دیدگاه

مردم به نظام «نه» گفتند. مخاطب این «نه» هر دو جناح اصولگرا و اصلاح‌طلبِ نظام است. تکلیف اصولگرایان از قبل روشن بود. آنها اقلیتی ده-بیست درصدی از ایرانیان را نمایندگی می‌کنند. ولی اصلاح‌طلبان که مدعی نمایندگی اکثریت بودند چرا موفق نشدند؟ آنها چرا نتوانستند با الگوهای تکراریشان مانند ترساندن مردم از کاندیدای رقیب و بدتر شدن اوضاع، مردم را به پای صندوق‌ها بکشانند؟ محتوای ایجابی این نهٔ مردم چیست؟

اصلاح‌طلبان در این دوره کوشیدند با متصل کردن مسعود پزشکیان به دولت محمد خاتمی و برخی موفقیت‌های آن دولت برای مثال در کنترل تورم، مردم را بسیج و تنور انتخابات را گرم کنند. اما نتیجهٔ شمارش آراء نشان می‌دهد که مردم انتظار دارند که اگر پزشکیان برندهٔ انتخابات شود اوضاع به دولتِ دومِ حسن روحانی شبیه‌تر شود تا دولت‌های خاتمی. روحانی یادآورِ تورمِ افسارگسیخته در دور دوم ریاست جمهوری‌اش، گران کردن قیمت بنزین که به‌واقع خط قرمز مردم است، و سپس کشتار بیش از هزار نفر از معترضان به سیاست بنزینی دولت است. روحانی همچنین یادآورِ تشویق مردم به سرمایه‌گذاری در بورس و به یغما رفتن اندک سرمایه‌های میلیون‌ها نفر از طبقات پایین و متوسط جامعه در عرض چند ماه است. سؤال این است که چطور برخی انتظار دارند که مردم رییس‌جمهوری را فراموش کنند که اگر نه تصمیم‌گیرندهٔ اصلی، دست کم پای ثابت تصمیم‌گیری و اجرای سیاست‌های چپاول‌گرانه و سرکوب‌گرانهٔ فوق بوده است. 

Ad placeholder

چند روز پیش علی خامنه‌ای خطاب به کسانی که به‌قول او «مردد» بودند که رأی بدهند یا نه گفته بود:

چرا انسان باید برای انجام یک کاری که خرج ندارد، زحمتی ندارد، مایه‌ای ندارد و وقت‌گیری ندارد ولی فواید زیادی دارد تردید کند.

و مردم رأی ندادن را دقیقاً به‌عنوان راهی برای نه گفتن به نظام انتخاب کردند که خرج و زحمتی ندارد. برخی جامعه‌شناسان چنین شیوهٔ اعتراض یا مبارزه را «ناجنبش» نامیده‌اند. 

اگر مردم نتوانند مخالفتشان را از طریق اعتصاب، تظاهرات خیابانی و درگیری با پلیس و نیروهای سرکوب نشان دهند و حکومت هزینهٔ چنین روش‌های مبارزه را به‌شدت بالا ببرد، آنگاه مردم به «ناجنبش» رو می‌آورد. مثلاً کارگران اگر در اعتراض به عدم افزایش معنادار حقوق به نتیجهٔ مطلوب نرسند به کم‌کاری عمدی یا خرابکاری در محیط کار به‌صورتی که قابل شناسایی و پیگرد نباشد رو می‌آورند. مردم همچنین در اعتراض به تورم و هزینه‌های بالای زندگی می‌توانند از پرداخت قبوض یا انواع عوارض طفره بروند. انواع این اقداماتِ خرد، پراکنده و اکثراً غیرقابل‌پیگرد وقتی توسط تعداد قابل‌توجهی از شهروندان انجام شوند فشار سنگینی به نظام وارد خواهند کرد. عدم شرکت در انتخابات نیز در حالی که انتخابی «بدون خرج» و «بدون زحمت» است، وقتی به انتخاب میلیون‌ها نفر بدل شود به یک نه بزرگ و آشکار بدل می‌شود.

اما آیا می‌توان محتوای ایجابی این کنش را خواند؟ در اینجا مجاز نیستیم که به‌سادگی بگوئيم جنبش زن، زندگی، آزادی به یک ناجنبش تغییر شکل یافته است و در نتیجه محتوای ایجابیِ این ناجنبش مطالباتِ همان جنبش است. دربارهٔ محتوای ایجابی جنبش ژینا می‌توان بر اساس شعارها، بیانیه‌ها، منشورها، آثار هنری تولید شده و همچنین محتوایی که فعالان در فضای مجازی منتشر کردند به نتایجی رسید. در آن جنبش نیروی آوانگاردی ظاهر شد که خواستار آزادی، برابری، و دموکراسی واقعی بود. اما جنبش ژینا هرچند که هوادارانِ ساکتِ بسیاری داشت، فعالانش اقلیت کوچکی از جامعه بودند. بنابراین صدایی که در آن جنبش، مخصوصاً در هفته‌های آغازین آن، شنیده شد صدای اقلیتی آوانگارد بود. اما وقتی موضوعِ خواسته‌های اکثریتِ ناراضیِ مطرح است، ماجرا فرق می‌کند. در درون این اکثریت مثلاً گرایش‌های ایران‌گرا و بیگانه‌هراس هم هستند. 

آیا اتفاقی است که کاندیداهای اصلاح‌طلب و اصولگرای این انتخابات علیه مهاجران افغانستانی موضع گرفتند؟ آیا آنها خبر دارند که مواضع راست افراطی در جامعه طرفدار دارد؟

https://www.radiozamaneh.com/824415

در این صورت، اینکه این دسته از شعارها و وعده‌های کاندیداها هم صندوق‌ها را تکان نداده است دو علت می‌تواند داشته باشد. یکی اینکه راست‌های افراطی و ایران‌گرایان در حال حاضر بسیار کم‌شمار اند. دوم اینکه این عده تصور کرده‌اند که کاندیداها با گفتمانی که ابراز می‌کنند، یعنی گفتمان ناسیونالیستی، همخوانی ندارند. یعنی از نظر آنها کاندیداها در این مورد هم مثل باقی موارد دروغ می‌گویند و وعده‌های توخالی می‌دهند. بنابراین، این نه بزرگِ ایرانیان اگرچه از لحاظ آنچه نفی می‌کند امیدوارکننده است اما از لحاظ جنبهٔ ایجابی آن هنوز مبهم است.

روند کنونی می‌تواند در آینده به نه‌های بزرگ‌تر بینجامد که در مشارکتی باز هم کمتر در دور دوم انتخابات ریاست‌جمهوری و بعد از آن در انتخابات مجلس بروز پیدا کند. همچنین ناجنبشِ جاری می‌تواند به جنبش تبدیل شود.

دستاورد تحریمی که تجربه کردیم افزایش روحیه در جانب مردم و کاهش اعتماد به‌نفس در جانب رژیم و بدنهٔ‌ طرفدار آن خواهد بود. به این ترتیب، جنبش بعدی می‌تواند بزرگ‌تر باشد. حکومت باز ممکن است جنبش را با خشونت سرکوب کند، اما شاید هم نتواند. در آن صورت مسیرِ تحولات سرعتِ بی‌سابقه‌ای خواهد گرفت. اما نیروهای مترقی نمی‌توانند منتظر آن روز بمانند.

همان‌طور که تجربهٔ بهار عربی در مصر و تونس نشان داد، آن نیرویی بر انقلاب سوار می‌شود که اولاً گفتمان متناسب خود را ترویج کند و دوماً سازمان‌یافته‌تر باشد. در مصر و تونس، ضدانقلابیون سازمان‌یافته بود و ایدئولوژی رایج، ایدئولوژی فردگرایی نئولیبرال بود. انقلاب برای آزادی و برابری در چنان اتمسفری نمی‌تواند زنده بماند. به این ترتیب، دستور کار انقلابیون از همین امروز، به‌قول گرامشی مبارزهٔ سنگر به سنگر در جامعه‌ٔ مدنی برای گسترش و بیانِ خواست‌هایی حقیقتاً انقلابی خواهد بود.

Ad placeholder