«حکیمی پسران را پند همی داد که جانان پدر هنر آموزید که ملک و دولت دنیا اعتماد را نشاید و سیم و زر در سفر بر محل خطر است یا دزد به یکبار ببرد یا خواجه به تفاریق بخورد اما هنر چشمه زاینده است و دولت پاینده وگر هنرمند از دولت بیفتد غم نباشد که هنر در نفس خود دولت است هر جا که رود قدر بیند و در صدر نشیند.»
(سعدی. گلستان. باب هفتم. در تاثیر تربیت)
وضع اقتصادی هنرمندان موضوع تازهای نیست. هرچندگاه یک بار مسئولان وعده بهبود میدهند اما در عمل وضع معیشتی اکثر هنرمندان یا ثابت میماند و یا اینکه در دورههای فروبستگیهای اجتماعی و فرهنگی در اثر اعمال انواع سانسور رو به وخامت میگذارد.
این روزها در تریبونهای رسمی اما صحبت از وضعیت معیشتی هنرمندان از این روی داغتر شده است که هنرمندان جشنوارهها، کنسرتها و اجرای نمایش در تماشاخانهها را تحریم کردهاند و کمتر کسانی حاضر به اجرا در این روزها هستند. برای شکستن این تحریمها مسئولان ارشاد اسلامی که نقش خود را در تهدید هنرمندان و اعمال انواع محدودیتها بر آنان فراموش کردهاند، ناگهان به فکر بهبود معیشت هنرمندان افتادهاند. برای مثال میتوان به سخنان محمد مهدی اسماعیلی، وزیر ارشاد اسلامی در ۱۶ آذر اشاره کرد که ادعا کرده بود که «عدهای معیشت هنرمندان را به بازیهای سیاسی گره زدهاند.»
محمد هاشمی، معاون وزیر ارشاد اسلامی هم کمتر از دو هفته بعد از آن گفته بود: «گروگانگیری هنر توسط عدهای قلیل، ثمری جز شلیک به معیشت هنرمندان ندارد.»
وقتی سرکوبگران به فکر برگزاری کنسرت میافتند
در بررسی وضعیت اقتصادی هنرمندان و نگاه حاکمیت به وضعیت معیشتی هنرمندان باید دو دوره را از هم تفکیک کرد: دورهی قبل از اعتراضات ۱۴۰۱ و دورهی بعد از آن. در دوره اول حاکمیت کمتر نقشی برای خود در بهبود وضعیت معیشتی هنرمندان قائل بوده است. تأسیس صندوق اعتباری هنر، راهاندازی بیمه پایه و بیمه تکمیلی برای هنرمندانی که درآمدشان تنها از راه هنر است و نیز طرح حمایت از پیشکسوتان یکی از کارهای وزرات ارشاد در سالهای اخیر است. طرح بیمه پایه، اگرچه از هیچ بهتر است اما تنها شامل آندسته از هنرمندانی میشود که سنشان به پنجاه سال نرسیده باشد. بیمه تکمیلی درمان که شامل اغلب هنرمندانِ عضو صندوق اعتباری هنر میشود که درخواست داده باشند، مراکز و درمانگاههای تحت پوشش کمی را در اختیار دارد و بخصوص در همه شهرستانها امکان دسترسی به این مراکز خدماتی وجود ندارد و اغلب هنرمندان عطای آن را به لقایش میبخشند.
توجه دولت سرکوبگر به برگزاری کنسرتها آن هم با توجه به وضعیت معیشتی هنرمندان بعد از اعتراضات ۱۴۰۱ امری است یکسره تازه. روزنامه جوان، نزدیک به سپاه پاسداران در ضرورت از سرگیری برگزاری کنسرتها نوشته است:
«کنسرتها در لسآنجلس، ملبورن، سیدنی، لندن و مونترال اجرا میشوند، پارتیها در شهرهای بزرگ به شکل زیرزمینی برقرارند، اما در ایران مافیای غربزده و البته سیاستزده نزدیک چهار ماه است برگزاری کنسرتهای موسیقی را برابر با عادیسازی وضعیت تعبیر کرده و طوری فضاسازی میکند تا کسی جرأت برگزاری کنسرت را نداشته باشد. نام و عنوان فرد یا جریانی در این باره مطرح نیست، اما فشارهای رسانهای که از شیوهها و شگردهای مختلفی استفاده میکند هنرمندان عرصه موسیقی را در وضعیتی قرار داده که جرأت نمیکنند کارشان را از سر بگیرند.»
دلسوزی روزنامه سپاه برای هنرمندان عرصهی موسیقی به راستی که مصداق اشک تمساح است. تقریباً دو سال پیش بود که احمد علمالهدی، امام جمعه مشهد و نماینده ولیفقیه در کشاکش بر سر اعمال حاکمیت فرهنگی با وزارت ارشاد اسلامی دولت وقت پیشنهاد داده بود که شهر مشهد از هرگونه برنامههای فرهنگی- هنری، انواع فیلمهای اکرانشده و کنسرتهای موسیقی مستثنی شود و «اجرای برنامهها با نظارت شورای فرهنگ عمومی استان باشد.» او با صراحت گفته بود:
« کنسرت میخواهی، از مشهد برو!»
سرخوردگیها و انواع خسارتهای مالی هنرمندان موسیقی
یکی از هنرمندان موسیقی در مصاحبه با زمانه میگوید:
«اوایل بهار سال گذشته بود که بعد از دوندگیهای بسیار در راهروهای ارشاد تمام کارهای لازم اخذ مجوزها را برای برگزاری کنسرتی دریافت کردم. مدت زیادی را صرف تمرین برای برگزاری کنسرت کرده بودیم. بلیطها فروخته شده بود ولی در آخرین لحظه بدون هیچ توضیحی، اطلاع دادند که باید کنسرت را لغو کنیم. پول بلیطها را به مردم برگرداندیم و هزینه اجارهی سالن، عوامل فنی و کلی مخارج دیگر روی دستمان ماند و گروهی که کارهای معمولشان را برای برگزاری این کنسرت تعطیل کرده بودند ضرر مالی هنگفتی کردند.»
این هنرمند پس از این تجربه خسارتبار ناگزیر کارش را رها کرد و به تدریس موسیقی خصوصی روی آورد تا علاوه بر شغل دیگری که داشت بتواند این خسارت را جبران کند و بنا به گفتهی خودش تازه بعد از گذشت حدود نه ماه که دارد از زیر بار فشار قرضهای سنگین خلاص میشود و درست در زمانی که هنرمندان اجرای کنسرتهای موسیقی را تحریم کردهاند، او را زیر فشار گذاشتهاند که باید کنسرت برگزار کند. میگوید:
«این یک خواهش نیست، دستور است و با تهدیدهای ضمنی هم همراه است.»
یک سازنده ساز در گفتوگو با زمانه میگوید:
«قبلاً هر روز مسافت زیادی را از هشتگرد تا تهران میآمدم تا در کارگاهی که به کمک دوستانم راهاندازی کرده بودم، ساز بسازم. در زمان تأسیس کارگاه هیچ نهادی به ما سر نزد و در پرداخت حق بیمه هم به مشکل برخوردیم. سفارشها روز به روز کمتر شد، کارگاه را تعطیل کردیم و من به هشتگرد برگشتم، و در خانه مشغول ساخت ساز شدم.»
به این ترتیب او در هزینه رفت و آمد، وقت و اجاره کارگاه صرفهجویی کرد اما در منزل منزوی شد و همان معدود سفارشها هم کم و کمتر شد تا کارش کلا به تعطیلی کشید. او اکنون بازاریاب یکی از شرکتهای بیمه خصوصی است با درآمدی بسیار اندک که نه با روحیه و حرفهاش سازگار است و نه درآمد کافی برایش به همراه دارد.
وضع اسفبار هنرمندان موسیقی نواحی
عیسی بلوچ، فرزند زندهیاد موسی بلوچ، نوازندهی برجسته دونلی، در گفتوگو با هنرآرت در سال ۹۹ گفته است:
«متأسفانه پدرم که عمر خودش را صرف هنر کرده بود و شیوه نوازندگی اصیل و منحصر به فردی داشت، به دلیل مشکلات اقتصادی و نداشتن شغل، مسافرکشی میکرد تا اینکه در حادثه رانندگی جانش را از دست داد بدون اینکه بیمهای داشته باشد. در آن زمان ما مشکلات مالی بسیاری داشتیم و امروز هم درآمدمان تنها همان یارانهای است که به حسابمان واریز میشود.»
موسی بلوچ، هنرمندی بینالمللی بوده است که بنا به گفته پسرش ۳۸ سال از عمر ۴۵ سالهاش را وقف موسیقی کرده بود و با ارشاد اسلامی هم تعامل داشت. عیسی بلوچ گفته است: گاهی اداره ارشاد زاهدان برنامههایی برگزار میکند که از آنها هم دعوت میکنند و دستمزدی بین «۵۰ تا ۱۰۰ هزارتومان به آنها میدهند.»
وضعیت هنرمندان موسیقی نواحی در سایر نقاط ایران هم بهتر نیست. سال ۹۹ خبرگزاری کار ایران (ایلنا) در گفتوگو با عاشیق محمودی (هنرمند آذربایجانی) گزارش داده بود که او و همسرش بیمارند و مسئولان خبری از آنها نمیگیرند. عاشیق محمودی گفته است:
«آنچه به عنوان حقوق از صندوق حمایت از هنرمندان دریافت میکنم تمام و کمال ۲۵۰ هزار تومان است، که البته همین مبلغ ناچیز را هم به صورت مرتب به ما نمیدهند و برخی مواقع همان را هم نداریم. این پول آنقدر کم است که پس از دریافت، تا پیش از رسیدنم به خانه تمام میشود.»
در توصیفی اسفبار از وضعیت عاشیقهای آذربایجان، عاشیق محمودی گفته است:
«برخی از همکارانم همان حقوق ماهانه ناچیز را نیز دریافت نمیکنند. از ۱۶ نفری که در منطقه حضور دارند، به جز من سه نفر حقوق دریافت میکنند و بقیه هیچ حق و حقوقی ندارند و بیمه هم نیستند. حرف مسئولان نیز این است که آن دوازده نفر مدارک لازم را ندارند و در جشنوارهها کمتر حضور یافتهاند.»
وضع معیشتی اسفبار هنرمندان پدیده تازهای نیست که مسئولان از آن آگاه نباشند. سال گذشته (۱۴۰۰) کارزاری برای حمایت از وضعیت معیشتی هنرمندان موسیقی نواحی تشکیل شد. باید توجه داشت که موسیقی نواحی آن نوع موسیقی است که حاکمیت با آن سر ناسازگاری ندارد و قاعدتاً از آن حمایت هم میکند. در بخشی از این کارزار گفته شده بود:
«هنرمندان موسیقی نواحی که به دلیل بیتوجهی و بیمهری مسئولان از بخت چهره شدن و آوازه یافتن همچون دیگر چهرههای موسیقی امروز برخوردار نیستند، غریبانه و بدون پشتیبانی درخور، همچنان پاسدار نغمههای موسیقی بومی در جایجای ایرانزمین هستند. این هنرمندان بیادعا اکنون در شرایط دشوار اقتصادی با تنگنای نیازهای نخستین همانند دارو، درمان، خوراک و پوشاک روبهرو شدهاند. از این رو خواستار توجه بیشتر مسئولان برای گذران زندگی خود هستند.»
مهاجرت هنرمندان موسیقی پاپ
ممکن است برخی بپندارند که وضع هنرمندان موسیقی پاپ، به لحاظ درآمد، وضعیت بهتر از سایر سایر هنرمندان موسیقی است. اما مهاجرت گسترده هنرمندان پاپ این پندار را رد میکند. مانی رهنما، فرشاد حسامی، ایمان جعفری پویان و بسیاری دیگر از هنرمندان موسیقی پاپ، عمدتا به دلایل مالی از ایران رفتهاند.
امید نعمتی، خواننده گروه پالت، گفته است:
«آهنگسازان، نوازندگان، خوانندگان، گروههای حرفهای و جذاب موسیقی که تجربهگرا هستند و خیلی بر مبنای سلیقهی مردم فعالیت نمیکنند، متأسفانه وضعیت مالی مناسبی ندارند.» (ایران آرت. ۲۶ ابان ۹۹)
از این گذشته وضعیت دستمزد نوازندگان نسبت به خوانندگان در ایران بسیار پایین است و همین دشواریهای مالی را برایشان افزون میکند. امیر جعفری پویان از نوازندگانی که از ایران مهاجرت کرده است در اشاره به میزان تفاوت بسیار بالای درآمد نوازنده با خواننده پاپ در مصاحبهای میگوید:
«خوانندهای که دستمزدش ۳۵ میلیون تومان بود با منت ۴۰۰ هزار تومان به نوازنده میداد.»
او که به ترکیه مهاجرت کرده است میگوید در ترکیه درآمد نوازنده و خواننده نصف نصف است. (همان)
اغلب هنرمندان حوزه موسیقی در وهله اول اگر بتوانند و مدارک لازم را برای تدریس داشته باشند به برگزاری کلاسهای آموزشی روی میآورند اما تعداد این هنرمندان کم است و باید برای تدریس از موانع زیادی بگذرند. جوانترها چارهای ندارند که به نوازندگی در خیابان یا متروها روی بیاورند. نوازندگی در خیابان به خودی خود بد نیست و حتی یکی از زیرشاخههای هنر خیابانی است اما در بعد فنیتر و وقتی هنرمند نه به انتخاب خود بلکه برای کسب درآمد به نوازندگی خیابانی روی میآورد به دلیل اینکه در درازمدت از فضای حرفهای و شنوندگان حرفهای خود فاصله میگیرد به کارش آسیب میرسد تازه این در صورتی است که از سوی شهرداریها با مزاحمت مواجه نشوند و از طرفی این کار فقط در شهرهای بزرگ و مراکز استانها امکانپذیر است و هنرمندان شهرهای کوچک حتی از این امکان هم بیبهرهاند.
وضع اسفبار هنرمندان تئاتر
وضعیت هنرمندان تئاتر هم از وضع هنرمندان موسیقی بهتر نیست.
یک راننده تاکسی اینترنتی در مصاحبه با زمانه میگوید بازیگر تئاتر است ولی کارش شده دنده عوض کردن در خیابانهای پر ترافیک شهر که دیگر چندان توانی برایش باقی نمیگذارد تا بر کارش تمرکز کند یا وقت تمرین داشته باشد. با این همه وضع او بد هم نیست. حداقل توانسته است ماشینی بخرد تا با آن بتواند اموراتش را بگذراند. بسیاری از هنرمندان درگیر ابتداییترین مسائل معیشتی همچون اجاره خانهاند که در تهران و کلان شهرها هزینههای سرسام آوری دارد و از توان افراد عادی خارج است برای همین اغلب به اجارهنشینی در حومه شهرهای بزرگ روی آوردهاند و همین نیز در رفت و آمد و کار آنها تأثیر دارد و وقت کمتری برایشان باقی میگذارد که صرف تمرین کنند.
هنرمندان دو رشتهی موسیقی و تئاتر که در این گزارش موضوع صحبت ماست، در تمام سالهای بعد از انقلاب با فقر و تنگدستی، تهدید، سانسور، حذف و سرکوب مواجه بودهاند. عدم مجوزدهی به کنسرتها، هجوم به کنسرتهای زیرزمینی و دستگیری مدعوین و خوانندگان و نوازندگان، تعطیلی ناگهانی کنسرتها در آستانهی شروع برنامه به دلایل واهی و یا حتی استفاده از گروههای فشار برای به هم زدن کنسرت در شهرهای مذهبی چند نمونه از مواردی است که هنرمندان موسیقی اغلب با آن دست به گریبان بودهاند. سال ۹۹ سایت ایران آرت گزارشی از وضعیت هنرمندان داد و از قول قطبالدین صادقی درباره وضعیت هنرمندان تئاتر نوشت:
«یک بازیگر تئاتر که دارای مدرک فوق لیسانس تئاتر است از من خواست برایش کار پیدا کنم و من به او گفتم که کاری نیست. او گفت که یک هفته است در خانه خانمی کارگری میکند.»
محمد دشتگلی، نویسنده و کارگردان تئاتر، درباره روی آوردن اهالی تئاتر به شغلهای کاذب گفته است :
«من یکی از عروسکگردانان تئاتر را میشناسم که با داشتن مدرک فوق لیسانس تئاتر، پس از تعطیلی اجراهای نمایشی، برای گذران زندگی کارگر خدماتی شده است. وقتی از دستمزدش پرسیدم به من گفت دستمزد چهار طبقه تمیز کردن راه پلههای منزل مسکونی هفتاد هزار تومان است. این بسیار دردناک است که فوق لیسانس تئاتر کارگر منازل مسکونی شود.» (ایران آرت/ ۲۶ آبان ۹۹).
«عباس مجیدی رییس هیات مدیره انجمن مجسمهسازان ایران نیز چندی پیش با ابراز گلایه از اوضاع معیشتی هنرمندان گفت:
«بدنه اصلی جامعه هنری اعم هنرمندان تجسمی و تئاتر و موسیقی، وضعیت معیشتی خوبی ندارند و با توجه به وضعیت چند سال گذشته با سیلی صورت خود را سرخ نگه داشتهاند.» (ایرنا. ۱۱ مرداد ۹۹).
این سیاهه، نمونهی کوچکی است از هزاران مشکلی که هنرمندان چه در این روزها و چه در گذشتهای نه چندان دور با آن دست و پنجه نرم میکنند و تنها نیرویی که آنها را به ادامهی کارشان استوار میکند تنها و تنها عشق به هنر است که کیستی و چیستی هنرمند را رقم میزند و به زندگی او معنا میدهد.
«بی هنران، هنرمند را نتوانند که بینند همچنان که سگان بازاری سگ صید را مشغله برآرند و پیش آمدن نیارند. یعنی سفله چون به هنر با کسی برنیاید، به خبثش در پوستین افتد.»
(سعدی. گلستان. باب هشتم. در آداب صحبت)