آیا پس از انتخابات ریاست جمهوری و با تغییر دولت، گشایشی در فضای سینمایی کشور پدید میآید؟ آیا رئیسجمهور آینده با سینمای ایران و مشکلات آن آشنایی دارد؟ معاونت سینمایی وزارت ارشاد در دولت دهم، در چهار سال گذشته سینمای ایران را به سویی هدایت کرده که اکنون بسیاری از سینماگران ایران، از سینمایی نیمهجان سخن میگویند. آیا رئیس جمهور بعدی میتواند در کالبد خسته و رنجور سینمای ایران جانی تازه بدمد؟
برای یافتن پاسخی برای این پرسشها، ابتدا میبایست با پارهای از مشکلات سینمای ایران که برخی از آنها در طول سه دهه گذشته وجود داشتهاند و برخی هم برآمده از عملکرد دولت دهم بودهاند آشنا شویم: در یک نگاه کلی میتوان این مشکلات را به سه بخش «تولید»، «عرضه» و «مدیریت» تقسیم کرد. در این میان مشکلات مدیریت سینمایی و نابسامانیها و برخوردهای سلیقهای و ایدئولوژیک که در این عرصه وجود دارد، بر دیگر عرصهها نیز تأثیر گذاشته است.
بحران تولیدات سینمایی
در بخش تولید، سینمای ایران با کمبود امکانات فنی و انحصار آن در دست دولت و نهادهای دولتی چون بنیاد سینمایی فارابی روبرو است. هرچند با گسترش یافتن سینمای دیجیتال به نظر میرسد بهتدریج بحران در تولیدات سینمایی کاهش پیدا کند، اما حل این بحران در درازمدت علاوه بر حمایت مالی، نیازمند مدیریت درست و برنامهریزی است، آن هم بهگونهای که دولت نتواند با انحصار مصالح و در اختیار گرفتن ابزار تولید، بر فیلمسازان فشار بیاورد و آنها را به سمت و سوی مورد نظر خودش هدایت کند.
مشکلات سینمای ایران را میتوان به سه بخش «تولید»، «عرضه» و «مدیریت» تقسیم کرد. در این میان مشکلات مدیریت سینمایی و نابسامانیها و برخوردهای سلیقهای و ایدئولوژیک که در این عرصه وجود دارد، بر دیگر عرصهها نیز تأثیر گذاشته است.
کمبود نیروی فنی و تکنیکی یکی دیگر از مشکلات عرصه تولید در سینمای ایران است. در بدنه سینمای ایران به اندازه کافی سینماگران متخصص و کارآشنا یافت میشود، اما در سه دهه گذشته شرایط بهگونهای رقم خورده است که عرصه برای ورود و ترکتازی نیروهای کارنابلد فراهم شده و این افراد نه تنها مدیریت پستهای حساس سینمایی و تصمیمگیری برای سینمای ایران را در دست گرفتهاند، بلکه در عرصه تولید نیز سرمایههای کلان را برای تولید آثار ضعیف هدر داده و با توجه به محدودیت ظرفیت تولید و اکران سینمای ایران، عرصه را بر دیگر فیلمسازان تنگ کردهاند. کافی است نگاهی بیاندازیم به فهرست اعضای هیأت صدور پروانه ساخت در سینمای ایران تا به ژرفای این مشکل پی ببریم: عباس بابویهی، مهدی سجادهچی، جمال شورجه، جهانگیر الماسی، شفیع آقامحمدیان، جلیل عرفانمنش، حبیبالله بهمنی، پرویز فارسیجانی و عبدالله قندهاری امروز برای تولیدات سینمای ایران تصمیم میگیرند. هیچیک از این اشخاص سابقه درخشانی در کارنامه سینمایی خود ندارد. از میان آنان، آنهایی که فیلمساز هستند، نه توانستند نظر تماشاگران را جلب کنند و نه حتی در جشنواره بهفرموده فجر اقبالی بیابند.
اکنون این پرسش در میان میآید که آیا بهراستی افرادی که فیلمنامههایی ضعیف نوشتهاند و همان فیلمنامههای ضعیف را با ساختاری ضعیفتر به فیلمهایی تبدیل کردهاند و بر پرده سینماها به نمایش گذاشتهاند، آیا صلاحیت تصمیمگیری درباره آثار فیلمسازان برجستهای مانند بهرام بیضایی، ناصر تقوایی و یا اصغر فرهادی را دارند؟ آیا کار این اشخاص به راستی بررسی نکات فنی پروژههاست و یا اینکه آنها برای بررسی و نظارت بر محتوای آثار در دست تولید و هماهنگی آن با خواستههای نظام بر این مسند گماشته شدهاند؟ دقیقاً در همینجاست که یکی از اصلیترین مشکلات سینمای ایران، یعنی مشکل سانسور و نظارت آغاز میشود. طبعاً چنین رویکردهای تبعیضآمیز و بحرانآفرینی، از بخش تولید به بخش عرضه نیز راه پیدا میکند.
سالنهای سینما و چالشهای صدور پروانه نمایش
در بخش عرضه آثار سینمایی هم مثل بخش تولید با دو مشکل اصلی روبروئیم: کمبود سالنهای سینما و انحصاری بودن آنها و مشکل نظارت و سانسور.
ایران با مشکل کمبود سالن سینما روبرو است. بسیاری از سالنهای سینماها که فعلاً فعال هستند، به ویژه در شهرستانها و در مناطق محروم تهران از استاندارد کافی برای نمایش فیلمهای سینمایی بیبهرهاند.
با توجه به رشد روزافزون تکنولوژی، مخاطبی که امروز به تماشای دیویدی بهترین فیلمهای خارجی با بهترین کیفیت تصویری و صدا بر روی تلویزیونهای صفحه بزرگ عادت کرده است، علاقهای ندارد که برای دیدن یک فیلم ضعیف با کیفیت بد صدا و تصویر بد، به سالن سینمایی با صندلیهای ناراحت و کمترین امکانات رفاهی برود و هزینهای گزاف هم بپردازد. این واقعیتی است انکارناپذیر که بدون سالن سینمای خوب، امکان نمایش فیلمهای سینمایی وجود ندارد. اگر تماشاگر به سینما نیاید، چرخه اقتصادی سینما بحرانزده و بیمار میشود.
افزون بر این نهادهایی مثل حوزه هنری و شهرداری روی بهترین و مرغوبترین سالنهای سینما دست گذاشتهاند و آنها را در انحصار خود درآوردهاند و به این ترتیب میتوانند بسته به سیاستهایی که در پیش میگیرند، مانع بشوند از اکران فیلمهایی که نمیپسندند. طبعاً این رویکردهای سلبی و تبعیضآمیز ممکن است به شکست تجاری برخی فیلمها بیانجامد و این امر بر عرصه تولید نیز مستقیماً اثر میگذارد.
نهادهایی مثل حوزه هنری و شهرداری روی بهترین و مرغوبترین سالنهای سینما دست گذاشتهاند و آنها را در انحصار خود درآوردهاند و به این ترتیب میتوانند بسته به سیاستهایی که در پیش میگیرند، مانع بشوند از اکران فیلمهایی که نمیپسندند.
در این شرایط و دقیقاً با توجه به همین نکته، اغلب دولتهایی که در سه دهه گذشته بر سر کار آمدهاند، سعی کردهاند با تزریق منابع مالی و حمایت از تهیهکنندگان و سینماگران در بخش تولید، آنها را زیر سلطه خود درآورند.
تهیهکنندهای که امکان مساوی و مناسب برای نمایش فیلمش ندارد و از فروش نمیتواند هزینههایش را تأمین کند، ناچار است وامهای دولتی بلاعوض بگیرد و یا اینکه حقوق فیلم را به دولت واگذار کند. در این میان دولت که صاحب سرمایه است، از فیلمها و فیلمسازانی حمایت میکند که به خواستههای ایدئولوژیک او عمل کردهاند. به این ترتیب بهترین فیلمسازان به امید بازگشت سرمایهشان عملاً به فیلمسازان دولتی تبدیل میشوند. در این کارزار، سینمای مستقل هم روز بهروز بیشتر تحلیل میرود.
مشکل دوم اعضای هیأت صادرکننده پروانه نمایش هستند که با یک امضاء میتوانند فیلمی را از چرخه نمایش خارج کنند و تهیهکننده مستقلی را از گردونه فیلمسازی کنار بگذارند و او را از هستی ساقط کنند. شگفتانگیز است که نام اعضای این هیأت هیچگاه به شکل رسمی اعلام نشده است. به گزارش برخی رسانهها محمدحسین نیرومند، حمید رسایی، ضیاالدین دری، حسن عباسی، جلیل عرفانمنش، عبدالله قندهاری و بهمن حبشی از اعضای این هیأت هستند. از میان آنان تنها فردی که سابقه فیلمسازی دارد ضیاالدین دری است که مجموعههای تلویزیونی «کلاه پهلوی» و «کیف انگلیسی» و فیلم سینمایی «سینما سینماست» را ساخته است.
وقتی به ترکیبی چون حمید رسایی، معممی که دو دوره نیز نماینده مجلس بوده است در کنار حسن عباسی که خود را نظریهپرداز استراتژیک معرفی میکند دقت کنیم، تازه متوجه میشویم که چگونه سینمای ایران در آستانه اضمحلال قرار گرفته است.
باید دانست که شورای صدور پروانه ساخت با حکم جواد شمقدری، معاونت سینمایی سابق و رئیس سازمان سینمایی فعلی و شورای صدور پروانه نمایش به پیشنهاد وزیر ارشاد و حکم معاونت سینمایی انتخاب میشوند. برای همین انتظار میرود که پس از انتخابات ریاست جمهوری و تغییر دولت، اعضای این دو شورا نیز تغییر کنند.
مدیریت سینمایی
مدیریت سینمایی هم بحرانزده است. جدا از برنامهریزیهای کوتاهمدت که معمولاً با تغییر دولت و مدیرانش، به حال خود رها میشوند و ناتمام میمانند، در چهار سال گذشته با روی کار آمدن تیم جواد شمقدری به عنوان معاونت سینمایی وزارت ارشاد، سینمای ایران دستخوش دگرگونیهای ساختاری شد.
شمقدری که از حامیان احمدینژاد و سازنده فیلم تبلیغاتی او بود، در سینما بیشتر به عنوان سازنده آثاری بس ضعیف در عرصه سینمای جنگ شناخته میشود. او خود بارها در مصاحبههایش گفته است که همواره از وضعیت سینمای ایران و شیوه مدیریت آن ناراضی بوده و انتخاب محمود احمدینژاد به عنوان رئیسجمهور فرصتی برای او پدید آورده تا با سینماگران تسویه حساب کند و با شعار «ریلگذاری تازه برای سینمای ایران» تغییراتی را در ساختار مدیریت سینمایی ایران و اهداف آن اعمال نماید.
بهمن فرمانآرا: «تعریفشان از سینمای فاخر، فیلم پرخرج بود، یعنی فیلم فاخر فیلمی است که بتوان از وسط بودجهاش یک مجموعه مسکونی نیز ساخت و به درآمد آن فیلم هم اصلاً کار نداشت.»
او و یارانش در نخستین گامها، از برخی از فیلمسازان جوان برای ساخت آثار مورد نظرشان حمایت کردند. فیلمسازانی مثل حامد کلاهداری کارشان را در دوره شمقدری آغاز کردند و با ساختن آثاری چون «پایاننامه» با حمایت کامل معاونت سینمایی در عرصه سینما فعال شدند. علاوه بر این، سرمایههایی که با تصویب دولت در اختیار معاونت سینمایی قرار میگرفت، به سینماگرانی که به معاونت سینمایی نزدیک بودند، سپرده میشد و آنها هم تحت عنوان مجعول «فیلمهای فاخر»، با ریخت و پاش بسیار فیلمهایی را تولید میکردند. زندگی تاجری به نام شیخ احمد قمی که قرار است جمال شورجه در تایلند آن را بسازد، از آخرین نمونههای چنین فیلمهای پرهزینه و بیبهره از هرگونه جلوه سینمایی است.
بهمن فرمانآرا، فیلمساز کارکشته که از قضا در دوران معاونت شمقدری هم از کار بیکار شد، میگوید: «تعريفشان از سينمای فاخر، فيلم پرخرج بود، يعنی فيلم فاخر فيلمی است كه بتوان از وسط بودجهاش يك مجموعه مسكونی نيز ساخت و به درآمد آن فيلم هم اصلاً کار نداشت.»
آثاری که «سینمای فاخر» روی دست سینمای ایران گذاشت، فیلمهایی بودند که اهداف سیاسی دولت را ترویج میکردند. فیلمهایی مثل «۳۳روز»، «قلادههای طلا»، «شکارچی شنبه»، «پایاننامه»، «ملک سلیمان»، «لاله» و در آخرین مورد که هنوز مراحل پیشتولید را طی میکند، فیلم «ایرباس» با موضوع حمله موشکی به هواپیمای ایرباس ایران بر فراز آبهای خلیج فارس در سال ۱۳۶۷.
در مجموع دستاورد مدیریت سینمایی در دولت دهم، حذف سینمای اجتماعی و هنری و بها دادن به تولید آثاری بود که عناوین خودنهادهای مانند «سینمای ارزشی»، «سینمای سیاسی»، «سینمای مذهبی» و «فیلم فاخر» را یدک میکشیدند. برای رسیدن به این اهداف لازم بود که خانه سینما در محاق بیفتد. در آخرین نظرخواهیهایی که در رسانهها بازتاب یافته، اسفندیار رحیممشایی، مشاور اول رئیسجمهور گفته است که خانه سینما پیش از پایان کار دولت فعلی بازگشایی خواهد شد، اما آیا بازگشائی خانه سینما به معنای نوشدارو پس از مرگ سهراب نیست؟
خانه سینما
خانه سینمای ایران در سال ۱۳۶۸ تأسیس شد، اما در سال ۱۳۷۲ رسماً فعالیتش را آغاز کرد. با پایان یافتن دوران اصلاحات و به روی کار آمدن اصولگرایان در دولتهای نهم و دهم، سینماگران نزدیک به جریان اصلاحات از چرخه اداره امور سینمای ایران خارج شدند و جای خود را به سینماگران اصولگرایی چون جواد شمقدری، جمال شورجه، نادر طالبزاده و علیرضا سجادپور دادند. پس از دگرگونیهای ژرف در مدیریت سینمایی ایران، سینماگران مخالف دولت و سیاستهای سینماییاش، بهتدریج در خانه سینما گرد آمدند. چنین بود که خانه سینما در طی هشت سال گذشته، در نقش اپوزیسیونی برای معاونت سینمایی ظاهر شد. در مقابل جشنواره فیلم فجر که اکنون به جشنوارهای کاملاً دولتی تبدیل شده است، خانه سینما جشن سالانه خانه سینما را برگزار میکرد و با اقبال گسترده فیلمسازان هم روبرو میشد.
به دلیل همین مخالفتها و مقاومتها بود که جریان اصولگرا نیاز داشت خانه سینما را در محاق قرار دهد و سینماگران مستقل را به سکوت وادارد. اکنون حتی اگر خانه سینما با اساسنامهای تازه بازگشایی شود، ناگزیر است زیر نظر وزارت ارشاد و به عنوان یکی از زیرمجموعههای این وزارتخانه وظایف «صرفاً صنفی»اش را انجام دهد. در واقع دولت موفق شد، یک نهاد مستقل و با تشخص را به یک نهاد صنفی ساده فروبکاهد. اما این هم حقیقت دارد که سینماگران با مشکلات صنفی بسیاری درگیرند. شاید به همین دلیل است که مسئولان سینمایی تلاش میکنند پیش از روی کار آمدن دولت بعدی، با احتمال از دست دادن قدرت و واگذاری آن به جناح مخالف، از هماکنون خانه سینما را مطابق شرایط مورد نظرشان و بر اساس اساسنامهای که مهر تأیید را بر آن نهادهاند، شکل ببخشند و از آن ابزاری بسازند برای تحت فشار قرار دادن رقیبانشان در دولتی که بر سر کار خواهد آمد.
آیا به دولت بعدی میتوان امید داشت؟
هشت نامزد یازدهمین انتخابات ریاست جمهوری تاکنون بهندرت از مشکلات فرهنگی و به ویژه از مشکلات سینمای ایران سخنی در میان آوردهاند. اگر هم چیزی در این زمینهها گفتهاند، در حد کلیبافی بوده و برای از میان برداشتن مشکلات هیچگونه راهکاری ارائه ندادهاند.
دستاورد مدیریت سینمایی در دولت دهم، حذف سینمای اجتماعی و هنری و بها دادن به تولید آثاری بود که عناوین خودنهادهای مانند «سینمای ارزشی»، «سینمای سیاسی»، «سینمای مذهبی» و «فیلم فاخر» را یدک میکشیدند.
محمد باقر قالیباف از طریق شهرداری تهران و با همراهی حوزه هنری بخشی از سینماها را در انحصار خود درآورده و اصولاً رویکردهای سینماییاش تاکنون بحرانزا و تبعیضآمیز بوده است. بارزترین نمونه همراهی شهرداری تهران با حوزه هنری در ماجرای اکران نوروزی ۹۱ و عدم نمایش فیلمها و تحریم نمایش برخی از آثار سینمای ایران بود.
بینش سینمایی محسن رضایی در این حد است که از فیلم «اخراجیها» ساخته دهنمکی ستایش کند و بگوید: «اين فيلمها بايد ساخته شود تا حقايق تلخ و سختیهايی را كه آزادگان ما در اسارت كشيدهاند، نشان دهد.»
علیاکبر ولایتی هم در نشست هتل لاله با گروهی از سینماگران اعتراف کرده که با مسائل سینمای ایران آشنا نیست.
حداد عادل که خود را یک شخصیت فرهنگی تلقی میکند، در نشست «هالیوودیسم» سینما را نه به عنوان یک هنر متعالی، بلکه در حد ابزاری برای «مدیریت افکار عمومی» میبیند. او در این نشست گفته است: «به اعتقاد من امروز سینما وسیله مؤثری در مدیریت افکار عمومی است؛ یک ابزار اجتماعی که از هنر و تکنیک به طور همزمان استفاده میکند و نوع خاصی از پیام و افکار را به جهان القاء میکند. در واقع سینما در هر کشوری آیینهای برای نشان دادن آیینها، ارزشها و آرمانهای آن کشور است.»
سعید جلیلی را هم باید از طریق یارانش و همراهانش شناخت. کسانی مانند حسن عباسی و حمید رسایی که هماکنون عضو هیأت شورای صدور پروانه نمایش هستند، و یا محمد حسینی، وزیر فعلی فرهنگ و ارشاد اسلامی که اصولاً با سیاستهای نادرست و سودجویانهشان سینمای ایران را بحرانزده کردهاند، از حامیان او هستند.
در این میان فقط حسن روحانی کلامی امیدبخش به زبان آورده است، آن هم در همین حد که درباره وضعیت سینمای ایران و چگونگی مدیریت آن گفته است: «ما باید دنیای سینما و موسیقی را باز بگذاریم و چتر امنیتی که روی این فضا گسترده شده است را برداریم. دولت اگر نظر و حرفی دارد با جامعه هنری در میان بگذارد و راه این ارتباط نیز تشکلهای هنری است. در کل به فکر تعالی فرهنگ جامعه باشیم، چرا که معتقدم هنرمندان میتوانند هم در بخش توسعه اقتصادی و هم در بخش توسعه فرهنگی بالاترین کمک را به کشور بکنند.»
دیگران هم به کل درباره مشکلات فرهنگی از جمله مدیریت سینمای ایران سکوت کردهاند.
مشکلات سینمای ایران تنها با برنامهریزیهای درازمدت و از میان برداشتن نظارتهای سلبی از میان میرود. حتی اگر دولت هم به اینکار اهتمام کند، نهادهایی مانند وزارت اطلاعات، سپاه، بسیج، انصار حزبالله، حوزه هنری و شهرداری اجازه نخواهند داد سینمای ایران احیاء شود و جانی دوباره پیدا کند.