«مشوق» تنها یک بازیگر مرد دارد با پوششی معمولی و به لحاظ موضوعی و شکل اجرا هم نمایشی نیست که اجرای رسمی آن از نظر مرکز هنرهای نمایشی منعی داشته باشد اما کارگردان ترجیح داده به شکل مستقل بدون وابستگی به مرکز هنرهای نمایشی کارش را اجرا کند که همین نکته را می‌توان فارغ از پیام نمایش یک نافرمانی مدنی به شمار آورد.

نمایش‌های بدون مجوز، هنرمندان حاکمیت‌گریز

باید توجه داشت که نمایش‌هایی که این روزها در ایران به شکل زیرزمینی و آلترناتیو اجرا می‌شوند الزاماً نمایش‌هایی نیستند که به خاطر عبور از سد سانسورهای دست‌وپاگیر مرکز هنرهای نمایشی، بدون مجوز رسمی روی صحنه آمده باشند. برخی از این نمایش‌ها صرفاً نمی‌خواهند با درخواست مجوز به حاکمیت ارشاد اسلامی تن بدهند.  

مرکز هنرهای نمایشی علاوه بر نظارت بر نحوه اجرای نمایش‌ها، با آثاری که قرار است در سالن‌ها به شکل رسمی اجرا شوند به شکل سلیقه‌ای نیز برخورد می‌کند. معمولاً بازخوانان متن‌های نمایشی و بازبین‌های نمایش‌ها یا از کارمندان وزارت ارشاد اسلامی‌اند یا مرکز هنرهای نمایشی آن‌ها را تأیید کرده است. بسیار پیش می‌آید که به نمایشی صرفاً به خاطر ساختارشکنی در فرم  مجوز نمی‌دهند‌. این برخوردهای سلیقه‌ای از دلایلی‌ست که برخی گروه‌ها را به سمت اجراهای زیرزمینی و آلترناتیو سوق می‌دهد.

علاوه بر این، پس از اعتراضات سال ۱۴۰۱ و جنبش ژینا برخی از گروه‌های تئاتری به شکل‌های مختلف سعی کردند اجرای زیرزمینی و غیررسمی را به عنوان یک نافرمانی و مبارزه مدنی در پیش بگیرند. ‌این گروه‌ها به همکاری با سالن‌های دولتی خاتمه دادند و در جشنواره‌های دولتی هم شرکت نمی‌کنند و معمولاً اجراهای خود را به صورت غیررسمی در سالن‌های خصوصی و کافه‌ها روی صحنه می‌برند. با وجود خطراتی که ممکن است چنین اجراهایی برای گروه داشته باشد، این روزها شاهدیم گروه‌های به‌خصوص جوان در پلاتوها، کافه‌ها و هر جایی که امکان اجرا وجود داشته باشد و بتوان با تماشاگر ارتباط برقرار کرد، نمایش‌هایشان را اجرا می‌کنند.

هشدار: این مقاله داستان نمایش را فاش می‌کند.

Ad placeholder

یک نمایش بازیگرمحور

«مشوق» یک مونودرام است که توسط یک بازیگر مرد در طبقه بالای یک کافه سنتی اجرا می‌شود. داستان اصلی نمایش درباره‌ی زندگی یک نوازنده پیانو و خواننده است. در ابتدای اجرا او در حال نواختن قطعه‌ی «خواب‌های طلایی‌» اثر جواد معروفی است که یکباره از نواختن منصرف می‌شود. از مونولوگ مرد متوجه می‌شویم در حال تمرین است و در همان حال ظاهراً پشه‌ای لابه‌لای کلیدهای پیانو گرفتار شده، و دارد جان می‌دهد و به خاطر همین نوازنده ادامه نمی‌دهد. معلم موسیقی از او می‌خواهد پشه را بکشد اما او نمی‌تواند.

بازیگر گاه در نقش هنرجو، گاه معلم موسیقی و یا پدرش به ایفای نقش می‌پردازد و در بخشی از نمایش هم گویی با شخصی ارتباط دارد که دوست پدر اوست و از کودکی برای کوک کردن پیانو به خانه آنها می‌آمده، همچنین ارتباطش با مادرش هم به شکلی نشان داده شده که تنها حضور مادر را در آشپزخانه  از طریق صدای شست و شو و جابجایی ظرف‌ها حس می‌کنیم. در آن میان مادر گاهی تلویزیون را روشن می‌کند که صدای آن گاهی روی صحنه طنین‌انداز می‌شود که نوازنده اعتراض می‌کند و از مادر می‌خواهد صدای تلویزیون را کم کند. در صحنه پایانی تکه‌ی آغازین نمایش دوباره اجرا می‌شود اما این‌بار نوازنده در نقش معلم موسیقی‌‌ ظاهر می‌شود که می‌فهمیم پدرش است که او هم از پسرش می‌خواهد پشه را بکشد. یک پیرنگ ضعیف که بعد متوجه می‌شویم از سویه‌های تمثیلی هم برخوردار است و به کشاکش بین سنت‌ها و حرکت ناگزیر اجتماعی و فرهنگی به سمت مدرنیته و ضرورت غلبه بر خود اشاراتی دارد.

بازیگر تلاش می‌کند در این نمایش بازیگرمحور، در فضایی بی‌چیز صرفاً با بهره‌مندی از فیگورها و هنر پانتومیم و حرکت بدنش، فضایی را برای تماشاگر خلق کند که گویی در اتاقش پیانویی جلوی اوست و در حال نواختن و آموزش موسیقی‌ست.

تئاتری بی‌پیرایه و موزیکال

کارگردان سعی کرده دکور را تا جای ممکن از نمایش حذف کند و با تکیه بر حرکات بازیگر، موسیقی و افکت‌های متفاوت فضایی ایجاد کند که برای تماشاگر محسوس باشد. از این رو شکل اجرای نمایش به «تئاتر بی‌چیز» نزدیک است.

«تئاتر بی‌چیز» یا «تئاتر بی‌پیرایه» که یرژی گروتفسکی، کارگردان لهستانی مبتکر آن است، از تمامی عناصر غیرضروری صحنه، اعم از نور و آرایه و لباس و مانند آن، فاصله می‌گیرد و صرفاً بر کار بازیگر و رابطه زنده تماشاگر استوار است. البته نمی‌توان «مشوق» را به‌طور کامل یک تئاتر بی‌چیز دانست چراکه صرفا سعی شده فضای عینی مثلا خانه یا اتاق نوازنده بازسازی نشود وگرنه از نور، صدا و حتی در فرازی از نمایش، از تصویر برای نگارش چند دیالوگ پایانی هم استفاده شده. اما تنها وسایل روی صحنه یک صندلی و کارتن بزرگی‌ست که از ابتدا هر چند گاه یک‌بار تکان می‌خورد، چنانکه گویی موجودی زنده در آن باشد و نوعی تعلیق را هم برای تماشاگر ایجاد می‌کند.

بنابراین می‌توان گفت «مشوق» یک مونودرام (نمایش تک‌نفره)، از دشوارترین شکل‌های نمایشی با امکانات بیان محدود است. اصلی‌ترین عامل جذابیت هر مونودرامی بیش از هر چیز کارگردان و بازیگر است که می‌بایست در اجرا جای خالی ابزار صحنه و تعدد بازیگران را پر کنند. کوچک‌ترین خطا و لغزشی هم روی صحنه به چشم می‌آید.

در نمایش «مشوق» تسلط بازیگر بر پانتومیم و همینطور به‌کارگیری صحیح موسیقی باعث شده که یک مونودرام موفق، با امکانات کم روی صحنه اجرا شود. انگشتان دست و بدن بازیگر کاملاً منطبق با ریتم به حرکت درمی‌آیند و کارگردان برای ایجاد فضا سعی کرده از موسیقی و صداهایی که از بیرون به گوش می‌رسند به شکل افکت بهره ببرد. در این اجرا بدن بازیگر به اندازه‌ی صدای موسیقیایی او اهمیت دارد. علاوه بر اینکه بازیگر به خوبی با وجود یک صدای پخته و آماده برخی از دیالوگ‌ها را آوازگونه به شکل موسیقی متال، پاپ و گاهی رپ اجرا می‌کند، به خوبی از بدنش که از انعطاف کافی برخوردار است برای فضاسازی و القای برخی از مفاهیم مورد نظر کارگردان استفاده می‌کند. برای مثال در قسمت‌هایی از نمایش که بدن بازیگر هم‌گام با موسیقی به کارتنی که درحال تکان خوردن است نزدیک می‌شود، با اندامش علاوه بر ترس، تنش، کنجکاوی و غلبه بر ترسی درونی را هم به خوبی نشان می‌دهد.

در نمایش «مشوق» تسلط بازیگر بر پانتومیم و همینطور به‌کارگیری صحیح موسیقی باعث شده که یک مونودرام موفق، با امکانات کم روی صحنه اجرا شود. انگشتان دست و بدن بازیگر کاملاً منطبق با ریتم به حرکت درمی‌آیند و کارگردان برای ایجاد فضا سعی کرده از موسیقی و صداهایی که از بیرون به گوش می‌رسند به شکل افکت بهره ببرد.

Ad placeholder

باز هم رویارویی سنت و مدرنیته

از ابتدای نمایش چه در تقابل نوازنده با پدرش چه در برخورد نوازنده با مادرش و دوست پدرش، نمایش به ستیز بین سنت و مدرنیته اشاره دارد. این ستیز در صحنه‌ای که مادر از او می‌خواهد برایش «خواب‌های طلایی» را بنوازد آشکارتر است. «خواب‌های طلایی» ساخته جواد معروفی موسیقی متن فیلمی با همین نام به کارگردانی معزدیوان فکری و محصول سال ۱۳۳۰ است. این اثر   برای ساز پیانو نوشته شده و یکی از قطعات مورد علاقه هنرجویان پیانو نیز محسوب می‌شود. نوازنده دوست ندارد و نمی‌خواهد این آهنگ را که از نظر او تکراری‌ست و خاطره‌ی پدرش را در ذهنش تداعی می‌کند اجرا کند. می‌گوید:

مامان این همه آهنگ… همش خواب‌های طلایی! این همه آهنگ‌های دیگه…. مامان دارم باهات صحبت می‌کنم چرا حتماً اون چیزی که تو می‌خوای باید باشه؟

در بخشی از نمایش هم که گویی با دوست‌پدرش که آمده پیانو را کوک کند در حال صحبت است به رابطه با پدر سخت‌گیرش اشاره می‌کند:

نه قطعاً ایشون بهتر برخورد می‌کرد با ساز… لگد؟ من برا چی لگد بزنم به ساز؟ نه بچه‌ها که اصلا پاشون به پدال نمی‌رسه… بله ایشون بهتر درس می‌داد… خدا رفته‌گان شما رو بیامرزه… شما خودتون مراد خیلی‌هایین به بابای من چرا برسین آخه… مراد و مریدی که دیگه آخه… (عصبی می‌شود و پرخشاگرانه) بله قطعا توی تدریس پدرم متد کاربردی‌تری داشتن نمی‌ذاشتن بچه با ساز همچی کاری کنه پدر در واقع اصلا نمی‌ذاشتن بچه هیچ کاری با ساز بکنه.

به یک معنا می‌توان گفت در مشوق از برخی لحاظ تقابل بین سنت و مدرنینه در ساختار خانواده ایرانی و در درگیری با پدر و حسرت از دست دادن او و رنج فقدان نمودهایی پیدا می‌کند. نوازنده ضمن اشاره به نوع نگاه و تدریس سنتی پدر، در اعتراض، شعری را می‌خواند با این هدف که نگاه دوست پدرش و رابطه مرید و مرادی را مسخره کند:   

دیر نمی‌رسه مرید به مراد
اگه عجله داری که حتی بهتره
دیر نمی‌رسه مرید به مراد
صبور باشی راه هموارتره

 و در ادامه به شکلی پرخاشگرانه با دوست‌پدرش برخورد کرده و از حسرتی می‌گوید که در دلش مانده؛ حسرت اینکه پدرش از او تعریف کند.  

و با این همه، نکته اصلی نمایش همان پشه‌ای‌ست که به طور کامل ذهن نوازنده را درگیر کرده؛ به گونه‌ای که درباره پشه آهنگی ساخته و چندین بار در بخش‌هایی از نمایش تکه‌هایی از این آهنگ را می‌خواند و اجرا می‌کند:

یه پشه جون نداره داستان رو‌ تا ته ببینه
یه پشه خون نداره وایسه پس می‌شینه
روی ما می‌مکه خون ما
اولین آدمی که پرت می‌شه روی ماه

نوازنده وزوز پشه را پی می‌گیرد و متوجه می‌شود که او در کارتن خالی‌ست، همین که می‌خواهد پشه را له کند، دو دست دستکش‌پوش فانتزی بزرگ توسط یک بازی‌ساز به دو طرف سرش می‌کوبد و به این ترتیب پشه که در واقع خود اوست کشته می‌شود. می‌توان چنین پنداشت که پشه نمادی از ضعف و ناتوانی اوست که با کشتنش بر آن غلبه می‌کند.

گرایش به فرم، غفلت از محتوا

 بازیگر به خوبی از عهده اجرای چندین نقش برمی‌آید اما به عنوان نویسنده بیشتر از واژه‌هایی استفاده کرده که از وزن و ریتم لازم برخوردار باشند تا بتواند آنها را به شکل آواز اجرا کند. یعنی در دیالوگ‌ها هم بیشتر فرم و شکل جمله‌ها مدنظرش بوده تا محتوا؛ از این منظر نمایش به جز صحنه آغازین و پایانی نمایش که از دو زاویه‌دید اجرا می‌شود، کشش ندارد. مونولوگ‌ها در سطح باقی مانده‌اند و نمایش از پراکنده‌گویی آسیب دیده. تمثیل پشه هم به عنوان مهم‌ترین چالش، قدرت کافی را ندارد. به این ترتیب صحنه‌ها و مونولوگ‌هایی که بین دو صحنه آغازین و انتهای نمایش اجرا می‌شوند ازهم‌گسیخته‌اند.

Ad placeholder