سینمای مستند بکتاش آبتین، خیلی زود ما را به سرنخهایی از علایق و دلمشغولیهای این فیلمساز و عضو جانباخته کانون نویسندگان ایران رهنمون میشود. سینمایی که در عمر کوتاهش پر و پیمان است و نگاه چندوجهی آبتین به انسان و هنر را مینمایاند. تاریخ ساخت اولین مستند آبتین به خرداد ۸۶ میرسد و آخرین مستندش به سال ۱۴۰۰؛ سالی که حضور او از ما دریغ شد. در این فاصلۀ چهارده ساله او هجده مستند ساخته است که چندتایی از آنها متأسفانه ناتمام مانده است.
بکتاش آبتین
بکتاش آبتین از سالهای دهه ۱۳۷۰ به شعر روی آورد. او ابتدا غزل میگفت و با نام «مهدی کاظمی» در فضای غزل دهه هفتاد مطرح شد. پس از مجموعه نخستش به شعر آزاد تمایل پیدا کرد و نام «بکتاش آبتین» را برای فعالیت هنری خود انتخاب کرد. از مجموعهشعرهای او میتوان به «مژهها، چشمهایم را بخیه کردهاند»، و «پای من که قلم شد نوشت برگردیم»، «خلوت»، «پتک» و در «میمون خودم پدربزرگم» اشاره کرد.
حافظ موسوی، از شاعران مطرح ایران و از اعضای کوشای کانون نویسندگان در مصاحبه زمانه درباره آبتینِ شاعر گفته است:
«در برخی شعرهای آبتین رنگ تغزل پررنگتر بود اما به تدریج هرچه جلوتر میآییم وجه اجتماعی شعرهایش غالب میشود و جنبه اعتراضی در اشعارش پیداست. ویژگی شعر او این بود که با مخاطب بهراحتی ارتباط برقرار میکرد. زبانش متناسب با فضای شعری بود که میسرود. دومین شعری که از بکتاش آبتین شنیدم و با جنبه دیگری از کارش آشنا شدم شعری بود بهنام «فرشته خانم» که این را روی سیدی ضبط کرده بود و تعدادی به من داده بود تا به دوستان شاعر بدهم تا بشنوند. آن شعر جسورانه از زبان زنی بود که به ناچار تن به تنفروشی داده بود و ریتم تندی داشت و قافیههایش مثل چکش بر سر شنونده فرود میآمد.»
آبتین ساخت چند فیلم مستند را هم در کارنامه دارد، از جمله فیلمهایی چون «۱۳ اکتبر ۱۹۳۷» مستندی درباره لوریس چکناواریان، رهبر ارکستر و آهنگساز سرشناس ایرانی، و «همایون خرم»، مستندی درباره این آهنگساز نامی ایران و «آنسور» که بخشی از آن درباره زندگی علیشاه مولوی، شاعر فقید عضو کانون نویسندگان ایران است.
محبوبه موسوی در مقالهای که میخوانید مستندهای این هنرمند جانباخته ایرانی را بررسی کرده است.
بکتاش آبتین با اتهاماتی مانند عضویت در کانون نویسندگان ایران و حضور بر مزار جانباختگان قتلهای سیاسی زنجیرهای به ۶ سال زندان محکوم شد و پس از دو بار ابتلا به کرونا و وخامت حال او در زندان، خانوادهاش موفق شدند ۲۲ آذر سال جاری برای او مرخصی بگیرند و به بیمارستان منتقلش کنند. پزشکان برای نجات جانش، او را در اغمای مصنوعی بردند اما درمان موثر نبود و او سرانجام در اثر پیامدهای ابتلا به کرونا در زندانهای کرونایی ایران در بیمارستان ساسان درگذشت.
سال ۸۶، سال ساخت دو مستند «تنگ شنی» و «رخنه در خواب» است تا میرسد به ۸۸-۸۷ و «پارک مارک» و درست یک سال پس از آن، فیلم «مُری زن میخواد.» این دو فیلم نقاط مشترکی با هم دارند. در هر دو فیلم، آبتین سراغ دو شخصیت منحصر به فرد و به نوعی رانده از اجتماع میرود تا راوی تنهایی آنها شود. دو شخصیتی که با وجود نقطه اشتراک تنهایی و فقر هر کدام متفاوت از آن دیگری است و منش و کرداری یکسره مغایر با هم دارند. آبتین همانطور که در شبگردیهای از پی هیچِ مارک با او همراه میشود به خلوتترین رازها و درددلهای مرتضی در «مری زن میخواد» نیز قدم میگذارد و همچون رفیقی دلسوز که انگار در سمت بیدار آنها ایستاده است پا به پای آنها میرود.
«پارک مارک» روایت یک روز از زندگی فردی است به نام مارکاس سوتیازیان- با اسم مخفف مارک- که کارتنخواب و معتاد به کرک است. او ایرانیالاصلی ساکن آمریکا بوده است که بنا به روایت خودش در آنجا در جرمهایی همچون فروش کوکائین و سرقت بانک دست داشته است. در همین سرقت بانک است که مرتکب قتل میشود و به زندان میافتد و دوازده سال را در زندان آمریکا میگذراند که بعد با تغییر قوانین در آنجا، دیپورت میشود و ادامۀ دوران حبسش را در ایران میگذراند. اینها همه روایت خودش است. کارگردان هیچ دخالتی در صحبتهای او ندارد؛ به میان حرفش نمیپرد و دلایل او را زیر سؤال نمیبرد تا او هر چه بیشتر خودش باشد و بیترس از دوربین از خود واقعی یا خود خیالیاش- همانکه دوست دارد باشد و نیست یا هست و دیده نمیشود- بگوید. مارک از همسر و دخترانش حرف میزند از عشقی غریب و نامتعارف که روزگاری به آن دچار بوده است. از نحوهی عشقورزیاش -که به لحاظ اخلاقی بر آن توجیهی نیست و از جنبۀ حقوقی نیز قابل پیگرد قضایی است- میگوید. مارک در مقابل دوربین مدام خود را میکاود تا به دلیل اعتیادش پی برد؛ گاه دلیل آن را عشق از دست رفته میداند و گاه بیپولی و آوارگی. از یکجایی به بعد مارک انگار بازیگر فیلمی میشود که دارد جلوی آینه از خود میگیرد گرچه مدام دارد رو به آبتینی حرف میزند که ما میدانیم آنجاست، در سکوت او را دنبال میکند و نظارهگر واگویههای تنهایی اوست. نماهای بسیار از داستان در شب میگذرد که از یکسو نماد آزادی شخصیت است در شب (در مقایسه با روز) و درون تاریک او که برای خودش نیز معماست. او همچنان که از صندوقهای صدقات دزدی میکند، سخنانی نغز هم میگوید مثل آنجایی که به رابطۀ بین مومن و پول و بانک اشاره میکند که هر کجا مسجد و نمازخوانی هست، صندوق صدقات پر و پیمانتری هم دارد و بعد یک پنج هزار تومانی از صندوق صدقات بیرون میکشد. انگار از سینمای موج نوی فرانسه بیرون پریده باشد. فیلمی مستند ولی قصهگو که با حذف نماهای میانی آدم را یاد کارهای اولیۀ این مکتب فیلمسازی میاندازد و با این همه او بازیگر نیست و آن خیابانهای تاریک هم، کوچههای نمدار پاریس نیست؛ تهران است و مارک و آبتینی که تلاش در بومی کردن نگاهی بیگانه ندارد، بلکه داستان فیلم را از درون خود شخصیت بیرون کشانده است و صریح و ساده و عریان، رو به مخاطب پهن میکند. از مخاطب نه اشک میگیراند و نه ترحم! مارکاس علیرغم لبخندی ناشی از مواجهه با صداقت صرف که گاه بر چهره دارد، مخاطب را در پایان فیلم به سکوت وامیدارد؛ سکوت کسی که بعد از دانستن حقیقتی به تأمل در آن نشسته است.
نظام کیائی، صدابردار فیلم، در صفحۀ اینستاگرام خود نوشته است:
«سالها پیش که عضو هیأت رئیسه و مسئول انجمن صدابرداران خانه سینما بودم، همکارمان آقای صالحی زنگ زد و گفت: یک جوانی چند بار آمده که شما را ببیند اما میگوید نمیخواهم مزاحم ایشان شوم، و [حالا] در حیاط خانه است. خودم رفتم پایین و جوانی را دیدم با موهای فر و بسیار باادب، با کلامی مهربان. گفت: آبتین هستم و میخواهم یک فیلم داستانی مستند حدود یک ساعته بسازم و خیلی خیلی دلم میخواهد صدای فیلمم را شما بگیرید اما چون میدانم دستمزد واقعی شما را ندارم، آمدهام یک صدابردار مورد اعتماد در حد بودجۀ من به من معرفی کنید. آنقدر صادق بود که گفتم شما به دستمزد من چهکار دارید، هر وقت شروع کردید در خدمتم و فیلم پارک مارک شروع شد.»
بعد در ادامه اضافه میکند:
«در این مدت میدیدم با چه عشق و دقت و ادب و احساس خلاقیتی کار میکند. شیفتۀ وجودش شدم. فیلم تمام شد و من بهخاطر فیلم پارک مارک برندۀ دیپلم افتخار جشنوارۀ مستند هم شدم و عجیب اینکه در بین این همه فیلم سینمائی که با بزرگان واقعی سینما داشتم صدای این فیلم برایم دلانگیزترین و گوئی تنها کار قابل قبول و خوب من است که دوستش دارم. چون با مرد شاعر و هنرمندی کار کردم که به تمام معنا انسانیت را آموخته و جزو ذاتش شده بود؛ هنرمندی بیادعا، شاعر با احساس که باعث شد در دومین فیلمش که راجع به استاد چکناواریان بود هم در کنارش با افتخار ایستادم. اما مسئلۀ بزرگ اینکه او بدون آنکه من چیزی بگویم دستمزدی بیش از ارزش من پرداخت کرد. چنین بود که او سمبل مهربانی و ادب و هنر و قدرشناسی و معصومیتی پاک و کمنظیر در سینما بود و اینک عزادارترینم! آنچنان که احساسم به من میگوید، بکتاش آبتین هست، این انسانیت بود که مرد.»
صداقت عریان «مُری»
آبتین در ساخت «مری زن میخواد» گفته بود:
«مشکلات جنسی بخش مهمی از معضلات جوامع را شکل میدهند و من در این فیلم میخواستم مشکلات بخشی از جامعه در این باره را به نمایش بگذارم.»
مرتضی محمودزاده، شخصیتی است درست برعکس مارک. او کارگری است که خانههای مردم را تمیز میکند و مزد زحمتکشی میگیرد. به شهادت تمام راویانی که در خانههایشان کار کرده است، بسیار پاکدست و چشمپاک است. همه به او اعتماد دارند و حتی خانه و زندگیشان را دربست به او میسپرند. همۀ آن کارفرمایان هوایش را دارند و یک نفرشان حتی پدرانه مراقبش است و میخواهد او را که مشکل زن گرفتن دارد و در دو ازدواج قبلیاش هم ناموفق بوده است به سر و سامان برسانند.
مُری، از صداقتی چنان عریان بهرهمند است که انسان امروزی را به شگفتی وامیدارد. او در بیان عواطف احساسات، شکستها، رنجها، تنهایی و خلوت خود هیچچیز را فروگذار نمیکند. زندگی برای او خیلی ساده است: خوبی کن! از کائنات خوبی ببین! اما او خوبی میکند و دیگران بر خوبیاش شهادت میدهند اما از کائنات نصیبی نمیبرد و در دمی که سردرنمیآورد چرا بهرهی او از زندگی چنین کم است پرخاش میکند و میغرد و دوربین را به هیچ میگیرد و هر چه دل تنگش میخواهد میگوید.
در فیلم «مری…» ما بارها صدای آبتین را از آن سوی دوربین میشنویم که با مرتضی یا دیگرانی حرف میزند. حتی یکبار در اوج عصبانیت مری، او را میبینیم که سراغ مری میآید تا آرامش کند. آبتین در این فیلم نیز، مثل پارک مارک، دوربین را تبدیل به خلوت آینهواری میکند که مرد در آن از خود بگوید. سادگی مرتضی شاید بیننده را گاه به خنده بیندازد اما هرگز نمیتواند او را دست بیندازد.
دوربین آبتین بیهیچ حشو و زاویه یکراست سراغ تنهایی مردی رفته است که تنهایی را زندگی میکند و جهان کوچکش عبارت است از دی. وی. دیها و تلویزیونها و کارفرمایانش و کارش که باید خوب انجام دهد چون این همان است که به عهدۀ اوست. او حتی توان بلند حرف زدن ندارد وقتی قرار است درخواستی بکند یا گلایهای بکند از کسی که حقش را خورده است. آبتین در «مری…» هم همان سبک «پارک مارک» را پی میگیرد.
فیلمهایی درباره هنرمندان پیشرو
یک) «۱۳ اکتبر ۱۹۷۳»
پس از این دو فیلم، آبتین سراغ ساخت فیلمهایی با موضوع شخصیتهای ادبی و موسیقی میرود و در فاصلۀ سالهای ۹۰ تا ۹۶، فیلمهای «کاملن خصوصی برای آگاهی عموم» در زندگی و شعر علیشاه مولوی و «۱۳ اکتبر ۱۹۷۳» در شناخت زندگی لورس چکناواریان، «شرح بینهایت» در زندگی و هنر فرهاد فخرالدینی، «مشق شب» و «همایون خرم» را به تهیهکنندگی موزۀ موسیقی میسازد که هر کدام گنجینهای است از شناخت بزرگان موسیقی ایران و یادگاری ارزشمند از این فیلمساز هنرمند.
«۱۳ اکتبر ۱۹۷۳» در فضایی صمیمانه ناشی از شخصیت خود چکناواریان رقم میخورد. آبتین درباره این فیلم گفته است تلاش کرده است چکناواریان را «همانگونه که هست با همان صفا، صمیمیت و کودکی درونش» نشان دهد.
چکناواریان در اولین پلانها از زندگی سخت دوران کودکیاش میگوید. دوربین آبتین با چکناواریان همراه میشود و او را در قهوهخانههای کارگری، محلههای شلوغ قدیمی، سالن ورزش باستانی تا کافه نادری و باشگاه ورزشی کودکان ارمنی پی میگیرد. هر مکان بخشی از شخصیت لوریس چکناوریان است همچنان که او موزیسینی است که در خلوت خود نقاشی میکشد و نقاش است. جاگیری شخصیت در مکان کاری است که کارگردان به درستی توانسته است با دوربین پیوند دهد و سردی و بیگانگی دوربین یا حرف زدن از خود در مقابل دوربین را از او بگیرد تا به برداشتهای درستتری از متن برسد. در مستندهای آبتین حتماً صحنهای هست که شخصیتهایش تنها قدم میزنند و این تنها قدمزدن شخصیتهای بخصوص هنری در مستندهای بکتاش به نوعی امضای او در پای مستندهایش هست. فیلم زندگی پر فراز و فرود و پویای چکناواریان موسیقی ایران با دریا و تلاطم آن تمام میشود همچنان که روح خسته از کار او به به جستوجوی استراحت به کنارۀ دریا آمده است.
در این مستند کوتاه، بیننده هچنان که با شخصیت پیش میرود، انگار از پیرامون موزیسین بزرگ نوای موسیقی به گوش میرسد از سنگ و چوب و درخت و پنجره گرفته تا اشیای پیرامون آن. این فیلم خود موسیقی است و کارگردان بدون آنکه خودی نشان بدهد، با چرخش آهستۀ دوربین بر نمایشگاه نقاشی شخصیت فیلم، نشان میدهد که حتی نقاشیهایش موسیقی است.
دو) شرح بینهایت
مستند «شرح بینهایت»، زندگی و هنر فرهاد فخرالدینی کمتر به خلوت موزیسن میرود همچنان که زندگی آن شخصیت بیشتر در جمع میگذرد؛ کنار همسر یا شاگردان و دوستانش. بخشی از فیلم که به معرفی موسیقی فیلم و سریالهایی میگذرد که فرهاد فخرالدینی ساخته است که هر کدام در جای خود اثری سترگ است و از ذوق هنرمند حکایت دارد. بخش دیگری از فیلم در کلاسهای هنرمند میگذرد و گاهی هم در ویلایش جایی در اطراف تهران که به قول خود و همسرش وقتشان را آنجا دور از هیاهوی تهران میگذرانند. آبتین در جایی گفته است این فیلم را آنطورکه باید و شاید دلش میخواسته است نتوانسته کامل کند. عدم بودجهرسانی موزۀ موسیقی که تهیهکنندۀ این فیلم است، کارگردان را مجبور میکند تا فیلمی را که هنوز به زعم خودش جای کار دارد و زود است تا بر آن نقطه پایان بگذارد جمع کند (نقل به مضمون). با این همه، آبتین نکتهای را در فیلم فروگذار نکرده است. در جایی به کتابی میپردازد که خاطرات آزرم همسر اوست و بعدها خود فخرالدینی هم خاطرات خود را با آن ممزوج میکند که حاصلش کتابی قطور است به نام «آن شرح بی نهایت» که نام فیلم هم از همان گرفته شده است. مستند فرهاد فخرالدینی بر خلاف دیگر مستندهای آبتین از شخصیتهای موسیقی که بر اساس شخصیت میچرخید، بر اساس موسیقی میچرخد و درونمایۀ اصلی آن بر موسیقی کارهای فخرالدینی استوار است.
سه) همایون خرم
مستند «همایون خرم»، زندگی و هنر همایون خرم نیز مستندی است که تم آن بر ترکیبی از موسیقی و شخصیت میچرخد. همایون خرم که خاطرات ارزندهای از بسیاری پیشکسوتان موسیقی فاخر ایران دارد، هر کاری که قطعهای از آن در مستند میآید، خاطرهای است از روزگار طلایی موسیقی ایران و کار بزرگی از بزرگان موسیقی ایران. او نگاهی شاعرانه به ساخت آهنگ دارد که خود از آن با نام «باران نت» یاد میکند و موسیقی برایش لحظهی الهام است همچنان که کار او حکایت از نظمی ریاضیوار دارد که در نمایاندن شخصیت او در فیلم هم این نظم ریاضیوار بهدرستی نشسته است.
همزمان با ساخت این مجموعۀ موسیقی، آبتین سراغ فیلم «نادر» میرود که ساخت آن سال ۱۳۹۴ است و بعد رنگ پاشیدن بر هیچ که متأسفانه ناتمام میماند.
سه پرتره از سه عضو کانون نویسندگان ایران
در سه مستند بعدی که سه پرتره از سه عضو کانون نویسندگان ایران است، آبتین سراغ سه تن از خیل آرمانخواهانی میرود که زندگیشان را وقف آرمانشان کردهاند و بر آن پای فشردهاند: زندهیاد فریبرز رئیس دانا، دکتر ناصر زرافشان و اکبر معصومبیگی.
در این سه مستند هم آبتین همان روشی را به کار میبرد که در دو فیلم پیشترش – پارک مارک و مری میخواهد زن بگیرد- بهره برد. او شخصیت را با دوربین تنها میگذارد و فقط دوربین را با او همراه میکند تا شخصیت، گرچه با او و دیگر همکاران پشت صحنه، ولی در اصل با دوربین همچون آینهای در خلوت خود برخورد کند و از خود بگوید. هرچه این سبک در شخصیتبخشی به پرسوناژهای تنهای فیلمهای پیشین در بیان شخصیت کارآمد بود، در مجموعۀ سه پرتره ناموفق ماند. از این روی که سه شخصیت مبارز کانون نویسندگان ایران افرادی تنها نیستند و زندگی و منش آنها در کنش جمعی است که معنادار است نه در تنهایی اجباری و حتی خودساخته. شخصیتی اجتماعی که دست به عمل اجتماعی زده است و همواره برخورد فعالانهای با دیگر شخصیتهای پیرامون خود دارد وقتی با دوربین تنها بماند جز بیان افکارش کاری از دستش برنمیآید؛ کاری که در فیلمهای دیگر بکتاش (حتی در فیلمهایی از شخصیتهای موسیقی ایران) به راحتی با منش شخصیت شخصیت سازگار بود، در این سه فیلم تبدیل به گزارش و مونولوگی گاه طولانی از شخصیتهای مستند شده است.
در فیلمی که آبتین دربارۀ زندگی و افکار ناصر زرافشان ساخته شده است، فرصت کمی بیشتری وجود داشته است که کارگردان بتواند با افراد پیرامون شخصیت نیز ارتباط بگیرد و آنها را پای دروبین بنشاند تا از او و دربارۀ او حرف بزنند تا نوری بر وجهۀ اجتماعی آن شخصیت تابانده شود اما در دو فیلم دیگر این امر کمتر امکانپذیر شده است و باز بهخاطر این ضعف نمیتوان بر آبتین خرده گرفت اگر در نظر بگیریم که ساخت این فیلمها در فاصلۀ زمانی کوتاهی، از احضار تا زمانی که به زندان رفت، به سامان رسیده است؛ انگار خود میدانست که بعد معلوم نیست مجالی به او دست دهد و سه فیلمش را با صرف زمان و حوصلۀ بیشتری بسازد. هر چه باشد این سه فیلم، یادگاری است از تلاش بکتاش آبتین در بدترین و سختترین دورۀ زندگیاش و در همین دوره است که شروع به ساخت فیلم «کانون نویسندگان ایران» میکند که شوربختانه این فیلم هم با رفتن او به زندان ناتمام میماند. در صحنهای از فیلم «کاملن خصوصی برای آگاهی عموم» از زندگی علیشاه مولوی، علیشاه رو به دوربین میگوید: «گذشته و حال یک ملت را تاریخ به مثابه پل بهم متصل میکند اما سانسور تاریخ را تحریف میکند و تحریف کردن تاریخ یعنی مخدوش کردن تاریخ و دیگر نمیتوان گفت گذشته چراغ راه آینده است چون گذشته مخدوش است.» بکتاش چه در این سه فیلم و چه در فیلمهای دیگرش در مقابل عنصری ایستاده است که دست به مخدوش کردن تاریخ میزند و میخواهد در این فرصت اندکش، به سهم خود، بخشی از تاریخ ناگفته را در دوربین خود ثبت کند.
موریانهای با دندانهای شیری
آخرین فیلم بکتاش با نام «موریانهای با دندانهای شیری» سلفپرترهای از زندگی خود هنرمند با فیلمبرداری همسرش، مریم یاوری، دارندۀ دیپلم افتخار از جشنواره سینمای مستقل ایران است و آبتین در این فیلم به جمعبندی تمام چیزهایی میپردازد که با آن زندگی کرده است و برای آن جنگیده است همانطور که ساختار فیلمش در این فیلم ۵۵ دقیقهای گویای ساختار فیلمهای پیشینش است که به کمال رسیده است.
آبتین، با وجود فیلمسازی، عضو خانۀ سینما نشد:
«من علاقهای ندارم که عضو خانه سینما باشم به همین دلیل هم هست که فیلمساز مستقل هستم. من عضو کانون نویسندگان هستم و همیشه موضعگیریهای این کانون برایم مشخص، مستدل و محکم بوده است.»
فیلمهای این فیلمساز با این که در ایران اجازه نمایش نداشتند، اما در جشنوارههای خارجی به نمایش درمیآمدند و همین موضوع تبدیل به یکی از اتهامها علیه او شد. او گفته بود:
«وقتی داشتم روی موضوعات خاصی مانند سانسور در ایران فیلم میساختم میدانستم حتماً عواقبی خواهد داشت و یا میدانستم فعالیتهایم در کانون با عواقبی همراه خواهد بود، اما ترجیح میدادم کار کنم تا بیکار یک کنجی بنشینم و یا کارهایی برای پول انجام دهم که اعتقادی هم به آنها ندارم.»
پر بیراه نیست اگر بگویم مرگ فاجعهبار بکتاش آبتین ذهنیت خلاقی را در فیلمسازی از ما گرفت که امضای شخصی خود را پای فیلمهایش داشت، مقلد نبود و ذوق هنریاش را با سرخوشی بیان روایی مستندهایش میآمیخت که در کمتر مستندی میبینیم که چنین داستانگو باشد از این رو که او شاعر بود و نگاه حسیاش به جهان بر نمای واقعگرایانهی مستندهایش رنگ میپاشید.
برگ تو
افتادن پاییزی از درخت بود
پاییز شاعرانه غمگین
دستی که گلوی تو را در خیابان گم کرد
تو را جاودان کرد
و تنها چیزی که در تو باطل شد
شناسنامه
و کوپن برنج در جیبهات بود.
فیلمشناسی بکتاش آبتین
۱. تنگ شنی. ۲۰: ۴۴ دقیقه. سال ساخت: خرداد ۱۳۸۶. فیلمبردار: فرشید آذری. صدابردار: بابک اردلان. تدوین: پناه بر خدا رضایی. تهیه کننده: بکتاش آبتین
۲. رخنه در خواب. ۲۱: ۲۵ دقیقه. تیر ۱۳۸۶. فیلمبردار: فرشید آذری. صدادابردار: علی اعلایی. تدوین: پناه بر خدا رضایی. تهیه کننده: بکتاش آبتین
۳. رؤیای نزدیک. ۴۹ دقیقه. سال ساخت: ۸۸-۸۷. فیلمبردار: تورج اصلانی. صدابردار: نظام کیائی. تدوین: محمد شیروانی. تهیه کننده: عباس صباغی
۴. پارک مارک. ۴۲ دقیقه. ۱۳۸۸-۱۳۸۷ فیلمبردار: تورج اصلانی صدابردار: نظام کیائی. تدوین: محمد شیروانی تهیهکننده: عباس صباغی. عکاس: آکو سالمی صداگذار: حسین ابوالصدق موسیقی: نیما قاسمی و مانی طبیبزاده. (نامزد و برنده بخشهای مختلف در جشن خانه سینما و جشن تصویر سال)
۵. مری زن میخواد. ۴۲: ۳۴ دقیقه. ۱۳۸۹. فیلمبردار: ابراهیم غفوری. صدابردار: بهروز شهامت. تدوین: اسماعیل منصف. تهیه کننده: بکتاش آبتین
۶. کاملن خصوصی برای آگاهی عموم (زندگی علیشاه مولوی): ۴۵: ۲۴ سال ساخت: ۱۳۹۶-۱۳۹۰. فیلمبردار: بایرام فضلی. صدابردار: بهروز شهامت. تدوین: اسماعیل منصف. تهیه کننده: مریم یاوری
۷. ۱۳ اکتبر۱۹۳۷ (زندگی لوریس چکناواریان) ۶۸ دقیقه. ۱۳۹۱. فیلمبردار: اشکان اشکانی صدابردار: نظام کیایی. تدوین: اسماعیل منصف تهیه کننده: موزه موسیقی (بهترین فیلم بلند پرتره از ششمین جشنواره سینما حقیقت)
۸. شرح بینهایت (زندگی و هنر فرهاد فخرالدینی) ۴۵: ۲۷ دقیقه. ۱۳۹۱. فیلمبردار: اشکان اشکانی صدابردار: نظام کیایی. تدوین: اسماعیل منصف. تهیهکننده: موزه موسیقی
۹. مشق شب. ۳۸: ۴۲ دقیقه. ۱۳۹۱. اشکان اشکانی. صدابردار نظام کیایی. تدوین اسماعیل منصف. تهیه کننده: موزه موسیقی
۱۰. همایون خرم. ۳۹: ۲۲. فیلمبردار: اشکان اشکانی. صدابردار: نظام کیایی. تدوین: اسماعیل منصف. تهیه کننده: موزه موسیقی
۱۱. نادر. ۸۰ دقیقه. ۱۳۹۴. فیلمبرداران: اشکان اشکانی. محمد رسولی. صدابردار: هادی معنوی. تدوین: اسماعیل منصف. تهیه کننده: مریم یاوری
۱۲. رنگ پاشیدن بر هیچ. (ناتمام). شروع فیلمبرداری ۱۳۹۷. فیلمبردار: مهدی آزادی صدابردار: شاهین پورداداشی. در دست تدوین. تهیه کننده: مریم یاوری
۱۳. فریبرز رئیس دانا (از مجموعه سه پرتره). ۶۲: ۲۸ دقیقه. سال ۱۳۹۹-۱۳۹۸ فیلمبردار: اشکان اشکانی. تدوین: اسماعیل منصف. صداگذار: حسن مهدوی. تهیه کننده: کاوه فرنام. مشاور کارگردان: محمد رسولاف
۱۴ زندگی و دیدگاههای ناصر زرافشان (از مجموعه سه پرتره). ۶۲: ۳۵ دقیقه. ۱۳۹۹-۱۳۹۸. فیلمبردار: اشکان اشکانی تدوین: اسماعیل منصف. صداگذار: حسن مهدوی تهیه کننده: کاوه فرنام. مشاور کارگردان: محمد رسولاف
۱۵. علی اکبر معصومبیگی (از مجموعه سه پرتره). ۵۵: ۳۱ دقیقه. ۱۳۹۹-۱۳۹۸. فیلمبردار: اشکان اشکانی. تدوین: اسماعیل منصف صداگذار: حسن مهدوی تهیه کننده: کاوه فرنام. مشاور کارگردان: محمد رسولاف
۱۶. کانون نویسندگان (ناتمام). سال ۱۳۹۸ فیلمبردار: اشکان اشکانی تدوین: اسماعیل منصف صداگذار: حسن مهدوی. تهیهکننده: کاوه فرنام مشاورکارگردان: محمد رسولاف
۱۷. گل یا پوچ (ناتمام). ۱۳۹۸ فیلمبردار: مهدی آزادی. صدابردار: شاهین پورداداشی تدوین: هدی موئینی تهیه کننده: محمد رسولاف
۱۸. موریانهای با دندانهای شیری. ۵۳: ۴۶ دقیقه. ۱۴۰۰-۱۳۹۸. فیلمبرداران: مریم یاوری، بکتاش آبتین، فرشید ابراهیمی. تدوین: حسین توکلی صداگذار: ندا محسنی. تهیهکننده: بکتاش آبتین (دارندۀ دیپلم افتخار از دوازدهمین جشن جشنواره سینمای مستند مستقل ایران)
و
سپاس بیکران از مریم یاوری نازنین که در معرفی و فهرست فیلمها به من یاری رساند.