تصویر سه دختر دبستانی در خیابان را به خاطر بیاورید که با خشم مقنعههایشان را در مشت میگیرند و تکان میدهند و همزمان فریاد زن، زندگی، آزادی سر میدهند. آن سه لباس مدرسه بر تن دارند؛ همان لباسی که بسیاری از ما سالیان سال هر روز میپوشیدیم؛ با رنگهای شادی که در دوره دبستان قرار بود ماهیت سرکوب حجاب اجباری را زیبا و لطیف و دخترانه جلوه دهد.
اما لباسهای سیاه و خاکستری و سورمهای که به زودی از ابتدای دوره راهنمایی جای رنگهای شاد را گرفتند ماهیت نظام و پوششی را که برای بدنهایمان انتخاب میکرد آشکار کرد: با این رنگهای تاریک، نظام هر روز به ما یادآوری کرد که بدن زن از زمانی که “زن” شد باید زیر لایههایی از تاریکی پوشیده شود؛ لایههایی که از بدن زن فقط اطاعت میطلبند.
اما مدرسه فقط فضایی برای تاریکی و اطاعت نبود، مدرسه جایی بود برای نافرمانیهای کوچک: درآوردن مقنعهها، رد و بدل کتابها و آهنگها و تصاویری که نباید، و تنبک و زمین رقص ساختن از تمام میزها و نیمکتهای کلاس. این نافرمانیها که با انقلاب ژینا بزرگ شدند و معنی انقلابی نوینی به خود گرفتند و در قدرت سیاسی دانشآموزان جان جدیدی دمیدند.
از ابتدای انقلاب «زن، زندگی، آزادی»، حضور دانشآموزان دختر و زنان از اقشار و سنین مختلف در خیابان، و نیز اعتصاب کارگران و دیگر اقشار مردم در بخشهای گوناگون اقتصادی کشور و اخلالآفرینی عمدی در زیرساختهای اقتصادی، صنعتی و شهری ــ که ایدئولوژی مردانه و فارسمرکز و شیعهگرا و و سرمایهمحور جمهوری اسلامی را نمایان میکنند ــ، باعث شده است که اندیشیدن به رابطه مستقیم بین بدن، فضا و امر سیاسی، ضرورت مضاعفی داشته باشد.
با حملههای شیمیایی اخیر و مسمومیتهای عمدی و پیاپی دختران دانشآموز و دانشجو به دست نیروهای جمهوری اسلامی، شاهد رقمخوردن فصل جدیدی در کتاب اعمال قدرت نظام بر بدنهای معترض هستیم؛ فصلی جدید که بار دیگر ایدئولوژی مرگبار و آپارتاید جنسیتی حکومت جمهوری اسلامی را آشکار میکند و جزئی از سیستمای استبدادی است که بقای آن از آغاز وابسته به اعمال قدرت بر بدنها و نفوذ به آنها بوده است.
نبرد زنان، کارگران و گروههای اقلیتی پرشمار جامعه ــ که جمهوری اسلامی آنان را به حاشیه رانده است ــ بر سر حق بر بدن و بر مکان [فضا] با انقلاب ژینا اما آغاز نشده است. زیرا همانطور که برای حکومت، از آغاز کارش، بدن کارگران چیزی به جز وسیلهای برای بقای اقتصادی قدرت نظام نبوده، بدن زن نیز میدانی برای نمایان کردن و به عمل گذاشتن هویت سیاسی نظام شده است. از این رو، برای کارگران و زنان، بدن زمین مبارزه با جمهوری اسلامی بوده و هست.
این مبارزه تنانه بهصورت عقب کشیدن بدنها از کار و چرخه اقتصادی نظام نمایان میشود؛ مبارزهای به شکل حضور پرشور زنان در فضای خیابان، مدرسه و دانشگاه؛ فضاهایی که جمهوری اسلامی سالیان سال است تلاش دارد آنان را زیر سلطه ایدئولوژیکی خود قرار دهد. در این فضاها است که حکومت مفهوم انتزاعی قدرت را با استفاده از بدنهای ما تجسد میبخشد.
تفکیک جنسیتی در اتوبوس، ادارات، مدارس و سالنهای غذاخوری دانشگاهها، مواردی است که جز ترس و اطاعت از دین و حکومت دینی و اشخاصی که ادعای دینداری دارند، آموزهای برای ما نداشته است. به علاوه، دیوارنگارههای نقشبسته بر تن شهرها همان مردانی را نشانمان میدهند که در مدرسه و دانشگاه یا در خیابان و محل کار، هر روز به ما زنان یادآوری می کنند که تن و بدنمان جایش زیر مقنعه و روپوش و چادر است، یا در پشت درهای بسته و در مالکیت قانونی مردان؛ جایی دور از هسته قدرت. مردانی که تصویرشان بر ذهنمان حک شده، همگی اجزائی از بدنه قدرت جمهوری اسلامی هستند.
از طرف دیگر اما دختران دانشآموز و دانشجو در مدرسه، دانشگاه و خیابان میرقصند، آواز سر میدهند، شعار زن، زندگی و آزادی را فریاد می زنند، و تصاویر حاکمان جمهوری اسلامی را ــ که سالهای سال حکومت سعی کرده در ذهنهایشان حک کند ــ از دیوار به زمین پرت میکنند، پاره میکنند، زیر پایشان له میکنند. آنها در عمل به نظام نشان میدهند که دیگر سلطه قدرت را بر افکار و بدنهایشان نمی پذیرند. آنها به حکومت نشان میدهند که قدرت تنها در هسته خیالی درون نظام متمرکز نشده است بلکه هر دختر در مدرسه، دانشگاه و خیابان میتواند تبدیل به قدرتی غیر از قدرت نظام شود؛ قدرتی که تنها با صدای سرود، شعار و رقص تا آن حد پایههای حکومت را لرزانده که در نهایت انتقام آن را با حملات شیمیایی به مدارس و خوابگاه دختران میگیرند.
پایههای نظام جمهوری اسلامی تنها وابسته به اعمال کنترل به شکل تفکیک جنسیتی در فضای عمومی جامعه نیست بلکه به کنترل به شکل نفوذ به حریم خصوصی، خانهها و حتی بدنهای تکتک افراد در حال زندگی در جغرافیایی به نام ایران هم وابسته است. این تلاش برای نفوذ و کنترل بر برخی افراد جامعه مانند زنان و کارگران و اقلیتهای ملی نظیر ملیتهای کرد و بلوچ بیشتر بوده است. از سوی دیگر، نظام جمهوری اسلامی سعی میکند که با مسموم کردن دختران در مدارس و دانشگاهها نقش اجتماعی و سیاسی آنها را در انقلاب زن، زندگی، آزادی بیاثر کند.
حکومت با شکنجه زندانیان و بازداشتشدگان قیام اخیر و نفوذ به بدنهایشان به شکل تجاوز باعث آزار روحی و جسمی و نهایتا آسیب رساندن به آنها شده است و هدفاش به جا گذاشتن زخم بر جسم و روح آنها و نیز بر رویاهای انقلابی آنها ست؛ زخمی به عمق بازداری زندانیان و بازداشتشدگان و دختران مسمومشده از حضور در خیابان و مدرسه و از اعتراض کردن، چرا که جمهوری اسلامی فقط به آن دسته از افرادی اجازه زندگی و حضور در مدرسه، دانشگاه و خیابان را میدهد که اجازه سلطه بر تن، بدن و افکار خود را به نظام حواله داده باشند: بدن و فکری که فاقد اراده سیاسی است؛ بدنی که هرگز به مردان نه نگوید و فریاد زن، زندگی، آزادی سر ندهد؛ بدنی که وادار میشود زن بودن، بلوچ و کرد بودن، کوئیر بودن و حتی فقیر بودنش را پنهان کند، مبادا هویتش خدشهای به ایدئولوژی سیاسی و اقتصادی نطام وارد آورد.
زمانی که زن پنهان کردن و حذف شدن خود را نمیپذیرد و درنهایت بدناش به نظام حکومتی نه میگوید، حکومت انتقام خود را با مسموم کردن بدن دختران در مدارس و دانشگاهها میگیرد. این عمل نه تنها دهشتآفرینی در میان دانشآموزان و دانشجویان است ــ شکلی از تروریسم ــ، بلکه پخش کردن گازهای سمی در فضای مراکز آموزشی، گرفتن حق تنفس از تک تک آنهایی ست که در این مراکز تحصیل و کار میکنند. حکومت به آنها یادآوری میکند که نه تنها حقی در قبال بدن خود ندارند بلکه حق تنفس در فضایی را که در آن تحصیل میکنند و مبارزه آنها به آن فضا گره خورده است، هم ندارند.
همزمان با رسانهای شدن گزارش مسمومیتهای زنجیرهای دختران در شهرهای مختلف، تصاویری از اعتراضات دانشجویی درخصوص مجازی کردن کلاسهای درس و همچنین گرفتن خوابگاههای دانشجویان پخش شد. این کار گرفتن فضای زندگی از دانشجویانی است که اکثرا از اقشار فرودستتر جامعه هستند؛ کسانی که باتوجه به شرایط کنونی اقتصادی کشور، قدرت خریدشان، و درنتیجه میزان دسترسیشان به امکانات و مراکز آموزشی کاهش یافته است.
موارد فوق، نمونههای دیگری از نفوذ حکومت به فضاهایی است که در تاریخ معاصر ایران کانونهایی برای شکلگیری و به هم پیوستن جنبشهای مردمی بوده اند. تلاش برای مجازی کردن کلاسهای درس و تعطیلکردن خوابگاههای دانشجویی، از همان مقوله حملههای شیمیایی است؛ یعنی اقدامی توامان علیه زنان و دختران و نیز اقدامی علیه فضای آموزشی دانشجویان که نهایتا حق تحصیل را هدف قرار می٬دهد.
حق تحصیل دختران اولین مسئلهای بود که جنبش زنان به آن پرداخت و امروز شاهد ممنوعیت تحصیل دختران افغانستانی در حکومت طالبان هستیم؛ یکی دیگر از سیاستهای آپارتاید جنسیتی این حکومت. بنابراین مسئله تحصیل بار دیگر از اهمیت بسیاری برای جنبشهای فمنیستی در منطقه و جهان برخوردار شده است.
حق تحصیل نتیجه مبارزه پیاپی زنان نه تنها با نظام کنونی بلکه با رژیمهای پیش از انقلاب ۵۷ هم بوده است. رژیم پهلوی به طور خاص تلاش داشت که جنبش زنان و اهداف آن را تحت کنترل خود داشته باشد. زنان نه تنها در مقابل نظامهای حکومتی برای آزادی و حق تحصیل مقاومت کرده اند بلکه همواره با جامعهای مردسالار و روحانیونی زنستیز نیز مبارزه کرده اند. در افغانستان هم حق تحصیل زنان نتیجه مبارزات پیاپی علیه دولتهای واپسگرا و استعمار خارجی بوده است. در افغانستان دختران درپاسخ به طالبان فریاد زدند که «ما نسل نامیرا هستیم» و در ایران دختران میگویند «تا آخرین نفس» به نام زن، زندگی، آزادی در برابر حاکمیت جمهوری اسلامی ایستاده اند.
حملات شیمیایی اخیر نمایانگر پایان انقلاب ژینا و فعالیتهای دخترانی که به آن جان بخشیده اند، نیست. بلکه نفسهای پایانی نظامی ست که دیگر نمیتواند بقای خود را با سلطه بر بدنها تضمین کند.
لیلا نقاشباشی، پژوهشگر، کنشگر و دانشجوی مطالعات سیاسی و فرهنگی در آمستردام است.