دیدگاه

در پی سفر بنیامین نتانیاهو به آمریکا که نوعی نمایش حمایت بی‌‌چون و چرای غرب از او بود، اسرائیل طی دو روز با حمله به حومه جنوبی لبنان، و ترور اسماعیل هنیه در قلب تهران، ضربه سختی به جبهه‌ای وارد کرده است که خود را «محور مقاومت» می‌‌خواند. 

حمله هوایی ۳۰ ژوئیه به حومه جنوب بیروت ــ که تحت نفوذ حزب‌الله قرار دارد ــ و مرگ فواد شکر، از فرماندهان عالی‌رتبه حزب الله در تلافی حمله راکتی به مجدل شمس در بلندی‌های اشغالی جولان رخ داد. پاسخ اسرائیل اما به این حمله محدود نماند و یک روز بعد اسماعیل هنیه، رئیس دفتر سیاسی حماس، در خاک ایران ترور شد. پیشتر در ۲۰ ژوئیه، ارتش اسرائیل در پاسخ به حمله پهپادی حوثی‌های یمن به تل‌آویو در یک عملیات هوایی گسترده بندر حدیده را زیر آتش برده بود؛ بندری در حاشیه دریای سرخ که مدتهاست تحت کنترل حوثی‌هاست.

نقشه سیاسی و ژئوپلیتیک خاورمیانه پس از ۷ اکتبر دستخوش تغییراتی شده است؛ و اشتیاق هار و آخرالزمانی دولت نتانیاهو به جنگ، و رانه‌های نهیلیسم فعال مشابه در جبهه موسوم به «محور مقاومت»، حالا پس موج اخیر این حملات وارد فاز تازه‌ای شده است که می‌تواند جنگی تمام عیار را دست‌کم در سطح منطقه شعله‌ور کند. این تشدید درگیری در عین حال مجموعه‌ای از تناقض‌ها را درون جبهه موسوم به «محور مقاومت» تشدید کرده و در واقع دوراهی‌های عملگرایانه (pragmatic) یا ارزش‌شناختی (axiological) را پیش روی آن قرار داده است که می‌توانند سرنوشت «محور مقاومت» را رقم بزنند. 

ا)  «انتقام سخت» یا «صبر استراتژیک»؟

«انتقام سخت» وعده‌ای بود که خامنه‌ای در ۴ ژانویه ۲۰۲۰ پس از ترور قاسم سلیمانی به دست نیروهای آمریکایی به هوادارانش داد؛ و البته آن طور که زیر زبان «محور مقاومتی‌ها» مزه کند هیچ‌وقت محقق نشد. حمله موشکی به پایگاه خالی عین الاسد در خاک عراق، که در اختیار آمریکایی‌ها بود، اگرچه به عنوان تجلی این انتقام تبلیغ شد، اما شکاف بین لفاظی‌ها و رجزخوانی‌های جمهوری اسلامی و دست بسته آن در واقعیت بیش از هر زمانی رو آمد. 

در فاصله پس از ۷ اکتبر ۲۰۲۳ تا انجام عملیات «وعده صادق» در ۱۳ آوریل ۲۰۲۴، در حالی که انتظار عمومی بدنه «محور مقاومت» مداخله فعال نظامی ایران در جنگ بود، به طرز آیرونیکی هیچ گلوله‌ای از جانب نیرویی که نامش را از معادل عربی اورشلیم گرفته بود، یعنی سپاه قدس (شاخه منطقه‌ای سپاه پاسداران) به سمت اسرائیل شلیک نشد. این بی‌عملی را ایدئولوگ‌های «محور مقاومت» با توسل به مفهوم «صبر استراتژیک» توجیه کردند. صبر استراتژیک را در واقع می‌توان ترجمه ایدئولوژیک استراتژی نظامی فابیان دانست که مبتنی بر اجتناب از جنگ رودررو و اتخاذ راهبری نبرد غیرمستقیم و فرسایشی است؛ استراتژی‌ای که با واقعیت توان نظامی ایران و متحدان منطقه‌ای‌اش سازوگار است. 

استعاره «جوشاندن آرام و تدریجی قورباغه» بدون آنکه خودش متوجه شود، که برخی تحلیلگران برای توضیح استراتژی ایران علیه اسرائیل به کار گرفتند،[۱] به همین خاطر مورد استقبال ایدئولوگ‌های «محور مقاومت» قرار گرفت، هر چند خودشان هم می‌دانستند نفس استفاده از این استعاره در حقیقت بیشتر نشانه فرو بردن سر در برف بود همچون کبک. 

اگر اسرائیل در اول آوریل کنسولگری ایران در دمشق را بمباران نمی‌کرد، سر کبک حالاحالا ها زیر برف باقی می‌ماند. 

آنچه ایران در پاسخ به این حمله انجام داد، یعنی عملیات «وعده صادق» و حمله پهپادی و موشکی نمایشی به خاک اسرائیل، اگرچه به کاهش شکاف میان محدودیت‌های واقعی در میدان عمل و لفاظی‌های ایدئولوژیک کمک کرد، اما دوگانه «انتقام سخت» و «صبر استراتژیک» همچنان همچون معمایی سرفصل مباحث بی‌پایان درون «جبهه مقاومت» باقی ماند.  

همانطور که استعاره‌های مورد استفاده نشان می‌دهند، دعوا میان نتانیاهو و خامنه‌ای از جمله بر سر «زمان» است: اسرائیلی‌ها می‌‌خواهند ریتم زد و خورد و بدین واسطه، جغرافیای آن تا تهران، یا آن طور که خودشان می‌گویند تا «سر اختاپوس» گسترش یابد، جمهوری اسلامی اما در پی کش آمدن زد و خورد و فرسایشی ماندن ماهیت آن است. نتانیاهو دوست دارد زمان به سرعت طی شود و خامنه‌ای، اگر چه بر «خون‌خواهی» هنیه تاکید کرده و برای بازدارندگی ناگزیر از واکنش است، مشتاق طولانی شدن روند اتفاقات است؛ امری که مستلزم تابعیت هرچه بیشتر وعده «انتقام سخت» به استراتژی «صبر استراتژیک» است.

فرسایشی شدن کنش و واکنش اما به معنای تعمیق فاصله هملتی میان لفاظی‌های خون‌آلود و کنش‌های خون‌بار است. و این در الگویی مطابق فرضیه منحنی جی جیمز دیویس (J-curve)، می‌تواند فضایی غیر قابل تحمل میان انتظارات فزاینده برای کنش و واکنش‌های محدود در عمل برای بدنه «جبهه مقاومت » ایجاد کند. سوی دیگر معادله، واکنش شدید ایران و درنتیجه آشوب غیرقابل کنترل خواهد بود. مدیریت شکاف میان حرف و عمل و توجیه آن به‌ویژه برای حلقه‌هایی از «محور مقاومت» که مستقیما در جنگ هستند از یک سو، و از سوی دیگر، مهار حسابگرانه زد و خورد اکنون به شکل فزاینده‌ای دشوارتر شده است. 

۲) «میدان» یا «دیپلماسی»؟

«نه رابطه آشکار و نه جنگ مستقیم» پایدارترین اصل سیاست جمهوری اسلامی در قبال دولت‌های آمریکا و اسرائیل بوده است، اصلی که در عمل به منزله رفت‌و‌آمد میان تنش غیرمستقیم یا نیابتی از یک سو، و از سوی دیگر، صدور ژست‌هایی مبنی بر میل به عادی‌سازی روابط با غرب (مشخصا در دوره‌های ریاست‌جمهوری خاتمی و روحانی) بوده است.

 تاریخ جمهوری اسلامی از این بابت، شامل حرکت سینوسی -و البته ایجاد مناطق خاکستری عدم‌تعین- میان رقیق شدن ایدئولوژیک و غلیظ شدن نظامی-امنیتی و به عبارت دیگر، زیگزاگ میان احضار «خدای دهه شصت» و خم شدن به نفع «غرب» (به زبان جواد ظریف میان «میدان» و «دیپلماسی») بوده است، حرکتی که وجهی اقتصادی-سیاسی نیز داشته است و با موج‌های گسترده سلب مالکیت همراه بوده است.[۲]  

ضرورت‌های که ابتکار عمل «دیپلماسی» را ایجاب می‌‌کند به شکل بی‌سابقه‌ای در همزمانی تناقض آمیز قرار گرفته‌اند با ضرورت‌هایی که مستلزم ابتکار عمل «میدان» است. جمهوری اسلامی در وضعیت ناممکنی قرار گرفته است که مصلحت آن در گرو انقباض نظامی-امنیتی و انبساط  سیاسی-دیپلماتیک توامان است.

رهبر ایران، به خاطر جایگاه استثنائی‌اش (که همزمان درون و بیرون قانون قرار می‌گیرد)، روی کاغذ واجد این توانایی است که بسته به شرایط این تغییر فاز و زمان‌‌مندی‌های بعضا تنش‌آلود آن را مدیریت کند. حالا اما پس از ضربه‌های سنگین اسرائیل به «محور مقاومت»، ضرورت‌هایی که ابتکار عمل «دیپلماسی» را ایجاب می‌‌کند – و نفس ریاست‌جمهوری شخصی مثل مسعود پزشکیان نشانه آن است- به شکل بی‌سابقه‌ای در همزمانی تناقض آمیز قرار گرفته‌اند با ضرورت‌هایی که مستلزم ابتکار عمل «میدان» است. جمهوری اسلامی در وضعیت ناممکنی قرار گرفته است که مصلحت آن در گرو انقباض نظامی-امنیتی و انبساط سیاسی-دیپلماتیک توامان است و این می‌تواند عرصه‌ای برای تعمیق ترک‌ها بر گسل بحران‌های از پیش موجود باشد، آن هم در شرایطی که از ضاحیه در لبنان تا بلوچستان در ایران، خشم مردمی انباشت شده‌ای علیه «محور مقاومت» وجود دارد که هر آن مستعد فوران است.

Ad placeholder

۳) لیگ عربی یا راه شیعی؟

بنا به نظریه‌های کلاسیک جامعه‌شناسی، تشدید فضای جنگی غالبا به افزایش انسجام اجتماعی منجر می‌شود؛ این اما آن چیزی نیست که ضرورتا در انتظار حلقه‌هایی باشد که زنجیره «محور مقاومت» را در منطقه شکل داده‌اند. وقایع چند ماه اخیر پس از ۷ اکتبر به طور مشخص حاکی از عدم اشتیاق یکی از این حلقه‌ها یعنی دولت بشار اسد در مشارکت در لفاظی‌ها و رجزخوانی‌های «محور مقاومت» بوده است. سکوت و کناره‌گیری بشار اسد در ماه‌های پس از ۷ اکتبر تا حدی بود که در ابتدای ماه آوریل، سلیمه مردم بای در لوریان لو ژور نوشت: «آيا بشار اسد هنوز بخشی از “محور مقاومت” است؟»[iii]

اگرچه شرایط اسف‌بار داخلی سوریه و بدبینی عمیق به حماس عواملی موثر در سکوت و انفعال اسد هستند، اما درعین حال چشم‌انداز فرصت‌ها و امکان‌های پیش‌روی رئیس‌جمهور سوریه نیز در عرصه روابط بین‌المللی تغییر کرده است. پس از خروج ترامپ از کاخ سفید که مطلقا مخالف عادی‌سازی روابط دولت سوریه با کشورهای حاشیه خلیج فارس بود، یخ روابط میان آنها رفته‌رفته شروع به آب شدن کرد. سفر بشار اسد به امارات در مارس ۲۰۲۲ را – پس از ۱۱ سال قطع رابطه با کشور‌های عربی – می‌توان نقطه عطف نمادین این چرخش سیاسی دانست.

پس از زلزله ترکیه-سوریه در فوریه ۲۰۲۳، بسیاری از کشورها خواستار رفع تحریم‌ها علیه سوریه شدند و روند عادی‌سازی روابط با دولت سوریه در یک سال گذشته کم و بیش ادامه داشته است. در نشست قاهره، کشورهای عربی به بازگشت سوریه به لیگ عرب پس از ۱۲ سال تعلیق رأی دادند؛ و همین هفته گذشته، هشت کشور اروپایی اعلام کردند زمان بازنگری در مورد روابط با سوریه فرا رسیده است.

در ژوئن ۲۰۱۸،‌ بشار اسد در مصاحبه با شبکه تلویزیونی العالم گفته بود که روابط ایران و سوریه «هرگز در بازار سیاست بین‌المللی» قابل عرضه و فروش نیست. حالا در شرایطی که «محور مقاومت» زیر ضربه‌های سنگین قرار دارد، رویگردانی بیشتر اسد از مسیر شیعی به سمت لیگ عربی یک احتمال واقعی است. با وجود این، از جمله به دلیل حضور گسترده نیروهای ایرانی در خاک سوریه، چنین چرخشی، در صورت وقوع،‌ تدریجی و نامحسوس خواهد بود. نزدیکی بیشتر به کشورهای عربی حاشیه خلیج فارس یا ادامه هم‌پیمانی با ایران؟ این معمای دیگری پیش‌روی «مقاومتی»‌‌هاست.

۴) امپراطوری اقتصادی-نظامی یا ائتلاف پارتیزانی؟

«محور مقاومت» ائتلافی است که در وقایع پس از بهار عربی و در جریان جنگ با داعش بر پایه پیوندهای از‌پیش‌موجود عقیدتی-سیاسی و از طریق سازماندهی محلی موازی با دولت در امتداد کریدوری از تهران تا بیروت شکل گرفت. در واقع، این محور ترجمه سیاسی و عملی همان چیزی است که ملک عبدالله در اواخر سال ۲۰۰۴ در مورد آن هشدار داده بود: هلال شیعی.

هلال شیعی (به علاوه حماس) معرف نوعی قلمرویابی امنیتی-نظامی و البته اقتصادی است و پیوستگی و اتصال جغرافیایی یک عنصر برسازنده آن بنا به تعریف است. از این بابت، آن را نه صرفا همچون منطقه نفوذ ایدئولوژیک ایران، بلکه همچون کریدور اقتصادی‌ای در نظر گرفت که تابع هیچ مقرراتی نیست. هر تحلیلی که «محور مقاومت» را در نسبت با دیگر کریدورهای اقتصادی منطقه، از جمله مسیرهای «ابتکار کمربند و جاده » چین، در نظر نگیرد ناتمام خواهد بود. 

ضربه‌های اخیر به «محور مقاومت» اما می‌تواند میانجی برگشت آن از یک امپراطوری ــ با پیوستگی متعین جغرافیایی و البته با مرزهای نامتعین و در حال تغییر ــ به آن چیزی باشد که بدواً بود، یعنی هسته‌های پارتیزانی پراکنده.

اگر کار بالا بگیرد حتی حزب الله لبنان که یک قدرت دوگانه و یک دولت موازی در لبنان است ممکن است تا حدی تغییر شکل دهد. «بی‌نظمی»، «جابه‌جایی و تحرک فزاینده» در کنار «خصلت خاکی» و «تعهد شدید سیاسی» چهار ویژگی کلاسیک یک نیروی پارتیزانی است که نمی‌تواند خصلت‌های تثبیت‌کننده یک امپراطوری اقتصادی-سیاسی باشند.[iv]

شرایط ژئوپلتیک امروز به‌گونه‌ای است که انتخاب میان یک امپراطوری اقتصادی-نظامی واجد قلمرو یا یک ائتلاف پارتیزانی کوچگر، و در واقع تثبیت رابطه قدرت و جغرافیا برای «محور مقاومت» ناممکن است. 

وجه مشترک نیروهای «محور مقاومت» در منطقه، حزب‌الله لبنان، انصارالله یمن و حشد شعی در عراق این است که شاخه نظامی‌ آنها قبل از شاخه مدنی و سیاسی‌شان زاده شده؛ و بدنه مادر و بازویی که دست بالا را دارد نظامی است. در دو راهی میان استحاله به یک بازیگر سیاسی-مدنی و استفاده از ظرفیت‌های آپاراتوس دولت در عین تقید به قواعد روابط بین‌المللی یا تداوم فعالیت همچون یک نیروی شبه نظامی، گرایش غالب نیروهای «محور مقاومت» انتخاب راه دوم بوده است. حتی در ایران نیز، این دوگانگی همچون یک دوراهی تصمیم‌ناپذیر پیش روی سپاهی‌ها و نظامی‌ها گشوده باقی مانده است. 

شرایط ژئوپلتیک امروز به‌گونه‌ای است که انتخاب میان یک امپراطوری اقتصادی-نظامی واجد قلمرو یا یک ائتلاف پارتیزانی کوچگر و در واقع تثبیت رابطه قدرت و جغرافیا برای «محور مقاومت» ناممکن است. 

Ad placeholder

صورت‌حساب بردها و باخت‌ها 

ترور اسماعیل هنیه در قلب تهران، ضربه حیثیتی‌ای بود که ناتوانی و ضعف امنیتی مرکز «محور مقاومت» را بیش از پیش آشکار کرد؛ در مقابل اما در افکار عمومی جهانی ورق به نفع «محور مقاومت» برگشته است. در چشم جهانیان، جمهوری اسلامی با ارجاع پرونده به شورای امنیت، هماهنگی با دولت‌های اروپا و … تا اینجا در مقایسه با اسرائیل، طرف عاقل ماجرا به نظر می‌رسد. جنایت و نسل‌کشی دولت اسرائیل در غزه و نقض قوانین بین‌المللی در عدم رعایت حاکمیت کشورهای ایران و لبنان باعث شده که نگاه‌ها به جمهوری اسلامی تغییر کند. مضاعف بر آن، «چند قطبی شدن مرکزگریز» وضعیت جهانی که اخیرا نظریه‌پردازانی همچون ساندرو متزادرا سعی کردند آن را فرموله کنند،[v] اوضاع را مستعد گرایش به رویکردهای کمپیستی و اردوگاهی کرده است ؛ و از این بابت، «محور مقاومت»، که نقش مستقیمی در سرکوب اعتراضات مردمی در ایران و سوریه داشته، توانسته خود را تا حدی سفیدشویی کند. 

مضاعف بر همه اینها، موضوع دیگر رابطه خاص قدرت و جلال (glory) در سازماندهی «محور مقاومت» است که به میانجی مفهوم «شهادت» صورت‌بندی می‌شود و کمتر در تحلیل‌ها مورد توجه قرار می‌گیرد. در ساختار سازماندهی قدرت منطقه‌ای ایران و متحدانش، چهره‌هایی مثل قاسم سلیمانی یا اسماعیل هنیه شخصیت‌هایی با قابلیت‌ها و تخصص‌های نظامی و سیاسی ویژه نیستند؛ موقعیت‌شان را مدیون روابط، زد و بندها و تصادف‌ها هستند؛ و در واقع مهره‌هایی قابل تعویض در چرخ‌دهنده‌های قبض و بسط فعالیت‌های «محور مقاومت‌» اند. غیاب آنها با فقدان یک استراتٰژیست یا رهبر سیاسی در یک نظم کلاسیک دولتی یا یک ژنرال در یک ارتش منظم قیاس‌ناپذیر است و ارزش‌شان بیشتر نمادین و تبلیغاتی است. از این بابت، نظر به اسطوره‌های برسازنده جامعه شیعی و فرهنگ «شهادت»، مرده آنها از جهاتی از زنده‌‌شان بیشتر به کار بسیج و سازماندهی می‌آید.

در هرحال، پاسخی که به‌اصطلاح «محور مقاومت» به ضربه‌های اخیر می‌دهد، تنها سنجه‌ واقعی‌ای است که نشان می‌دهد تحولات آتی به چه سمت و سویی خواهد بود.

فارغ از آن و ورای همه محاسبات و گمانه‌زنی‌ها، موضوع آخر یعنی مسئله جایگاه زندگی و مرگ، خود می‌تواند دریچه‌‌ای برای وافکنی (deconstruction) نقشه و آرایش تضادها در خاورمیانه باشد.

در میانه تضاد ماشین مرگ اسرائیل با نهیلیسم آخرالزمانی «محور مقاومت»، پای فشردن بر زندگی برای همگان ــ نظر به همه دلالت‌های سیاسی، اجتماعی و اقتصادی آن ــ تنها زمین سفت حقیقی و راستینی است که می‌تواند راهی به سوی آینده باشد. 

پانویس‌ها:

[۱] ن. ک. :

Shivan Mahendrarajah, “How do Iranians ‘Boil a Frog’? Slowly and methodically”, The Cradle, April 3, 2024.

[۲] ن. ک. :

مرتضی سامان‌پور، «”تغییر ریل” نظام؟ انتخابات ۱۴۰۳ در پرتو شکاف‌های درون طبقاتی و ملزومات جهانی»، رادیو زمانه، ۶ مرداد ۱۴۰۳ ؛ 

امیر کیان‌پور، «آبان ۹۸ و الهیات نئولیبرال جمهوری اسلامی»، رادیو زمانه، ۲۴ دی .۱۳۹۸

[3] Soulayma Mardam Bey, “Bachar el-Assad fait-il encore partie de « l’axe de la résistance »?”, L’Orient Le Jour, 6 avril 2024.

[۴] در  مورد ویژگی‌های جنگ پارتیزانی، ن. ک.:

Carl Schmitt, The Theory of the Partisan, Michigan State University Press, Michigan 2004.

[۵] ن. ک. 

مایکل هارت و ساندرو متزادرا، «رژیم جهانی جنگی »، ترجمه‌ صادق خداکرمیان و علی عزیزی، نقد اقتصاد سیاسی، ۲۵ مه ۲۰۲۴ ؛

ساندرو متزادرا و برت نیلسون، «از اوکراین تا غزه:‌ گسترش جهانی رژیم جنگ»،  ترجمه‌ ساسان صدقی‌نیا، رادیو زمانه، ۶  اردیبهشت ۱۴۰۳؛

ساندرو متزادرا و برت نیلسون، «مقدمه‌ای برای یک انترناسیونالیسم جدید»، ترجمه‌ ساسان صدقی‌نیا، رادیو زمانه، ۲۷ اردیبهشت ۱۴۰۳.