در سال‌های اخیر که تیراژ کتاب‌ در ایران به ۵۰۰ تا حتی ۳۰۰ جلد کاهش یافته است، رسیدن انتشار کتابی جدی به چاپ دهم، آن هم با تیراژ حداقل ۲۰۰۰ جلد در هر نوبت چاپ، اتفاقی کم‌نظیر است. کتاب «شکستن طلسم وحشت» نوشته «آریل دورفمان» در ایران با چنین استقبالی مواجه شده است. این یادداشت قصد بررسی و بازنگری این کتاب ارجمند را دارد.

شکستن طلسم وحشت، آریل دورفمان، ترجمه زهرا شمس (نشر کرگدن)
شکستن طلسم وحشت، آریل دورفمان، ترجمه زهرا شمس (نشر کرگدن)

آریل دورفمان نویسنده آرژانتینی – شیلیایی یکی از روایتگران مهم دوره وحشت و سرکوب در آمریکای لاتین و بخصوص شیلی و آرژانتین است. او که بیشتر عمرش را در تبعید به سر برده است در سال ۱۹۴۲ در «بوئنوس‌ آیرس» به دنیا آمد. پدرش اقتصاد‌دانی اوکراینی بود که بعد از تولد آریل مجبور به ترک آرژانتین شد و به آمریکا رفت. آریل تا دوازده سالگی در نیویورک بزرگ شد و پس از آن به همراه خانواده‌اش و ظاهراً از سر اجبار به شیلی نقل مکان کرد. دورفمان در ۲۵ سالگی تبعه شیلی شد. در شیلی به دانشگاه رفت و در جنبش دانشجویی و فعالیت‌های فرهنگی حضوری مداوم داشت. او در سال ۱۹۷۱ مشاور «سالوادر آلنده» رییس جمهور منتخب مردم شیلی شد. در ۱۱ سپتامبر ۱۹۷۳ در هنگام بمباران کاخ ریاست جمهوری شیلی توسط کودتاگران به رهبری ژنرال پینوشه در آنجا حضور داشت، اما به طور اتفاقی از کودتا جان به ‌در برد و توانست در همان ایام از شیلی بگریزد. او در سال‌های تبعید و آوارگی در آرژانتین، آمریکا، مکزیک، هلند و… گاهی به تدریس و اغلب به نوشتن اشتغال داشت و هیچ فرصتی را برای دفاع از حقوق و آزادی مردم و دفاع از حق انتخاب آنان از دست نمی‌داد. او آثار کم‌نظیری آفرید که برخی از آنها به فارسی ترجمه شده‌اند. از جمله نمایشنامه‌ای با نام «مرگ ‌و دوشیزه» که «رومن پولانسکی» از روی آن فیلمی به همین نام ساخت. همچنین رمان‌های «اعتماد»، «در جستجوی فِرِدی»، «بیوه‌ها»، «ناپدیدشدگان»، «خلوت پیکاسو» و اخیراً کتاب «نشخوار رویاها» از او به فارسی ترجمه شده است.

«شکستن طلسم وحشت» رمان نیست. گزارش است. گزارشی از ماجرای بازداشت ژنرال «آگوستو پینوشه» در انگلستان در ۱۶ اکتبر سال ۱۹۹۸ آن هم به درخواست یک قاضی اسپانیایی و‌ بر مبنای شکایت یکی از شهروندان اسپانیا که در هنگام کودتای شیلی در سانتیاگو حضور داشته و توسط کودتاچیان دستگیر‌، ‌زندانی و شکنجه شده است.

کودتای شیلی یکی از وحشتناک‌ترین و بی‌رحمانه‌ترین کودتاهای نظامی در طول قرن بیستم بود. میزان دستگیری‌های غیرقانونی، شکنجه، تجاوز به زندانیان و تعرض به خانواده‌ها، سربه نیست کردن و ناپدید کردن قهری، امحای اجساد قربانیان یا دفن در گورهای دسته‌جمعی و گورهای بی‌نام و نشان به حدی گسترده بود که عملاً موجب شرمساری دولت آمریکا و سایر کشورهای غربی شد. این کودتا یکی از دست‌کارهای هنری کیسینجر، وزیر امور خارجه دولت نیکسون بود. و ریشخند روزگار این‌که دو ماه بعد از وقوع این جنایت ضد بشری و البته بعد از سه سال بمباران مداوم مردم بی‌گناه کامبوج، به دریافت جایزه صلح نوبل هم مفتخر شد.

Ad placeholder

گزارشی از روند دادخواهی

آریل دورفمان در این کتاب ضمن گزارش روزانه اقدامات و واکنش‌های قضات و سیاستمداران انگلیسی و اسپانیایی که به ناچار درگیر این ماجرا شده‌اند و انعکاس واکنش‌های آنان در رسانه‌های عمومی، نشان می‌دهد که چگونه مقامات دولت کارگری انگلیس و کل اروپا از چنین اتفاقی آچمز شده بودند و ریاکارانه سعی می‌کردند دامن خود را از این ماجرا بیرون بکشند و در آن پرونده نشانی از خود برجای نگذارند. هیچ‌کس حاضر نبود در بدنامی‌ها و جنایات پینوشه شریک شود. از طرف دیگر او عامل و مجری سیاست‌های حکومت‌های سرمایه‌داری و در رأس آنها دولت آمریکا بود و نمی‌توانستند نسبت به سرنوشت او بی‌اعتناء باشند. برملا شدن حمایت‌های جهان سرمایه‌داری از جنایات او به معنای بی‌اعتبار شدن پروژه‌های «گسترش دموکراسی» و «دفاع از حقوق بشر»‌ی بود که غرب، سال‌های متمادی و در دوران جنگ سرد، توسعه‌طلبی خود را در پشت آن پنهان می‌ساخت‌. دولت آمریکا با القای خطر غولی رعب‌آور به ‌نام «کمونیسم» دولت‌های ملی را با کودتا سرنگون و به جای آن ماشین‌های کشتاری مثل پینوشه را مستقر می‌کرد. این سیاست از کودتای ۲۸ مرداد در ایران آغاز و سپس در آمریکای لاتین ادامه یافت. کودتا علیه دولت ملی «آربنز» در «گواتمالا»، علیه دولت آلنده در شیلی و علیه دولت «پرون» در آرژانتین و استقرار «خونتا»‌ی نظامی در این کشورها فقط چند نمونه از مداخله جنایت‌بار آمریکا در سایر کشورهاست. به همین دلیل بازداشت پینوشه دولت انگلیس را مستاصل کرده بود و دربه‌در دنبال مستمسکی بود تا مانع تحویل پینوشه به اسپانیا شود.

دورفمان نشان می‌دهد که چگونه کودتا تأثیر خود را تا ابد بر پیکر زخمی شیلی و بر روح و ذهن مردم به جا گذاشته است. البته او به امیدها و روشن‌بینی مردم کوچه و بازار و کسانی که بیشترین قربانی را داده‌اند هم اشاره می‌کند.

دولت انگلیس نمی‌خواست تصمیم‌گیری در این باره را به مجلس عوام ببرد. آریل دورفمان گزارشی از تشکیل هیئتی از مردان پشت پرده قدرت در انگلستان ارائه کرده است. جالب است که آن هیئت در رأی‌گیری دور اول به تسلیم پینوشه و محاکمه او رأی داد. اما با مذاکرات پشت پرده و دادن سناریویی دقیق به پینوشه برای نحوه ظاهر شدن در رسانه‌ها و به پزشکانی که مداوای او را بر عهده داشتند توانستند او را به دلیل کهولت سن و خطر مرگ در حین محاکمه، مورد عفو بشردوستانه قرار دهند. کاری که پینوشه در هنگام در دست داشتن قدرت حاضر نشد بر نزدیک‌ترین دوستانش روا دارد.

آریل دورفمان برای مرور زندگی پینوشه، موقعیت اجتماعی و مقایسه واکنش‌های او قبل و بعد از کودتا، و همچنین نتایج فرمان‌ها و سیاست‌های او و آنچه بر مردم شیلی رفته است، ناچار است نقبی به گذشته ‌بزند: به دورانی که پینوشه همچون سایر نظامیان خود را تابع محض خواست دولت و شخص آلنده نشان می‌داد و برای تثبیت موقعیت خود از هیچ‌گونه چاپلوسی و فرومایگی خودداری نمی‌کرد. سپس به نقل از چند شاهد عینی برخورد‌های او را با همکاران و آشنایان پیشین و خانواده‌های آنان در روزهای بعد از کودتا به تصویر می‌کشد، به زمانی که پرده‌های وقاحت بی‌پروا دریده می‌شود. پس از آن نگاهی دارد به مشی حکومت او در فاصله سال‌های ۱۹۷۳ تا ۱۹۹۶ که خود را رئیس جمهور ‌خواند و به پاک‌دستی و مردمی بودن تظاهر می‌کرد، در حالی‌که با آزمندی تمام بر ثروت‌های ملی چنگ انداخته بود و با سرمایه‌گذاران خارجی (حامیان اصلی کودتا) در غارت ثروت ملی شریک شده بود و تمام کسان و اطرافیان خود را به نان و نوایی رسانده بود.

پینوشه مثل همه دیکتاتورها خود را ناجی ملت، خیرخواه مردم و راهبر ملت به بهشتی در ناکجا اعلام می‌کرد. کسی که هیچ اندیشه‌ای به غیر از صلح و پیشرفت کشور در سر ندارد. اما در پشت پرده به غارت غنایم مشغول بود. با این وجود جنگ سرد به‌سر آمده بود و سامان جهان در حال تغییر بود. دامن زدن به ترس از غول کمونیسم، که وجود او را موجه می‌ساخت دیگر بُردی نداشت. انحصار نظامیان بر صنایع و معادن، مانعی جدی بر سر راه تجارت خارجی بود. حتی غربی‌ها هم حاضر به حمایت از دولت او نبودند و ناچار بود تسلیم رأی مردم شود. با این وجود پینوشه و همدستان جنایتکارش که نگران اتفاقات بعد از آمدن دموکراسی در شیلی بودند شروع به وضع قوانینی کردند که به آنها و عملکردشان در دوران پس از کودتا مصونیت قضایی می‌داد.

جالب است که پینوشه فقط شش ماه قبل از بازداشت‌اش در انگلستان یعنی در مارس ۱۹۹۸ خود را در مجلس سنا به سناتوری مادام‌العمر منصوب کرد و دارای مصونیت ابدی شد. این شرط نظامیان برای کنار رفتن از قدرت بود. اما چنین ماده قانونی از نظر دادستان اسپانیایی مسئله داخلی شیلی بود. در حالی که اتهام پینوشه جنایت علیه شهروندان اسپانیا و جنایت علیه بشریت بود. دولت انگلستان مجبور بود به حکم دادستان اسپانیا گردن بگذارد. وقتی پینوشه برای انجام آزمایش‌های پزشکی به انگلستان سفر کرده بود درخواست بازداشت او و تحویلش به اسپانیا برای برگزاری محاکمه مطرح شد.

دورفمان در شکستن طلسم وحشت گزارش خود را بعد از بازگشت پینوشه به شیلی تا پایان پینوشه ادامه می‌دهد. گرچه زخم‌های شیلی هرگز التیام نخواهد یافت و بارش نفرین بر پیکر او پس ازمرگ و حتی تا سال‌ها بعد از خاک‌سپاری جسد پینوشه ادامه خواهد یافت.

دورفمان با جزئیات می‌نویسد که چگونه این روباه پپر و مکار با دیدن حکم بازداشت‌اش ناگهان خود را به موش‌مردگی زد و از روی صندلی چرخدار برنخاست. در هنگام تفهیم اتهام وانمود کرد که درست نمی‌شنود، تعادل روحی و جسمی ندارد، کور و کر است و دستانش قدرت در دست گرفتن خودکار را ندارد. دولت «تونی بلر» بر سر دو راهی قرار گرفته بود. عودت او به اسپانیا موجب باز شدن پرونده‌های متروکه شده و به خطر افتادن آبروی همدستان او در انگلستان و آمریکا می‌شد. اما تحویل ندادن او به اسپانیا نیز عواقب بدتری از جمله بی اعتمادی افکار عمومی داشت. او را به دلیل کهنسالی و مسایل انسان دوستانه به اسپانیا تحویل ندادند. پیرمرد ۹۲ ساله ارزش محاکمه شدن نداشت. در حالیکه ۱۰ سال قبل از آن یک نازی را در همان سن و سال در فرانسه محاکمه کرده بودند. این دوگانگی آزار دهنده عملا اعتباری برای دستگاه قضایی بریتانیا باقی نگذاشت.

به‌هرحال پینوشه به شیلی بازگردانده شد. وقتی آن پیرمرد ناتوان و نیمه کر و کور با عصایی در دستان لرزانش در فرودگاه سانتیاگو از هواپیما پایین آورده شد، ناگهان از روی صندلی چرخدار برخاست. صاف و قبراق ایستاد و با قدم‌های محکم به سوی طرفدارانش رفت و با لبخندی گشاد به روی حامیانش خندید. او همه را فریب داده و دست‌انداخته بود. نه تنها مردم زخم‌خورده، بیوه‌ها، مادران منتظر و شکنجه‌شدگان، بلکه حتی پزشکان و تمام کسانی که در لباس انسان‌دوستی از بازگرداندن او به شیلی حمایت کرده بودند.

Ad placeholder

از بازگشت دیکتاتور تا پایان او

یکی از نگرانی‌های دورفمان در آن روزها و در طی یک‌سالی که پینوشه در انگلستان بازداشت بود، ترس از تکرار واکنش مجدد نظامی‌ها در شیلی و به خطر افتادن دموکراسی جوان و نوپا بود. ظاهراً زمزمه‌ها و تهدیدهایی به گوش می‌رسد. به خصوص از سمت افراد و خانواده‌هایی که از حاتم‌بخشی حکومت پینوشه به نان و نوایی رسیده‌اند. در واقع دورفمان نگران به خطر افتادن نهال جوان دموکراسی در شیلی است زیرا به چشم می‌بیند که راست‌گرایان وقیحانه مردم را به کودتایی دیگر تهدید می‌کنند.

دورفمان در این کتاب کوچک به سال‌های قبل از کودتا و روییدن جوانه‌های امید در میان توده‌ها اشاره می‌کند و بعد به سفری که ۱۰ سال بعد از کودتا به همان نقاط داشته است تا تصویر خودش از شیلی و از کودتا را کامل کند. دورفمان نشان می‌دهد که چگونه کودتا تاثیر خود را تا ابد بر پیکر زخمی شیلی و بر روح و ذهن مردم به جا گذاشته است. البته او به امیدها و روشن‌بینی مردم کوچه و بازار و کسانی که بیشترین قربانی را داده‌اند هم اشاره می‌کند.

دورفمان در شکستن طلسم وحشت گزارش خود را بعد از بازگشت پینوشه به شیلی تا پایان پینوشه ادامه می‌دهد. گرچه زخم‌های شیلی هرگز التیام نخواهد یافت و بارش نفرین بر پیکر او پس ازمرگ و حتی تا سال‌ها بعد از خاک‌سپاری جسد پینوشه ادامه خواهد یافت.

صحنه‌هایی از کتاب شکستن طلسم وحشت تداعی‌کننده بخش‌هایی از کتاب «در جست وجوی فِرِدی» است. یکی از صحنه‌های دهشت‌آور، صحنه اعدام فِرِدی و انتقام نظامیان از او به اتهام کمونیست بودن است. فِرِدی در دوران آلنده مسئول توزیع لوازم ماشین‌آلات کشاورزی در روستایی در شمال شیلی است. بعد از اعدام او و سه تن از دوستانش یک کامیون حمل بتن برروی اجساد آنان بتن می‌ریزد. چند روز بعد با خشک شدن کامل بتن، هلیکوپتری اجساد را برداشته و به وسط اقیانوس پرتاب می‌کند تا هیچ گور و نشانی از مقتولین به جا نماند. ترس حکومت‌های دیکتاتوری از اجساد قربانیان حیرت‌انگیزست.

بخش زیادی از کتاب شکستن طلسم وحشت گزارش دورفمان از واکنش‌های مردم است. واکنش آن طرف ماجرا، در بیرون از دایره قدرت. گزارش تجمعات و تظاهرات و واکنش‌های گروه‌های سیاسی که خواستار محاکمه پینوشه‌اند. چه در لندن و مادرید و چه در سانتیاگو. پینوشه نزدیک به یک‌ سال در لندن در حبس خانگی بود و در هیچ محکمه‌ای حاضر نشد. اما هر روز در رسانه‌های مختلف بخشی از جنایات او عیان شد. شاید اگر قضات انگلیسی سعی بر سرپوش گذاشتن بر جنایات او و فراری دادن او از لندن نمی‌کردند این پرونده مثل پرونده «میلوشویچ» یا «کلاوس باربی» روزی بسته می‌شد. اما تصمیم مجلس اعیان و قضات انگلستان باعث شد که محاکمه پینوشه از داخل بناهای قدیمی و سوت‌وکور دادگستری اسپانیا به وسط میادین شهرها و به وسط جامعه کشیده شود. میلیون‌ها نفر او را به لعنت ابدی محکوم کنند و خانواده خودش و دستیارانش شرمسار تاریخ باقی بمانند. به همین دلیل است که دورفمان عنوان فرعی کتاب را «محاکمه شگفت‌انگیز و پایان‌ناپذیر ژنرال آگوستو پینوشه» گذاشته است.

ترجمه کتاب شکستن طلسم وحشت ترجمه‌ای روان و بی‌نقص است.

Ad placeholder