در خانواده با خطر خشونت و طرد مواجهاند، در جامعه برچسبها، نگاه قضاوتگر دیگران و خطر محرومیت از تحصیل و کار آنان را تهدید میکند. اغلب اوقات مجبور میشوند خود واقعیشان را پنهان کنند و هر لحظه خطر دستگیری و مجازاتشان وجود دارد. جامعه «الجیبیتی کیو» یا رنگینکمانیها در ایران همواره با مشکلات فراوانی دستوپنجه نرم میکنند و این مشکلات وقتی مضاعف میشود که زن هم باشند؛ زیرا قوانین زنستیز و ایدئولوژیک جمهوری اسلامی ایران در کنار باورهای سنتی و عشیرهای، زنان را در معرض نابرابری و خشونت فزاینده قرار داده است.
از زمانی که سازمان بهداشت جهانی همجنسگرایی را از فهرست اختلالهای روانی خارج کرد ۳۲ سال میگذرد. در طول سه دهه گذشته کشورهای توسعهیافته کوشیدند در این زمینه روشنگری کنند و حقوق همجنسگرایان را به رسمیت بشناسند با این حال همچنان در کشورهایی مثل ایران همجنسگرایی جرمانگاری میشود و رنگینکمانیها حتی اگر از خطر طرد از خانواده و جامعه هم در امان بمانند، با برخوردهای سلبی حکومت مواجه میشوند؛ برخوردهایی که ممکن است حتی به قیمت جان آنان تمام شود.
طرد از خانواده و جامعه
۲۸ ساله است و در یکی از شهرهای شمالی ایران زندگی میکند، هیچیک از اعضای خانوادهاش از محل زندگی او خبر ندارند، نگران جانش است و میخواهد هرچه زودتر پولی جمع کند و از ایران برود. الیکا اولین بار وقتی ۱۶ ساله بود متوجه تفاوتهای خود شد و فهمید که برخلاف دوستان و همکلاسیهایش، گرایشی به جنس مخالف ندارد. درباره این پدیده هیچ اطلاعاتی نداشت و نمیتوانست این موضوع را با کسی در میان بگذارد. به تدریج خانوادهاش از نوع لباس پوشیدن و رفتارهای ظاهری او متوجه برخی تغییرات شدند و خشونتها از همان زمان شروع شد.
الیکا در ۱۷ سالگی وقتی که هنوز دیپلم نگرفته بود با اجبار پدر با پسرعمویش ازدواج کرد و قربانی کودکهمسری شد. چهار سال در آن زندگی ماند و در این مدت اطلاعات بیشتری درباره گرایش جنسیاش به دست آورد با برخی فعالان این حوزه، پنهانی ارتباط گرفت و متوجه شد که باید هرچه سریعتر خود را از زندگی مشترک اجباری نجات دهد. یک روز نشست و موضوع را به همسرش گفت به خیال اینکه او را برای طلاق توافقی راضی کند، کمتر از چند ساعت بعد پسرعمویش همهچیز را کف دست پدر و برادر الیکا گذاشت.
پسرعموی الیکا او را طلاق داد اما «دوران نکبت و رنج» الیکا از همان زمان در خانه پدر شروع شد، اجازه بیرون آمدن از خانه را نداشت، روزی یک وعده کتک میخورد و موضوع خیلی زود در میان اقوام پیچید. پدرش میگفت کمرم را شکستی و مادرش چند بار بهصورت او تف انداخت.
الیکا حدود یک سال این وضعیت را تحمل کرد و در نهایت صبح یک روز پاییزی از خانه پدری گریخت و به شهر دیگری رفت. حتی نامش را تغییر داد که شناسایی نشود. او حالا سه سال است که تنها زندگی میکند و با برخی اعضای جامعه رنگینکمانیها در داخل و خارج از کشور آشناست. در یک مغازه لباسفروشی کار میکند و همچنان مجبور است هویت جنسیاش را پنهان نگه دارد.
او درباره رنجهایی که دگرباشان زن در ایران متحمل میشوند به رادیو زمانه میگوید: «اعضای جامعه رنگینکمانی از سنین پایین و به شکل بیرحمانهای با محدودیتها و نابرابریها روبهرو میشوند و این مشکلات اگرچه از نسلی به نسلی و از فردی به فردی دیگر متفاوت است اما درباره همه آنها مصداق پیدا میکند.» او خشونت، محرومیت از تحصیل و فرصتهای شغلی را مثال میزند و میگوید: «من خودم آرزوهای زیادی داشتم، بچه درسخوان و موفقی هم بودم و دلم میخواست دانشگاه بروم اما همه این فرصتها به خاطر نگاه قضاوتگر جامعه و آگاهی نداشتن خانوادهام از من گرفته شد.»
الیکا پدر و مادر و حتی برادرش را که او را بارها کتک زد بخشیده است و میگوید: «آنها تقصیری نداشتند، هیچ آموزشی ندیده بودند و فشار اطرافیان آستانه تحملشان را به صفر رسانده بود.» از نظر الیکا مقصر اصلی، حکومتی است که راه هرگونه آگاهیبخشی و آموزش درباره همجنسگرایی را مسدود کرده است و «باورهای خرافی» خود را به جامعه تزریق میکند.
خطر شکنجه و مجازات اعدام
«حاکمیت ایدئولوژیک ایران مبتنی بر شریعت اسلام و اصول فقه شیعی است و فرایند قانونگذاری و سیاستگذاری در این سیستم نیز با توجه به احکام فقهی و فتواهای مجتهدین مذهبی شیعه انجام میشود.» اینها را مهناز قزللو، مشاور موسسه بینالمللی توسعه دموکراسی میگوید و اضافه میکند: «الهیات شیعه هر نوع گرایش و کنش جنسی میان دو همجنس را نهی میکند و آن را از لحاظ تکلیفی حرام و از نظر وضعی مستحق اشد مجازات که اعدام است، میداند.»
همانطور که این فعال حقوق زنان و دگرباشان میگوید، همجنسگرایان در ایران با خطر دستگیری، شکنجه و حتی اعدام و سنگسار مواجهاند و این در حالی است که به قول او هیچیک از قوانین فعلی ایران با اصول حقوق بشر و جهان مدرن امروز مطابقت ندارد.
مهناز قزللو در ادامه به قوانین مربوط به ازدواج در ایران اشاره میکند و به رادیو زمانه میگوید: «در الهیات شیعه حتی رابطه زن و مرد نیز تنها و تنها در چارچوب ازدواج میسر است که میدانیم این قانون نیز به شکل مضاعف و فزاینده حقوق زنان را نقض میکند و نظام مردسالار در تمام جهات و ابعاد زندگی مردم حاکم است.»
در سالهای اخیر بسیاری از کشورهای جهان کوشیدهاند قوانین داخلی خود را مبتنی بر اصول توسعه پایدار بهروزرسانی کنند و در این راستا برای ایجاد برابری میان زنان و مردان و رعایت حقوق دگرباشان تلاش کردهاند اما در ایران همچنان بر اساس اصول فقه شیعی، حقوق زنان و دگرباشان نقض میشود و به قول مهناز قزللو حتی کنشگری همجنسگرایی نیز جرم است و این حکم همچنان ثابت، دائمی و شرعی تلقی میشود.
این فعال مدنی با اشاره به تنگناهایی که دگرباشان در ایران تحمل میکنند، میگوید: «حکومت ایران نه تنها اعتقادی به تحمل این پدیده ندارد بلکه درصدد است آن را ریشهکن هم بکند و ازآنجاکه سیستم حکومتی در ایران تمامیتخواه و مذهبی است و هیچ نهاد مستقلی برای به چالش کشیدن این دیدگاه وجود ندارد، وضعیت دگرباشان اسفناکتر هم میشود.»
در جمهوری اسلامی ایران همه نهادهایی که در اطلاعرسانی و آموزش نقش دارند در انحصار حکومتاند؛ به قول مهناز قزللو از رسانههای اینترنتی و مکتوب گرفته تا صداوسیما، آموزشوپرورش، دانشگاه و قوه قضاییه عهدهدار ترویج همان نگاه مذهبی و سیاسی جمهوری اسلامی ایراناند و این مساله شرایط دگرباشان در ایران را بغرنجتر میکند؛ زیرا در این سیستم که پیوسته نقش مادرانگی زن را تقدیس میکند و «عفت» را شرط خوب بودن او میداند، حتی صحبت کردن درباره گرایش جنسی زن هم خط قرمز و ممنوعه است. در چنین شرایطی زنان کوئیر با ممنوعیتهای بیشتری هم مواجهاند چراکه بخشهای زیادی از جامعه سنتی ایران، تحتتاثیر القائات ایدئولوژیک حکومت، در چهار دهه گذشته نه تنها زنان را قضاوت میکنند بلکه خشونت علیه آنان را هم مجاز میدانند.
مهناز قزللو وضعیت زنان دگرباش در ایران را با کشورهای توسعهیافته مقایسه میکند و به رادیو زمانه میگوید: «شاید مقایسه مختصری با دیگر کشورهای جهان و بررسی دستاوردهای با ارزش آنان در زمینه حقوق دگرباشان تصویر واضحتری از مشکلات جامعه دگرباشان در ایران به ما میدهد. در جوامع پیشرفته دستگاه قضایی مستقل است، قانونگذار، اصول حقوق بشر را در نظر میگیرد و آموزشوپرورش و دانشگاه وظایف خود را در حوزه آموزش انجام میدهند. منابع تحقیقاتی با ارزشی در اختیار خانوادهها، جامعه و کسانی که در رأس سیاستگذاریاند قرار میگیرد و همه ارکان جامعه در پروسه حمایت از این پدیده انسانی دخیلاند و سعی میکنند موثر باشند.»
به گفته این فعال مدنی اگرچه در کشورهای مدرن هم هنوز همهچیز به حد ایدهآل نرسیده ولی قابلمقایسه با ایران هم نیست؛ زیرا دگرباشان در این کشورها مثل دگرباشان در ایران حداقل با اراده سرکوب و مجازات روبهرو نیستند و قرار نیست یک فرهنگ غلط سنتی و ضد انسانی علیه آنان القا شود. همچنین اصراری بر بیماری، اختلال و غیراخلاقی بودن این هویت و گرایش نمیشود.
محرومیت از تحصیل و کار
حاکمیت زنستیز ایران هرگونه پیشرفت زنان در حوزههای اجتماعی و سیاسی را مانع بزرگی برای بقای خود میداند. قوانینی که در چهار دهه گذشته دستاوردی جز محدود کردن زنان در جمهوری اسلامی ایران نداشتهاند این موضوع را اثبات میکند. زنان در اغلب محیطهای کاری حقوق برابر با مردان ندارند و برای ادامه تحصیل، خروج از کشور و انتخاب محل زندگی باید تابع پدر یا شوهر باشند. این قوانین و محدودیتهای سختگیرانه درباره زنان کوئیر چند برابر هم میشود چون اگر گرایش جنسی خود را افشا کنند با خطر اخراج از مدرسه، دانشگاه و محل کار مواجه میشوند و حتی امکان حضور در عرصههای اجتماعی را به خاطر نگاه قضاوتگر جامعه ندارند.
به گفته مهناز قزللو در چنین وضعیتی فرد نمیتواند خود واقعیاش را زندگی کند و پیوسته ناگزیر از غیرعلنی بودن است، این مساله سلامت روان او را به خطر میاندازد و به خطر افتادن سلامت روان هر فرد به معنای به خطر افتادن سلامت روان جامعه است.
او میگوید: «خطر اخراج از محل کار و تحصیل به ویژه درباره تراجنسیتیها به مراتب بیشتر است و آنان از کمترین حقوق انسانی در جامعه ایران بیبهرهاند. این عدم پذیرش برای آنان تبعاتی دارد که بزرگترین آن مشکلات اقتصادی و فقر است و ممکن است حتی فرد مجبور شود به کارهای سخت یا کارگری جنسی روی بیاورد.»
زنان کوئیر در جامعه مردسالار همواره زیر سایه خشونت و قضاوت زندگی میکنند، هیچ امکانی برای خودابرازگری ندارند، مجبورند گرایش خود را حتی از نزدیکترین دوستان و اعضای خانوادهشان پنهان کنند. بسیاری از آنان از خانوادهای که آگاهی لازم را درباره این پدیده ندارد، طرد میشوند درحالیکه هنوز در سنین نوجوانی و جوانیاند و به حمایت خانواده نیاز دارند.
مهناز قزللو از خانوادهها میخواهد که در جهان مدرن امروز که دسترسی به منابع اطلاعاتی کار چندان سختی نیست، آگاهی خود را در این زمینه بالا ببرند.
او میافزاید: «این پدیده انسانی در جامعه ایران همچنان تابو محسوب میشود و حکومت نیز عامدانه نگاه غیرانسانی به دگرباشان را تقویت میکند و مانع هرگونه آگاهی و روشنگری در این زمینه میشود، دستگاه قضایی دگرباشان را مجازات میکند و رسانههای حکومتی جامعه را علیه آنان تحریک میکنند. در چنین شرایطی نقش خانوادهها مهمتر میشود چراکه خانواده تنها جایی است که میتواند احساس امنیت را در این افراد ایجاد کند؛ بهخصوص اگر زن باشند چون در این صورت احتمال خشونتهای فیزیکی، کلامی و روانی علیه آنان چندین برابر است.»
به گفته این فعال زنان و دگرباشان، خانواده نخستین نهادی است که متوجه گرایش جنسی فرزند خود میشود، بنابراین اگر این اطمینان را در فرد ایجاد کنند که با خطر قضاوت، خشونت، بدرفتاری و سرزنش روبهرو نمیشود، گام بزرگی در مسیر سلامت روان و پیشرفت فرزند خود برداشتهاند و او را از آسیبهایی جامعه و حکومت در امان نگه میدارند.