کوههای کردستان، یکی از زیستگاههای طبیعی بز کوهی است. شکارچیان، که عمدتا بومی هستند، به جان این جانور افتادهاند و دارند نسل آن را منقرض میکنند. در دیگر مناطق کشور نیز همین وضع برقرار است.
بُزِ کوهی در شاهو و کوسالان
طبیعتِ سختِ کوههای شاهو، کوسالان، چلچمه و اوباتو (ههوهتوو) با وجودِ نوعِ خاصی از بزِ کوهی آراسته شده که در زبانِ محلی به «نِچیر» یا «نهچیر» شناخته شده است. طبیعتش با سختی و دوندگی و مهاجرتهای فصلی عجین است. برخلافِ بیشترِ جانورانِ دیگر، تقریبا با هیچ جانور دیگری سرِ ستیز ندارد. در قالب گلههای چندتایی زندگی میکند و گاهی هم تنها میشود. هیچگاه خود را در معرضِ حمله دیگر جانورانِ درنده کوهها و جنگلهای کردستان قرار نمیدهد. از گرگها، خرس، پلنگ و حتی شغالها دوری میکند. توجیهی برای کشتنش از سوی انسانها هم وجود ندارد، مگر خوردنش. مثلا برخی از مردمِ محلی در توجیه کشتنِ خوکها میگویند که باغها و نظمِ کشتزارها را به هم میریزند. یا گرگها به گله گوسفندان حمله میکنند و خرسها هرچه از محصولِ انسانها به دستشان برسد میخورند. اما بزِ کوهی به طور غریزی چنین ویژگیهایی ندارد.
یکی از مهمترین زیستگاههای این جانور در کردستان، منطقههای حفاظتشده شاهو و کوسالان هستند. اما با رفتنِ جاده به دلِ این کوهها، رفت و آمدِ جمعیتهای انسانی به این منطقهها بیش از حد زیاد شده و زیستِ طبیعی بزِ کوهی بومی منطقه را دشوار ساخته است.
دامِ انسان
سالها پیش که تعدادِ شکارچیان تا این حد زیاد نشده بود، معمولا پیش میآمد که بزکوهی به طور اتفاقی در معرضِ دیدِ انسانها و گردشگران قرار گیرد. حتی اگر تشخیص میداد که انسانها خطری برای او ندارند، کمی نگاهشان میکرد و سپس میرفت. در مواردی حتی به آنها نزدیک میشد و با آنها ارتباطی عاطفی میگرفت.
حمید کارگرِ «بنه» در شاهو بوده است. میگوید حدود یک ماه آنجا بوده و هر روز به یک بزِ کوهی نان میداده و او را نوازش کرده است. اما اخیرا وحشتی که این جانور از انسانها دارد، قابل مقایسه با ترسش از هیچ جانور دیگری نیست. کافی است بو یا صدای یک انسان را بشنود. آن وقت است که با تمام سرعت فرار میکند و خود را از دیدگانش پنهان میکند.
این نتیجه کشتارهایی است که توسط انسانها از آنها شده. بزها این را به خوبی فهمیدهاند و به بخشی از طبیعت ثانویه آنها تبدیل شده. حتی نوزادانشان هم میدانند که باید از انسانها فرار کنند. چرا که هیچ امنیتی در نزدیکی آنها وجود ندارد.
شکار را معمولا بومیانی انجام میدهند که تفنگ دارند. تقریبا هم همه آنها را میشناسند. شنیدنِ صدای شلیکِ تفنگ در ارتفاعاتِ شاهو و کوسالان که منطقه حفاظتشده هم تلقی میشوند، امرِ معمولی است. هر صدای تفنگی ممکن است جانِ یک بز را گرفته باشد. شکارچیان میگویند این بزها گوشتِ خوشطعمی دارند و شکارشان لذتبخش است.
نوعِ در خطر
اما این کارِ «لذتبخش» برای آنها و خوردنِ این «گوشتِ خوشمزه» به قیمت به خطر افتادنِ نسلِ بزها در منطقه تمام شده است. آماری در این مورد وجود ندارد یا بهتر است بگوییم هیچ آماری گردآوری نشده.
شاهو و کوسالان مناطق حفاظتشده محیط زیست هستند. اما ظاهرا این حفاظت تنها روی تابلوها و کاغذها وجود دارد. در هیچ کجای این دو کوه، حتی یک مأمورِ دائمی گشتِ محیط زیست هم مشاهده نمیشود، چه برسد به این که آنها را سرشماری کنند و از آنها حفاظت کنند. به همین دلیل است که شکارچیان با خیالی آسوده به شکارِ این حیوانات میروند.
از یک شکارچی نقل شده که در طول دوره شکارچیگریاش بیشتر از ۵۰ رأس بزِ کوهی کشته است، بدون این که هیچ سازمان، انجمن یا شخصی برای او مزاحمتی ایجاد کند.
در محدوده زیستگاه این جانور دستِکم ۲۰ روستا وجود دارد. اگر در هر روستا هم به طور میانگین ۳ شکارچی وجود داشته باشد و هر کدام از آنها در طول عمرشان ۵۰ رأس بز شکار کنند، چه چیزی از آنها باقی میماند؟ میتوان حدس زد که نسلِ این جانور با خطری بزرگ مواجه خواهد شد، آن هم تنها به واسطه خودخواهی چند انسان.
آنهایی هم که به شکار میروند معمولا انسانهای نیازمندِ گوشت و خوراک نیستند. آنها از سر تفنن و تفریح این کار را انجام میدهند، کاری که باعث شده نسلِ یک جانور را در منطقه تا حدِ انقراض در معرض خطر قرار دهند.
نقشِ آگاهی زیستمحیطی
خوشبختانه به میزانی که تعداد شکارچیها بیشتر شده، آگاهی زیستمحیطی هم در منطقه بالاتر رفته. در سالهای گذشته کمپینهایی برای منعِ شکار به راه افتاده و حتی برخی از شکارچیان هم به طور نمادین اسلحههایشان را شکستند و قفسهایشان را آتش زدند.
«فرهاد» یکی از همین شکارچیهایی بوده که تفنگش را زمین گذاشته و با خود عهد بسته دیگر هیچگاه شکار نکند. میگوید یک بار در فصلِ بهار یک بزِ حامله را ناخواسته و ندانسته کشته است. وقتی که شکمش را باز میکند متوجه موضوع میشود. میگوید عذابِ وجدانی سخت او فرا میگیرد و از آن پس بوده که به طور کلی شکار را کنار گذاشته.
آگاهیرسانی انجمنهای محیطزیستی تأثیر زیادی داشته است. شاید همین آگاهیرسانیها بوده که خودآگاهی زیستمحیطی را تا حدی بالا برده که در همین زمستانِ گذشته، چند جوانِ اهل هورامان تخت، دو بزِ کوهی را در زمستان سختِ کوههای اطرافشان به خانه آوردند، به آنها غذا، سرپناه و گرما دادند و سپس آنها را در زادگاهشان رها کردند.
ممکن بود در صورتِ نبودِ آگاهی و تعهد به نسبتِ این جانوران و محیط زیست، به شکل دیگری با آنها رفتار میکردند و در بهترین حالت، آنها را در همان وضعیتِ سخت رها میکردند.
اما تنها آگاهی و تعهدِ عمومی به نسبتِ محیط زیست و تنوعِ زیستی و جانوری در این منطقه برای جلوگیری از کشتارِ بزِ کوهی بومی منطقه کافی نیست. ضروری است که مانعهایی قانونی با ضمانتِ اجرایی بالایی در نظر گرفته شود.
سازمان محیط زیست موظف است با جدیتی بسیار بیشتر این موضوع را پیگیری کند و این جانوران را از خطر انقراض نجات دهد. هرچند در حال حاضر هم جریمههایی به شکل صوری برای شکارِ این جانور وجود دارد. سه سال حبس و ۷۵ میلیون تومان جریمه برای کسانی در نظر گرفته شده که یک بز کوهی را شکار کنند. اما تا به حال هیچ شکارچیای جریمه نشده. چند نفری هم که احضار شدهاند و حتی از آنها و فیلم و عکس هم در حال شکار موجود بوده، با فساد و ساخت و پاختهای معمول در نظام اداری ایران، خود را تبرئه کردهاند، در حالی که مدام در حال شکار هستند.
اداره محیط زیست در پیاده کردن قانون موجود جدی نیست. برای مثال منطقههای حفاظتشده شاهو و کوسالان از سال ۸۷ تاکنون به طور رسمی به مناطق محافظتشده کشور درآمدهاند و دارای ۱۱۷ گونه پرنده، ۲۳ گونه پستاندار، ۱۷ گونه خزنده و ۲۴۲ گونه گیاهی هستند. اما هیچ نیروی رسمی برای محافظت از محیط زیست این زیستگاهها وجود ندارد و در عمل هیچ محافظتی صورت نمیگیرد. گشتهای گاه و بیگاهِ نیروهای محیطبانی برای این جلوگیری از شکار کافی نیست و کارِ منظمتر و جدیتر میطلبد.