قتل بکتاش آبتین -شاعر، فیلمساز و از اعضای کانون نویسندگان ایران- در پی ابتلای او به کووید ۱۹ در زندان و رسیدگی نکردن بههنگام به وضعیت او در زندانهای همیشه کرونایی جمهوری اسلامی، فاجعهای بود که ۱۸ دی ۱۴۰۰ را همچون ۱۸ دی ۱۳۹۸ (روزی که هواپیمای اوکراینی توسط سپاه پاسداران منهدم شد) تبدیل به روز سوگ ابدی کرد. به همین مناسب با سه عضو هیئت دبیران کانون نویسندگان ایران گفتوگوهایی کوتاه داشتهایم تا بیشتر از بکتاش آبتین و نقش مبارز او بگویند و همینطور از وضعیت سه زندانی عقیدتی دیگر عضو کانون نویسندگان یعنی رضا خندان (مهابادی)، کیوان باژن و آرش گنجی جویا شدیم که در ادامه میخوانید. حافظ موسوی، آیدا عمیدی و روزبه سوهانی شاعرانی که از اعضای هیئت دبیران کانون هستند در این باره صحبت کردهاند.
حافظ موسوی: بکتاش نمیخواست تسلیم مرگ شود
درباره شخصیت ادبی بکتاش آبتین توضیح بدهید و بگویید کدام خصیصه در شخصیت او سبب شده بود تا حکومت دست به حذف سیستماتیک او بزند؟
پیش از آنکه بکتاش را ببینم با شعرش آشنا شده بودم. مجموعهشعری منتشر کرده بود با عنوان «مژههایم چشمهایم را بخیه کردهاند». این مجموعه شعر که اوایل دهه هشتاد منتشر شده بود نظر مرا جلب کرد. آن زمان در مجله کارنامه همراه با منوچهر آتشی فعالیت میکردم که شعرهای بکتاش نظر من و منوچهر آتشی را جلب کرده بود. بعدها فرصت دست داد تا با خود بکتاش آشنا شوم. چهارمین مجموعه شعر او «پتک» که از نشر چشمه منتشر شده بود جایزه شعر خبرنگاران را از آن خود کرد. از همان ابتدا در شعر بکتاش آبتین چیزهایی وجود داشت که بیانگر روحیات نسل خودش بود؛ نسلی که در سالهای انقلاب هنوز کودک بودند و در دوره جنگ به نوجوانی رسیده بودند و در دل این بحرانها رشد کرده بودند. به همین دلیل در اغلب شعرهای بکتاش آبتین، نمود و انعکاس تجربههای آن سالها را میبینیم بهویژه در یک دورهای مسئله جنگ و مسئله تهییج جوانان برای کشتهشدن و دروغی را که به آن نسل تحویل میدادند در شعر بکتاش آبتین مثل خیلیهای دیگر منعکس میشد. الان یادم هست در یکی از شعرهای خودش که اخیرا هم فایل صوتیاش منتشر شده میگوید من میدانم که راه قدس از منزل ما نمیگذرد که نقیضهایست در برابر شعار «راه قدس از کربلا میگذرد.»
در برخی شعرهایش رنگ تغزل پررنگتر بود اما به تدریج هرچه جلوتر میآییم وجه اجتماعی شعرهایش غالب میشود و جنبه اعتراضی در اشعارش پیداست. ویژگی شعر او این بود که با مخاطب بهراحتی ارتباط برقرار میکرد. زبانش متناسب با فضای شعری بود که میسرود. دومین شعری که از بکتاش آبتین شنیدم و با جنبه دیگری از کارش آشنا شدم شعری بود بهنام «فرشته خانم» که این را روی سیدی ضبط کرده بود و تعدادی به من داده بود تا به دوستان شاعر بدهم تا بشنوند. آن شعر جسورانه از زبان زنی بود که به ناچار تن به تنفروشی داده بود و ریتم تندی داشت و قافیههایش مثل چکش بر سر شنونده فرود میآمد.
یکی از ویژگیهای شعر بکتاش آبتین اجرای دراماتیک اشعارش بود. این به خاطر قرابت او با سینما بود. در همه شعرهای او من روح کودک بیقراری که یکجا بند نمیشد را حس میکنم. خودش هم جایی چنین چیزی گفته بود در انتهای شعرهای من کودکی پنهان است. روح کودکی را با خود داشت که در برابر ستم و دروغ سر به طغیان برداشته بود. من فکر میکنم بکتاش آبتین شاعری بود که خوب شروع کرد و خوب داشت ادامه میداد و هنوز فرصت داشت بهترین شعرهایش را بنویسد و با مرگش شعری سرود که حالا دهان به دهان میچرخد.
و مرا یاد جملهای از صمد بهرنگی در «ماهی سیاه کوچولو» میاندازد که: مهم این است که مرگ و زندگی من چه تاثیری بر زندگی دیگران داشته باشد.
اما چه شد که حکومت تصمیم بر حذف او گرفت؟
بکتاش سر نترسی داشت و آدم شجاعی بود. یعنی در برابر آنچه فکر میکرد حقیقت است آدمی نبود که حساب و کتاب کند که کنشگر بودن به نفع یا ضررش خواهد بود و چه بهایی باید برای آن بپردازد. خیلی صریح و شجاع بود و همیشه حاضر بود سینه سپر کند. در اغلب تجمعاتی که در گورستان امامزاده طاهر در سالگرد مختاری و پوینده یا شاملو برگزار میشد مزاحمتهایی از سوی نیروهای امنیتی صورت میگرفت که بکتاش بهصراحت با آن مقابله میکرد و میگفت حق ماست که بر مزار دوستان کشتهشده خودمان حاضر شویم و همین رفتار و بیپرواییها را در بازجوییهای خودش هم داشت. اجازه نمیداد بازجوها تحقیرش کنند و هر ناروایی را به او بگویند تا او سکوت کند و تخفیفی در حکمش رقم بخورد. اگر مورد توهین واقع میشد خیلی صریح و بیپرده برخورد میکرد و اینها سبب میشد حساسیت دستگاه قضایی-امنیتی بر بکتاش آبتین چندان شود. مهمتر از همه اینکه او به آرمان آزادی اندیشه و بیان پایبند بود. مجموعه اینها سبب شده بود تا حاکمیت با او رفتاری بیرحمانه داشته باشد.
در آخرین دیدارها با بکتاش آبتین وضعیت او چگونه بود؟ واقف بود به این که ممکن است در این راه جان خود را از دست بدهد؟ چه مواجههای با وضعیت خود داشت؟
وقتی بکتاش را از بیمارستان طالقانی به بیمارستان ساسان منتقل کردند حالش بد بود. خیلی بد بود. در اولین دیداری که با او داشتم گرچه به سختی حرف میزد و معلوم بود تلاش میکند خودش را سرپا نشان دهد در حالی که حال خوشی نداشت بهنظر من روحیهاش روحیهای بود که نمیخواست تسلیم مرگ شود. به او گفتم تو حتما باید همانطور که وقتی علیشاه مولوی رفیق مشترکمان در بستر بیماری بود تماممدت بالای سرش بودی تا بهبودی کاملش و او را به خانه منتقل کردی به خانه بازگردی و ما هم باید از بیمارستان تو را به خانه ببریم و بکتاش با همان روحیه جنگندهاش گفت مطمئن باش برمیخیزم و به مبارزهام ادامه میدهم. او حتما متوجه وضعیت خودش بود و میدانست وضعیتش رو به وخامت است و افت اکسیژن خیلی او را اذیت کرده بود اما فقط شاید یکبار کلافگیاش را بروز داد و در سایر مواقع طوری بروز میداد که میخواهد مرگ را مغلوب کند ولی احتمالا خودش میدانست که وضعیتش خیلی بد است.
کانون نویسندگان ایران برای صیانت از وضعیت رضا خندان، کیوان باژن و آرش گنجی سه عضو در بند دیگر خود چه برنامهای دارد؟
کانون تابهحال هرکاری که از دستش برآمده برای وضعیت اعضای خودش از بکتاش آبتین که متأسفانه جانش را از او گرفتند تا رضا خندان که او هم در زندان به بیماری کرونا مبتلا شده و همین طور کیوان باژن و آرش گنجی که جانشان در خطر است انجام داده. کانون همه تلاش خودش را کرده که از جان اعضای در خطر خودش صیانت کند اما واقعیت این است که کانون هیچ ابزار قانونی در دست ندارد و فقط با توسل به افکار عمومی با برانگیختن نهادهای حقوق بشری و وجدانهای بیدار پیام ظلمی که بر این دوستان رفته و جانشان را تهدید کرده به گوش جهان برساند و از طریق فشار آوردن به افکار عمومی از رنج این دوستان بکاهد و امیدواریم این فشارها و واکنشهای مردم ایران، آزادیخواهان و نهادهای مدافع حقوق بشر موجب آزادی دوستان ما شود چون به واقع زندانیشدنشان هیچ دلیلی ندارد. در هیچ کجای دنیا با این اتهاماتی که به دوستان ما زدند نویسندهای را به بند نمیکشند. در هیچ کجای دنیا برای بیان عقیده و انتشار کتاب کسی را زندانی نمیکنند و دوستان ما با این اتهامات در زندان هستند. کانون نویسندگان ایران تلاش دارد افکار عمومی را برانگیزد. بههرحال کانون نسبت به وضعیت بیتفاوت نیست و برای آزادی این دوستان در تلاش است.
آیدا عمیدی: بکتاش به معنای واقعی کلمه رها بود
امروز سه عضو دیگر کانون نویسندگان در چه وضعیتی قرار دارند؟ اتهامات این سه نفر چیست و چرا با این اتهامات مواجه شدهاند؟
بعد از قتل سیستماتیک بکتاش آبتین، نگرانی ما برای سه عضو زندانیمان بیشتر از پیش شده است. همان طور که همواره گفتهایم، خواهان آزادی بیقید و شرط اعضای زندانیمان هستیم. اعتراضها و خواستههای ما هم همیشه در همین راستا بوده است. رضا خندان (مهابادی) در زندان گرفتار همان شرایطی شد که میتوان آن را شروع قتل تدریجی بکتاش توصیف کرد. تنها وخامت حال بکتاش در بیرون از زندان و اعتراض همبندیها بود که باعث شد خندان به بیمارستان منتقل شود و با مرخصی استعلاجیاش نیز با اتلاف وقت کمتری موافقت شود. در نتیجه او روند درمان بهتری داشت. خندان همچنان با بیماری کرونا دست و پنجه نرم میکند و در همین حین این تشویش را دارد و داریم که مرخصی استعلاجی او تمدید نشود و او را در حالی که به طور کامل بهبود نیافته به زندان برگردانند. دو عضو دیگر کانون، کیوان باژن و آرش گنجی که هر دو در زندان به سر میبرند نیز در ماههای گذشته به کرونا مبتلا شدند و تنها شانس و تصادف است که اکنون از سلامتی نسبی برخوردارند.
در مورد اتهامها لازم است بر این نکته تاکید کنم که اعضای کانون نویسندگان ایران به دلیل فعالیتهایشان در دفاع از آزادی بیان و مبارزه با سانسور است که گرفتار پروندهسازی حکومت میشوند. اتهامهایی که علیه آنها مطرح میشود همان اتهامهای رایجی است که حکومت به مخالفان و معترضان نسبت میدهد: “اقدام علیه امنیت ملی”، تبلیغ علیه نظام” و. … بعد هم برای این اتهامها مصداق جور میکند. این مصداقها گرچه در نگاه اول ممکن است مضحک به نظر برسند اما چندان هم تصادفی نیستند و از این خبر میدهند که حکومت دقیقا از چه چیزهایی به هراس میافتد. نگاهی کنیم به مصداقهای اتهام رضا خندان (مهابادی) و کیوان باژن که با بکتاش آبتین همپرونده هستند. به عنوان مثال عجیب نیست که تألیف کتاب “پنجاه سال کانون نویسندگان ایران” بر حکومت گران بیاید. نوشتن از تاریخ پنجاه سالهی کانون نوشتن از پنجاه سال دفاع از آزادی بیان و مبارزه با سانسور است و این یعنی نوشتن از سرکوبها و جنایات حکومت. یا حضور بر سر مزار محمد مختاری، محمد جعفر پوینده و احمد شاملو پاسداشت راه و منشی است که حکومت را میکوشد آن را محو، انکار یا تحریف کند. مصداق اتهام عضو دیگر کانون، آرش گنجی ترجمهی کتابی دربارهی تحولات کردستان سوریه است. در این مورد کافیست زمان و مکان مورد بحث را کنار بگذارید و دوباره به کتاب نگاهی بیندازید.
نهادهای بینالمللی چه تلاشی برای رسیدگی به وضعیت این افراد داشتهاند؟
تلاشهای تشکلهای همسو و نهادهای مستقل مدافع حقوق بشر بینالمللی تا کنون معطوف به دو هدف عمده بوده است؛ یکی آگاه کردن افکار عمومی از آنچه در ایران بر نویسندگان مستقل میرود و دیگری فشار بر حکومت ایران برای توقف پروندهسازی، صدور و اجرای احکام زندان. پروندهسازی و صدور احکام بلند مدت برای بکتاش آبتین، رضا خندان (مهابادی)، کیوان باژن و سپس آرش گنجی هر انسان آزادیخواهی را تحت تاثیر قرار میدهد. دور از انتظار نبود که تشکلهای جهانی همسو از جمله انجمن جهانی قلم و شعبههای گوناگون آن و نیز نهادهای مستقل حقوق بشری بینالمللی، به صدور و اجرای این احکام و تداوم حبس اعضای کانون به شکلهای مختلف واکنش نشان دهند و در برخی از آنها مقامات جمهوری اسلامی را خطاب قرار دهند. در ماههای گذشته و پیش از اجرای حکم زندان آرش گنجی، جمعی از نویسندگان و هنرمندان نامدار جهان کمپینی برای آزادی بکتاش آبتین، رضا خندان (مهابادی) و کیوان باژن به راه انداختند. پن آمریکا جایزهی سالانهی خود به نام “آزادی نوشتن” را به این سه عضو کانون داد و دهها نویسنده و پن دیگر به کمپین حمایت از آنان پیوستند. واکنشهای بینالمللی پس از بکتاش آبتین وارد مرحلهی دیگری شده است. اکنون درخواست آزادی بیقید و شرط اعضای کانون با نگرانیهای جدی در مورد سلامت و جان آنها همراه شده است.
بکتاش آبتینی که شما شناختید چطور شخصیتی بود؟
حرف زدن از بکتاش آبتین در این روزها برای من بسیار سخت است. اجازه بدهید از بکتاش به عنوان رفیقی نازنین و به عنوان شاعر و فیلمساز چیزی نگویم و بیش از هر چیز از او به عنوان هموند کانونی خود یاد کنم. بکتاش آبتین را بیش از هر چیز با دو ویژگیاش به خاطر میآورم: شجاعت و استقلال رأیاش. همین دو ویژگی او را در کانون در موقعیتی ویژه قرار میداد که من برای آن جایگزینی نمیشناسم. تعهدش به کانون نویسندگان ایران و آرمانهایش مثالزدنی بود. فردیتی پررنگ داشت که در بزنگاهها آن را به نفع کار جمعی به کار میگرفت. در موقعیتهای بغرنج اهل محاسبه نبود و همان گونه عمل میکرد که بسیاری رویایش را دارند؛ در لحظه و بی هیچ پشیمانی. چیزی برایش گرامیتر از آزادی نبود و خودش به معنای واقعی کلمه رها بود.
روزبه سوهانی: مبارزهی او در راه آزادی بیان بود
موضع خانه سینما در برابر مرگ بکتاش آبتین را در تقابل با فعالیتی که کانون نویسندگان در برابر وضعیت او داشت چطور ارزیابی میکنید؟
وقتی میپرسید موضع، یعنی داریم از «کجا ایستادن؟» و «برای چه ایستادن؟» حرف میزنیم. و این «کجا؟» و «برای چه؟» پاسخشان در این مورد، به رابطه با حکومت گره میخورد. موضوع، ضرورت ناوابستگی یک تشکل به حکومت است؛ استقلال از قدرت. وقتی وابسته باشی و قلم را بر اساس مصالح قدرت بر کاغذ بچرخانی، نتیجه چیزی جز این نخواهد شد. بیان هیچ حقیقتی در کار نخواهد بود و طبعا بیانیهای هم اگر صادر شود، بیشتر ملات حکومت خواهد شد برای پوشاندن جنایتی که مرتکب شده؛ و البته دست تکان دادن برای قدرت تا همچنان رانتها و جیرهها برقرار بماند!
از نظر شما چه ویژگیای در راه مبارزهی بکتاش آبتین سبب شد تا حکومت دست به حذف او بزند؟
ویژگی بارز بکتاش آبتین از نظر من دقیقا به پرسش اول ارتباط پیدا میکند. او مبارزه را انتخاب کرده بود؛ مبارزه برای احقاق حق همگانی آزادی بیان؛ آنهم مبارزهای جمعی با نیروی تشکلی که اساسش ناوابستگی به حکومت و قدرت است؛ او عضوی دلیر و متعهد در کانون نویسندگان ایران بود. شجاعانه در راه این مبارزه قدم برداشت و خواست که دهان و دوربین و قلمش مستقل بماند تا با نیروی این استقلال و حفظ این نیرو، زبان رسای اعتراض به ستم و سرکوب و سانسور باشد؛ همان زبان سرخ همیشه ترسناک برای حکومتها، و خوب میدانیم این حکومت سالهای سال با این زبانهای سرخ چه کرده است!
جو امنیتی مراسم خاکسپاری بکتاش آبتین چگونه بود؟
البته شرح نسبتا مفصلی از گزارش مراسم در صفحههای رسمی کانون منتشر شده است. اما آنچه بسیار مشخص و مشهود بود، هراس حکومت بود از نیرو و خشم مردم. و همین هراس باعث شد تا فشار بیاندازهای به خانوادهی آبتبن بیاورند، مثل همیشه اعضای هیئت دبیران کانون را تهدید کنند، نیروهای «محسوس» و «نامحسوس» میان جمعیت بفرستند و تمام تلاششان را بکنند تا صدای خشم مردم، خفه و خاموش شود. تقلایی که در نهایت بینتیجه ماند و به گواه و عکسها و فیلمهایی که از مراسم منتشر شده است، شد آنچه که باید میشد!