کلکتیو ته‌وار (تَوار) متشکل از جمعی از زنان فمینیست چپ کُرد ساکن دیاسپوراست که پس از قیام ژینا گردهم آمده‌اند. آنها در معرفی خود نوشته‌اند: «همچون بسیاری از هم‌سرنوشتان خود از مقاومت سال ۵۷ در کردستان درس ایستادگی آموختیم، میراث آنها را در گذر زمان به آغوش کشیدیم و با انقلاب روژآوا عزم‌مان برای تحقق ایده‌های رهایی بخش راسخ‌تر شد؛ خیزش دی و آبان توانست ما را با سایر به‌حاشیه‌رانده‌شدگان پیوند دهد و اکنون قیام ژینا بیش از پیش ضرورت سازماندهی را در سطوح مختلف به ما یادآور شده است.»  آنچه پیش‌رو دارید گفت‌وگویی با این کلکتیو درباره‌  خاستگاه‌های مبارزات زنان کرد و تجربیات آنها در پرتو خیزش «ژن، ژيان، ئازادی».

 زمانه: اولین خصلتی که به نظر فمینیسم کرد روژهلات (کردستان ایران) را برجسته می‌کند، تبارهای چندگانه‌اش است. از یک سو، سنت مبارزه زنان در کرد به ویژه‌ در سازمان‌هایی مثل کومه‌له وجود دارد و از سوی دیگر، می‌توان از پیوند با سنت‌های مبارزاتی زنان کرد در ترکیه، سوریه و احتمالا عراق حرف زد؛ همان پیوندی که باعث شد زنان سقز میانجی ورود شعار «ژن، ژیان، ئازادی» به جغرافیای ایران باشند و فضای گفتاری و نمادین خیزش سراسری پس از قتل حکومتی ژینا(مهسا) امینی را شکل دهند. با نفس وجود این چندگانگی تبار آشنا هستیم، اما جلوه‌ها و کاردهای انضمامی آن برایمان مبهم است. در مورد اهمیت، دلالت و کارکرد و مثال‌های انضمامی که این چندگانگی تاریخی را نشان دهد می‌توانید توضیح دهید؟

کلکیتو ته‌وار:‌ کُردها به عنوان یک از بزرگترین ملت‌های بی‌دولت از اواسط قرن نوزدهم تاکنون (بیش از یک سده) است که در راه دستیابی به حقوق سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی خود مبارزه می‌کنند. در دل چنین بستری، جریانات سیاسی مختلفی در بخش‌های مختلف کردستان ایران، ترکیه، سوریه و عراق ظهور کرده‌اند. اگرچه در حال حاضر کُردها در عراق به موقعیت تثبیت شده‌ بین‌المللی دست‌یافته‌اند و در روژآوا نیز شکلی از خودگردانی برقرار است، اما موقعیت سیاسی فرودست کُردها در دیگر بخش‌های کردستان تغییری نکرده و مبارزات کُردها همچنان زنده و در جریان است. زنان همواره بخش مهمی از جنبش سیاسی کُردها بوده و علی‌رغم موانع و مشکلات فراوان نقش خود را به اشکال مختلف ایفا کرده‌اند. موقعیت کُرد بودن به مثابه‌ تجربه اقلیت‌بودگی و به تبع آن دهه‌ها سرکوب اتنیکی/ملی، سیاسی، اقتصادی و اجتماعی راه را برای حضور گسترده زنان در سیاست باز کرد؛ به این معنا که زنان نیز هم‌چون مردان علیه عوامل مختلف سرکوب قد علم کردند.

برای مثال، همزمان با تاسیس جمهوری کردستان در سال ۱۳۲۴ و در واکنش به سیاست‌های آسیمیلاسیون و اقتدارگرایانه‌ حکومت پهلوی، اولین ارگان سیاسی رسمی زنان به نام «حزب دمکرات زنان کردستان ایران» در تاریخ ۲۳ اسفند ۱۳۲۴ ایجاد شد. البته نقش محوری زنان کُرد در سازمان‌های سیاسی مختلف از دهه ۵۰ شمسی (هفتاد میلادی) به بعد و خصوصا با ظهور سازمان‌های مختلف چپ از جمله کومه‌له در روژهه‌لات و پ.ک.ک در باکور و اخیرا در روژاوا وارد سطح دیگری از مبارزه شد. این سازمان‌ها با تاکید بر برابری جنسیتی با تعاریفی متعلق به زمانه‌شان، از مشارکت سیاسی زنان به دلایل مختلف استقبال کردند. علاوه بر فعالیت‌های سیاسی، زمینه حضور بسیاری از آن‌ها در مبارزات مسلحانه فراهم  کردند و برای نخستین بار این سنت از روژهه‌لات آغاز شد؛ عرصه‌ای که تا مدت‌ها تک‌جنسیتی و تنها منحصر به حضور مردان بود. در‌پی این حضور، سوژگی سیاسی داشتن و مفاهیمی چون زندانی سیاسی، بازداشت، شکنجه، اعدام، شهید، پیشمرگه، گریلا و مفاهیم مشابه، دیگر مفاهیمی در انحصار مردان نبودند. تنها در دهه ۶۰ شمسی بیش از صد زن در صفوف کومه‌له، چه در زندان‌های مختلف جمهوری اسلامی و چه در مبارزات مسلحانه علیه جمهوری اسلامی، جان خود را از دست دادند. آمار مشخصی از زنان کشته شده در دیگر بخش‌های کردستان در دست نیست، اما تعداد بالای آنان بر کسی پوشیده نیست.

در چنین شرایطی، فعالیت‌های تشکیلاتی، سازماندهی، بسیج، و تبدیل به سوژه سیاسی شدن بخش مهمی از تجربه زیسته بسیاری از زنان کُرد را تشکیل داد. با این حال نباید از نظر دور داشت که نتایج چنین روندی همواره مثبت نبوده و نیست، چرا که از سویی تقسیم خاک کردستان بین چهار دولت ترکیه، ایران، سوریه و عراق به گسستی تاریخی بین آن‌ها منجر شده است، و از سوی دیگر، در هر کدام از این بخش‌ها با تنوع و تکثری از احزاب و جریانات سیاسی مختلف، از رویکردهای ناسیونالیستی گرفته تا رویکردهای چپ، روبرو هستیم که رسیدن به همگرایی را دشوار کرده است. اگر از جنبه حقوق زنان به این دو ویژگی نگریسته شود، تعلقات حزبی، که گاها نسل‌های مختلفی از افراد یک خانواده را با خود همراه کرده، علی‌رغم گشایش امکان‌های سیاسی و اجتماعی برای توسعه‌ سیاسی جامعه‌ کردستان، بعضا برای شکل‌گیری یک جریان یا جنبش فمینیستی قوی در جامعه کردستان، موانعی نیز ایجاد کرده اند. این از آن جهت است که برای برخی از زنان علایق و اهداف حزبی گاه مانع از به رسمیت شناختن دستاوردهای دیگر زنان احزاب مختلف شده، و گاه در ضدیت با احزاب دیگر، کم و کاست‌ها و رویکردهای پدرسالارانه حاکم بر حزب و جریانی را که به آن تعلق دارند نادیده می‌گیرند. در عین حال، برخی از آنان وفاداری بیشتری به تعلقات حزبی خود دارند تا آن‌چه که در دل جامعه خصوصا در ارتباط با مسائل مختلف زنان روی می‌دهد. 

به دلیل آن‌چه می‌تواند «توفیق اجباری» نامید ‌شود (که نتیجه سرکوبی است که کُردها همواره تجربه کرده‌اند)، جنبش کُردها از همان آغاز شکلی فرامرزی و چندساحتی به خودگرفته و سرنوشت سیاسی کُردها به ندرت به مرزهای داخلی کشوری که در آن ساکن هستند، محدود مانده است.

اما این واقعیت انکارناپذیر به معنای عدم انتقال تجربیات زنان احزاب مختلف به زنان کنشگر جامعه و یا انبوه زنان کُردی که تعلق حزبی ندارند نیست. تجربیات، گفتمان‌ها، مطالبات، باورها و خواسته‌های آنان، ولو در بخش‌های مختلف کردستان، به لطف رسانه‌ها، فضای مجازی و ارتباطات مستقیم و غیرمستقیمی که خصوصا در دهه‌های اخیر ایجاد شده است، راه خود را برای نفوذ به بخش‌های مختلف کردستان همواره پیدا کرده است. در این میان حزب کارگران کردستان دامنه فعالیت‌های خود را به دیگر بخش‌های کردستان گسترش داد. در نتیجه این امر بسیاری از فعالان و مبارزان دیگر بخش‌های کردستان، خصوصا زنان جوان، راه پیوستن به صفوف آن‌ها را در پیش گرفتند.

اگر تا قبل از این دوره بیشتر مردان سیاسی بودند که به دلیل مواجهه کمتر با موانع ساختاری و پدرسالارانه در بخش‌های دیگر کردستان به مبارزان همسنگرشان پیوسته بودند، از دهه ۹۰ میلادی به بعد حوزه مبارزاتی زنان نیز تنها به بخشی از کردستانی که در آن متولد شده بودند محدود نماند. برای مثال، تاکنون دست‌کم ۶۴ زن مبارز کردستان ایران در نقاط دیگر کردستان کشته شده‌اند. از این تعداد حداقل ۲۱ تن از آنان در روژاوا و در صفوف یگان‌های مدافع زنان (ی.پ.ژ) جان خود را از دست داده‌اند. در دل چنین روابطی است که زنان مبارز بخش‌های مختلف کردستان توانسته‌اند تجربیات زیسته و آموزه‌هایشان را با هم به اشتراک بگذارند. در واقع به دلیل آن‌چه می‌تواند «توفیق اجباری» نامید ‌شود (که نتیجه سرکوبی است که کُردها همواره تجربه کرده‌اند)، جنبش کُردها از همان آغاز شکلی فرامرزی و چندساحتی به خودگرفته و سرنوشت سیاسی کُردها به ندرت به مرزهای داخلی کشوری که در آن ساکن هستند، محدود مانده است.

بعد از دهه‌ها انباشت تجربه ناشی از شرکت در سطوح مختلف مبارزاتی که پایان آن معلوم نیست، زنان کُرد فعالیت‌ها و مطالبه حقوقشان را از آینده به حال موکول کرده و همزمان در دو جبهه مردسالاری و استبداد ناسیونالیستی، هم به عنوان «زن» و هم به عنوان «کُرد»، مبارزات خود را صورت‌بندی کرده‌اند. در کردستان ایران نگاه سیاسی کُردها به طور عام و زنان به طور خاص از یک سو به سیاست‌ها و اتفاقاتی است که در ایران می‌گذرد و به همین دلیل هم غالبا نقش فعالی در اعتراضات و ابراز مخالفت با سیاست‌های سرکوبگرایانه دولت‌های مرکزی دارند. از سوی دیگر اما، آنان رویدادها، اتفاقات و مبارزات در دیگر بخش‌های کردستان را با احتیاط و دقت بسیار پیگیری می‌کنند. علاوه بر این، فهم مشترک کُردها از تجربه اقلیت‌بودگی و سرکوب‌های در‌هم‌تنیده سیاسی، جنسیتی، طبقاتی، اجتماعی و فرهنگی راه را بر فهم آنان از وضعیت دیگر اقلیت‌های به حاشیه رانده شده از قبیل افغانستانی‌ها، بلوچ‌ها، عرب‌ها و دیگر طردشدگان باز کرده است. اساسا در چنین زمینه‌ای بود که شعار «ژن، ژيان، ئازادی» که برای بسیاری از ایرانی‌ها شعاری ساختارشکن و جدید بود، توانست از خاستگاهش فراتر رود و با تبارهای چندگانه‌اش مرزهای سیاسی استعماری را درنوردد. این شعار الهام بخش را کُردها، و خصوصا زنان کُرد، از سال‌ها پیش با تاسی از جنبش زنان در کردستان ترکیه و سپس کردستان سوریه (روژاوا) به کار می‌بردند تا خشم‌شان را از سیاست‌های سرکوب‌گرایانه دولت‌های پدرسالار منطقه در قالب آن ابراز کنند؛ همان خشمی که امروز در زنان ایران به شکلی بسیار برجسته دیده می‌شود. این تجربیات نشان می‌دهد که دولت‌ها حتی با به‌کارگیری تمام دستگاه‌های قدرتمند سرکوبشان، به ندرت قادرند مانع پیشروی مبارزات نیروهای فعالی شوند که اراده‌ای راسخ برای تغییر وضع نابسامان موجود دارند.

شما در اینستاگرام، روایت‌های برخی از زنان کرد از خیزش انقلابی ژینا را منتشر کرده‌اید، روایت گشین ۳۵ ساله، معلم ادبیات، ساکن شهر بوکان، روایت ناریا،‌۲۲ ساله ساکن سنندج، روایت هه‌نار، ۳۶ ساله ساکن دیوان‌دره؛ و احتمالا انتشار این روایت‌ ادامه خواهد یافت. آیا می‌توانید سنتزی از این روایت‌ها به دست دهید؟ تجربه زنان کرد از قیام ژینا چه ویژگی خاصی داشته و این تجربه چه تفاوتی دارد با تصویر‌های کلی‌ای که از  خیزش اخیر سراسری در رسانه‌های جریان اصلی ساخته شده – هم تصویر پدرسالارانه ایران‌شهری و هم تصویرهای فمینیستی غالبا مرکزگرا؟

همان‌گونه که در مقدمه‌ای بر روایات نوشتیم، هدف ما از جمع‌آوری و پرداختن به این روایت‌ها، بیرون کشیدن سیاست از لایه‌های ظریف زندگی زنان و اقلیت‌های جنسی و جنسیتی است. می‌خواستیم تحولات درون جامعه را که در پی انقلاب ژينا رخ داد، از زبان خود سوژه‌های انقلابی، یعنی زنان، بشنویم و ببینیم چه چیزی در زندگی آنان تغییر کرده است. در مجموع روایاتی که تا‌کنون جمع‌آوری کرده‌ایم ( و این کار را در آینده نیز ادامه خواهیم داد)، آن‌چه توجه ما را بیش از همه جلب کرد، شجاعت و فروریختن ترسی است که تا پیش از ژینا قابل‌تصور نبود. تقریبا در تمام روایات دریافتی، زنان از آن «لحظه‌ای» می‌گفتند که همچون یک نقطه عطف یا شکاف، زندگی آن‌ها را دگرگون کرده است.

اگر تا پیش از آن نهادهای اجتماعی و سیاسی هم‌چون خانواده، دولت، پلیس و محل کار قادر بودند سرکوب زن و حجاب اجباری را عادی‌سازی کنند، پس از خیزش ژينا زنان حامل قدرتی شدند که به آنان توان شوریدن بر نظم کهن را می‌داد. آنان به کرات از مقاومت آشکار در برابر پدران و شوهران، پلیس و خشونت نهادهای نظارتی در محیط کار مانند حراست نوشته‌اند و گفته‌اند که دیگر ترسی از فرادستان پیشین خود ندارند. شجاعت به طرزی باورنکردنی تکثیر شده و به قالب عمل درآمده است. 

https://www.instagram.com/p/CpxsV-fto5L/?utm_source=ig_web_copy_link&igshid=MzRlODBiNWFlZA==

آن‌ها هم‌چنین در روایات از شکل‌گیری اتحادهای زنانه و قدرت‌بخشی جمعی- جنسیتی به یکدیگر گفته‌اند. در دو روایت به طور مشخص اشاره شده است که مادران خانواده که خود پیش‌تر دختران خود را کنترل یا در برابر تابوشکنی‌های آنان مقاومت می‌کردند، پس از قیام ‌ژینا به متحدان دختران خود تبدیل شده‌اند؛ تو گویی که به یکباره متوجه شده‌اند که خود نیز سال‌ها در بند و انقیاد بوده‌اند و حال زمان رهایی جمعی با دخترانشان است. اینجاست که درمی‌یابیم که این قیام انقلابی نه فقط حامل رهایی سیاسی، بلکه میانجی سطحی از رهایی اجتماعی نیز  بوده است.

البته کردستان علی‌رغم سرکوب‌ها و خشونت‌های پساانقلابی همواره فضای سیاسی و پویایی داشته است و از این جهت چندان جای تعجب ندارد که توانست شعار ژن، ژیان، ئازادی و برداشتن حجاب را هژمونیک کند. بسیاری از زنان کردستان به دلیل سال‌ها تجربه کار مدنی و آشنایی با موضوعات فمینیستی توانستند در لحظه وقوع خیزش در کنار مردم بایستند و نتیجه آن هم بازداشت ده‌ها زن کُرد فمینیست بود. متاسفانه در تصاویر کلی که از این قیام اخیر مخابره می‌شود، جای پرداختن به این موضوعات خالی است. رسانه‌های جریان غالب به گونه‌ای رفتار می‌کنند که گویی این میزان از مقاومت و شجاعت به یکباره و یک‌ شبه خلق شده است. رسانه‌ها و نیروهای راست‌گرا و حتی بخشی از بدنه چپ نیز، در بازتاب اخبار کردستان عموما آن بخشی را بازتاب می‌دهند که در خدمت ایده‌های خودشان است و به همین دلیل اغلب ایده‌های رادیکالی چون سیاست سوسیالیستی، آموزش رایگان، مطالبات ملی، ضدیت با سلطنت و دیکتاتوری که در شعارهای کردستان به‌کرات مطرح می‌شود، به راحتی به دیوار سانسور برمی‌خورد.

به یاد بیاوریم که مادران و همسران کشته‌شدگان، شجاعانه و آگاهانه، چه نطق‌های درخشانی در مراسم خاکسپاری عزیزان خود خواندند و چگونه چشم در چشم رسانه‌ها از دادخواهی و مبارزه با دیکتاتوری گفتند. متاسفانه در جنبش دادخواهی بازنمایی‌شده، کمتر می‌بینیم که دادخواهی مادران کردستان مورد توجه قرار گرفته شده باشد. این در حالی است که همگی شاهدیم که چگونه مادران داغدار کُرد حلقه‌های حمایتی از یکدیگر شکل داده‌اند، به دیدار یکدیگر می‌روند، بر ادامه مبارزه تاکید می‌کنند، از راه رفته فرزندانشان دفاع می‌کنند، از مردم می‌خواهند مبارزه را ادامه دهند، و در یک کلام مقاومت را جمعی زیست می‌کنند. فکر می‌کنیم این همان چیزی است که خوشایند گفتمان‌های ایران‌شهری، راست‌گرا و ناسیونالیستی نیست، چرا که آن‌ها بر اساس منطق رسانه عمل می‌کنند و به جای تقویت جبهه‌های جمعی و مردمی، به ساخت فیگورهای فردی و قهرمان‌سازی علاقه‌مندند. چنین رویکردی البته از مشخصه‌های بارز گفتمان مرد/پدرسالاری است که به جای تکیه بر قدرت جمع، به تمرکز قدرت در دستان پدرها و رهبرها علاقه دارد.

به نظر جبهه‌های مقاومت و مبارزه با فمینیست‌های کرد همچون تبارش چندگانه است: از  یک سو، علیه گفتارهای ناسیونالیستی مرکزگرا قرار می‌گیرد که اصولا کردها را به عنوان یک ملت به رسمیت نمی‌شناسند؛ در سوی دیگر، باید اشاره کرد به واگرایی از فمینیسم لیبرال که به نظر شکاف ژنتیکی با فمینیسم کرد دارد؛ و در نهایت، سایه مردسالاری غالب در سازمان‌های سیاسی کردستان نیز گسترده است که در مورد آن هشدار داده‌اید. سوال متوجه ضلع سوم مبارزه فمینیستی زنان کرد است. برخی معتقد اند که اصولا قدرت  در کردستان دست احزاب کردستانی است و از این بابت، فمینیست‌های کرد را مستقل و موثر تلقی نمی‌کنند. موضع و نظر شما در این باره چیست؟

در کردستان برخلاف مناطق دیگر ایران هنوز احزاب نقش موثر و پررنگی در میان مردم و در پیشبرد مبارزه دارند. حزب دموکرات که در سال ۱۳۲۴ هجری تاسیس شد، هم‌چنان یکی از پرطرفدارترین و متشکل‌ترین احزاب در کردستان است. سنت فمینیستی سوسیالیستی در کردستان تا حد زیادی وامدار کومه‌له است و جریان‌های مختلف کومه‌له همواره در مناسبت‌های مختلف روز جهانی کارگر، روز جهانی زنان و رویدادهای اجتماعی حضور پررنگی داشته‌اند. پژاک نیز توانسته است ایده‌های برابری‌طلبانه‌اش را در پیوند با سایر بخش‌های کردستان در روژهه‌لات (کردستان ایران) بگستراند و شعارش را که « ژن ژیان ئازادی » بود به شعار اصلی خیزش انقلابی ژینا در ایران تبدیل کند. این تبار سیاسی و تشکل‌های حزبی را ما نقطه قوتی برای مبارزات در کردستان می‌دانیم. فکر می‌کنیم در این خیزش اخیر نیز بر همگان روشن شد که گریز از تشکل‌یابی چطور مبارزه را به بیراهه می‌برد و عرصه را برای پرورش فیگور «سلبریتی» به جای «فعال سیاسی» باز می‌کند؛ موضوعی که حتی می‌تواند در مواردی به تقویت فاشیسم و به بزرگترین مانع در مبارزه علیه جمهوری اسلامی تبدیل شود. 

اما اگر این احزاب توانسته‌اند تا کنون با موفقیت در میان مردم حضور داشته و با اقبال مردمی روبرو باشند به این خاطر است که در میان مردمی تشکل‌پذیر با تعهدات سیاسی بالا سربرآورده‌اند. به عبارت دیگر، بستر مناسب سیاسی و اجتماعی کردستان نقش مهمی در تشکل‌یابی و کار حزبی و تشکیلاتی داشته است. در چنین بستری است که جامعه مدنی با قوت شکل گرفته و در تمام این سال‌ها به اندازه احزاب در کردستان فعال بوده است. ده‌ها و بلکه صدها تشکل و انجمن هنری، ادبی، زنان، محیط زیست و غیره شاهدی بر این قوت است. به‌رغم این‌که در کردستان کارخانه‌های بزرگی مانند آن‌چه در شهرهای مرکزی و خوزستان هست نداریم، اما انجمن‌های صنفی معلمان و کارگران ساختمانی در کردستان از فعال‌ترین انجمن‌های کشور هستند. بنابراین گزاف نیست اگر بگوییم کردستان نه تنها فعال‌ترین احزاب، بلکه فعال‌ترین جامعه مدنی را نیز نسبت به سایر مناطق ایران دارد. این جامعه مدنی، مستقل از احزاب و آگاه بر خطر اقتدارگرایی آنان است. از این رو همواره سعی کرده است نگاه انتقادی خود را نسبت به احزاب حفظ کند و در مقابل، تنوع در احزاب نیز این کار را برای جامعه مدنی هموارتر کرده است. جامعه مدنی بارها در مخالفت با احزاب عمل کرده و هرکجا نیز که موافق سیاست‌هایشان نبوده هشدار داده و نقدهای تندی به عملکرد آنان وارد کرده است. به عنوان مثال پیوستن عبدالله مهتدی به نشست جورج تاون بشدت مورد انتقاد جامعه مدنی کردستان قرار گرفت، یا نارضایتی‌ها از پژاک در این خیزش افزایش یافت، چرا که از نظر بیشتر مردم عملکرد بسیار ضعیفی از خود نشان داد. مثال دیگر مربوط به هشداری است که مصطفی هجری در بحبوحه خیزش به مردم مهاباد داد و آنان را از اکسیون‌های رادیکال نهی کرد. این هشدار او با انتقادات زیادی از سوی جامعه مدنی روبرو شد. البته که احزاب در مواردی مجبور شده‌اند نسبت به این انتقادها گشوده باشند و پذیرش یا عقب‌نشینی کنند.

 اما اگر بخواهیم مشخص‌تر به سوال شما پاسخ دهیم باید بگوییم ما زنان فمینیست کُرد نیز بخشی از این همین جامعه مدنی هستیم. از همان ابتدای انقلاب زنان کُرد نقش مهمی در سازماندهی زندگی سیاسی و اجتماعی دوران انقلاب داشتند. آن‌ها در شهرهای مختلف گروه‌های مستقل زنان را شکل دادند و زمانی نیز که ارتش جمهوری اسلامی به واسطه‌ حمله‌ نظامی و هوایی کردستان را اشغال کرد، در صفوف احزاب و مشخصا کومه‌له به مبارزه مسلحانه روی آوردند. پس از گذشت این دوران، بسیاری از زنان فعالی که در شهرها مانده بودند دوباره انجمن‌های نیمه‌مخفی خود را به راه انداختند. این انجمن‌ها توانستند برخی سنت‌های مهم را تثبیت کنند که تا به امروز نیز ادامه داشته‌اند، از جمله: برگزاری مراسم‌های روز جهانی زن، حتی به شکل حداقلی و مخفی، و هم‌چنین اکسیون‌هایی ضد خشونت علیه زنان. 

همه کارگران، مردان فارس شیعه نیستند، بلکه زنان، ملل تحت‌ ستم و جامعه ال‌جی‌بی‌تی‌کیو‌آی‌ای‌پلاس بخش بزرگی از کارگران تحت استثمار را تشکیل می‌دهند. بنابراین انتظار ما از جنبش کارگری در ایران این است که نسبت به ستم و تبعیض‌هایی که در کارخانه از سوی سرمایه‌دار و در خانه از سوی خود مردان (کارگر و غیر کارگر) به سایر هم‌طبقه‌ای‌هایشان می‌شود حساس باشند و بدانند که اتحاد، نه در پنهان کردن این ستم‌ها و تفاوت‌های درون طبقاتی، بلکه در به رسمیت شناختن این تفاوت‌هاست.

 ورود گسترده اولین نسل زنان کُرد به دانشگاه نیز جان تازه‌ای به فعالیت زنان بخشید و کم‌کم وجه فمینیستی‌تری به این کنش‌ها و سازماندهی‌ها داد. زنان کُرد نه تنها به مخالفت با فمینیسم مرکزگرا و جامعه مردسالار خود برخاستند، بلکه نوک تیز حمله خود را در بسیاری از مواقع به سمت احزاب کُرد چرخاندند. برای مثال در سال‌های گذشته در مواردی زنان کُرد مستقل علیه برخی رفتارهای جنسیت‌زده مردان برخی از احزاب کردستان بیانیه‌های جمعی منتشر کردند تا نشان دهند که اجازه نخواهند داد مطالبات زنان در سایه مبارزات ملی برای حقوق کُردها له شوند. این قبیل موضوعات باعث شد که زنان درون برخی از احزاب کردستان نیز سعی کنند تشکلات تک‌جنسیتی منحصر به زنان را شکل دهند یا تشکل‌هایی را که موجود بودند ولی فعالیت خاصی نداشتند، فعال‌تر کنند. آن‌ها همزمان به رهبران مرد حزب متبوع خود برای پذیرش این تشکلات فشار آورند. اقدامات آن‌ها هم‌چنین گفتمان برابری‌خواهانه را به یکی از اولویت‌های مهم بحث و گفتگوی درون احزاب بدل کرد و در نتیجه این امر، رهبران احزاب مجبور شدند حداقل در میان حرف‌هایشان از سکسیسم بپرهیزند و شعار ژن ژیان ئازادی به شعار اصلی یکی از این احزاب تبدیل شود.

این دستاوردها را ما نتیجه تلاش موثر زنان می‌دانیم، اگرچه که می‌دانیم این تلاش‌ها هرگز کافی نبوده و نیستند‌. هنوز شاهدیم که مردان در بیشتر این احزاب سکسیستی عمل می‌کنند، شرایط مناسب را برای حضور زنان در تصمیم‌گیری‌های مهم حزبی فراهم و اعتقاد خود را به برابری اثبات نکرده‌اند. از‌این‌رو ما زنان فمینیست کُرد به عنوان بخشی از جامعه مدنی و در همراهی با آن، مستقل از احزاب، نگاه نقادانه خود را نسبت به آنان حفظ خواهیم کرد و انتقاد را امری حیاتی برای داشتن جامعه‌ای برابر می‌دانیم، چه در کردستان و چه فراتر از آن.  

Ad placeholder

 قیام ژینا توجهات را به درهم‌تنیدگی ستم و سلطه جنسی و جنسیتی با ستم ملی و سلطه طبقاتی جلب کرد. خود کلکتیو ته‌وار در تقاطع ستم ملی با ستم جنسی و جنسیتی قرار گرفته است. میان سازماندهی‌های کارگری و فمینیستی اما به نظر در گفتار و در کنش همچنان فاصله، ناهمگونی و ناهمزمانی وجود دارد. رویکرد شما به تضاد طبقاتی و مبارزه کارگران چیست؟ و در مقابل چه انتظاری از سازماندهی‌های کارگری دارید؟  

به عنوان زنان کُردی که ابزاری جز نیروی کار خود در دست ندارند، خود را متعلق به همان جبهه‌ای می‌دانیم که کارگران در آن بر علیه سرمایه‌داری و برای ساختن جامعه‌ای عاری از استثمار می‌جنگند. این مبارزه برای ما امری حیاتی است چرا که استثمار زنان، ملل تحت‌ستم،‌ جامعه ال‌جی‌بی‌تی‌کیو‌آی‌ای‌پلاس و بسیاری دیگر از رانده‌شدگان از قدرت، از سوی سرمایه‌داری با شدت بیشتری صورت می‌گیرد و اساسا سرمایه‌داری این شکاف‌ها را به منظور ارزان‌سازی نیروی کار اقلیت‌ها تقویت می‌کند. به طور مثال پایین بودن قدرت چانه‌زنی زنان در محل کار به دلیل نابرابری ساختاری، میزان استثمار آنان را همواره به طور چشمگیری بالا برده است. هم‌چنین با توجه به این‌که بخش عظیمی از کار بازتولیدی زیست‌شناختی و اجتماعی همواره بر دوش زنان بوده، میزان استثمار زنان تشدید شده است. حال اگر لایه‌های اتنیک/ملیت و مذهب را نیز اضافه‌کنیم، فرودست‌سازی زنان افزایش می‌یابد. به بیان دیگر، زنان در تقاطع چنین نظام‌های تبعیضی از آن‌جا که دسترسی محدود، ناعادلانه و نابرابری به منابع قدرت دارند، سطوح پیچیده‌تری از انقیاد و استثمار را تجربه می‌کنند. از این‌رو ما قائل به وجود ستم و تبعیض در کنار استثمار هستیم. به عنوان مثال، احتمال این‌که زنان ضمن استثمار از سوی کارفرما مورد تجاوز و یا آزار‌جنسی نیز قرار گیرند بسیار زیاد است. در واقع در پروسه تولید و استثمار کارگر، وضعیت متفاوت زیستی زنان به دلیلی برای ستم بر آنان تبدیل می‌شود. 

بخشی از زنان در کردستان به واسطه نظام‌های چندگانه نابرابری که تجربه می‌کنند، از جمله: عدم دسترسی به آموزش عادلانه و رایگان، نبود دسترسی به آموزش به زبان مادری، گیر افتادن در چرخه‌های فقر و نابرابری و خشونت و نیز ارزان بودن نیروی کارشان و نبود فرصت‌های شغلی به فعالیت‌هایی چون قالیبافی، کولبری، کار در کوره‌خانه‌ها و نخودچینی روی می‌آورند. استثماری که زنان به واسطه این مشاغل تحمل می‌کنند، طیف وسیعی از جمله: استثمار ساختاری (در قالب دستمزد نابرابر، عدم برخورداری از بیمه و مزایای اجتماعی و…) تا استثمار بدن و نیروی کار بازتولیدی را شامل می‌شود. این نیروی کار، علاوه بر اینکه مجبور است به کاری که در حقیقت از مشاغل کاذب و بسیار پرخطر است تن بدهد، همزمان مسئول تامین خانواده و کارهای بازتولیدی از جمله امور خانه‌داری و فرزندآوری است. چنین وضعیتی، این زن را به حاشیه‌ای در خود حاشیه تبدیل می‌کند که باید تقلای بیشتری برای خروج از وضعیت استثمارش داشته باشد.

با این وجود، باید برای برون رفت از این شرایط و برانداختن چنین نظمی مبارزه کرد. می‌دانیم که مبارزه علیه سرمایه‌داری و داشتن جامعه‌ای عاری از نابرابری و تضاد طبقاتی، به مرور زمان استثمار و ستم را نیز از بین خواهد برد. حتی کاهش نابرابری‌ها و بازتوزیع عادلانه ثروت می‌تواند تا اندازه زیادی شرایط بهتری برای مبارزه علیه ستم و استثمار فراهم کند. رایگان بودن آموزش، خدمات بهداشتی و سایر کمک‌های اجتماعی نیز از دیگر مواردی هستند که تا اندازه زیادی به گروه‌های تحت‌ستم یاری می‌رسانند تا بتوانند موقعیت شکننده خود را به عنوان زن کُرد بهبود بخشند. 

اما برای ریشه کردن ستم به مبارزه در سایر عرصه‌های دیگر در جامعه نیز نیاز داریم. نمی‌توان تضمین کرد که با کاهش نابرابری‌ها در حوزه مناسبات اقتصادی، موضوعاتی هم‌چون خشونت‌ خانگی علیه زنان (که با عوامل متعددی در هم‌تنیده است) از بین ‌رود. دین، سیاست و اجتماع زیستی اگرچه به شکلی عمیق در مناسبات سرکوبگر سرمایه‌دارانه درهم‌تنیده‌ و سلطه و استثمار علیه زنان را تشدید کرده‌اند، اما فراتر از سطوح اقتصادی، دارای نوعی خودبنیادی‌اند که مبارزه هم‌زمان علیه آن‌ها در کنار مبارزه طبقاتی را به یک ضرورت بدل می‌کند. 

ما برآنیم که از سویی در تقویت صدای جریانات فمینیستی مستقل در کردستان نقشی ایفا کنیم و اجازه ندهیم فمینیست‌های راست و مرکزگرا، قیم‌مآبانه و با دیدگاهی اوریانتالیستی به جای ما از ما صحبت کنند، و از سوی دیگر با قدرت در برابر جریانات پدر/مردسالاری جامعه خودمان بایستیم.

البته ما به مشکلات نظری و مبارزاتی که گروه‌های اینترسکشنال (تقاطعی) با آن روبرو هستند واقفیم. می‌دانیم که افتادن به دام هویت‌طلبی می‌تواند ضربه سنگینی به صف مبارزات بزند و نباید مبارزه را به سهم‌خواهی بیشتر از قدرت برای گروه‌های هویتی خودمان محدود کنیم. ما در عین حال آگاهیم که کتمان ستم و تاکید صرف بر استثمار نمی‌تواند ما را در جهت درستی در مبارزه پیش ببرد و باید مفهوم آگاهی طبقاتی را بسط داد. کارگران نه تنها بایستی به استثمار خود بلکه به تمامی اشکال ستمی که بر خود و هم‌طبقه‌ای‌هایشان اعمال می‌شود، آگاه باشند و نه تنها بر سرمایه‌داران بلکه اگر لازم شد بر طبقه خود نیز بشورند. می‌دانیم که این به معنای شوریدن بر علیه بخشی از منافع مادی خود توسط بخشی از این کارگران خواهد بود. می‌گوییم بخشی، چرا که باید توجه داشت که همه کارگران، مردان فارس شیعه نیستند، بلکه زنان، ملل تحت‌ ستم و جامعه ال‌جی‌بی‌تی‌کیو‌آی‌ای‌پلاس بخش بزرگی از کارگران تحت استثمار را تشکیل می‌دهند. بنابراین انتظار ما از جنبش کارگری در ایران این است که نسبت به ستم و تبعیض‌هایی که در کارخانه از سوی سرمایه‌دار و در خانه از سوی خود مردان (کارگر و غیر کارگر) به سایر هم‌طبقه‌ای‌هایشان می‌شود حساس باشند و بدانند که اتحاد، نه در پنهان کردن این ستم‌ها و تفاوت‌های درون طبقاتی، بلکه در به رسمیت شناختن این تفاوت‌هاست. انتظار ما از گروه‌های کارگری این است که در عین قائل بودن به این‌که همه در یک جبهه می‌جنگیم، به شبکه‌ای بودن مبارزات و تقاطع‌های ستم و استثمار باور داشته باشند.   

Ad placeholder

به عنوان سوال آخر، در مورد انگیزه از تاسیس کلکتیو ته‌وار، ماموریتی که برای خود تعریف کرده و برنامه‌های آن برای آینده بگویید؟

خیزش انقلابی ژینا بیش از هر زمان دیگری روشن ساخت که مهم‌ترین ابزار ما برای مبارزه، خودسازماندهی است. زنان کُرد در انقلاب ۵۷ در شهرهای مختلف کردستان خود را سازمان دادند و خواهرانمان در باکوور و روژآوا نیز خودسازماندهی را مبنای مبارزه‌ پیوسته و روزمره‌ خود علیه فاشیسم و مردسالاری قرار داده‌اند. از‌‌این‌رو قبل از هرچیز هدف از تاسیس تەوار سازماندهی خودمان به‌عنوان زنانی بود که سال‌ها بصورت فردی و جمعی برای برابری جنگیده بودیم و اکنون قیام ژینا به ما نیروی خودسازماندهی بخشیده بود. ما زنان فمینیست کُرد متعلق به نیرویی هستیم که دقیقا در گره‌گاهی ایستاده که خیزش ژینا از آن سر برآورد. این امر هم قدرت ما را در تحقق بخشیدن به رویای انقلاب نشان داد و هم مسئولیت سنگین ما را در مقابل تعهداتمان گوشزد کرد. این موقعیت ما را متعهد به مبارزه در برابر هر نوع ستم و استثماری می‌کند. ما برآنیم که از سویی در تقویت صدای جریانات فمینیستی مستقل در کردستان نقشی ایفا کنیم و اجازه ندهیم فمینیست‌های راست و مرکزگرا، قیم‌مآبانه و با دیدگاهی اوریانتالیستی به جای ما از ما صحبت کنند، و از سوی دیگر با قدرت در برابر جریانات پدر/مردسالاری جامعه خودمان بایستیم. هم‌چنین سعی می‌کنیم که با سایر هم‌طبقه‌ای‌های فرودست خود به خصوص زنان، اقلیت‌های جنسی و جنسیتی و کارگران سایر ملل تحت ستم پیوند برقرار کنیم و به مبارزه علیه دولت سرمایه‌دار اسلامی و اقتدارگرایی که زندگی‌هایمان را از ما دزدیده و منابع‌مان را به غارت برده است، برخیزیم.  

تاکید می‌کنیم که ما نماینده جریانات فمینسیتی در کردستان نیستیم، بلکه خود را بخشی از این جریان می‌دانیم که در دیاسپورا خود را سازمان می‌دهد و قصد دارد خوانش خود را از انقلاب « ژن ‌ژیان ئازادی » بیان کند. با این وجود، بخش مهمی از برنامه کلتکیو ته‌وار ارتباط با خواهران خود در داخل کردستان است. 

شاید ساختن کلکتیوی برای پوشش و بازنمایی مقاومت و مبارزه زنان در کردستان به نظر سخت برسد، چرا که هر ورودی به مساله، خصوصا اگر خاستگاه افراد آن کلکتیو خارج از مرزهای جغرافیایی کردستان باشد، بحران بازنمایی و نمایندگی دارد و هر پرداختی می‌تواند پرداختی ناکافی باشد. با این وجود، ما در کلکتیو ته‌وار بر این باوریم که مبارزات و مقاومت زنان و اقلیت‌های جنسی و جنسیتی در کردستان ایران و نیز اشکال مختلف ستم ساختاری، طبقاتی، جنسی و جنسیتی و نیز اتنیکی/ملی بر آنان، آن‌چنان که باید مورد بررسی و پژوهش قرار نگرفته‌اند. در حالی که زنان و اقلیت‌های جنسی و جنسیتی کردستان در انقلاب ژينا به خوبی نشان دادند که چگونه علی‌رغم ستم‌های متقاطع و تاریخی، مقاومت بخش مهم و جدایی‌ناپذیر زندگی آن‌هاست، در عین حال به ما یادآور شدند که تا چه میزان مبارزه آن‌ها حاشیه‌ای و مغفول مانده است. ما در تلاش هستیم که با پوشش این بخش از زندگی آنان (که تاکنون در قالب «روایات» به آن پرداخته‌ایم) از سویی نقاط درخشان و الهام‌بخش مقاومت آنان را به واسطه دسترسی‌هایی که داریم برجسته کنیم، و از سوی دیگر به این موضوع بپردازیم که بسترهای سیاسی و اجتماعی، پیوند با بخش‌های دیگر کردستان، و تجربیات وابسته به اتنیک/ملیت، جنسیت و طبقه چگونه در شکل‌دهی به آن‌چه مربوط به «مساله زنان و اقلیت‌های جنسی و جنسیتی در کردستان» است نقش دارد. همان‌گونه که در متن‌های پیشین خود تاکید کرده‌ایم، تغییر و انقلاب با انباشت تجربیات و اشکال متکثر مقاومت و نیز با محوریت سوژگی سوژه‌های انقلابی رخ می‌دهد. از این رو، مبارزه زنان و اقلیت‌های جنسی و جنسیتی علیه ستم و سرکوب، مبارزه‌ای رادیکال و دگرگون‌کننده‌ی‌ بنیان‌های سنتی و حاکم است و لذا پرداختن به آن‌ها ضروی و تعیین‌کننده. این دغدغه‌ای است که ما در کلکتیو خود می‌خواهیم به آن بپردازیم.