انتشار تصاویری از کنش اعتراضی یک زن در آمستردام در تجمع اعتراضی روز اول اکتبر باعث دلواپسی شده، دلواپسی دو گروه: یکی طرفداران حکومت که از این کنش اعتراضی به نفع استدلال خود برای حجاب اجباری استفاده میکنند و دیگری آنها که فکر میکنند این نوع کنشها میتواند مسیر حرکت جنبش اعتراضی اخیر را به انحراف بکشاند و موجب سوءاستفاده گروه اول شود.
پیش از آمستردام نیز این نوع کنش اعتراضی صورت گرفته بود، از جمله در لندن و برلین. نیلوفر فولادی، زنی که پستانهایش را در آمستردام برهنه کرد، گفت:
«به نام زن، زندگی، آزادی! من برای بدنم در ایران برهنه شدم. به این بدن نگاه کنید، شما در این بدن به وجود آمدید، شما از این پستانها شیر نوشیدید. امروز زنان در ایران برای پس گرفتن بدنشان میجنگند. پس زنده باد زن، زندگی، آزادی!»
شیوه اعتراضی «فمنها» احتمالا در ایران چندان شناخته شده نیست و اگر شناخته شده هم باشد، درک آن برای جامعه محافظهکار، سنتی و مذهبزده ایرانی آسان نیست. فمن − مشهور به «زنان با سینههای برهنه» − نام یکی از گروههای فمینیستی در اوکراین است که در سال ۲۰۰۸ تشکیل شد. از زمان تشکیل، این گروه با انجام کنشهای نمایشی اعتراضی با پدرسالاری و مردسالاری مبارزه میکند. شیوه کارشان کنشی مبتنی بر استفاده از بدن است برای نمایش آنچه پدرسالاری و مردسالاری به بدن زن تحمیل کرده است، یعنی استفاده ابزاری و جنسی از زنان. آنان به دیکتاتوری و مذهب میتازند. اعضای گروه تاکنون بارها در کنشهای نمایشی خود سینه و بدن خود را برهنه و نیمه برهنه کردهاند؛ چه برای حمایت از حقوق زنان، چه برای اعتراض به سیاستهای حکومتها. با این حال، این شیوه اعتراض اغلب از سوی جوامع مختلف زیادی رادیکال و جریحهدارکننده احساسات عمومی تلقی شده است. از یاد نبریم که نمایش سینه زنان حتی در غرب هم تابوی اجتماعی به شمار میآید و رسانههای اجتماعی تصاویر مربوط به پستان زنان را حذف میکنند و حتی ناپوشیده شدن آن برای شیردادن به کودکان را تاب نمیآورند.
اما تغییر معنای بدن زنان در حیطه عمومی، کاری است که فمنها قصد دارند آن را انجام دهند. آنها همواره اعلام کردهاند که از قضا هدفشان سر و صدا ایجاد کردن است و میخواهند با «صدای بلند» و «هر طور شده» بیشترین توجه را جلب کنند و به «نمادها»ی مردسالاری و استفاده از بدن زن برای سکس حمله کنند.
در تجربه غربی نمایش فمنها، مخالفت با دیکتاتوری و صنعت سکس به اندازه مبارزه با مذهب دشوار نیست و به گفته اعضای این گروه، مردم همیشه از مخالفت آنها با دیکتاتوری و ستم حمایت میکنند اما مذهب برای آنها دشوار است.
با چنین پیشینهای، میتوان تصور کرد که اجرای یک نمایش فمنی از سوی یک زن ایرانی، تا چه حد میتواند مهم و در عین حال حساسیت برانگیز باشد. درباره جامعهای صحبت میکنیم که گرچه در سطوحی از خود با شعار مترقی «زن، زندگی، آزادی» همراه شده، اما لایههای مقاومی دارد که به سرعت در مقابل این شعار، شعار «مرد، میهن، آبادی» را تولید میکند و در زمزمه مردمان کوچه و بازارش این نگرانی مرتب شنیده میشود که نکند بیحجابی زنها تبدیل به برهنگی شود: گویی برهنگی، ویژگی هر لحظه میلیونها زن در جهان است که بدون سلطه ارزشهای اسلامی زندگی میکنند.
فارغ از آنچه حکومت مرتب در تریبونهایش تبلیغ میکند که در غرب فرهنگ برهنگی حاکم است، و برداشتن روسریها منجر به برهنگی زنان خواهد شد و نظام کانونی خانواده سنتی پدرسالار را برخواهد انداخت، دلواپسی برای به لرزه افتادن پایههای مردسالاری که یکی از برجستهترین ابزارهایش کنترل همهجانبه بدن زن است، در اقشار گوناگون جامعه فارع از نسبتشان با نظام حاکم هم دیده میشود. مردسالاران احساس میکنند، بیحجابی زنان بخش بزرگی از ابزار کنترل زنان را از اختیار آنها خارج میکند و به همین دلیل اجرای یک نمایش از نوع نمایش فمنها، دلهرهشان را دو چندان میکند.
اما آنچه چهره متناقض تفکر ریشهدار مردسالاری را بیشتر نمایان میکند، زمانی است که گروههای سیاسی مخالف حکومت در حالی که سوار بر موج جنبشی که برانداحتن حجاب زنان جرقه اصلی آن بوده شدهاند، برای ابراز مخالفت با شیوه کنشی یک فمن ایرانی، بار دیگر ابزارهای سرکوب پدرسالارانه به کار میگیرند: استفاده از دشنامهای جنسی، و بیبند و باری خواندن نمایش بدن زنانه، و تعیین مرز برای آزادی زنان تا حد «مو». آنها از خود نمیپرسند که چطور است نمایش بدن مرد، بیبند و باری و سکسی به حساب نمیآید و مردان نه فقط قرنها آزاد بودهاند موی خود را به نمایش بگذارند، که تماشای سینه لخت آنها به چشم جامعه عادی و پذیرفتنی است و هرگز برهنگی تعبیر نشده و از همین روست که مردان هیچگاه مجبور نبودهاند برای اعتراض به استفاده ابزاری از بدنشان، از همان بدن استفاده کنند.
جنبشی که برای پس گرفتن بدن زنان آغاز شده، در سطح عمومی به دنبال برهنگی نیست، بلکه میکوشد آنچه را طبیعیاست، طبیعی نشان دهد و تاکید کند که تصمیمگیرنده اصلی برای نمایش این بدن و تعیین کننده اصلی حد و مرز این نمایش، نگاه دلواپس جامعه مردسالار نیست. از این لحاظ، مخاطب حرکت اعتراضی زنی مانند نیلوفر فولادی، حکومت ایران و طرفدارانش نیستند. مخاطب آن، کل جامعه مردسالاری است که برای مبارزه زنان برای پس گرفتن بدنشان حد و مرز تعیین میکند و حتی به زنان اندرز میدهد که برای مبارزه سیاسی خودشان گوش به فرمان استانداردهای پدرسالارانه باشند و باردیگر به اولویتهای مردانه تثبیت شده به دست مذهب تن بدهند.
مخاطب این کنش، چشمهایی است که زن را عورت، ابزار جنسی و وسیله پیشبرد مبارزه به سبک خود میدانند و هنوز به دیدن زنان به عنوان مبارزانی که خودشان شیوه مبارزاتیشان را انتخاب میکنند عادت نکردهاند. مخاطب این حرکت، خیل مردانی هستند که حق کنترل بدن را حتی به یک زنی که خودش میخواهد روش مبارزهاش فمنی باشد نمیدهند و همان طور که ۴۳ سال برای مطالبه آزادی پوشش در ایران اولویت قائل نشدند، اکنون هم از نگاه عقل کل، تصور میکنند، «زمانش نرسیده» است و شرایط حساس کنونی این اجازه را میدهد که خلاقیت فردی و کنشهای انفرادی زنانه را در نطفه خفه کنند.
در مواجهه با چنین جامعهای، پس گرفتن بدن زنانه راهی طولانی پیش رو دارد: راهی که زنان در آن باید مقابل یک تاریخ طولانی از کنترلگری مردسالارانه بایستند؛ مردسالاری حکومتی، سنتی و شبه مدرن.
سلام و احترام. من یک مرد شیعه و معتقد به مبانی و مناسک آن هستم. البته که برای هر فردی حق انتخاب و اختیار دین که مصرح در کتاب آسمانی من است را محفوظ می دانم، چه رسد به انتخاب نوع پوشش. اما چیزی که در بیشتر تحلیل های از این دست نادیده گرفته می شود، تفاوت های فطری و غریزی زن و مرد است. در علم سکسولوژی، این که مرد به سرعت و شدت به لحاظ جنسی تحریک می شود، و اغلب به همان سرعت و شدت هم به اوج می رسد، و زن دقیقا نقطه مقابل آن است، یک امر بدیهی و پذیرفته شده است. اینکه مردان به مراتب بیش از زنان از دیدن بدن یک زن تحریک می شوند چیزی نیست که قابل انکار باشد. حتی در جوامع غربی که سالها است از چنین مباحثی گذر کرده اند، و آزادی پوشش و امکان دستیابی سهل تر به ابزار و ملزومات رفع نیاز های جنسی را دارند، کسی نمی تواند ادعا کند که مردان توانسته اند غریزه ی جنسی تنوع طلبشان را به طور کامل کنترل کنند، و دادخواهان جنبش me too و درآمد سرشار صنعت پورنوگرافی در غرب؛ شاهد این مدعا است. به لحاظ تکاملی هم، چون وظیفه مرد در زنجیره تکامل، انتقال صفات وراثتی است، همواره کوشیده است تا ژن خود را از طریق زنان بیشتر، به نسل های بیشتری انتقال دهد. چنان که در جوامع بدوی که هنوز هم در برخی مناطق آمریکای جنوبی زندگی می کنند دیده می شود، زنان شرمگاه خود را با چیزی می پوشانند، کاری که مردان شان انجام نمی دهند، که می تواند اثباتی بر تمایل فطری زنان به پوشیده تر بودن باشد.
نکات فوق دلایل بر این مدعا است:
اجبار و الزام هیچ موجود زنده ای بر چیزی علی رغم میلش پذیرفته نیست، چه رسد به زنان.
زنان فطرتا و طبیعتا بخش های بیشتری از بدن خود را می پوشانند، کما اینکه در متن نوشتار شما آمده است که دیده شدن پستان زنان در کشور های غربی هم تابو است.
اینکه چرا مردان کمتر به پوشاندن بدن غیر از شرمگاه تمایل دارند یا نسبت به زنان امر شده اند، امیدوارم از مطالب بالا واضح باشد.
اینکه باید با آموزش صحیح از سنین کودکی به مردان آموخت که چطور می توانند غرایز خود را تحت کنترل داشته باشند.
در پذیرش اسلام اکراهی نیست. اما اگر کسی دینی را بپذیرد، عمل کردن به بخشی و دور انداختن بخشی دیگر از آن از خرد و انصاف به دور است. پس انتظار می رود که زنان مسلمان به دستورات مذهبی خود عمل کنند، هرچند در آن واحد همان طور که من حق تفتیش عقاید و انجام یا عدم انجام فرایض نماز و روزه کسی را ندارم، حق دخالت در نحوه پوشش او را هم نخواهم داشت.
زنان هم باید با درک ویژگی ها و غرایز فطری مردان، حداقل های اجتماعی پوشش را رعایت کنند، همان طور که از فطرت آنان انتظار می رود.
با تشکر و کمال احترام
ا . ه. / 06 October 2022