دولتِ ابراهیمِ رئیسی (عضو هیئت مرگ) با انبوهی از وعده‌های معیشتی به میدان آمد، آن هم با آن ادبیاتِ عوام‌فریبانه همیشگیِ تندروهای ولایی، از شعارِ «مبارزه با فساد» گرفته تا «برقراری عدالت»، «کنترل تورم» و حلِ مشکلاتِ معیشتی عمومی.

در این نوشته به این وعده‌ها می‌پردازیم، از زبان چند شهروند. پای صحبت مردم نشسته‌ایم و آن سخنی را در اینجا بازتاب می‌دهیم که شاخص باشد و وضعیت را توصیف کند. با بیکار یا شاغل و از شهرهای مختلف گفت‌وگو کرده‌ایم. پرستار و معلم و بازنشسته و کارگر و دانشجو و بیکار در این مصاحبه‌ها تجربه خود را قبل و بعد از سرِ کارآمدنِ دولتِ رئیسی بیان کرده‌اند. اینان از شهرهای مختلفی هستند، از چند استانِ مرکزی و غربی کشور. پراکندگی جغرافیایی تفاوتِ چندانی در وضعیتِ معیشتی نمونه‌های مورد بررسی ایجاد نمی‌کند. مثلا حقوقِ بازنشستگان، معلمان، پرستاران و کارگران در همه جای کشور بر اساس مصوبه‌های نهادهای بالادستی به طورِ مشابهی تعیین می‌شود. یک پرستار در اهواز بر مبنای ساعات کاری و تعدادِ شیفت‌ها حقوقی را دریافت می‌کند که همکارِ فرضی‌اش با شرایطِ کاری مشابه در تهران یا کرمانشاه یا مثلا شمالِ کشور دریافت می‌کند. هر تغییری در قیمتِ کالاها و خدمات هم زندگی همه این قشرها را تحت تأثیر قرار می‌دهد. سطح زندگی، قیمت‌ها و بازار محلی در جاهای مختلف فرق می‌کند، اما نه به صورتی که تفاوتی اساسی ایجاد کند.

وعده‌های پوچ

ابراهیم رئیسی و کابینه‌اش قول داده بودند که شغل و معیشتِ مردم ایران را به مسئله «برجام» گره نمی‌زنند و با تکیه بر «توان» و «ظرفیت‌های داخلی» مشکلات را حل می‌کنند. یکی از مواردِ اصلی مسائل معیشتی، تورم و گرانی روز‌افزونِ کالاها و خدمات بود. در این‌باره یک تکنسینِ اورژانس می‌گوید:

مردم خسته، متروی تهران، مهر ۱۴۰۰
مردم خسته، متروی تهران، مهر ۱۴۰۰

«چند ساله من دارم پول جمع میکنم یه ماشین بخرم. هر سال گرونتر می‌شد. تا من میومدم پولمو به اون مقدار برسونم باز هم گرونتر می‌شد. این آقای رئیسی گفت همه چی حل میشه. قول داد ماشینای داخلی به تولیدِ انبوه برسن و بعدش ارزونتر بشن. باورتون نمیشه من روی این حرف خیلی حساب کردم! گفتم دیگه عجله نکنم تا ارزون بشه. وقتی یه رئیس‌جمهور داره میگه ارزون میشه حتما یه چیزی میدونه یا یه برنامه‌ای داره. آقا دقیقا یک ماه بعدِ این حرفا پراید ۱۵ میلیون دیگه گرون‌تر شد!. دیگه رسما فهمیدم اینا همش حرفِ مُفته. غیرممکنه یه چیزی تو این مملکت گرون بشه و بعدش بشه قیمتشو پایین آورد».

در موردِ مشابه دیگری یک کارمندِ بهزیستی می‌گوید:

«کلی از این کارمندا و همکارامون دلشونو خوش کرده بودن که رئیسی بیاد ممکنه حقوقا بیشتر بشه یا مثلا دیگه تأخیری نداشته باشیم تو پرداخت حقوقامون. الان چهار ماهه این آدم اومده خدا شاهده وضعِ ما بدتر هم شده. هم خودمون هم اداره. یعنی آدم وضعیتِ میز و صندلی‌های کارمندای بهزیستی رو می‌بینه دلش به حالشون می‌سوزه. خب همچین اداره ضعیفی چطوری میتونه مشکلاتِ جامعه رو حل کنه.. کارمندای سازمان خودشون تو این وضعیت محتاجِ مددکاری‌ان به خدا.»

زمینِ واقعی مُزدبگیران

یک کارمندِ بازنشسته که خیلی هم علاقه‌ای به سیاست و بحث‌های سیاسی روز نشان نمی‌دهد تنها به فیشِ حقوقی‌اش اشاره می‌کند.

«راستش من نمیدونم فرقِ اینا چیه. کی بهتره کی بدتره. علاقه‌ای هم ندارم دنبالشون بیافتم. مخالفشونم نیستم. ولی خب یه آدمم تو این کشور دارم زندگی می‌کنم. فقط اینو میدونم که این ماه ۲۰۰ هزار تومان از حقوق من کم شده. زنگ زدم پیگری کنم یه چرت و پرتایی گفتن اصلا من متوجه نشدم! میگن بعدا اینم میریزیم. تا الان اصلا همچین چیزی سابقه نداشته.»

کسرِ حقوق در دو ماه گذشته و در دولتِ ابراهیمِ رئیسی گویا در شغل‌های با حقوق ثابت یک رویه بوده است. پیش می‌آید، بدون اعلام قبلی و توضیح. یک کارمندِ بیمارستان می‌گوید حقوقش را تمام و کمال همچون ماه‌های گذشته پرداخت نکرده‌اند. او هم وقتی پیگری کرده از طرفِ حسابداری بیمارستان یک‌سری توضیحاتِ مبهم داده‌اند و گفته‌اند که بعدها واریز خواهد شد.

یک کارگر می‌گوید:

«من قبلا یارانه معیشتی می‌گرفتم. هم خودم هم خانمم. یه مبلغِ کمه ولی خلاصه یه کمک‌خرج بود. حداقل چند کیلو میوه در ماه میتونستیم باهاش بخریم. این ماه دیدم واریز نشده. چون من هیچ جا بیمه نشدم این یارانه باید بهم تعلق بگیره. پرس و جو کردم یه شماره بهم دادن گفتن زنگ بزن پیگیری کن. زنگ زدم کارشناسشون میگه شما چون دوتا ماشین به اسمته این یارانه بهت تعلق نمیگیره. خب میگم من فقط تازگی یه پراید ۸۴ گرفتم. همونو دارم فقط. اون ماشین قبلیو فروختم طرف هنوز تعویض پلاک نکرده وگرنه فروختمش! جفت ماشینام حتی اگه مال خودم بود با هم یه ماشینِ درست و حسابی نمی‌ارزید آخه. یارانه من بابتِ اینا باید قطع بشه؟ ».

یک پرستار هم می‌گوید از چند ماه مانده به اتمامِ ریاست جمهوری حسنِ روحانی تاکنون «کارانه» معوقِ مانده او پرداخت نشده است. امیدوار بوده که تأخیرها در پرداخت با عوض شدنِ دولت درست شود. اما اکنون می‌داند که مشکل اساسی‌تر است و این آمدن و رفتن‌ها در عمل تغییری در وضعیت معیشتی او ایجاد نمی‌کند.

بوی ناامنی

یک معلم از ناامیدی و ابهام در زندگی‌اش می‌گوید. به ویژه پس از آن همه وعده بی‌نتیجه ابراهیم رئیسی. رئیسی گفته بود که مشکل معلم‌ها باید یک بار برای همیشه حل شود. معلم‌ها بارها گفته‌اند که مشکلشان با اجرای طرحِ رتبه‌بندی و تأمینِ عدالتِ آموزشی حل می‌شود. وعده‌های رئیسی بخشی از معلم‌ها را امیدوار کرده بود. حتی در برخی از تجمع‌های اعتراضی هم تصویرِ رئیسی و شعارهایش در میان تجمع‌کنندگان دیده می‌شد. اما اکنون از آن امید هم چیزی نمانده.

«من از همون اولش هم میدونستم که اینا کلا تبلیغاته. به همکارام گفتم دارن ازمون سوء استفاده میکنن! نباید به اینا دل خوش کرد. الان می‌بینم حدسم درست بود. یعنی هر وقت اینا میان میگن فلان مشکل رو می‌خایم حل کنیم تن و بدنِ من میلرزه! حتما بعدش یه گَندی بالا میاد بدتر از مشکلات قبلی. الان چند ساله ما داریم داد میزنیم. همش ما رو سرِ کار گذاشتن. آخرشم شده این آقای رئیسی و قالیباف که فکر میکنن رابین‌هودن. ولی در عمل هیچ کاری نمیکنن. من واقعا نمیدونم با این وضعیت قراره آینده ما چی بشه».

یک دانش‌آموخته بیکار از سرگردانی‌هایش برای یافتن شغل می‌گوید. سرگردانی‌ای که نه تنها در دولتِ رئیسی امیدی به حلِ آن نیست، بلکه تصمیم به مهاجرت را برای او به دنبال داشته.

«هر کاری که شما به فکرت برسه من انجام دادم. رشته دانشگاهیم یه جوری بود که خودم میدونستم شغلی با اون نمیتونستم به دست بیارم. ولی خب بیکار ننشستم. دست‌فروشی کردم، تدریس خصوصی کردم، بازاریابی و… خلاصه همه کاری کردم. حتی این اواخر رفتم توی یه ساختمون کارگری کردم یه مدت. ولی هرچی با خودم حساب می‌‌کنم من اگه کلِ زندگیم هم کار کنم به هیچ جا نمیرسم. الانم نگهبان یه ساختمون شدم فقط میخام یه پولی جمع کنم یه مقدارم قرض بگیرم از اینجا برم کلا. اینجا دیگه واقعا انگار نفرین‌شده است. امیدی به اصلاحش نیست».

یک زنِ خانه‌دار که هر روز خریدهای خانواده‌اش را انجام می‌دهد به خوبی تفاوتِ قیمتها و گرانی‌ها را لمس کرده است. او هر روز هزینه سبدِ خریدِ روزانه‌اش را محاسبه می‌کند. می‌گوید آمارهای او با چیزی که دولتِ جدید می‌گوید بسیار متفاوت است.

«فقط یک نمونه میگم که خودتون بدونید چی شده. من قبل از این که این آقا (رئیسی) بیاد یه سطل ماستِ کوچیک می‌گرفتم ۱۸تومان. حالا بماند که قبلِ اون هم نزدیکِ ۶ تومان بود یهو رفت ۱۸. همین حالا این سطلِ ماست شده ۳۰ تومان. من مطمئنم که اینجوری هم نمیمونه و گرون‌تر هم میشه. ما تقریبا هر روز یه دونه از این ماستا میخوریم. یعنی هر روز من ۳۰ تومان فقط باید برای ماست هزینه کنم! پس برای من این چیزا ملاکه برای قضاوت در موردشون. نه اون چیزی که تو تلویزیون میگن».

جمع‌بندی

«فلاکت» اگرچه معمولا در زبانِ اقتصادی مرسوم با مجموعه‌ای از شاخص‌های آماری سنجیده می‌شود، اما بیش از آن‌که یک رقم باشد، یک تجربه زیسته واقعی است که افراد آن را با جسم و جانشان حس می‌کنند. روایت از این  تجربه‌ها بسیار روشن‌تر از شاخص‌های کمی از آن‌چه که در حالِ رخ دادن است خبر می‌دهند.

آنچه از زبان مسئولان می‌شنویم یک چیز است، واقعیت زندگی مردم یک چیز دیگر. در رسانه‌ها، حتی رسانه‌های غیر حکومتی، تمامی این واقعیت منعکس نمی‌شود. و آنچه منعکس می‌شود، شاید در میان خبرهای مختلف گم شود. خبر اصلی به هر حال این است: فلاکت فراگیر شده و استخوان مردم دارد خُرد می‌شود.