یافتههای مطالعاتی و آمارهای رسمی، فراوانی خشونت خانگی علیه زنان در ایران را اثبات میکند.
مدیران سازمان بهزیستی میگویند، در حال حاضر همسرآزاری در صدر خشونتهای خانگی قرار دارد و بیشترین تماسها با اورژانس اجتماعی به این دلیل است.
پیشتر مرکز آمار ایران نیز اعلام کرده بود در سال ۹۹ بیش از ۸۰ هزار زن به پزشکی قانونی مراجعه کردند که از این میان ۹۶ درصد آنان قربانی یکی از انواع همسرآزاری بودند. نتایج یک کار مطالعاتی در شهرهای تهران، مشهد، تبریز، شیراز و اهواز نیز نشان میدهد که حدود ۷۷ درصد زنان این مناطق حداقل یک نوع از خشونت خانگی را تجربه کردهاند. از این میان ۹۱ درصد خشونتها روانی و بیش از ۶۵ درصد آنها جسمی بودند.
این پژوهش و دیگر شواهد میدانی، حاکی از آن است که اعمال خشونت بر زنان دارای وضعیت اقتصادی ضعیف و بیسواد و زنانی که پشتوانه محکم خانوادگی ندارند بیشتر است. مدیران اورژانس اجتماعی مدعیاند که زنان آسیبپذیر و قربانی خشونتهای خانگی میتوانند به این مرکز مراجعه کنند و موردحمایت قرار بگیرند اما اطلاعاتی که بهزیستی از «خانههای امن» خود منتشر کرده است، نشان میدهد که این سازمان فقط برای ۱۳۵ زن خشونتدیده خانه امن دارد.
این خبر را حبیبالله مسعودی فرید، معاون اجتماعی سازمان بهزیستی، تابستان امسال اعلام کرد و گفت که این سازمان در مجموع ۲۷ خانه امن دارد که ظرفیت پذیرش هریک از آنها پنج نفر است.
اگرچه طبق گفته معاون اجتماعی سازمان بهزیستی زنان خشونتدیده تا شش ماه میتوانند در خانههای امن بمانند اما اندک بودن تعداد این خانهها با وجود آمار بالای زنان قربانی خشونت خانگی به روشنی ثابت میکند که جمهوری اسلامی ایران بنایی برای حمایت از زنان آسیبپذیر ندارد.
زینب: گفتند برو زندگیات را بکن
اغلب زنان قربانی خشونت، محیط پرخطر خانه و همسر آزارگر را به این دلیل تحمل میکنند که جایی برای رفتن ندارند و از پشتوانه حمایتی خانواده خود نیز برخوردار نیستند. این زنان گاهی به دلیل اینکه سکوت خود را میشکنند و اعتراض میکنند در معرض خشونت بیشتر قرار میگیرند.
هدف اصلی راهاندازی خانههای امن، پناه دادن به این گروه از زنان و توانمندسازی آنان است تا آنجا که بتوانند بدون نیاز به همسر آزارگر زندگی مستقل خود را آغاز کنند.
مدیران بهزیستی مدعیاند که خانههای امن این سازمان چنین شرایطی برای زنان آسیبدیده فراهم میکند. پیشتر محمد علیگو رئیس اورژانس اجتماعی به خبرگزاری برنا گفته بود:
«همزمان با ورود این خانمها به خانه امن، مددکار، روانشناس و مشاور حقوقی کار با تهیه طرح درمانی کار خود را شروع میکنند و اگر زن، آسیب جسمی دیده باشد جهت بازدارندگی از تکرار آسیب با کمک مشاور حقوقی مراحل قضایی را طی میکند همچنین توانمندسازی شغلی زنان خشونت دیده از کارهای دیگری است که در این خانهها سرعت میگیرد و کارشناسان سعی میکنند برای آنها شغل مناسبی منطبق با مهارتی که دارند پیدا کنند.»
با وجود این ادعا؛ شواهد نشان میدهد که زنان پس از مراجعه به خانههای امن سازمان بهزیستی، تشویق میشوند که به محیط پرخطر خانه بازگردند و به زندگی با همسر آزارگر ادامه دهند. زینب یکی از زنانی است که حدود ۱۰ روز در یکی از خانههای امن بهزیستی در تهران اقامت داشته است.
او در ۱۹ سالگی، به همراه همسر و سه فرزندش در حاشیه شهر تهران زندگی میکرد. در بیغولهای که زینب و حدود ۲۰ نفر دیگر از خانواده شوهرش زندگی میکردند، زنان هیچ حقوقی نداشتند.
زینب بارها از شوهر، برادرشوهر و پدرشوهرش کتک خورده بود. یک روز که او را به شدت کتک زده و تهدید به مرگ کرده بودند با دختر جوانی که گهگاه برایشان مواد غذایی میبرد پنهانی تماس گرفت و کمک خواست. سپس با کمک پونه بچههایش را برداشت و از آن خانه فرار کرد.
زینب، چند روزی را مهمان خانه پونه بود و بعد هم در یکی از خانههای امن تهران اسکان داده شد. او میگوید در این مدت مددکار و مسئولان بهزیستی بارها او را تحقیر کردند و گفتند باید به خانه بازگردد. به او گفتند هیچکس اندازه شوهرت تو را دوست ندارد و اگر طلاق بگیری «بدبخت و آواره» میشوی. در نهایت شوهر زینب یک تعهدنامه را در بهزیستی امضا کرد و زینب را با خود برد.
زینب میگوید:
«نه فقط من که بقیه زنان را هم تشویق میکردند که به خانه بازگردند. بعد از اینکه به خانه بازگشتم همهچیز فقط برای یک مدت کوتاه خوب بود. همسرم چند ماهی من را کتک نزد تا اینکه بچه چهارم را حامله شدم. دوباره همهچیز شروع شد. این بار با کینه بیشتری به سر و صورتم میکوبید و میگفت تو به چه حقی از من شکایت کردی.»
زینب در ادامه به وعده مسئولان بهزیشتی اشاره میکند و میگوید: «آقای دکتر، به من گفته بود تو به خانهات برگرد ما هوایت را داریم اگر شوهرت بازهم تو را اذیت کند، حسابش را میرسیم اما حتی یکبار جواب تلفنهایم را هم ندادند.»
پونه: با پلیس تماس گرفتم، گفتند ما حق دخالت نداریم
یکی از مشکلات اساسی مددکاران اجتماعی و فعالان حوزه زنان و کودکان در ایران، نداشتن حکم قضایی است. آنان درصورتیکه بخواهند زن یا کودکی را از محیط پرخطر خارج کنند به حکم حاکم قضایی نیاز دارند که روند خاص خود را دارد و در بسیاری مواقع آنقدر دیر میشود که قربانی، صدمه جدی میبیند. پلیس و مأموران اورژانس اجتماعی هم اغلب با این توجیه که حکم قضایی ندارند از نجات فرد آسیبدیده خودداری میکنند.
پونه، نام مستعار دختر جوانی است که زینب را از محیط پرخطر خارج کرد. او و دوستانش گروه خیریهای را تشکیل دادهاند و برای فقرای حاشیه شهر لباس و غذا میبرند. در همین رفتوآمدها با زینب و کودکانش آشنا شد.
پونه، خاطره روزی را که زینب با او تماس گرفت اینگونه شرح میدهد:
«ظهر روز جمعه بود، زینب از شمارهای ناشناس با من تماس گرفت و کمک خواست. جایی که آنها زندگی میکردند، دور بود و من هیچوقت بهتنهایی نرفته بودم. همیشه دوستانم همراهیام میکردند. وقتی به آنجا رسیدیم زینب را دیدیم که سر و صورتش کبود و خونین بود و بچههایش گریه میکردند. اول با اورژانس اجتماعی تماس گرفتم، گفتند ما نمیتوانیم در دعوای خانوادگی دخالت کنیم. به پلیس هم که زنگ زدم گفتند ما حق ورود به خانه کسی را به دلیل مشاجره خانوادگی نداریم. گفتم مشاجره کدام است، جان این زن در خطر است، تلفن را روی من قطع کردند.»
پونه که آن روز با دو نفر از دوستانش به محل زندگی زینب رفته بود، او و فرزندانش را پنهانی از خانه خارج کرد. او میگوید:
«در چند روزی که زینب و کودکانش خانه من بودند، بارها با بهزیستی تماس گرفتم اما هیچ پاسخی نمیگرفتم، در نهایت به من گفتند باید از اداره پلیس نامه داشته باشی، بعد هم زینب را فرستادند پزشکی قانونی. با وجود دوندگی زیاد چند روز طول کشید تا زینب را در خانه امن دولتآباد اسکان دهند. حالا شما فکر کنید او در همه این روزها در محیط خانه خود میماند، آیا احتمال قتل او وجود نداشت؟»
پونه برای اینکه بتواند یک زن آسیبدیده از خشونت را در یک مرکز دولتی اسکان دهند روزها بین اداره پلیس، سازمان بهزیستی و پزشکی قانونی در رفتوآمد بود و در تمام این مدت کارکنان این سازمانها با او طوری رفتار کردند که انگار کار شخصیاش را انجام دادهاند. او میگوید: «نمیدانم چرا من را که تصمیم گرفته بودم به یک زن کمک کنم اینقدر اذیت کردند. من کاری را انجام میدادم که وظیفه خود آنها در پلیس و بهزیستی بود، اما نهتنها وظیفهشان را انجام نمیدادند بلکه سر راه من هم که میخواستم کاری بکنم، سنگاندازی میکردند.»
زینب در ۱۰ روز اقامت خود در خانه امن بارها با پونه تماس گرفت و گفت که مشاور بهزیستی سر او داد کشیده و گفته است که باید به خانه برگردی. پونه میگوید در نهایت هم شوهرش هم آمد و او را هم تحقیر کردند و تعهدی گرفتند و زینب و بچهها را به او سپردند. قرار بود دائم به زینب سر بزنند ولی دیگر هیچ خبری از او نگرفتند.
پونه میگوید دختران زینب به خواست پدرشان از تحصیل محروماند و او همچنان همسر و دخترانش را دائم کتک میزند. این دختر جوان، از سرنوشت مشابه جاری، خواهر و مادر زینب نیز صحبت میکند و به رادیو زمانه میگوید: «مادر زینب هم یکبار از شوهرش کتک خورد و دستش شکست اما حتی پول مراجعه به بیمارستان را هم نداشتند.»
خانههای امن خصوصی، بگیروببندهای دولتی
سرنوشت زینب برای بسیاری از زنان آسیبپذیر و قربانی خشونت در سراسر ایران آشناست. این زنان در جامعه مردسالار و سلطهجو هیچ پشتوانه حمایتی ندارند و بهناچار میسوزند و میسازند. در مقابل نهادهای دولتی که در انفعالیترین حالت ممکن اقدام کارسازی برای زنان انجام نمیدهند، برخی نهادهای خصوصی و نیمهخصوصی فعالاند که زنان آسیبدیده را شناسایی و حمایت میکنند. بااینحال تعداد این سازمانهای مردمی هم به نسبت آمار زنان قربانی خشونت اندک است.
تینا، مددکار اجتماعی یکی از خانههای امن در استانهای شمالی ایران است که بودجه آن را افراد نیکوکار و داوطلب تامین میکنند.
زنان آسیبدیده در صورت مراجعه به این مرکز از حمایتهای روانشناسی و مددکاری برخوردار میشوند و در کارگاههای توانمندسازی مهارتی را یاد میگیرند که بتوانند مستقل شوند.
با وجود اینکه این مرکز خدمات مناسبی به زنان خشونتدیده ارائه میکند همواره با محدودیتهای دولتی و قضایی مواجه است.
تینا، از زنانی صحبت میکند که در محیط اطراف آنان هیچ خانه امنی وجود ندارد. به گفته او این زنان حتی نمیدانند جایی به نام خانه امن وجود دارد و حتی اگر هم بدانند بسیاری از آنان از ترس اینکه کشته شوند، از مراجعه به خانه امن خودداری میکنند.
او با اشاره به مراجعه برخی زنان آسیبدیده در مرکزی که او به عنوان داوطلب کار میکند، به رادیو زمانه میگوید:
«بارها پیش آمده که یک زن به خانه بازگشته و مددکاران مرکز برای سرکشی درباره وضعیتش به منزل او مراجعه کردند اما با تهدید همسر خشونتگر، مواجه شدند.»
علاوه بر مشکلاتی که تینا برشمرد باید محدودیت پذیرش خانههای امن را هم یادآور شد. مسئلهای که باعث میشود زنان امکان گرفتن حمایت را نداشته باشند. به خصوص اینکه خانههای امن خصوصی اجازه ندارند به طور مستقل زنان قربانی خشونت را پذیرش کنند و فقط امکان پذیرش زنانی را دارند که از طرف اورژانس اجتماعی یا پلیس به آنها معرفی شده است.
پیشتر مونیکا نادی، حقوقدان و فعال مدنی درباره خانههای امن گفته بود:
«افزایش تعداد خانههای امن، گسترش آگاهیرسانی در خصوص وجود این خانهها، فراهم آوردن امکان دسترسی آسان و سریع زنان به خانهها، افزایش کیفیت ارائه خدمات تخصصی و تمرکز در مقابله با عوامل وجود خشونت در خانه میتواند به کارآمد کردن چرخه مقابله با خشونت خانگی و کاهش آن در جامعه کمک کند.»
راهاندازی خانههای امن، در مناطق و استانهایی که آمار خشونت علیه زنان در آن بالاست میتواند، پیامدهای ناشی از این آسیب اجتماعی را کاهش دهد. با این حال سازمان بهزیستی، با بهانههای همچون کمبود بودجه و نبود اعتبار از توسعه خانههای امن اجتناب میکند و معاونت امور زنان و خانواده نیز در این زمینه عملکردی انفعالی دارد.
تینا، با اشاره به محدودیتهای مددکاران اجتماعی برای حمایت از زنان آسیبدیده میگوید: «شما به ادعاهای سازمانهای دولتی کاری نداشته باشید وقتی به میدان آسیب آمدید و شرایط را دیدید متوجه خواهید شد که حکومت عامدانه مانع آگاهیبخشی به زنان میشود.»
به گفته این فعال مدنی با راهاندازی هر خانه امن، دستکم پنج زن هوشیار میشوند و حقوق خود را مطالبه میکنند و این مساله مطلوب حکومت ایران نیست چون انتظار حاکمیت از زنان، سکوت در برابر تضییع حق و زادآوری هرچه بیشتر است.»