زندگی در عسرت
صدسال بعد از انتشار «یکی بود، یکی نبودِ» محمدعلی جمالزاده که از آن به عنوان سرآغاز داستاننویسی مدرن ایران یاد میشود همچنان نویسنده ایرانی با این پرسش مواجه است: آیا میتوان نویسندگی را شغل به شمار آورد و از طریق آن زندگی را گذراند؟
مهیار رشیدیان (متولد ۱۳۵۷) از سالهای دهه ۱۳۸۰ کار نوشتن را شروع کرده است. مجموعه داستان «دو پله گودتر» (برنده تکداستان جایزه گلشیری)، «آقارضا وصلهکار» و «بزها به جنگ نمیروند» (نامزد جایزه اصغر عبداللهی) از آثار اوست. رشیدیان با توجه به تورم افسارگسیخته و بحران معیشتی در ایران و سانسور که بر شمارگان کتاب هم تاثیر گذاشته است میگوید:
نویسندگی به معنای داستاننویسی در ایران جایگاهی ندارد. زندهیاد محمدعلی سپانلو در سالهای دهه ۱۳۷۰ که یک دهه طلایی هم بود میگفت اگر کتاب شعر در هزار نسخه فروش برود، کتاب موفقیست. الان وضعیت داستان فارسی به دلیل انبوه نوشتهها از این هم بدتر شده. مخاطب وقتی دو بار از دو نام تازه، از دو نویسنده جوان، دو رمان بخواند و حالش بد شود، طبعا سراغ سومی نمیرود. این از مخاطب عام. میماند نویسندگان که تا آنجا که دیدهام ۸۰ درصدشان اصلا کتاب نمیخوانند. اگر هم بخوانند آثار معاصرانشان را نمیخوانند.
رشیدیان نویسندگی در ایران را اصولا «شغل» نمیداند. میگوید:
حتی اگر نویسندگی را به عنوان شغل حساب کنیم، قطعا درآمد کافی نخواهد داشت و قطعا نویسنده در عسرت به سر خواهد برد.
به گزارش خبرگزاری تسنیم میانگین قیمت کتاب در سال ۱۴۰۱ به ۸۳ هزار و ۶۰۰ تومان رسید و در مقایسه با میانگین قیمت کتاب در سال پیش یعنی ۱۴۰۰ (۵۷ هزار و ۷۰۰ تومان) حدود ۴۵ درصد افزایش یافت. اما شمارگان کتاب نه تنها به این میزان افزایش نیافته، بلکه اصولا با توجه به بحران معیشتی و بحران کرونا و در وضعیت انقلابی کنونی کاهش هم یافته است. با این تفاصیل دستمزد یک نویسنده از یک کتاب ۸۰ هزار تومانی کفاف زندگی حتی دو هفته او را نمیدهد. لاجرم نویسنده ایرانی به عنوان یک کارگر فرهنگی، جزو ضعیفترین اقشار جامعه است؛ همین وضعیت بد اقتصادی، شاید منجر به خلق آثاری شود که نه نویسنده را اقناع میکند، نه ناشر، نه خواننده را. بر انبوه آثار افزوده و از تعداد خوانندگان کاسته میشود و به این ترتیب دور باطلی شکل میگیرد. رشیدیان در ادامه مصاحبه با زمانه میگوید:
شخصا اگر در عسرت و تنگدستی باشم اصلا نمیتوانم بنویسم. من از سال ۹۶ تا امروز سه کتاب منتشر کردهام. یکیشان چهارده سال تجدید چاپ نشده؛ یعنی از ۸۳ تا ۹۷. آیا با حقالتالیف این کارها میشود زندگی کرد و همچنان نوشت؟
قراردادهای ناشران با نویسندگان
الهام فلاح (متولد ۱۳۶۲) از ابتدای سالهای دهه ۱۳۹۰ کارش را آغاز کرد. او سال ۱۳۹۷ برنده بخش ویژه آرای مردمی یازدهمین دوره جایزه ادبی جلال آلاحمد با عنوان «آتیه داستان ایرانی» شد و رمان «خونمردگی»اش نیز در همین سال جایزه پروین اعتصامی را به دست آورد. از این نویسنده تا امروز بیش از ۱۰ کتاب کودک و نوجوان و بزرگسال در نشر ققنوس، چشمه، نگاه و هوپا منتشر شده است. فلاح در مصاحبه با زمانه میگوید:
خواندن رمان خارجی و پسزدن کتاب ایرانی به یک جور پُز روشنفکری تبدیل شده. نویسندگان ایرانی را کسی نمیشناسد جز جمع چندصد نفره خودشان و معدود آدمهایی که به هر علتی پیگیر جریان ادبی روز هستند.
او در ادامه گفتوگو با ما درباره این موضوع که آیا اصولا میتوان نویسندگی در ایران را یک شغل به شمار آورد میگوید:
شغل یعنی امنیت خاطر و تامین کف معاش، بیمه و مانند آن. نویسندگی فاقد اینهاست. حتی اگر شما به اندازه یک ابررایانه قدرت داشته باشید و ماهی یک رمان بنویسید باز هم تضمینی بر انتشار و گذران زندگی از آن طریق وجود ندارد. بدبینانه است اما واقعیت دارد: نویسندگی در ایران به معنای خودآزاریِ محض است. دردِ بیدرمان. نه میکُشد، نه شفا مییابد.
نویسنده رمانهای «خونخواهی» و «اسب چوبی» درآمد نویسندگی را برای یک زندگی معمولی کافی نمیداند و میگوید:
درآمد حاصل از انتشار یک کتاب کفاف یک ماه زندگی تکنفره در شهر تهران را هم نمیدهد. تازه اگر نویسنده کاربلد باشی و درصد حقالتالیفات دورقمی باشد و ناشر هم منصف باشد و چکش نقد شود.
فلاح درباره قرارداد ناشران با نویسندگان میافزاید:
برای کار اولیها که این سالهای اخیر صفر. برای کسانی که اسم و سابقهای دارند ماکزیمم ۱۲ درصد قیمت پشت جلد که جدیدا یک کلمه هم به این بند اضافه میکنند شبیه همان کلک عندالاستطاعه بهجای عندالمطالبه برای مهریه. یعنی مثلا ۱۰ درصد و توی پرانتز قید میشود به ازای فروش. یعنی هر چند ماه آمار میگیرند چند تا فروخته است.
نویسنده رمان «به من نگاه کن»، وضعیتِ زیستِ نویسنده ایرانی را در این روزها «شرمآور» میداند و میگوید در این زیستِ سخت، فرصتی برای خلاقیت باقی نمیماند:
اوضاع از همیشه بدتر است. فروش کتاب به شدت افت کرده از طرف دیگر هزینههای معاش سربهفلک کشیده. من نویسندگان سرآمد را میشناسم که به رانندگی برای اسنپ و کارگری در خانه مردم رو آوردهاند. نویسندهها در همهجای جهان سرمایههای زبان و فرهنگاند. اما اینجا اینطور است که هرچند نویسنده هم که از دور خارج شوند کسی ککش نمیگزد.
نویسندگی، یک کار تماموقت
احمد حسنزاده (متولد ۱۳۶۰) از برجستهترین و پرفروشترین نویسندگان در سالهای دهه ۱۳۹۰ است. او کار حرفهایاش را در سالهای دهه ۱۳۸۰ با سردبیری مجله «بامداد» شروع کرد و سپس به داستاننویسی روی آورد. مجموعهداستانهای «مستر جیکاک» (برنده جایزه هفتاقلیم بهعنوان بهترین مجموعهداستان سال)، و «آه ای مامان» (شایسته تقدیر در جایزه مهرگان ادب) و رمان «خیالباز» (نامزد نهایی جایزه جلال) از آثار اوست.
حسنزاده درباره جایگاه اجتماعی نویسنده در ایران میگوید:
در چند دهه اخیر تلاش هدفمند، گسترده و سیستماتیکی صورت گرفته که نویسنده ایرانی و اساسا آثار ایرانی در نظر مردم مطرود و بیاهمیت جلوه داده شود. احمد محمود در مصاحبهای درباره ضریب نفوذ اندک نویسندگان در جامعه گفته بود وقتی کارهای ما خوانده نمیشود، چگونه میتواند نفوذ داشته باشد؟ مخاطب داستان فارسی به نسبت جمعیت به حدی کم است که دیگر بحث «جایگاه» یک نویسنده به یک شوخی تلخ شباهت دارد. در چنین شرایطی، هر چیزی به امر نوشتن مربوط میشود، مخاطرهآمیز است.
حسنزاده درباره دستمزدی که عاید نویسندگان میشود میگوید:
حقالتالیف یک کتاب در مجموع از ۲ تا ۱۰ میلیون تومان فراتر نمیرود. بعد هم که کتاب چاپ شود برای فروش هر چاپ بین ۸ تا ۱۰ درصد پشت جلد میدهند، که میشود حدود ۲ تا ۷ الی حداکثر ۸ میلیون تومان. اگر درآمد یک نویسنده ایرانی در سال را در نظر بگیریم، بسته به این که در مجموع چند کتاب منتشر کرده باشد، طبق تجربه من و شناختی که دارم، چیزی بین صفر تا مثلا در بهترین حالت ۱۰ تا ۱۵ میلیون است. وقتی شما برای یک زندگی معمولی باید ماهی ۲۰ تا ۳۰ میلیون درآمده داشته باشید، چگونه میتوان با این مبلغ زندگی کرد و تازه یک اثر جدی هم خلق کرد؟
طبعا نویسندگان هم مانند سایر اقشار کمدرآمد جامعه ناگزیرند برای گذران زندگی به کارهای دیگری روی بیاورند. در حالیکه نویسندگی به وقت برای مشاهده، به مطالعه مستمر، به تجربه و سفر نیاز دارد و اغلب تابع یک ریتم مشخص است. حسنزاده نیز اعتقاد دارد که نویسندگی به دلایل یاد شده یک کار «تماموقت» است:
نویسندگی یک کار تماموقت است. به همین خاطر هم هست که کار خوب، خیلی کم تولید میشود. چون نمیشود هم کار دیگری کرد و هم نوشت و یک اثر باکیفیت پدید آورد.برای نوشتن باید از جان مایه گذاشت
حسنزاده در ادامه با فرقگذاشتن بین نویسنده مستقل و نویسندگانی که به حکومت متصلاند میگوید:
منظور از نویسنده، نویسنده واقعی و مستقل است، نه آنها که وصل هستند و مناسبتی مینویسند، آنها در این معادله قرار نمیگیرند؛ چراکه با رانت اثرشان را خلق میکنند نه با اندیشه.
سیر نزولی دستمزدها
سمیه کاظمیحسنوند (متولد ۱۳۶۱)، در طول یک دهه اخیر، پنج مجموعهداستان و رمان منتشر کرده است: «یاسهای امینالدوله»، «کاپیتان و دوشنبه»، «جانهای شعلهور»، «یک اسب در کولهپشتی من گریه میکند» و «اسرافیل و درخت سدر». او نویسندگی در ایران را هم خوب میداند هم بد، میگوید:
گاهی مردم از اینکه میشنوند طرفشان نویسنده است، شگفتزده میشوند. از طرف دیگر گاهی ممکن است بهخاطر یک توییت، یک اظهارنظر و… به دردسر هم بیفتی.
کاظمی حسنوند هم معتقد است نویسندگی در ایران شغل نیست؛ چراکه به نظر او شغل با یک درآمد پایدار متناسب با وقتی که فرد هزینه آن کار میکند تعریف میشود. او میگوید:
خیلی وقتها نویسندهها، شغلهای دیگری دارند و بعد از فارغشدن از آن، علیرغم خستگی و… گوشه فراغتی پیدا میکنند و تازه سراغ نوشتن میروند. درصورتیکه نوشتن، باید کاملا متمرکز باشد و انرژی نویسنده صرف کار دیگری نشود.
کاظمیحسنوند درباره روند دستمزد نویسندگان ایرانی در طول یک دهه گذشته میگوید:
تا چند سال پیش ۲۰ درصد قیمت پشت جلد به نویسنده تعلق میگرفت، بعد شد ۱۰ درصد و حالا به ویژه بعد از کرونا و در این روزهای انقلابی، شده ۸ درصد قیمت پشت جلد کتاب. چند سال پیش با حق التالیف یکی از کتابهایم فقط توانستم یک کاپشن و ساعت بخرم. تازه وقتی که ناشر، انسان درستکاری باشد و حق نویسنده را بدهد. اما الان با حقالتالیف کتاب، تنها میتوان به حال فرهنگ و هنر و ادب در ایران گریست. باورش هم سخت است که وقتی گفته شود درآمد یک نویسنده در طول یک سال در ایران، آنقدر ناچیز است که از گفتنش آدم شرمش میآید؛ تازه اگر چک ناشر، شش ماه بعد از انتشار کتابت نقد شود، آنهم با تیراژِ ۳۰۰ نسخه.