نقاشی اوژن دُلاکروا، «آزادی هدایتگر مردم»، ۱۸۳۰، در همان سال قیام ۱۸۳۰ خلق و تکمیل شد، قیامی که مقدمه‌ی تاریخی انقلاب ژوئن ۱۸۳۲ بود، همان رخدادی که موضوع رمان معروف ویکتور هوگو، بینوایان، شد. هرکسی که با موزیکال کلود میشل شونبرگ و آلن بوبلیل آشنا باشد می‌تواند به «آزادی هدایتگر مردم» اثر دلاکروا نگاه کند و سخن مواج در آن موسیقی را بشنود: «آیا تو صدای آواز مردم را می‌شنوی؟ صدای خشمگین آوازشان را؟ این آواز مردمی است که دیگر نمی‌خواهند در بردگی به سر برند.»

اولین چیزی که بیننده در تابلوی دلاکروا می‌بیند، پیکر به یاد ماندنی زنی برهنه تا کمر است. لباس زرد او از روی شانه‌هایش افتاده است، زیرا او یک تفنگ سرنیزه‌ای را در دست چپ خود گرفته، و سه رنگ – پرچم انقلاب فرانسه – را با دست راست خود بالا برده است. او مصممانه و با قدرت به جلو گام برمی دارد و از روی شانه‌ی راستش به قفا نگاه می‌کند، انگار می‌خواهد مطمئن شود آیا کسانی که هدایت‌شان را به عهده گرفته است، دنبالش می‌کنند.

نقاشی اوژن دُلاکروا، «آزادی هدایتگر مردم»، ۱۸۳۰،

دلاکروا قصد نداشت که بگوید زنی نیمه برهنه در حال دویدن با سلاح گرم و پرچم، سه روز با شکوه انقلاب ژوئیه را رقم زد. این یک نقاشی نمادگراست؛ و زن نیمه برهنه اینجا به مثابه‌ی یک تمثیل عمل می‌کند – هدف نقاش مطرح کردن یک ایده‌ی اخلاقی یا سیاسی از آرمان آزادی است.

در نقاشی، کسانی که زن را دنبال می‌کنند، نشانگر انواع مختلفی از مردم از طبقات گوناگون‌اند. مرد سمت چپ با شمشیر پیاده نظام در دست، و پیراهن کار، و شلوار ملوانی یک کارگر کارخانه است، دستمال دور کمرش، جای تپانچه را محکم می‌کند، کاکل سفید و روبان قرمزی که روی کلاه او بسته شده است، هیجانات انقلابی او را نیز مشخص می‌کند.

این کارگر کارخانه نقطه مقابل مرد جوانی است در کنارش که به وضوح از طبقه‌ی اجتماعی متفاوتی است. او یک کلاه بالا مشکی، یک پیراهن سفید یقه‌ی باز و کراوات و یک کت مشکی شیک به تن دارد. او یک تفنگ شکاری در دست دارد. این دو فیگور روشن می‌کنند که این انقلاب فقط برای طبقه‌ی کارگر نیست، و بناست همه‌ی طبقات را رهایی بخشد.

درضمن، با نگاه به نقاشی پی می‌بریم که این فقط انقلاب بزرگسالان نیست: از سمت چپ تا راست ما شاهد سه کودک و نوجوان در حالات و پوشش‌های گوناگون هستیم: یا شمشیر کوچکی در دست دارند، و یا تپانچه، ویا با دقت تمام به فیگور آزادی -آینده شان- خیره شده‌اند.

تابلوی حمید پوربهرامی

شبیه سازی حمید پوربهرامی با شاهکار دلاکروا

شبیه سازی حمید پوربهرامی یک بازی ساده با شاهکار دلاکروا نیست. دلاکروا یکی از سه آرمان انقلاب فرانسه، یعنی آزادی را به صورتی تمثیلی در هیئت زنی نیمه برهنه، زنی که به تازگی از یوغ بردگی رهایی یافته، تصویر کرده است، حال آنکه زنی که در مرکز تابلوی پوربهرامی می‌بینیم یک نماد نیست: جنبش امروز ایران به صورتی عینی و مشخص از سوی زنانی رهبری می‌شود که همان‌طور که در این نقاشی شاهدش هستیم، با گیسوان یله‌شان در باد، و پرچم سه رنگ در دست راست، پشت سرشان را می‌پایند، و برخلاف زنِ نقاشی دلاکروا در دست چپشان سلاحی نیست، و این نشانگر خصوصیتِ خشونت گریز و صلح طلبانه‌ی این جنبش است. دست چپ گره شده، نشان از اراده‌ی مصممانه‌ی رهبری جنبش دارد.

کنتراست رنگ بین مانتو‌ی سیاه و شلوار روشنِ زن، ما را متوجه ستبریِ پاهایی می‌کند که با به پیش برآمدنشان، انگار دگمه‌های پایین مانتو را گشوده یا پاره کرده باشند.

انقلاب کبیر فرانسه را مردان انجام دادند و در پس زمینه‌ی نقاشی دلاکروا، زن دیگری نیست. اما در نقاشی پوربهرامی در سمت چپ زن دیگری نیز وجود دارد که با موهای بلند در دوسوی گردنش، شانه‌ی راست را از پوشش‌اش رها کرده و آن را به جلو داده، به جلو گام می‌گذارد و حواسش شش دانگ به زنِ هدایتگر است تا پیام او برای شروع حرکت بعدی را دریافت کند.