق‌هایی منجر شد که جبران‌های شدید غیرقابل‌برگشت داشت، مانند اعدام رضا رسایی که در ادامه این متن به آن پرداخته می‌شود.

تنبورنوازی گروهی یارسانان در کرمانشاه

به روایت اسنادی که سازمان عفو بین‌الملل منتشر کرده، پیروان آیین یاری به بهانه مغایرت با «شرع و قانون» از احداث جمخانه‌های جدید منع شده‌اند و در طول چهار دهه اخیر هیچ جمخانه‌ی جدیدی در شهرستان صحنه که مهم‌ترین مرکز این مردم است، ساخته نشده است. اعتراض‌های مردم اهل حق خود سابقه‌ای طولانی دارد و همواره افرادی در پی خواست حقوق اولیه و شهروندی خود بوده‌اند.

مردم این گروه چندین بار و به شکل‌هلی مختلف به این سیاست‌ها اعتراض کرده‌اند و حتی در مقابل مجلس دست به تجمع‌های مسالمت‌آمیز زدند. چرا که در طول این چند دهه گاه حتی از حق تحصیل و کار نیز منع شده‌اند. یکی از شدیدترین واکنش‌ها نسبت به این تبعیض‌ها که در موارد زیادی با تحقیر همراه بوده، در تابستان سال ۱۳۹۲ رخ داد که چند عضو جامعه یارسان در اعتراض به این وضعیت اقدام به خودسوزی کردند. مرگ نیکمرد طاهری، یکی از سه مورد خودسوزی پیروان آیین یارسان است که در خرداد و مرداد ۱۳۹۲ در همدان و تهران اتفاق افتاد. حسن رضوی، اهل روستای پل شکسته‌ی همدان، یک روز پیش از او در مقابل فرمانداری این شهر و محمد قنبری، اهل روستای قره‌داش قزوین، نزدیک به دو ماه بعد در اقدامی مشابه، این بار در مقابل ساختمان مجلس شورای اسلامی در تهران خود را به آتش کشیدند.

این خودسوزی‌های اعتراضی، واکنشی شدید نسبت به تبعیض‌های قانونی علیه مردم یارسان و توهین به آداب و رسوم آن‌ها بود. مانند تراشیدن اجباری سبیل یکی از پیروان آیین یاری در زندان همدان که عملی توهین‌آمیز به پیروان این آیین تلقی می‌شود.

یک سال بعد در سال ۱۳۹۳ نیز، جوان یارسانی به نام حکمت صفری هنگام دوره‌ خدمت سربازی در یکی از پادگان‌های سپاه پاسداران در استان کردستان، در اعتراض به توهین فرماندهان به مقدسات آیینی‌اش خودکشی کرد. کاوه کرمانشاهی در متن «از خودسوزی شهروندان تا خودسازمان‌یابی کنشگران یارسان» با جرییات بیشتر به کنش‌های یارسان در مقابل تبعیض‌های مختلفی چون تحقیر و اخراج از دانشگاه و محل کار می‌پردازد که چگونه یاران این آیین دست به تشکل‌ها و مجمع‌هایی برای کنش‌های مسالمت آمیز زدند تا از حقوق اولیه خود دفاع کنند اما همواره با برخوردهای شدید امنیتی و قضایی به شکلی ناعادلانه مواجه می‌شوند.

مقام‌های جمهوری اسلامی نظرات مختلفی درباره این گروه داده‌اند و ارتباط آن‌ها با مسلمانان را محدود کرده‌اند. مکارم شیرازی در مورد ازدواج با «اهل حق» گفته است: «آنها منکر ضروریات اسلامند، نماز و روزه هیچ کدام را قبول ندارند و ازدواج با آنها مطلقاً جایز نیست.» از نظر قضایی نیز یارسانان مانند باقی اقلیت‌های مذهبی (که جمعیتشان به میلیون‌ها می‌رسد) با تبعیض‌های قانونی اساسی مواجه‌اند که برای آن‌ها در نظر گرفته شده است. مانند اصطلاح فقهی “مهدورالدم” که وارد قوانین کیفری ایران شده و به فردی گفته می‌شود که بر پایه احکام شرع، خونش بی ارزش است و اگر حتی به عمد هم کشته شود، قاتل یا قاتلین مجازات نمی‌شوند. بنابراین همان‌طور که بهناز حسینی، پژوهشگر مهاجرت و اقلیت‌های دینی در متن اقلیت یارسان ایران؛ قرن‌ها زندگی در خفا و تبعیض اشاره می‌کند، اگر کسی فردی یارسانی را به قتل برساند قانون در برابر آن مشخص نیست.

سید نصرالدین حیدری، از رهبران یارسان در دیداری با خمینی و نامه‌ای که سال ۱۳۵۸ می‌نویسد از او درخواست می‌کند که «مذهب اهل حق» در قانون اساسی به عنوان یکی از اقلیت‌های مذهبی به رسمیت شناخته شود. او هم‌چنین به داشتن حق نمایندگی در مجلس شورای ملی و شوراهای محلی نیز تاکید کرد اما هیچ‌گاه این مذهب مورد تایید حکومت قرار نمی‌گیرد و تا آخرین مراسم و سالگردهای پیرانی چون سید خلیل عالی‌نژاد که از چهره‌های محبوب این آیین بوده است، همواره مورد نظارت و فشار واقع شده است. 

Ad placeholder

سید خلیل عالی‌نژاد: موسیقی‌دان و چهره‌ی محبوب اهل حق

سید خلیل عالی‌نژاد یکی از پیران و چهره‌های معاصر آیین یارسان است که از او به عنوانی سالکی بزرگ در حوزه عرفان و اخلاق و هنرمندی برجسته در حوزه موسیقی مقامی یاد می‌کنند. عالی‌نژاد جایگاهی والا در بین مردمان این آیین دارد پژوهش‌هایش سبب زنده نگه داشتن این مذهب و جمعیت شده است. به همین دلیل از همان ابتدا مورد نظارت حکومت قرار گرفت. او فردی تاثیرگذار، عمل‌گرا و روشن‌بین بود که نفوذ زیادی پیدا کرده و به همین دلیل به طرز فجیعی و مرموزی به قتل رسید و پس از قتلش خانه‌اش را هم به آتش کشیدند.

سید خلیل عالی‌نژاد، فرزند سید شاهمراد، متولد سال ۱۳۳۶ در شهرستان صحنه استان کرمانشاه، از خانواده‌ای کرد و اهل اقلیت دینی یارسان بود. عالی‌نژاد موسیقی‌دان و نوازنده برجسته تنبور بود که در ۱۷ سالگی موسیقی آیین یارسان و مقدمات نواختن تار و سه تار را آموخت. او فارغ التحصیل رشته موسیقی از دانشکده هنر دانشگاه تهران بود و در دوران دانشگاه با گروه تنبورنوازان «شمس» به سرپرستی کیخسرو پورناظری همکاری کرد. تنبور در آیین یاری سازی مقدس محسوب می‌شود و عالی‌نژاد یکی از برجسته‌ترین نوازندگان این ساز بود.

سیدخلیل عالی‌نژاد افزون بر نواختن موسیقی شعر می‌سرود و به رساله‌های کهن فارسی و کردی تسلط داشت. طبق داده‌های بنیاد عبدالرحمن برومند:

آقای عالی‌نژاد نه تنها در موسیقی وجمع‌آوری نغمه‌ها، حكایت‌ها، رویاها و مقام‌های آیینی، كه در علم و نجوم هم تبحر ویژه‌ای داشته است. حاصل تحقیقاتش احیای «تقویم کُردی-سلطانی» شد كه چنان‌چه خود او در مقدمه نسخه چاپ شده آن نوشته «گامی برای احیای تقویم باستانی ایران بود.» (روزنامه‌های ایران و حیات نو) از آقای عالی‌نژاد در سال ۱۳۸۴ کتاب دیگری به نام «رساله یاری» منتشر شد که حاوی توضیحاتی عمومی پیرامون دین یاری یا همان یارسان است. عالی‌نژاد سالیان سال به جمع‌آوری و تحقیق درباره شیوه‌های نوازندگی تنبور در منطقه‌ی كردستان پرداخت و حاصل كارش غیر از كتاب «تنبور از دیرباز تاکنون» به شیوه‌ی اجرایی ویژه‌ی او در تک‌نوازی تنبور منجر شد. این کتاب در زمان چاپ تنها منبع و مرجع موسیقی تنبور بود. با این حال در زمان حیاتش، غیر از یك تك‌نوازى با نام شكرانه، هیچ یک از آثار انفرادی او، امكان انتشار نیافتند. هرچند در سال ١٣۵٨ در تهیه و انتشار آلبوم «صدای سخن عشق»، نخستین اثر گروه موسیقی شمس به عنوان تک‌نواز تنبور و هم‌نواز گروه مشارکت داشت.

از وی مجموعه‌های زیادی مانند گروه‌نوازی‌های آئین مستان، ثنای علی، زمزمهٔ قلندری، آیین قلندری و دونوازی شکرانه با همنوازی دف حمیدرضا خجندی و نیز آثار بسیاری از مراسم آیینی و اجراهای خصوصی باقی‌مانده‌است. بنیاد برومند اشاره می‌کند که اولین بار عالی‌نژاد در سال ۱۳۵۸ یا ۱۳۵۹ به همراه سید یاره شاه ابراهیمی از موسیقی‌دانان و شخصیت‌های با نفوذ یارسان بازداشت و بعد از مدت کوتاهی آزاد شد.‌ در طی این بازداشت‌ها شمار زیادی از بزرگان یارسان بازداشت شدند و برخی پس از مدتی آزاد شده، اما افرادی چون سید یاره شاه ابراهیمی به مجازات مرگ محکوم و فوری اعدام شد. 

عالی‌نژاد در سال ۱۳۷۲ به تهران مهاجرت می‌کند و به گفته برخی نزدیکان او در آن سال‌ها برای مخفی ماندن محل زندگی خود از دید مامورهای امنیتی، چندین‌بار در سال محل سکونتش را تغییر داد. سید خلیل در سال ۱۳۷۹ برای آموزش تار و سه‌تار و تنبور و هم‌چنین داشتن آزادی بیان و عقیده به سوئد مهاجرت كرد. رسانه‌های سوئدی تایید کرده‌اند که او در سوئد پناهجو بود. او پیشتر هم سفرى به گوتنبرگ داشت و آن‌جا را براى زندگی مناسب یافته بود.

یک پژوهش‌گر یارسان به بنیاد برومند گفته است:

سید خلیل عالی‌نژاد در بین مردم یارسان، به‌ویژه جوانان، نفوذ و مریدان زیادی داشت. دو عامل صدای خوب و تبحر در نواختن تنبور به شهرت او در میان یارسان و غیر یارسان دامن زد. علاوه‌بر‌این او به لحاظ دینی شخصیتی باسواد و قابل احترام بود و به همین دلیل نیز میان یارسان طرفداران زیادی داشت.

یک فعال حقوق بشر نیز در مصاحبه‌ای با این بنیاد، ضمن اشاره به سیاست‌های جمهوری اسلامی ایران برای همگون‌سازی فرهنگی مردم یارسان و استحاله‌ی این دین در مذهب شیعه گفت:

نتیجه این سیاست‌ها کم‌رنگ شدن هویت یارسانی، تغییر سنت‌های دینی به سمت هم‌خوانی با مذهب شیعه و حتی ترک دین یاری در بین بخشی از مردم یارسان این مناطق بوده است.

به گفته‌ی او «سید خلیل عالی‌نژاد با شخصیت تاثیرگذار و دانش آیینی که داشت توانست تا حد امکان نقش مثبتی در آگاه‌سازی این بخش از مردم یارسان نسبت به هویت آیینی خود و جلوگیری از تحریف و یا حتی ترک دین یارسان داشته باشد.» 

بنا بر گزارش روزنامه‌ی گوتنبرگ پستن، آقای عالی‌نژاد صبح روز ۲۷ آبان ماه ۱۳۸۰، چند ماه پس از ورود به سوئد و ارائه‌ی تقاضای پناهندگی در آموزش‌گاه محل کارش در گوتنبرگ سوئد، از سوی فرد یا افرادی ناشناس به طرز فجیعی به قتل رسید. به گزارش روزنامه‌های ایران، ساعت ۹ صبح زنگ خطر آموزش‌گاه عالی‌نژاد به صدا درآمده و پلیس با مراجعه به محل، جسد او را با آثار جراحات زیادی پیدا می‌کند. قاتلان(قاتل) سرش را شکسته و پنج ضربه چاقو به او زده بودند و پس از قتل او محل سکونتش را نیز آتش زدند. به گفته‌‌ فردی مطلع که با بنیاد برومند مصاحبه کرده، عالی‌نژاد در حالی که جان داشته در آتش هم سوخته بود. یکی دیگر از نزدیکان خانواده‌ آقای عالی‌نژاد به این بنیاد گفته:

سیستم امنیتی سوئد این‌طور نیست که چنین اتفاقاتی در ساختمان‌های دارای ضریب امنیتی بالا رخ دهند. محل کار استاد عالی‌نژاد در یک ساختمان بسیار امن بوده که باز کردن درب ورودی آن نیازمند رمز و اثر انگشت ساکنین ساختمان بوده است. اما قاتلان قبل از استاد در محل کارش حضور داشتنند.

روزنامه گوتنبرگ پستن چند سال بعد از قتل اعلام کرد که کمیته‌ پیگیری قتل آقای عالی‌نژاد در سوئد، از وجود وصیت نامه‌ای خبر داده که در آن به نظر می‌رسد او از پیش احساس تهدید و خطر کرده است. عالی‌نژاد در وصیت‌نامه‌ خود گفته است: «اگر کشته شدم، قاتلم را می‌بخشم.»

پلیس سوئد تا به امروز مدارک مشخصی از قاتلان پیدا نکرده و در همان روزهای اولیه نیز دادگاه به صورت علنی برگزار نشده است. افرادی چون فرخ قهرمانی در همان‌سال‌های اول قتل، کمیته‌ای برای پیگیری قتل عالی‌نژاد تشکیل داده‌اند اما این کمیته از روند همکاری پلیس برای این پرونده بسیار دلسرد است.

بیست و یکمین سالگرد سید خلیل عالی‌نژاد در صحنه، استان کرمانشاه

جسد عالی‌نژاد در نهایت به زادگاه او شهر صحنه در کرمانشاه منتقل شد. مراسم خاکسپاری او با حضور هزاران نفر از اهالی شهر صحنه و دیگر دوست‌داران سید خلیل عالی‌نژاد که از دیگر شهرهای ایران آمده بودند، به صورت عمومی و در فضای باز برگزار شد. نزدیکان او خبر دادند که در تمام مدت دوستان نزدیک و خانواده او تحت فشارهای مختلفی از طرف سازمان اطلاعات بودند.

سالگرد قتل سید خلیل در این چند سال همواره پرتنش بوده و وزارت اطلاعات در موارد زیادی فعالان یارسان را احضار کرده و آن‌ها را مورد بازجویی و تهدید قرار داده است. در مواردی تلاشی مضاعف برای از بین بردن این مراسم و جلوگیری از آن شده است که همواره شکست خورده و مردم صحنه به طور خودجوش چراغ این مراسم سالگرد که به نوعی به مراسم آیینی یارسانان تبدیل شده را روشن نگه داشته‌اند. هر ساله در سالگرد کشته‌شدن عالی‌نژاد در ۲۷ آبان مراسم باشکوهی به همراه تنبورنوازی دسته‌جمعی در شهرستان صحنه برگزار می‌شود. در چند سال اخیر و در اوج جنبش «زن، زندگی، آزادی» نیز این مراسم به محلی برای آزادی‌خواهی تبدیل شد که با مزاحمت ماموران سپاه به خشونت کشیده شد.

امروز، ‌پس از حدود بیست سال هنوز هم جزئیات این واقعه‌ هولناک مشخص نیست و مقام‌های جمهوری اسلامی ایران در خصوص قتل خلیل عالی‌نژاد به صورت رسمی اظهار نظر نکرده‌اند. اما در همان سال‌ها قتل‌های زنجیره‌ای به دست ماموران جمهوری اسلامی در حال گسترش بود و آزادی‌خواهان زیادی چون پروانه اسکندری و داریوش فروهر، سه سال قبل از عالی‌نژاد وحشیانه به قتل رسیدند. قتل‌هایی که پایش با شباهت‌هایی در نوع قتل و افراد مقتول به اروپا نیز کشیده شد تا گویی پیامی بفرستد که از دست ما در امان نخواهید ماند.

Ad placeholder

رضا رسایی و سالگرد سیدخلیل عالی‌نژاد در میان جنبش زن، زندگی، آزادی

رضا رسایی جوانی ۳۴ ساله، از اقلیت‌های قومی و مذهبی کُرد و «اهل حق» (یارسان) بود که ۲۷ آبان ۱۴۰۱ در مراسم سالگرد درگذشت سیدخلیل عالی‌نژاد شرکت کرده بود. در این مراسم شعارهایی علیه حکومت سر داده شد و نادر بیرامی، رئیس اطلاعات سپاه پاسداران شهرستان صحنه پس از درگیری با چند تن از حاضران در این مراسم با ضربات چاقو کشته شد. گفته می‌شود یکی از دلایل درگیری‌ها حضور زنان نوازنده در مراسم تنبورنوازی و زنان تماشاگر بی‌حجاب بوده که با واکنش عوامل سپاه در لباس شخصی مواجه شده و پس از شعارهای مردم به درگیری و زد و خورد بین آن‌ها ختم می‌شود.

حدود یک هفته پس از این حادثه در سوم آذرماه ۱۴۰۱، مأموران اداره آگاهی شهرستان شهریار رضا رسایی را بازداشت و به اتهام مشارکت در ضرب و جرح نادر بیرامی بازداشت کردند. ماموران ابتدا او را به شهرستان صحنه و پس از پایان مراحل بازجویی به زندان دیزل‌آباد کرمانشاه منتقل کردند.

هم‌زمان چندین نفر دیگر از بازداشت‌شدگان اعتراضات ۲۷ آبان‌ماه در شهرستان صحنه نیز با اتهام قتل رئیس اطلاعات سپاه پاسداران این شهرستان روبه‌رو شدند اما برخی از آن‌ها از اتهام‌های انتسابی تبرئه شدند. گفته می‌شود که در این پرونده سند معتبری مبنی بر این‌که قتل فرمانده سپاه به دست رضا رسایی صورت گرفته باشد وجود ندارد و بسیاری از شاهدین شهادت داده‌اند که رضا رسایی هیچ سلاح سرد یا گرمی با خود نداشته است و تنها با مردم شعار داده است.

منابع نزدیک به خانواده رضا رسایی در آن‌زمان اعلام کردند که او در دوران بازجویی در خانه‌ امن سپاه به‌شدت شکنجه شده است. شکنجه به گونه‌ای بوده که انگشت‌های پا و دنده‌های او شکسته شدند و کتفش به‌شدت آسیب دیده بود. به‌گفته این منابع، او چنان شکنجه شده بود که خانواده‌ی او پس از چهار ماه وقتی اجازه ملاقات می‌گیرند و به زندان می‌روند، در نگاه اول او را نشناختند و چهره‌اش را تشخیص ندادند. یافته‌های سازمان عفو بین‌الملل نیز نشان می‌دهد که ماموران در حین بازجویی او را تحت شکنجه‌هایی چون استفاده از شوک الکتریکی، خفه‌کردن با گذاشتن کیسه پلاستیکی روی سر، معلق‌کردن طولانی مدت، ضرب و شتم شدید و خشونت جنسی قرار داده‌اند تا او را وادار به اعتراف علیه خود کنند. هم‌چنین جلوی دسترسی او به مراقبت‌ها و رسیدگی پزشکی گرفته شده بود.

محمدرسول حق‌نجاتی، قاضی دادگاه کیفری یک کرمانشاه حکم اولیه اعدام رضا رسایی را بر اساس اعترافات اجباری گرفته‌ شده از او در دوران بازجویی صادر کرد. این حکم با وجود ایرادهای شکلی و ماهوی فراوان توسط شعبه‌ هفدهم دیوان عالی کشور به ریاست قاضی بارانی تایید شد و رضا رسایی حکم اعدام گرفت.

گرفتن اعتراف‌هایی اجباری زیر شکنجه‌های شدید از شگردهای این حکومت است که در برخورد با اعتراض‌های مختلف و بازداشتی‌های پس از آن دیده می‌شود. مانند نوید افکاری که نه تنها خودش بلکه شاهدانی غیر از برادرانش نیز به شکنجه‌های شدید او و تهدید برای اعتراف اجباری توسط ماموران شهادت دادند. هم‌چنین هیچ مدرک درستی از اتهام قتل مامور حراست در شیراز وجود نداشت و نوید بارها این را در دادگاه گفته بود. اما قاضی دادگاه مشخصا به او پاسخ داد که برای مجرم شناختن او نیازی به دلیل و مدرک ندارند.

معترضان زیادی تنها با پرونده‌سازی‌های دروغین و اعتراف زیر شکنجه و تهدید به حکم‌‌های سنگینی چون حبس‌های طولانی و اعدام دچار شدند. بسیاری از افراد نیز در این سال‌ها تنها به جرم اقلیت بودن دستگیر و حتی اعدام شدند. بازداشت‌هایی که تا به امروز نیز به قوت خود ادامه دارد. از بهائیان گرفته تا باقی گروه‌های مذهبی و اهل تصوف که برخی حتی هیچ‌گونه کنش سیاسی خاصی نداشته و تنها دلیل ستم سیستماتیک و رنج رفته بر آن‌ها باورهای مذهبی متفاوتی با شیعه مورد قبول حکومت است. مانند سید محمود خاموشی و سید قربان حسینی که هر دو به جرم هواداری از اقلیت‌های موحدی قومی به هر دوی آن‌ها، بدون نسبتی با جرمشان، حکم اعدام دادند. تنها به این دلیل که پدر قربان حسینی یکی از سادات (پیران) اهل حق بود که آن‌ها در دادگاه اهل ناحق می‌نامند. این اسامی تنها دو نام در کنار هزاران نامی است که چون بهائیان دیگر اقلیت‌های مذهبی و قومی اعدام شدند.  

Ad placeholder