«آنچه در ایران در حال وقوع است، اتفاق غافلگیرکننده و دور از انتظاری نیست، بیست سالی می‌شود که زنان ایرانی خود را برای این لحظه آماده کرده‌اند.» ما با یک «بیداری ناگهانی» پس از خوابی طولانی طرف نیستیم، بیش از یک قرن است که زنان در کانون حیات سیاسی ایران قرار دارند. ژانت آفاری، تاریخ‌دان و مبارز ایرانی، و استاد مطالعات دین و جنسیت در دانشگاه کالیفرنیا در گفت‌وگو با رسانه لبنانی شرق امروز از ده‌ها سال مبارزه شورمندانه زنان ایران، نقش دیاسپورا و ویژگی‌های تاریخیِ خاص فمینیسم ایرانی سخن می‌گوید.

■ در طول ماه‌های گذشته تظاهرات پراکنده‌ای در ایران انجام شده بود که البته هرگز وسعت چندانی نگرفت. آیا رخدادهای کم‌سابقه پانزده روز گذشته که گستردگی خارق‌العاده‌ای در میان کل جمعیت ایران داشته شما را غافلگیر کرده است؟

نه واقعاً. در سطح جهانی، معمولاً تصویری که از ایران وجود دارد تصویر دیکتاتوری و فلاکت است. اما در زیر سطح، جنبش‌های عمیق و بسیار مهمی، خصوصاً در رابطه با مسائل زنان، تکثیر می‌شوند و خود را در سکوت آماده می‌کنند. در طول دهه گذشته، زنان ایران به‌تدریج دست به مبارزاتی زده‌اند که بازتاب رسانه‌ای بسیار کمتری داشته است. این زنان موتور محرک جنبش‌های اجتماعی بوده و رهبری آن را به دست گرفته‌اند. این در مورد جنبش سبز نیز صادق بوده است. در ادامه، زنان خصوصاً در جنوب کشور خود را به جنبش‌های دیگر و کارگران پیوند زدند. آنها مطالبات اجتماعی‌اقتصادی‌ای را در ارتباط با کمبود آب و بحران زیست محیطی مطرح کردند.

■ ۲۰۰۹، ۲۰۱۷، ۲۰۱۹ … تاریخ متأخر ایران با خیزش‌های مردمی‌ای نقطه‌گذاری شده که در نطفه خفه شده‌اند. امروز چه چیزی تغییر کرده است؟

ژانت آفاری، تاریخ‌دان

آنچه امروز روی داده اتفاق خاص و منحصربه‌فردی است. ما با همگرایی دو جنبش بسیار متفاوت طرف هستیم: یکی جنبش کردها که برای خودمختاری بیشتر و به‌رسمیت‌شمرده‌شدن فرهنگ و هویتشان مبارزه می‌کنند، و دیگری جنبش زنان. دیگر مثل گذشته فقط با جنبش طبقه متوسط روبه بالای شهرهای بزرگ سروکار نداریم. سرتاسر کشور بسیج شده‌اند و مناطق ایزوله و جداافتاده همگی برای نخستین بار برای رسیدن به هدفشان متحد شده‌اند. چنین چیزی بی‌سابقه است. قصاب، نانوا و بقال همگی نگران دخترانشان هستند که برای زندگی و اقامت از روستا به شهرهای بزرگ می‌روند: آیا آنها در امنیت خواهند بود؟ نکند گشت ارشاد به آنها حمله کند؟ این به مسئله‌ای شخصی تبدیل شده است.

دشوار بتوان گفت آیا این جنبش با موفقیت همراه خواهد بود یا خیر. مداخله نظامی از خارج چیز مطلوبی نیست، اما برعکس مورد اوکراین، هیچ حکومتی از این مردم که دست خالی در حال مبارزه است حمایت نمی‌کند. با وجود این، هر اتفاقی هم که بیفتد، این سلسله رویدادها و این همبستگی به اختلافات و چنددستگی‌های تاریخی‌ای که به نخستین روزهای جمهوری اسلامی برمی‌گردند پایان می‌دهد: اگر رژیم موفق به تثبیت خود شده، به خاطر آن بوده که شکاف‌هایی را در دل جامعه به وجود آورده است. زنان؟ این مسئله ما نیست. کردها؟ آنها تجزیه‌طلب‌اند. جمهوری اسلامی به خوبی موفق شد بسیج مردمی‌ حاصله از انقلاب را از هم بگسلد. امروز، برای نخستین بار در طول چهل سال گذشته، این شکاف‌ها در حال ناپدیدشدن هستند. مردم حول یک برنامه مشترک دور یکدیگر جمع شده‌اند. 

■ شما از تمام این سال‌هایی صحبت کردید که صرف مبارزه و بسیج نیروها شده است. با این حال، تأثیر شوکه‌کننده تصاویری که از ایران مخابره می‌شوند گاهی این حس را به ما می‌دهند که توگویی زنان ایرانی پس از خوابی به درازای سالیان «ناگهان بیدار شده‌اند.»

این به هیچ وجه یک بیداری ناگهانی نیست. این جنبشی بسیار پیوسته و مداوم است. زنان پیشترها حتی در زمان انقلاب مشروطه نیز که نه به فضای عمومی دسترسی داشتند، نه حق تحصیل و نه حق طلاق، بسیار فعال بودند. از سال‌های دهه ۱۹۴۰ به این سو، آنها در چارچوب گروه‌ها و احزاب چپ ایرانی که جریانی اساساً متکی بر کارگران بود، نیز بسیار فعال می‌شوند. در آن زمان، همبستگی حقیقی‌ای بین زنان مسلمان و غیرمسلمان خصوصاً بر سر دفاع از حقوق زنان وجود داشت. در دهه ۱۹۵۰، آنها به همراه یکدیگر کارزاری را برای اصلاح قانون خانواده یا کسب حق رأی –که آن را به دست آوردند- به راه انداختند. آنها حق طلاق را از انحصار مردان خارج کردند، چندهمسری را دشوارتر ساختند، حق حضانت فرزندان را به زنان دادند و ….

Ad placeholder

■ جمهوری اسلامی چه رویکردی در قبال این میراث فمینیستی داشته است؟

در ابتدا، زنان جزء برسازنده انقلاب سال ۱۳۵۷ بودند. آنها متعلق به جنبش‌های مختلفی بودند: چپ، ملی‌گرا و همچنین مذهبی. در ادامه، تندروهای اطراف خمینی آنها را منزوی کردند. نخستین کاری که این تندروها انجام دادند لغو قانون اصلاحی خانواده بود. آنها همچنین زنان محروم‌ترین طبقات اجتماعی را استخدام کردند، به آنها کار و مستمری دادند و سپس آنها را در پست نیروهای امنیتی قرار دادند. برخی از این زنان به مسئول حراست و پاسدار حجاب و عفاف تبدیل شدند. از سال ۱۳۶۰ به این سو، کار آنها اساساً پاسداری از حجاب بود. طی ده سال نخست پس از انقلاب، زنان ایرانی بیشتر دستاوردهایشان را از دست دادند.

■ با این حال، جنبش بسیج زنان باز هم زنده ماند…

چون در ادامه، اتفاق دیگری افتاد. به لطف برنامه‌های مدیریت خانواده که از سوی دولت به اجرا درآمد، سطح سواد جمعیت کشور بسیار بالا رفت و تعداد فرزندان هر زن به‌طرز قابل‌توجهی کاهش یافت –از ۶ فرزند در هر خانواده قبل از انقلاب، رسیدیم به ۲,۱ فرزند در هر خانوار. موقعیت بسیار تناقض‌آمیزی به وجود آمد. از یک سو، زنان به خاطر بی‌حجابی یا بدحجابی، رژ لب یا لاک زدن به زندان می‌افتادند، و از سوی دیگر، بالارفتن سطح سواد شکاف بین موجود بین طبقات اجتماعی را کاهش داد. جوانان برآمده از محیط ها و خانواده‌های کم‌درآمدی که به مدرسه و دانشگاه راه یافته بودند، کم‌کم داشتند جهان را همچون آن دسته از هموطنانشان می‌دیدند که برآمده از طبقات اجتماعی بالاتر و اغلب اوقات لائیک‌تر بودند. شکاف فرهنگی به‌تدریج شروع کرد به پرشدن.

حدود بیست سال بعد، این مسئله تأثیر خود را بر بسیج این جوانان گذاشت. از این برهه تاریخی به بعد است که جمهوری اسلامی سیاست سرکوبگرانه خود را آغاز کرد. آنها برخی برنامه‌ها و طرح‌های اجتماعی را لغو کردند و برای ورود زنان به دانشگاه سهمیه تعیین کردند (در آن زمان ۶۵ درصد از ورودی‌های دانشگاه را زنان تشکیل می‌دادند.) آنها تلاش کردند زنان را از برخی حوزه‌ها دور نگه دارند و خلاصه هر آنچه در توانشان بود انجام دادند. 

در طول ده سال نخست حیات جمهوری اسلامی، زنان نتوانستند بسیج خود را حفظ کنند. باید همه چیز را از نو می‌ساختند. اما از صفر شروع نکردند. این تفاوت بزرگ ایران با کشوری مثل افغانستان است: حقوق زنان ایرانی از آنها گرفته شد، اما شناختشان، سوادشان، تجربه کاری‌شان، این قسم چیزها را نتوانستند از آنها بگیرند….

■ غیرممکن است که بتوان از «فمینیسم» در حالت مفرد سخن گفت. در ایران هم مانند جاهای دیگر، انواع و اقسام مختلف فمینیسم وجود دارد. با این حال، نقش‌مایه‌ای وجود دارد که انواع مختلف فمینیسم را به یکدیگر پیوند می‌دهد: زنان ایرانی آکسیون خود را همچون آرمانی فقط مختص به خودشان نمی‌بینند و طرح‌ریزی نمی‌کنند، آنها برعکس رویکردی کلی به سیاست دارند…

بله، درست است. در واقع این زنان ایرانی هستند که جنبش دموکراسی‌خواهی در ایران را رهبری می‌کنند. آنها نقش بسیار فعالی در سازمان‌های حقوق بشری و سندیکاها یا سازمان‌های دفاع از حقوق زندانیان دارند. اکثریت زندانیان را مردان تشکیل می‌دهند، اما این زنان هستند که در صف اول تمام این کارزارها بوده‌اند و رهبری آنها را به دست داشته‌اند. برخی فقهای زن نیز هستند که تفسیر جدید و لائیکی از اسلام ارائه می‌دهند و صریحاً از جدایی دین از سیاست صحبت می‌کنند. بنابراین بله، در این مورد حق با شماست. این مشکلی است که در افغانستان پیش آمده. وقتی آمریکایی‌ها وارد این کشور شدند، نفهمیدند که مسئله و مشکلات زنان باید جزئی از مشکلات پایه‌ای و اصولی مردم افغانستان تلقی شود. از این رو، فمینیسم بسیار توخالی‌ای به وجود آمد. در ایران اما، مسائل مربوط به حق وحقوق جوامع گوناگون، دست‌کم در این برهه زمانی، در پیوند با مسئله زنان قرار گرفته است. نمی‌دانم در آینده چه اتفاقی خواهد افتاد، اما در حال حاضر که به این گونه است.

Ad placeholder

■  نقش دیاسپورا و ایرانیان خارج از کشور در تداوم‌بخشیدن به جنبش فمینیستی در طول این ده‌ها سال چه بوده است؟

من در حال حاضر روی دوران انقلاب مشروطه کار می‌کنم. در آن زمان، تعدادی از ایرانیان ساکن خارج کشور بودند، اما پیوندشان با کشور را حفظ کرده بودند. در این مقطع تاریخی، دیاسپورا نقش تعیین‌کننده‌ای ایفا کرد. بعدتر، در سال‌های دهه ۱۹۴۰، دوباره چنین چیزی رخ داد. در این زمان، چپ ایران تحت تأثیر ایرانیان خارج کشور بود که آنها نیز خودشان تحت تأثیر ایده‌های سوسیال دموکرات اروپایی یا پروژه کمونیستی روسیه بودند. آنها همچنین با ترجمه بخش بزرگی از ادبیات اروپا به زبان فارسی انقلابی در حوزه ترجمه به راه انداختند.

در دوران متأخرتر، نسل بزرگی از ایرانیانی را داریم که در دانشگاه‌های غربی تحصیل کرده‌اند و یک پایشان در داخل کشور است و پای دیگر در خارج. در واقع، یکی از مهم‌ترین موتور محرک‌های انقلاب، کنفدراسیون دانشجویان ایرانی کالیفرنیا، سازمانی بود عمدتاً متشکل از مهندسان ایرانی ساکن آمریکا. یک مثال دیگر: در سال‌های دهه ۱۹۸۰، اندیشه اصلاح‌طلبانه‌ای که در ایران ظهور می‌کند تا حدودی تحت تأثیر جریان‌های اصلاحی گوناگون هرمنوتیک مسیحی است. ایرانیان متونی را می‌خوانند که در باب این موضوع نوشته شده‌ است که چگونه مسیحیان یا حتی یهودیان به‌لحاظ تاریخی شروع کردند به بازاندیشی در خصوص نقش و جایگاه مذهب. آنها از این شیوه اندیشیدن الهام گرفتند.

امروز، مطمئناً نقش تلویزیون و رسانه‌ها نیز مهم است. بنابراین به نظر من پیوند بین داخل و خارج همواره وجود داشته و دو طرفه بوده است. مانند زمان انقلاب مشروطه که ایرانیان خارج از کشور از وقایعی که پیش چشمانشان رخ می‌داد متحیر بودند، امروز نیز تقریباً در تمام دانشگاه‌های آمریکا، با تظاهرات دانشجویانی مواجه هستید که از آنچه در ایران روی می‌دهد دفاع می‌کنند. 

ترجمه از: لوریان لو ژور

Ad placeholder