کابل ــ زیرکیای در فراسوی پدیده حقوق بشری در جهان قابل درک است. خودنیمهآگاهیای که در جوامع پیرامونی شکل گرفته است، به نوعی ماهیت این زیرکی را نشان میدهد. هرچند، روایتهای کلان محافظهکاران، در آمریکا، بریتانیا و اروپا حاکی از آن است که سرمایهداری به سرعت از فرصتها و امکانهایش برای رشد و گستردگی بیشتر استفاده میکند، اما با آن هم نتوانسته است از به وجود آمدن نوعی خودنیمهآگاهی جلوگیری کند. برای روشنفکرانِ هنوز متعهد از آنرو مایه شادمانیست که این خودنیمهآگاهی به اکثریتی تعلق دارد که همیشه به نحوی سرکوب، تحریم و یا رانده شده است. و بیشتر از آن، هنوز رو به پیشرفت است. شاید برای آنان بسیار دشوارتر باشد که اکثریتی ناامید را تماشاگر باشند، و به این تغییرات بسیار نازک دل نبندند.
رسانههای جمعی، و خبرهای همیشه تکاندهنده، که به سرنوشت این اکثریت تعلق دارد، آنها را در مسیر انبوه اطلاعات درست و نادرست، اما همیشه جاری قرار داده است. این گونه شده که این زیرکی هنوز در حال گسترش، تجدید و پویا به نظر میرسد. مواجهههای بین محورها و تخصص موجود در نهادهای ظرفیتساز، گفتوگوی میاننسلی و گرفتگی نسلی بر مسائل سیاسی افغانستان، درک متفاوت شرایط واقعی چند دهه، تحریکات سیستماتیک برای تشدید تعارضات قومی، مذهبی و سمتی و از همه مهمتر مرتبط بودن به پدیدههای اساسی جاری در فراسوی اقتصاد سیاسی و تکنولوژیک منطقه و جهان، خودنیمهآگاهی را دوامدار و در حال تقویت شدن نگه خواهد داشت.
جای پرسش است که با این حال، نه تنها به کدام سو میرویم، بلکه آیا زیرکیی جاری در جامعه افغان، صدرنشینی ملاهای کورفهم را برخواهد تافت تا اینکه سمت و سویی در حال حرکت باشیم.
اینجا، جایی از جهان
اینجا، در بخشی از آسیا، در گوشهی از جهان، آدمهایی با شکل و شمایل بسیار بومی، خلق و خویی سنتی و چنگ محکم مذهبی سرنوشت ملتی را به دست گرفته اند که گوئی میخواهند، جامعهی و نسلی را تبعید کنند.
مشاهدات تعدادی افغانها نشان میدهد که (بهگونه مثال) سرپرست وزارت مخابرات حکومت طالبان، هنوز به روشنی نمیداند که این وزارت چه کاری برای انجام دادن دارد! این نمونه یکی از بسیار ملاهایی است که ادعای ساختن حکومت اسلامی دارند که قطعا به نظر آنها از جمهوری پیشین به مراتب بهتر خواهد بود. معین اکمالات وزارت امور داخله از یک ملایی بنام (قاری برهان) که هنوز مشخص نیست در وزارت چه کاره باشد، حکم میگیرد. قاری برهان، وقتی بستههای اوراق و عرایض و مسائل اداری را سر میز کارش دید، حتا حوصله امضاء کردن آنها را در خود نیافت، از جایش برخاست و در بیرون تعمیر، در سایهای پتو (چادر) اش را گسترد و روی آن نشسته چای نوش جان میکند، با این حال، هیچ کارمند وزارت هنوز نمیداند که چه خواهد شد، اما جواب قاری برهان این است: «خدا مهربان است، همه چیز جور میشه، شما چرا اقدر بی ایمان هستید؟!». (نقل قول مستقیم از کارمندان وزارت امور داخله، ۳ میزان ۱۴۰۰)
رئیس اداره امور حکومت طالبان، به جواب تماسهای تلفنی پی در پی دیگر بیحوصله شده فریاد زد که: «من وزیر مقرر تان کردم، دیگر شما میدانید که چه کنید، من نمیتوانم به هر کدام تان جدا جدا توضیح بدهم که با مردم رویه خوب کنید.!» (نقل قول مستقیم از کارمندان وزارت امور داخله، ۶ میزان ۱۴۰۰)
اینجا، سرزمینی که صد سال بین عقل مذهبی (سنتی و عرفی) و عقل دنیای مدرن برخوردی بدون گفتوگو جاریست. جایی که بهاء الدین مجروح آن را خانهی روشنفکران پذیرفته نتوانست و اعلام کرد: روشنفکران در تبعید. هیولای ذهنیت سنتی مثل وحشیِ هزارسر از هر سو حملهور میشود. و این صد سال است با همان شعار بر فرق حدیث و حیات «بشر» میکوبند. مردم گرسنهی تحت کنترل در میآیند که جز خواستن نان و امنیت هیچ گناهی ندارند. بهقول شاعرمان، قهار عاصی، «شکم گرسنهترینان شهید میگردند!»
در این نگاه، طالبان، فقط مدرسهییها و مغزشستههایی از خارج نیستند، باید آنها خامماندههای نیمسوختهای تاریخ نیز باشند. آنها بارها در چهره ملای لنگ، چهره کلکانی و رفقایش، در چهره مجاهدین، اینک طالبان و چهرههای تاریخی مکررا ظاهر شده اند. همه اینها مشترکاتی واضح و باطنی دارند. همه به خدا مسوولاند تا ملت، همه توسعه و رشد را از در رحمت الهی جستجو میکنند، نه به اثر زحمت و برنامهریزی مقامات و مسولان امور. همین آدمها امروز، اینجا آمده اند، میخواهند کشوری به نام افغانستان با موجودیت و رهبری آنها با جهان برابری کند!
اینجا، جایی از جهان، سرزمین انسانهای است که در همین قرن بیست و یکم زنده اند، کار و زندگی میکنند، احساس تهدید دارند و امید زندگی، و امروز در «حیرت اندر حیرت» بسر میبرند.
طالبان، این آدمکها، بریده از واقعیتهای جهانی امروز، به عرصه قدرت عمومی راه یافته اند. قطعا این جامه به تنشان بسیار بلند است. آنها از ناتوانی در اداره امور یک گامی به پیش رفته نمیتوانند. سرنوشت ملتی را در دستان کسانی میبینیم که راه حلشان را در دعا کردن، خوابیدن، بیپروا بودن و نهایتاً در خشونت جستجو میکنند. خوب، کاری میکند این زیرکی.
و ناسازگاری
اما با موجودیت این زیرکیی سریع، جدی و در دست نسل جوان، میشود آدمکهایی فرسوده، بیمحتوا و گرهخورده فرمان برانند؟ آیا نسلی با این خودنیمهآگاهی، ممکن است زیر سلطه ناآگهان زندگی بکنند؟ به زبان وطنی، آیا جوان تحصیلکرده، روشن، مسلکی و متعهد میتواند مأمور ملای باشد که هنوز سادههایِ عقلانیت اجتماعی در او مشکل دارد؟ آیا امر سنگین و جدید حکومتداری از دست ملایی بر می آید که آخرت را با آن همه دوری میبیند ولی وضعیت مأمور بست چهارم خودش را نمیداند که چگونه بدوش معاش ادامه حیات خواهد داد. در پاسخ به سوال معاش گفته بود: «مجاهدین امارت اسلامی، بیست سال با شکم گرسنه جهاد کردند، شما دو سال نمیتوانید کار کنید!؟». از مفتیی پرسیدند که چه کنیم تا اقتصادمان رشد کند، در حال ورشکستهشدنیم،گفت مردم را بگوئید نماز بخوانند تا خداوند رحم کند!» اما من شاهدم که مردم نماز میخوانند، ولی خدا به این ترتیب به کسی پولی نخواهد داد. درست این همان منطق بنبست ارزشی است که با آن نمیشود به گفتگو ادامه داد.
اگر امکان ورود به درون کلهی ملای درجه یک گروه طالبان باشد، باید جهان را از آنجا دید. واقعیت در نگاه یک ملا، آرمانِ خواندهشدهای است که بدون تماس با جهان شکل گرفته است. ملاهای که با زحمت و رنج، زیستن در کوه و با بیسرنوشتی هولناکی دچار بوده اند، به این راحتی میتوانند منکر نیازهای اساسی انسانها گردند؟ همین اکنون، مشاهدات انسانهای زیادی این را اثبات میکند.
این ملاها با بسیار سادگی، سادگیای که خودشان بدان معترفند، شکار برنامهریزیها، خدعهها و دستبردهای خارجیها گردند، با این شعار که اصلا با خارجی در تعارض، در مشکل و نهایتا در«جنگ» هستند. ملاهای جامعه افغانی سادهترین قشری است که قربانی سیاستها و تحولات آنیِ بازیگران استخباراتی پشت پرده میباشند. آنها شکارشدههایی هستند که تیر رها شده به سمت آنها، تا آخر در بدن شان فرو میرود، و اما مجال شان ادا و ادعای فاتحانهای است که از خود نشان میدهند. خونخوارگیِ این قشر، در پشت تمام معصومیت مذهبی که یگانه دستاویز شان است، هنوز کمتر قابل دید است. عقلای جامعه، به اکثریت قاطع باور دارند که ملاها به هیچ صورت اهل حکومت کردن نیستند و نمیتوانند در مقابل این زیرکی، و اگر به این زیرکی تاب بیارد، به سرعت تغییراتی جهانی تاب بیاورند. هماهنگی با جهان، حد اقل در یک سطح حقوق بشری، انسانی و اقتصادی- تکنولوژیک، نیازیست جدی و جز انعطاف و تعامل راه و چارهای ندارد. انعطاف و تعاملی که از عقل ملای عنعنوی (آدمک طالب) بسیار بدور است. اگر با این وضع توانستند ادامه بدهند، دیگر خود طالبان کمتر مقصر خواهند بود، زیرا جهان، مدافعان و سردمداران حقوق بشر، کشورهای کلان از خود انعطاف نشان داده اند. آنها برای مردم افغانستان، حامیان اصلی طالب، قاتلین مردم و دشمن بشریت خواهند بود.
یکبار به نظر میرسد، رسانههای حکومت اشرف غنی، چهره اصلی طالبان را حتا بیشتر از حکومت پنج ساله (۱۹۹۶-۲۰۰۱) قبلی شان در نظر مردم تاریکتر و ذلیلتر ساخت. اما، این طالبان اند که با تصمیمهای جاهلانهشان، باعث تأیید آن فرضیه خواهند بود. فعلا همین آدمکها عامل ویرانی ارتباط و امید نسل به کشور، آینده و نظام اند.
در نتیجه، نسل بیدار و روشن افغانستان اصلا نمیتوانند با ملاهایی که عقلشان هنوز به این نمیرسد که ریش و لباس خود را منظم کنند، دوام بیارند و کار بکنند. این زیرکی به گونه شوخیهای پشت چهره، در رسانههای اجتماعی و مجالس خودمانی بروز خواهند کرد و در میانمدت و درازمدت، محتوای فکاهیها، کنایهها و ظرافتهای ارتباطی خواهد شد که بین دو طرفِ «نیمه عاقل» و «کمتر عاقل» اتفاق افتاده است.