«تهران، خیابان انقلاب» نوشته امیر حسن چهل‌تن که اخیرا انتشارات سوژه و نشر گوته – حافظ با مشارکت هم برای اولین بار نسخه فارسی آن را منتشر کرده‌اند، بنا دارد سیرِ تحولات فردی آدم‌های پیشاانقلاب، انقلابی و پساانقلابی را در سایه‌ی «امر سیاسی» نشان دهد؛ تغییراتِ فردی‌ای که هرکدام در پیوستگی با یکدیگر می‌توانند یک کل منسجم از جامعه‌ای دگرگون‌شده را تشکیل دهند و آن را معنا و جهت‌ دهند.

انتشارات سوژه در معرفی شخصیت‌های این کتاب نوشته است:

«شخصیت‌های داستان اکثراً نمونه‌هایی از اشخاص تازه‌به‌قدرت‌رسیده پس از انقلاب هستند که در اجتماع به ناگهان، امکان حضور فعال پیدا می‌کنند و با سوء استفاده از موقعیت و نقش تازه‌شان در اجتماع انقلاب‌زده، باعث وقوع بی‌رحمی‌های اجتماعی، انسانی و سیاسی می‌گردند.»

و در ادامه یادآوری می‌کند که این رمان تاکنون در ایران مجوز انتشار دریافت نکرده است. با امیر حسن چهل‌تن، نویسنده این اثر گفت‌وگو کرده‌ایم.

 گفت‌وگو با امیر حسن چهل‌تن

تهران، خیابان انقلاب، رمان، نوشته امیر حسن چهل تن، انتشارات سوژه و گوته حافظ در آلمان

بهمن پرتو ــ آقای چهلتن پیش از اینکه بخواهم به بهانه‌ی اصلی این مصاحبه یعنی رمان «تهران، خیابان انقلاب» بپردازم. می‌خواهم به‌عنوان درآمد این مصاحبه از شما یک سؤال کلی بپرسم. چرا کلانشهر تهران در رمان‌های شما همواره به‌عنوان سوژه‌ی اصلی قد علم می‌کند و شما به میانجیِ جغرافیا به تاریخ می‌پردازید؟ به نظر شما، آیا تهران به خودیِ خود می‌تواند حامل تجربه‌ای تاریخی باشد؟ شما چه در سه‌گانه تهران و چه در داستان‌های دیگرتان تهران را بیش از آنکه که یک مکان با مؤلفه‌های جغرافیایی در نظر آورید و سپس آن را توصیف کنید، یک تهران به‌خصوص «تولید» می‌کنید. شخصاً فکر می‌کنم این تهران تولید‌شده به اصل خودش نزدیک‌تر است تا تهرانی که در اغلب روایات داستانی و سینمایی صرفاً به چشم یک نوستالژی به آن نگاه می‌شود. یعنی کلانشهری که گویی فاقد تاریخیت است.

امیر حسن چهل‌تن ــ تهران یک شهر نیست، استعاره‌ای‌ست از یک جدال بزرگ و بیش از هرچیز نماد یک آشفتگی تاریخی‌ست. این شهر از گذشته خود و تاریخ خود جدا شده است، با این حال حامل یک سنت منسوخ است و علت واقعی بحران شاید همین باشد. در دنیا شهرهای کمی‌ست که تا این حد امکان مشاهده مستقیم را فراهم می‌کند. این شهر خلاصه یک مملکت و شاید کل منطقه خاورمیانه است؛ مدام شتاب دارد و مدام تازه می‌شود اما در کُنه خود دست نخورده باقی می‌ماند. تریلوژی تهران گرچه تاریخ اخلاقی این شهر است اما آن را جوری نوشته ام که اگر یک روز یکسره نابود شود، بتوان آن را با حفظ همه جزئیات آشکار و پنهانش از نو ساخت.

تهرانِ کارت پستالی یک تهران کاملا ذهنی‌ست، وجود خارجی ندارد و برساخته ذهن کسانی‌ست که از زیبایی شناسی لذت محروم‌اند، لاجرم این شهر را از تاریخ دزدیده‌اند تا آن را از نو اختراع کنند. اما واقعیت این است که تهران شهری‌ست که آینده را از آن دریغ کرده‌اند و برای اینکه دوام بیاورد ناچار است به گذشته بیاویزد. فقدانِ تهرانِ کارت پستالی برخی آدم‌ها را مضطرب می‌کند. بله تاریخ یعنی اینکه ما چگونه تغییر کرده‌ایم اما ما چگونه تغییر کرده‌ایم؟ و آیا اصلا تغییر کرده‌ایم؟ من وقتی از تهران می‌نویسم در حقیقت از خودم می‌نویسم، از خودمان می‌نویسم و بعضی وقت‌ها فکر می کنم نفرینی طاعونی زمان را در کوچه پس کوچه‌های این شهر متوقف کرده است و امکان تغییر را از ما گرفته است. چهل سال پیش سرمشقی در برابر ما قرار گرفت که چیزی جز عدل و مساوات و مبارزه بی‌امان با قدرتمندان زورگو نبود. این سرمشق امیال متعددی را در ما موجب شد که میل به پشت سر گذاشتن وضعیت رقت‌بار خود یکی از آنها بود. اما قاب این تصویر زیبا حاوی میکروبی بود که در غفلت ما تکثیر شد و نشان داد آغاز یک عصر نو شوخی بچگانه‌ای بیش نیست. این ایدآلیسم سرخورده دهه‌هاست که فضای غالب این شهر است و ما به تعبیر پل سلان، اینک «شیر سیاه» می‌نوشیم.

تهرانِ کارت پستالی یک تهران کاملا ذهنی‌ست، وجود خارجی ندارد و برساخته ذهن کسانی‌ست که از زیبایی شناسی لذت محروم‌اند، لاجرم این شهر را از تاریخ دزدیده‌اند تا آن را از نو اختراع کنند. اما واقعیت این است که تهران شهری‌ست که آینده را از آن دریغ کرده‌اند و برای اینکه دوام بیاورد ناچار است به گذشته بیاویزد. فقدانِ تهرانِ کارت پستالی برخی آدم‌ها را مضطرب می‌کند. بله تاریخ یعنی اینکه ما چگونه تغییر کرده‌ایم اما ما چگونه تغییر کرده‌ایم؟ و آیا اصلا تغییر کرده‌ایم؟

▪️ رمان «تهران، خیابان انقلاب» یک دور کامل از تاریخ معاصر ایران از دهه‌ی چهل تا یک بی‌نهایت است. با وجود اینکه شما انقلاب ۱۳۵۷ و پیامدهایش را برجسته کردید اما من نمی‌توانم شخصیت‌ها و فضای این رمان را صرفاً آدم‌های پساانقلابی یا شهری پساانقلابی بخوانم چون گویی که ما در سال ۱۴۰۱ نیز همچنان در این فضا و با این شخصیت‌ها زیست می‌کنیم. اما شما مشخصاً در این رمان ردِ انقلاب را پی می‌گیرید. اینکه آدم‌ها چگونه هویت‌شان دستخوش تغییر می‌شود و فعل و انفعلات سیاسی بر عناصر ذاتیِ آدمی نیز اثر می‌گذارد. این امر را در تجربه‌ی خودتان از انقلاب و شرایط تاریخی چگونه می‌بینید و آن را چگونه تحلیل می‌کنید؟

ــ: اگر از میان غبار برخاسته از میدان کارزار به اوضاع انقلاب نگاه کنیم، مطلب درخوری دستمان را نمی‌گیرد. اما تحلیل واقع‌بینانه از اتفاقات سال ۱۳۵۷ ذره‌بینی به دستمان می‌دهد تا ویژگی‌های جامعه‌ای را که از شکاف‌های علاج ناپذیر متعددی رنج می‌برد با وضوح بیشتری تماشا کنیم. انقلاب ۵۷ یک فرصت کوتاه بود که سایه شوم یک حادثه پلید از آغاز در نطفه آن واضح بود. اما هلهله جشن ما را از آن غافل کرد. علتِ اینکه هنوز بعد از گذشت چهار دهه فضاها و آدم‌ها و مکان‌ها دست‌نخورده باقی مانده‌اند این است که امکان هر تغییری با یک خشونت بی‌اندازه پیوند خورده است. این وضعیت دشوار فرصت کمی برای جولان رویاها فراهم می‌کند؛ غلبه نهایی با کابوس‌های ماست. در چنین فضایی آدم‌ها خمیری‌شکل‌ و تاثیر پذیراند.

▪️شخصیت‌ها و فضایی بر رمان شما مطرح و حاکم‌اند که گویی هیچ‌گاه نمی‌توانند «نماد» باشند. یعنی راوی همواره تلاش کرده است که هر صحنه یا هر حالتی از شخصیت‌ها را در عورترین و واقعی‌ترین شکل خودش به تصویر بکشد. در میانه‌ی مطالعه رمان گاهی فکر می‌کردم که شما می‌خواهید رنجِ فضای امنیتی را به‌صورت خیلی خالص توصیف کنید، گاهی اوقات هم برعکس فکر می‌کردم راوی دارد رنجِ خود امنیتی‌ها را به تصویر می‌کشد. به ویژه وقتی دو شخصیت رمان یعنی فتاح و مصطفی عاشق شهرزاد می‌شوند یا مثلاً از عدم بی‌پدری رنج می‌برند وغیره. نظر شما چیست؟

ــ: ادبیات موقعی قوی می‌شود که شما به واقعیت وفادار بمانید و با تکیه به همین وفاداری‌ست که می‌توانید نماد بسازید. گمان نمی‌کنم هیچ نویسنده‌ای در دوران ما عامداً و آگاهانه دست به نمادسازی بزند. نمادسازی حاصل انتخاب درست فرم، شخصیت‌ها و حادثه‌های داستانی‌ست. برای اینکه خوب بنویسید باید حقیقت را بگویید. راه فراتر رفتن از یک وضعیت ویژه فقط همین است و بس. فتاح و مصطفی را در این رمان با نثری عاری از اضطراب نوشته ام وگرنه تلاشم برای نوشتن چنین رمانی بی‌معنا می‌شد. آنها هیچ ویژگی‌یی ندارند، به ناتوانی تاریخی خود آگاه‌اند و هسته تراژیک رمان ‌های این تریلوژی در همین حقیقت ساده نهفته است.

▪️ معمولاً این سؤال را باید ابتدای مصاحبه پرسید، اما بد نیست اگر به‌عنوان پرسش پایانی کمی از ایده‌ی اولیه و چرایی انتخاب این مقطع تاریخی برای نگارش رمان «تهران، خیابان انقلاب» توضیح دهید.

ــ: این مقطع تاریخی یک دوران گذار است. لاجرم به شدت مضطرب و از نظر سیاسی در هرج و مرج کامل است؛ واجد نطفه‌های یک درام کامل. تهران تحمل خود را در قبال فجایع هر روز بالا می‌برد. من نمی‌توانم – هنوز نتوانسته‌ام- خود را از جنون همگانی این شهر جدا کنم. زندگی درونی ساکنان این شهر ویران است اما هنوز نشانه های واضحی از سرزندگی و حتی شجاعت را از خود به نمایش می‌گذارد؛ اینها همه نه تنها موجب بهت و اعجاب است بلکه تحمل این تاریخ سنگین را برایم ممکن می‌کند و انگیزه نیرومند نوشتن را در من موجب می‌شود. در عین حال گمان می‌کردم نوشتن از آن برایم حامل یک رهایی اخلاقی‌ست و پریشانی روحی‌ام را تسکین می‌دهد. من در مقام یک رمان‌نویس در محدودیت زندگی ایرانی به دام افتاده‌ام. هدایت در اوج ناچاری خودش را از بین برد. راه حل او، راه حل مناسبی برای همه دوران‌ها و همه آدم‌ها نیست.