جایزه آلاحمد در سال خون
پانزدهمین دوره جایزه ادبی جلال آلاحمد ۲۴ دی، همزمان برنامههای فرهنگی حکومت به دلیل سرکوب گسترده معترضان، با حضور محمدمهدی اسماعیلی، وزیر ارشاد اسلامی، یاسر احمدوند، معاون فرهنگی ارشاد اسلامی، علی رمضانی، مدیرعامل موسسه خانه کتاب و ادبیات ایران، میثم نیلی، مدیرعامل مجمع ناشران انقلاب اسلامی، غلامعلی حدادعادل، رئیس فرهنگستان زبان و ادب فارسی در تالار وحدت برگزار شد. برگزیدگان این جایزه چند اثر گمنام و بیاهمیت بودند: «صور» نوشته حسینعلی جعفری و «عزرائیل» نوشته نیما اکبرخانی و داستان کوتاه «ویروس عاشق» نوشته مجید رحمانی. بخشهای جنبی اما اهمیت بیشتری داشتند و بیش از قبل ماهیت این جایزه حکومتی را آشکار کردند: در بخش «حاج قاسم» کتابهای «حاج قاسمی که من میشناسم» نوشته سعید علامیان و «شاید پیش از اذان صبح» نوشته احمد یوسفزاده برگزیده شدند. در بخش کرونا نیز کتاب «جهاد در قرنطینه» نوشته فروغ زال برگزیده شد.
تاریخِ جلال، تاریخِ جمهوری اسلامی است؛ تاریخِ جعل- تاریخی که با کتاب «غربزدگی» که اصطلاحی وامگرفته از احمد فردید بود در سال ۱۳۴۲ آغاز شد و با «در خدمت و خیانت روشنفکران» در سال ۱۳۴۷ ادامه یافت و سپس با وقفهای طولانی از سال ۱۳۸۷ تحتعنوان «جایزه ادبی جلال آل احمد» (گرانترین جایزه ادبی کشور) به راه خود ادامه داد.
به این ترتیب جلال آلاحمد سه دهه پس از مرگش، در جمهوریاسلامی مجدداً تشییع شد تا مهمترین نویسنده مُرده در زمان شاه برای مصادره دیگر نویسندههای زنده در جمهوری اسلامی مورد استفاده قرار بگیرد. شاید اگر جلال زنده میماند، اولین کسی بود که علیه جمهوری اسلامی برمیخاست، اما مرگ او، فرصتی داد به متولیان فرهنگی جمهوری اسلامی برای سواستفاده از نویسنده ««مدیر مدرسه»، «زن زیادی»، «سرگذشت کندوها» و «سنگی بر گوری».
جلال آلاحمد روشنفکری شاهستیز و غربستیز بود و این مخالفت با مرگش در ۱۸ شهریور ۱۳۴۵ هم خاموش نشد و توسط دیگر نویسندگان و روشنفکران همعصرش ادامه یافت، اما با پیروزی انقلاب ۵۷، مسیر نویسندگان و روشنفکران از او و دیگر انقلابیون جدا شد.
جلال آلاحمد هرچند سبک زندگیاش در تضاد با ایدئولوژی حجاب اجباری جمهوری اسلامی است ( و این را میتوان در سالهای پیش از انقلاب در زندگی مشترک او و سیمین دانشور دید، و حتی پس از انقلاب هم، سیمین همچنان یک زن بدون حجاب اجباری و مخالف آن بود) بااینحال دو کتاب «غربزدگی» و «در خدمت و خیانت روشنفکران» همان چیزی بود که متولیان فرهنگی جمهوری اسلامی از یک نویسنده میخواستند. همین دو کتاب بود که به مرور جلال آلاحمد را از روشنفکری مرشد در پیش از انقلاب به روشنفکری علیه خود تبدیل کرد تا پس از انقلاب بهترین گزینه برای مصادره جمهوری اسلامی باشد و به عنوان مانیفست جمهوری اسلامی در مبارزه با غرب معرفی شود.
تسلط ایدئولوژی بر ادبیت آثار
در طول پانزده دورهای که جایزه جلال برگزار میشود، تمام هموغم دستاندرکاران این جایزه حکومتی، برای برجسته جلوه دادن نویسندهای که بتوان از مسیرِ آن نویسندههای نزدیک به ایدئولوژی رسمی حکومت را مطرح کند، تنها جلال بوده است؛ جایزهای که حالا با بخش ویژه «سردار حاج قاسم سلیمانی» رویهای نظامی و سیاسی نیز به خود گرفته است تا مطابق با آموزههای رهبر جمهوری اسلامی فلسفه جهاد یا به تعبیر خود او «جهاد تبیین» را نیز در متنِ ادبیات پیش ببرد.
نخستین دوره جایزه جلال آلاحمد، در دوره نخست ریاستجمهوری محمود احمدینژاد (رئیسجمهوری انتخابی و محبوب رهبر در دوره اول و رئیسجمهوری مغذوب رهبر در دوره دوم) شروع به کار کرد. ترکیب هیاتعلمی و هیاتداوران از نخستین دوره تا پانزدهمین دوره، نشان میدهد بارِ ایدئولوژیک این جایزه بر متنِ ادبیات میچربد. غلبه سویه ایدئولوژیک بر ادبیت، در آثار برگزیده در حوزه داستان، رمان، و مستندنگاری نیز وجود دارد، هرچند در چند مورد میتوان استثنا قائل شد، مثل رمان «ملکان عذاب»ِ ابوتراب خسروی و مجموعهداستان «روباه شنیِ» محمد کشاورز که جزو برگزیدگان این جایزه حکومتی بودند.
دبیران اجرایی جایزه جلال از نخستین تا پانزدهمین دوره، علی شجاعیصائین، مهدی قزلی، غلامرضا طریقی، و وجیهه سامانی بودند که گویای همان نگاه حکومتی است. این نگاه در ترکیب هیات علمی و هیات داوران نیز دیده میشود: محمدرضا سرشار، عباس سلیمینمین، مجتبی رحماندوست، عباسعلی وفایی، راضیه تجار، مرتضی سرهنگی، امیرحسین فردی، رسول جعفریان، پروین محمدیبدر، اصغر قائدان، حسینعلی قبادی، حسین مفتخری، محمود بشیری، سیده اعظم حسینی، محمد حنیف، محمدرضا خبوشان، رحیم مخدومی، سیدمیثم موسویان، هادی خورشاهیان، و محمدعلی رکنی داوران این جایزه از ابتدا تا دوره پانزدهم بودند که از این میان، صادق کرمیار، احمد دهقان، بلقیس سلیمانی، عبدالعلی دستغیب، ابوتراب خسروی، محمدجواد جزینی، و شهریار عباسی در سالهای اخیر به صف منتقدان حکومت پیوستند.
نگاهی به برگزیدگان این جایزه نیز نشان میدهد که تا چه حد همهچیز در سیطره ایدئولوژی است: «قاعده بازی» نوشته فیروزه زنوزیجلالی (نشر علم)، «تالار پذیرایی پایتخت» نوشته محمدعلی گودینی (نشر سوره مهر)، «جاده جنگ» نوشته منصوره اکبری (نشر سوره مهر)، «آه با شین» نوشته محمدکاظم مزینانی (نشر سوره مهر)، «لمیزرع» نوشته محمدرضا بایرامی (نشر نیستان)، «صور» نوشته حسینعلی جعفری، (انتشارات سروش)، «عزرائیل» نوشته نیما اکبرخانی (کتابستان معرفت)، «ویروس عاشق» نوشته مجید رحمانی (نشر صاد). از این میان کتاب «پاییز فصل آخر است» نوشته نسیم مرعشی (نشر چشمه) شانس این را داشت که به چاپهای متعدد برسد و مرز پنجاه بار چاپ را رد کند. یکی از دلایلش هم ناشر این کتاب بود. هرچند با وجود برندهشدن «روباه شنی» (نشر چشمه)، «بازار خوبان» (نشر نگاه)، «ملکان عذاب» (نشر ثالث)، و «این خیابان سرعتگیر ندارد» (نشر مرکز) این کتابها به تجدید چاپ دورقمی نرسیدند.
ابزاری برای حفظ سلطه ادبی در کنار سلطه سیاسی
در نظامهای تمامیتخواه، ادبیات نیز به مثابه کالایی است در خدمتِ ایدئولوژی حکومت، به تعبیر جلال، در خدمت و خیانتِ حکومت. همین است که ادبیاتِ برگزیده حکومتی با برچسبِ «برنده جایزه ادبی جلال» (یا دیگر جوایز دولتی و شبهدولتی مثل قلم زرین) مسیر جعلیِ تاریخ را میپیمایند. نمودِ این جعلیبودن که حکومت آن را از دو کتاب «غربزدگی» و «در خدمت و خیانت روشنفکرانِ» جلال وام گرفته است، حالا تحتعنوان برگزیدگان جایزه ادبی و کتاب سال، خود را به جامعه تحمیل میکند تا سلطه ادبی را در کنار سلطه سیاسی حفظ کند؛ هرچند مشروعیت نظام، بهویژه پس از قتل حکومتی مهسا امینی، از دست رفته است؛ همین عدمِ مشروعیت است که این برچسبِ جعل را بر دیگر جوایز ادبی از جمله جایزه شعر فجر نیز زده است تا واردِ دوره درجازدنِ جوایز حکومتی و شبهحکومتی شویم و اتفاقاً به همین دلیل هم هست که متولیان فرهنگ دولتی، سعی در مشروعیت دادن به این جعلِ تاریخی هستند. غلامعلی حدادعادل در مراسم اختتامیه دوره پانزدهم جایزه جلال با اشاره به نمادشدن نویسندگی جلال در پس از انقلاب، تاکید کرده بود:
«باید در معرفی و بزرگداشت جلال بیشتر بکوشیم؛ چراکه اهمیتِ جلال را از نسل ما باید پرسید، آنهم وقتی کتاب “غربزدگی” در سال ۴۱ منتشر شد و به ما در برابر فضایی که در انتظارمان بود مصونیت بخشید.»
محمد مهدی اسماعیلی، وزیر ارشاد اسلامی در دولت سرکوبگر هم در سخنانی ضمن اشاره به «شصتسالگی نهضت امام و “غربزدگی” جلال» گفته است:
«جلال یک مسئله مهم را روایت میکند و برای ما نماد تمدنی ایرانی و اسلامی در برابر هجمه غربی است. در دوره انقلاب اسلامی جلال پاسداشت یک مبارزه طولانی با جریان فکری مهاجم و مرزهای هویت ایرانی است که در روزگاری این پرچم را بلند کرده که غیرممکن بوده و باید تلاش کرد این جایزه با رونق بیشتری برگزار شود.»
در بیان وزیر ارشاد اسلامی علاوه بر آشنایی آلاحمد با خمینی، «همنشینی» او با خامنهای در اواخر عمر هم یک مزیت به شمار میرود:
«جلال تمام افتخارش این بود که آثارش را به محضر امام خمینی عرضه کرده بود و یا همنشین مقام معظم رهبری بود و در یکی از خاطراتش نقل کرده بود که در اواخر عمر در مشهد به رهبر انقلاب گفته بود بیاید دست در دست هم قرار دهیم و بهعنوان نماد وحدت حوزه و یک نویسنده روشنفکر باشد. او در مسیر انقلاب و اهداف آن مانند بازگشت به خود و مقابله با استعمار بود که این ملاکها باید در ارزیابیها مدنظر قرار گیرد.»
خامنهای اما روایت دیگری از «همنشینی» با آلاحمد به دست داده است. او در یکی از سخنرانیهایش گفته بود:
« آمدم تهران، تلفنی با او تماس گرفتم. و مریدانه اعتراض کردم. با اینکه جواب درستی نداد از ارادتم به او چیزی کم نشد. این دیدار تلفنی برای من بسیار خاطرهانگیز است.»
به این ترتیب جعل جلال یک کارکرد دیگر هم دارد: جعل اعتبار فرهنگی و مرجعیتتراشی ادبی برای رهبر جمهوری اسلامی که در انتشار دستنوشتههای مهدی اخوان ثالث توسط شاعران وابسته به بیت در سال ۹۳ بعد از درگذشت سیمین بهبهانی به رسوایی کشید.
آل احمد هم شارلاتینیزم “غرب زدگی” فردید را رواج داد و محبوب کرد.
و هم آخوند پرور بود (هر چند اگر زنده می ماند خود آخوندها یا می کشتنش, یا زندانی یا تبعید) رجوع شود به کتاب “خدمت و خیانت روشنفکران” خصوصا آن ضمیمه اش و توصیف و تعریف هایش از خمینی.
یک بومی گرایی گیجِ, رومانتیکِ نامنسجم.
اگر به خاطر نفوذ و غالب بودن گفتمان “غرب زدگی” نبود, غیر ممکن بود که خمینی به آن آسانی بتواند به قدرت برسد.
اصغر / 26 January 2023