خطه‌ی آذربایجان یکی از قدیمی‌ترین و مهم‌ترین مناطق در فلات ایران بوده است. از قرن دوازده میلادی و پس از تسلط سلجوقیان بر ایران، این خطه به‌عنوان سکونتگاه اصلی ترک‌زبانان اوغوز شناخته شد. طایفه‌ای از اوغوزها، ایل شاهسون (قزلباش‌ها) شیعه‌مذهب بودند و شاه اسماعیل صفوی با یاری آن‌ها در قرن شانزده میلادی بر ایران سلطه یافت و مذهب شیعه را مذهب رسمی ایران قرار داد.

 از زمان مشروطه به این‌سو نیز، آذربایجان و به‌خصوص شهر تبریز، نقشی مهم و تعیین‌کننده در روند تحولات اجتماعی در ایران داشته است. نقش مهم این شهر بعد از به توپ بستن مجلس توسط محمدعلی شاه و حصر یکساله‌ی آن، تأسیس نخستین چاپخانه (توسط عباس میرزا)، نخستین ایستگاه قطار، نخستین مدرسه به شیوه‌ی نوین (مدرسه رشدیه) و… تنها بخشی از نقش مهم این خطه در تاریخ معاصر ایران است.

 پس از فارس‌زبان‌ها، ترک‌ها دومین قوم ساکن فلات ایران‌اند که آداب و رسومی بسیار نزدیک با دیگر اقوام ایرانی دارند. ریشه‌ی زبان اغلب ملت‌های ساکن فلات ایران پارسی میانه (پهلوی) است که خود از شاخه‌ی زبان‌های هندواروپایی است. اما زبان ترکی آذری از ریشه‌ی زبان اوغوز، از شاخه زبان‌های آسیای مرکزی به‌شمار می‌آید. با این‌همه، هر دو زبان به تناسب غنا و قدمت خود تأثیرات گسترده‌ای بر هم گذاشته‌اند. چنانچه پس از زبان، دومین ویژگی بارز فرهنگی هر ملتی را بتوان در موسیقی آن ملت جست‌وجو کرد؛ در موسیقی نیز مانند زبان، موسیقی مقامی آذربایجان، شباهت‌های فراوانی به موسیقی دستگاهی ایران دارد. چنانکه به‌عقیده‌ی ژان دورینگ، موسیقی آذربایجانی از حیث گوشه‌ها و مدها، نزدیک‌ترین سنت به موسیقی دستگاهی ایران محسوب می‌شود. برای مثال دستگاه شور در هر دو سنت موسیقایی به یک اندازه مهم است و به یک نسبت گسترش می‌یابد.(۱)     

 موسیقی آذربایجانی در گستره‌ی جغرافیایی وسیعی از قفقاز و آسیای میانه تا ترکیه‌ی امروزی رواج دارد. که هر کدام شباهت‌ها و تفاوت‌هایی با هم دارند. بدیهی است پرداختن به تمام انواع در این پهنه‌ی جغرافیایی دست‌کم در این مجال میسر نیست و از این‌رو منظور از موسیقی آذربایجانی در این جستار، همان موسیقی رایج در محدوده‌ی جغرافیایی ایران (آذربایجان شرقی، آذربایجان غربی، ارومیه و زنجان) است که در دو دسته‌ی کلی موسیقی مقامی و موسیقی مردمی (محلی) قابل بررسی است.

 در کنار موسیقی مقامی، قسمت اصلی موسیقی آذربایجانی را موسیقی‌های مردمی شکل می‌دهند که دسته‌بندی‌ها و نام‌های متعددی بر آن گذاشته‌اند؛ موسیقی ملی، موسیقی ماهنیلاری (امور روزانه)، موسیقی ایلاتی و… ا

همانطور که گفته شد، موسیقی مقامی آذربایجان بسیار شبیه به موسیقی دستگاهی ایران است. بیشتر این مقام‌ها با دستگاه‌های شور، سه‌گاه و راست پنجگاه منطبق‌اند، البته در این موسیقی فرم‌های کوچک‌تر (مقام‌های فرعی) نیز دیده می‌شوند که مانند همان گوشه‌های کوتاه و مستقل در موسیقی دستگاهی ایران است، با این تفاوت که این گوشه‌ها در موسیقی دستگاهی ایران تماماً غیر متریک و با ریتم آزادند اما در مقام‌های آذری، گوشه‌های ضربی و متریک نیز دیده می‌شوند.

 در کنار موسیقی مقامی، قسمت اصلی موسیقی آذربایجانی را موسیقی‌های مردمی شکل می‌دهند که دسته‌بندی‌ها و نام‌های متعددی بر آن گذاشته‌اند؛ موسیقی ملی، موسیقی ماهنیلاری (امور روزانه)، موسیقی ایلاتی و… اما بخش عمده‌ای از موسیقی مردمی آذربایجان را عاشیق‌ها تشکیل می‌دهند که به نوعی همان موسیقی ملی آذربایجانی است که شفاهی و سینه‌به‌سینه تا به امروز امتداد یافته‌.

 مکتب‌های مختلف در موسیقی عاشیقی

 موسیقی عاشیقی، کهن‌ترین شکل موسیقی ترکی (از جمهوری آذربایجان تا شرق ترکیه) محسوب می‌شود که بیشتر بر نقالی و داستان‌سرایی استوار است. مضمون این نقالی‌ها غالباً عرفانی و حماسی است و گاه نیز داستان‌هایی از زندگی روزانه‌ی مردم را روایت می‌کند که فی‌البداهه توسط عاشیق‌ها (خوانندگان و نوازندگان موسیقی ترکی آذری که در قدیم آن‌ها را اوزان می‌نامیدند) سروده می‌شوند.

 ستون اصلی موسیقی عاشیقی را «هاوا»ها تشکیل می‌دهند. هاوا، همان آهنگ‌ها و نغمه‌هایی‌اند که در موقعیت‌های مختلف توسط عاشیق‌ها که خود نوازنده‌ی ساز (قوپوز) نیز هستند خوانده و اجرا می‌شوند. هاواها وزنی هجایی دارند و در سرودن بسیاری از آن‌ها، از بیش از یک مقام استفاده می‌شود و بنابراین در موسیقی عاشیقی به‌کرات مرکب‌خوانی و مرکب‌نوازی و انواع مدلاسیون دیده می‌شود که همراه با سبک‌ها و الحان متفاوت، از جمهوری آذربایجان تا ترکیه، فرم‌ها و مضامین گوناگونی به‌خود می‌گیرند.    

 تعداد هاواها در موسیقی آذربایجانی به‌قدری زیاد است که کسی تعداد دقیق و واقعی آن‌ها را نمی‌داند. اما به‌طور کلی این هاواها در سه مکتب دسته‌بندی می‌شوند که عبارتند از:

 مکتب بُورچاله: این مکتب، قدیمی‌ترین و دست‌نخورده‌ترین شکل هاواهایی است که در آن داستان‌های عرفانی و حماسی، غالباً [تنها] به‌همراه ساز (قوپوز) خوانده می‌شوند.

 مکتب کازاخ: هاواهای این مکتب تفاوت چندانی با هاواهای مکتب بورچاله ندارند، اما نوع اجرا و خوانندگی‌شان متفاوت است. در این مکتب ساز معمولاً همراه با باله‌وان (بالابان) نواخته می‌شود.

 مکتب شیروان: هاواها در این مکتب، به‌طورکلی با دو مکتب دیگر تفاوت دارند. داستان‌سرایی در آن رایج نیست، نغمه‌ها بیشتر محتوایی غنایی و گاه مضامین روزانه دارند. نغمه‌ها در این نوع هاواها شاد و ریتمیک‌اند و غالباً باله‌وان و دایره، صدای ساز را همراهی می‌کنند.

ستون اصلی موسیقی عاشیقی را «هاوا»ها تشکیل می‌دهند. هاوا، همان آهنگ‌ها و نغمه‌هایی‌اند که در موقعیت‌های مختلف توسط عاشیق‌ها که خود نوازنده‌ی ساز (قوپوز) نیز هستند خوانده و اجرا می‌شوند. هاواها وزنی هجایی دارند و در سرودن بسیاری از آن‌ها، از بیش از یک مقام استفاده می‌شود و بنابراین در موسیقی عاشیقی به‌کرات مرکب‌خوانی و مرکب‌نوازی و انواع مدلاسیون دیده می‌شود.    

 مکتب شیروان در آذربایجان شرقی رواج بیشتری دارد؛ حال آنکه موسیقی عاشیقی در آذربایجان غربی به مکتب بورچاله نزدیک‌تر است که بیشتر بر داستان‌سرایی و آواز متکی است و قطعات سازی در آن کوتاه‌ترند. اگرچه مکتب بورچاله از قدیمی‌ترین مکاتب موسیقی عاشیقی است، اما مجاورت فرهنگ‌های موسیقایی دیگر مانند موسیقی کردی و ارمنی در آذربایجان غربی، باعث تفاوت و تنوع لحن موسیقی عاشیقی در این منطقه شده است. در مجموع، هاواهای آذربایجان غربی و شرقی با هاواهای شرق ترکیه و جمهوری آذربایجان در ارتباط و تحت‌تأثیر یکدیگرند و با وجود تفاوت‌های لحن و سبک، از یک ساختار کلی در موسیقی تبعیت می‌کنند که بر آواز و بداهه‌سرایی استوار است.

 سازها در موسیقی آذربایجانی

 اصلی‌ترین آلت موسیقایی در موسیقی آذربایجانی، سازی است که خود عاشیق‌ها و مردم آذربایجان آن را «ساز» می‌نامند.  ساز در واقع همان قوپوز است که در قدیم توسط اوزان‌ها نواخته می‌شده و در مناطق مختلف نام‌های گوناگونی دارد. مثلاً در ایل قشقایی (در همدان) به آن چُگور (چُنگور) گفته می‌شود و شباهت بسیاری به ساز «باغلاما» دارد که در شرق ترکیه رواج دارد و در مناطق غربی ایران به آن «دیوان» هم می‌گویند. ساز یا قوپوز، سازی زهی-مضرابی با کاسه‌ای به‌نسبت بزرگ و نیمه‌گلابی شکل است که از ترک‌ها (تکه‌های) متصل به هم ساخته می‌شود. تعداد ترک‌ها در انواع قدیمی ساز ۹ عدد بوده و «در برخی روایت‌های عاشیقی آمده است که چون جمجمه‌ی انسان از ۹ قطعه استخوان تشکیل شده، کاسه‌ی ساز نیز باید از ۹ قطعه چوب باشد. این ساز در شکل سنتی‌اش ۹ وتر (سیم) و ۹ دستان (پرده) و کاسه‌ای ۹ قسمتی دارد.»² اما انواع امروزی این ساز ۷ یا ۸ سیم دارند و تعداد پرده‌ها نیز در آن افزایش یافته است.

 از دیگر سازهای مهم در موسیقی ترکی آذربایجانی باید به «تار آذری» و «قانون» اشاره کرد. تار آذری (تار قشقایی)، همان تار ایرانی است با تغییراتی که مهمترین آن تغییر در شکل و اندازه‌ی کاسه، نحوه‌ی اتصال دسته به کاسه و تغییر در تعداد و کوک سیم‌هاست که باعث صدایی زیرتر و جنس صدایی متفاوت با تار ایرانی می‌شود و نحوه‌ی گرفتن و نواختن آن نیز با تار ایرانی متفاوت است. قانون نیز سازی زهی-زخمه‌ای از خانواده‌ی سیتارهاست. شکل و ساختمان آن مشابه سنتور ایرانی است، اما به‌جای مضراب با انگشتان (انگشتان شصت و سبابه) نواخته می‌شود. نواختن این ساز بیشتر در موسیقی مقامی آذربایجان و در ارکستر موسیقی ترکی آذری دیده می‌شود و اگرچه ساختمان ظاهری آن شبیه به سنتور است، اما این این سازها در تعداد و جنس سیم‌ها، نوع خرک و شیوه‌ی کوک و نوازندگی کاملاً با هم متفاوتند.

 علاوه‌بر این سازها، سازهای دیگری مانند رباب (نوع قدیمی‌تری از کمانچه)، باله‌وان یا بالابان (نوعی سرنا با قمیشی پهن‌تر و صدایی بم‌تر)، قارمون (آکاردئون) و دف نیز در موسیقی آذری رواج دارند که قریب‌به‌یقین از اقوام و فرهنگ‌های دیگر به این موسیقی وارد شده و به‌خوبی در آن جا افتاده‌اند. اما از کوبه‌ای‌های اصیل و پرکاربرد در موسیقی آذری باید از ناقارا (نقاره) نام برد.

 ناقارا در واقع نوعی دهل است، به شکل استوانه‌ای که دو سر آن را پوست (غالباً پوست گاومیش) کشیده‌اند. طول آن می‌تواند کوتاه یا بلند باشد، اما معمولاً ۴۰ تا ۵۰ سانتی‌متر درازا دارد و غالباً با چوب و ترکه در مراسم جشن و عروسی‌ نواخته می‌شود. این ساز در ارکستر موسیقی آذری نیز کاربرد دارد که با دست نواخته می‌شود اما بیشترین کاربرد آن، نواختن با ترکه و به‌صورت ایستاده با دف و باله‌وان در عروسی‌هاست.

 موسیقی آذربایجانی ذاتاً شاد و ریتمیک و با پویایی و تحرک بالاست. این موسیقی در هر نوعش چه در موسیقی ایلاتی، چه موسیقی‌ ماهنیلاری، موسیقی سی (۳) یا بعضاً در عاشیق‌ها، تصویرگر زندگی مردم آذربایجان به‌ویژه در مناسبت‌ها و جشن‌هاست و غالباً با انواعی از رقص‌های محلی همراه است. آنچه امروزه بیش از هرچه این موسیقی را تهدید می‌کند، عدم حمایت؛ به‌ویژه فقدان حمایت رسانه‌ای برای این موسیقی و نوازندگان و خوانندگان آن است که در مواجهه با انواعی از موسیقی‌های تکثیرشده و تجاری، روزبه‌روز کمرنگ‌تر و بی‌صداتر می‌شوند. چنانکه بسیاری از استادان موسیقی آذربایجانی عدم توجه مسئولان فرهنگی را دلیل اصلی بی‌بضاعتی و حتی فروپاشی ارکستر موسیقی آذری پس از انقلاب و جایگزینی انواع دیگری از موسیقی غیر بومی میان نسل جوان در این خطه عنوان می‌کنند. (۴)

 پی‌نوشت:

۱-دورینگ.ژان (۱۳۸۵)، ردیف میرزاعبدالله برای تا و سهتار به روایت نورعلیخان برومند، تهران، ماهور، صفحه‌ی ۵۰

۲-درویشی. محمدرضا (۱۳۹۴)، موسیقی عاشقی آذربایجان غربی (CD No.54)، تهران، ماهور، صفحه‌ی ۶

۳-موسیقی رایج در مناسک و مراسم مذهبی مانند تعزیه و موزیک عزا

۴- برای نمونه رجوع شود به مصاحبه‌ی روزنامه ایران با وحید اسداللهی (استاد نوازنده‌ی نقاره)، ۲۹ آبان ۱۳۹۶