فیلم «بیهمه چیز»، آخرین ساخته محسن قرایی در سال ۱۳۹۹ منتشر شده و به تازگی در سینماهای ایران به اکران درآمده است. این فیلم، برداشتی آزاد از نمایشنامه «ملاقات با بانوی سالخورده» فردریش دورنمات است که در سال ۱۹۵۶ و در نکوهش قوانین ناعادلانه سوییس و بیتفاوتی مردم به این قوانین، نوشته شده است.
فیلم از لحاظ فنی در سطح قابل قبولی قرار دارد. بازی بازیگران و فیلمبرداری فیلم از نکات قوت آن است اما آنچه به کلی باعث فاصله گرفتن مخاطب از فیلم و عدم مقبولیت آن است نه نکات فنی و نه حتی داستانپردازی فیلم و ایرانیزه کردن شاهکار دورنمات که چرایی ساخت فیلمی با این مضمون در زمانهای چنین است.
«بیهمه چیز»، فیلمی از اساس نامرتبط به مردم ایران و زمانه آنهاست. در ادامه میگوییم چرا چنین است.
فیلم «بیهمه چیز» با نمایی از روستایی نیمهویران و فقیر آغاز میشود. روستایی که مردم آن در طول زمان داراییهای خود را از دست دادهاند و حالا با سختی در محرومیت روزگار میگذرانند. نوری، شیر گاوش را که تنها گاو ده (تهمانده دارایی زنده و زاینده روستا) است میدوشد و گاو و گوسالهاش را نوازش میکند که در خانهاش را میزنند و معتمد ده، امیر، از او میخواهد گاوش را برای قربانی کردن جلوی پای مهمان بدهد. او دلش راضی نیست و مدام بهانه میآورد، تا اینکه راضیاش میکنند گاو را امانت بدهد نه برای قربانی کردن که فقط برای نشان دادن نمایش قربانی کردن چرا که کسی که میآید مهم است و با خود پول و نعمت و آبادانی خواهد آورد. دختر راضی میشود و گاو را قرض میدهد. حالا فیلم به ما ده کوچک را که جنب و جوشی در آن افتاده معرفی میکند. دهی با مردمی فقیر و محروم که چشم به امید کسی که از بیرون ده میآید دوختهاند.
مردم ده با تلاشی شاد و حتی همراه کمی چاشنی طنز آماده میشوند تا به استقبال زنی بروند که میدانیم با قطار میرسد و چشم امید همه ده کمکهای اوست که قرار است معدن ده را دوباره راه بیندازد و قرار است مدرسه و درمانگاه و تمدن و آبادانی به این ده محروم بیاورد. از همان ابتدا و پیش از رسیدن زن، وقتی دهدار به امین ده – میگوید که نامهای که به زن نوشته شده و باعث پاسخ دادن زن شده و او را به ده برگردانده است با اسم او امضا شده بوده میدانیم که قرار است اتفاقی بیفتد. اتفاقی نامبارک که با وسوسه پول و با دروغ شروع شده است.
دومین اتفاق نامبارک وقتی میافتد که قطار به ایستگاه میرسد و گاو که قرار بوده زنده بماند و نمایشی باشد از احترام و علاقه دروغین ده به زن، به واقع و توسط برادر امیر که نمادی از بدخواهی و منفعتطلبی است کشته میشود و حتی نه برای لیلا که جلوی پای مسافری ناشناس، به بیمعناترین شکل ممکن. کسی اما به فکر گاو و خونی که ریخته شده و قولی که شکسته شده نیست حتی امیر که این قول را داده است. زن به ایستگاه میآید و بیتوجه به قربانی و تمام آمادهسازیهای دروغین ده پا روی خون میگذارد و وارد ده میشود.
مراسم شامی که برای خوشامدگویی به لیلا با حضور همه اهالی ده گرفته شده، نقطه سرعت گرفتن دومینوی سقوط اخلاقی است که با کشتن ناروای گاو و بدون رضایت صاحبش شروع شده بود. لیلا وعده ساخت مدرسه و درمانگاه و راهاندازی معدن و پول نقد برای تمام خانوادهها را میدهد و به این ترتیب وسوسه آغاز میشود. تصور آبادانی، شاکیان امیر را به میدان میآورد، از نوری که گاوش کشته شده تا بردارش که در معدن چشمش را از دست داده و… کم کم روی تاریک شخصیت امیر و تمام ده نمایان میشود. مردمی که آبادی ده را تصور کردهاند، کمکم آماده میشوند تا آن را به هر قیمتی به دست آورند و لیلاست که با خریدن گاو جدید و پرداخت بدهی آنها و حتی مبلغی بسیار بیشتر برای خواروبارشان این وسوسه را هر روز پررنگتر و واضحتر میکند تا جایی که نه تنها به امیر و خانوادهاش اجازه خروج نمیدهند که دخترش را و معلم ده را-که از امیر دفاع کرده است- کتک میزنند و خودش را حتی با وعده ازدواج با دخترش هم فراری نمیدهند.
نقطه پایان تلاشهای امیر وقتی است که در حیاط خانه دهدار از زیر چادر بیرون میآید و در مقابل چشمان همه مجبور به اعتراف معامله کردن زندگی دخترش در ازای نجات جانش میشود. پس از آن دیگر همه، سقوط است، دختر که رابطه عاشقانهاش با معلم مدرسه را از دست داده و ده و خانوادهاش را ترک میکند، امیر به زندان میرود و دیگر کسی در ده باقی نمیماند که طرف امیر را بگیرد و او به مرگ نزدیک میشود.
پاسخ وارونه با جعل واقعیتها
همانطور که اشاره شد، فیلم برداشتی از نمایشنامه ملاقات با بانوی سالخورده است اما تفاوتهایی با آن دارد و یکی ازبارزترین تفاوتها، همین صحنه پایانی فیلم است. در این سکانس برخلاف متن نمایشنامه، رسانهای برای ثبت نقش بازی کردن مردم وجود ندارد و برای مستند کردن آرای همگانی از همه ده خواسته شده پای رضایتنامه اعدام امیر را انگشت بزنند و مردم چنین کردهاند اما همچنان به حکم ظاهرسازی گریه و بابت مرگی که پیش آمده ناراحتی میکنند، وقتی دهدار از آنها میخواهد انگشتشان را بالا بیاورد، همه مانند عکسهای انتخاباتی انگشتشان را که جوهری است بالا میآورند و شاید بیش از دیگر تصاویر ارایه شده در فیلم، این تصویر است که قصد و منظور کارگردان را آشکار میکند. دهدار با حالتی نزدیک به جنون با مردم حرف میزند که چرا دورویید، رای به مرگ میدهید و بعد گریه میکنید و حتی میپرسد آیا میخواهید نظرتان را عوض کنید و مردم با سکوت و به اتفاق اعلام میکنند که حاضر به پس گرفتن رایشان نیستند. لیلا اما امیر را میبخشد و با پسرش قصد ترک روستا را دارد که امیر خودش صندلی را از زیر پایش کنار میزند و جلوی چشم همه جان میدهد.
دورنمات نمایشنامه ملاقات با بانوی سالخورده را در نکوهش مردم سوییس و بیتفاوتی آنها و عدم حق رای نوشته است اما سوال اینجاست که چرا قرایی این فیلم را ساخته است؟ روایت فیلم به حقوق زنان نمیپردازد (شخصیت زن در فیلم بیهمه چیز یکی از بزرگترین تمایزها با شخصین زن در متن اصلی نمایشنامه است)، بلکه تمرکزش بر مردم و رفتار آنهاست. ساختن این فیلم در سالهای اخیر و اکران آن در روزهای اخیر و با وضعیت کنونی ایران، یکی از نامربوطترین و غلط ترین تحلیلهای اجتماعی-سیاسی از مردم ایران است. مردمی که نه تنها از تهمانده امنیت مالی و جانی خود در حکومت جمهوری اسلامی گذشتهاند که جانشان را به خطر گذاشتهاند تا ایران را آزاد کنند و بتوانند زندگی آزاد داشته باشند.
اینها مردمی نیستند که با وعده و وعید پوچ پای صندوق رای رفته باشند و اصلاحطلبان را که امیدی به ایشان برای اصلاح نظام نبود فروخته باشند، بلکه مردمی هستند که مسالمتآمیز و با نرفتن پای صندوق رای و دیگر انواع اعتراض مدنی سعی کردند حکومتیها را متوجه نارضایتی خود کنند اما وقتی همه راهها بسته شد، و فشارها و بی عدالتیها و فساد و خشونت حکومت بیشتر و محرز شد. اکنون همین مردم نزدیک به سه ماه است که به خیابانها آمده و اعتصاب و اعتراض کردهاند و به جهان نشان دادهاند که برای آزادی دوباره ایران حاضرند هر بهایی بپردازند.
بیهمه چیز واقعی، حکومتی است که نه اقتدار دارد، نه امنیت و نه مقبولیت برای مردمش و بی پشتوانه و بیپناه وارد آخرین مرحله زیست خود شده و پایان خود را نظاره میکند.