گروه جهادی طالبان بالاخره پس از ماهها مذاکره درباره “صلح” با ایالات متحده، افغانستان را از طریق جنگ تقریباً به کنترل خود درآورده است. پیشروی سریع طالبان در ظرف چندین روز و بالاخره سقوط کابل در روز شنبه ۱۴ اوت / ۲۳ مرداد از معاملات و توافقهایی خبر میدهد که هنوز بسیاری از آنها از پس پرده بیرون نیفتاده اند.
ایالات متحده آمریکا و متحداناش پس از دو دهه اشغال نظامی، کشوری بحرانزده را رها کرده اند و در حال خروج هستند. آنها از عاملان اصلی به وجود آمدن این وضعیت دانسته میشوند؛ چه در میان مردم افغانستان و چه تحلیلگران. نخبگان در حکومت، قدرتهای منطقهای و ابرقدرتهای دیگر هم هدف نقد قرار گرفته اند. برخی نیز اشاره میکنند که نمیتوان مناسبات اجتماعی داخل افغانستان و پایگاههای اجتماعی طالبان در آنجا را در روند این پیشروی سریع نادیده گرفت. اکنون در وضعیت حاصل از اینها، زنان و اقلیتهای گوناگون در افغانستان، روزنامهنگاران و روشنفکران و دانشگاهیان، هنرمندان و متخصصان با نگرانیهای مضاعفی از سرکوب پیشرو مواجه هستند.
«زمانه» برای بررسی وضعیت افغانستان و آنچه اتفاق افتاد و آنچه میافتد، با ضیاءالحق شمس، جامعهشناس افغان و استاد دانشگاه در کابل گفتوگو کرد.
▪️ زمانه: مسئولیت اصلی وضعیت کنونی با چه قدرتهایی یا گروههایی یا شخصیتهایی است؟
ضیاءالحق شمس: شما میتوانید راحت طعن (ناکامی روشنفکران) را به این تلاشهای مکرر و بینتیجهمان در تاریخ صد سال اخیر به من و امثال من بدهید. چون فکر میشد این بار فصل امانالله خان موفق خواهد شد، اما هر آنچه سنجیده شده بود، غیرواقعی و یا بسیار سطحی بوده است.
ما این سالها، تصامیم حکومت غنی را هنوز غیرمنطقی و غیرقابل دفاع مییافتیم. و این دلالت مستقیم دارد بر پیامدهای که اکنون شاهدش هستیم. اما عامل مهمتر از آن، نحوه عملکرد آمریکا است که اصلاً با هیچ متحدی صادق نبوده. به ترتیب، روابط خارجی بخصوص امریکا و کشورهای منطقه، تصامیم غیرمقعول حکومتی، فساد گسترده و افرادی که دارای نفوذ محلی و مردمی بودهاند، مسئولیت وضع کنونی متوجه آنهاست. از سوی دیگر، سطحیباوری، شایعهباوری و تبلیغات رسانهیی وضع روانی را ایجاد کرد که به نفع طالبان بوده و حکومت در آن ناکام بوده است.
جامعه جهانی و سازمان ملل در قبال افغانستان هیچ سیاست درست و مفیدی که برای ملت افغان کمک کند، نداشته است. این سومین بار است که جامعه جهانی افغانستان را در سختترین شرایط تنها میگذارد. جلسههای شورای امنیت سازمان ملل، تأثیرات بسیار کمی دارد و گویا جهتهایی را میگیرند که نیاز واقعی و آنی مردم افغانستان را در نظر ندارند.
▪️ آیا قدرت گرفتن طالبان بر پایگاه های اجتماعی سوار است؟ کدام مناسبات اجتماعی در افغانستان امکان بقای طالبان و ایدئولوژی آنها را ممکن کرده؟
شمس: مسأله مهم همین منزلت اجتماعی طالبان است. مذهب، سنت و رسم اجتماعی مخلوط عجیبی از هویت ایجاد کرده که یک قسمت زیادی از افراد غیرشهری افغان را به حساب طالبان جدا میکند. طالبان با بخشی از جامعه غیرشهری که دارای ریشه های سنتی عمومیتیافته زندگی دهاتی است، همرنگ و دارای هویت مشترک است. مذهب این رابطه را جدیتر و متحرکتر میسازد.
طالبان بهحیث یک گروه و هویتی که با الگوی محکم سنت شکل یافته، پیوندهای زیادی با مردم در سطح بومی دارند. اطلاعاتی در دست است که در هنگام جنگ با امریکاییها، مردم با طالبان کمک میکردند. هر چند این موردی بود که به مذاق رسمیات حکومت های کرزی و غنی خوش نمیآمد، اما واقعیت بود. این واقعیت را ممکن کرزی، بیش از غنی درک میکرد.
در بیست سال گذشته هم، مردم به دلیل مشابهتهای فراوانی که بین خود و طالبان میدیدند، آنها را خودیتر می دانستند تا اردوی رسمی کشورشان، که با یونفرم متفاوت، برخورد رسمیتر و رفتار منظمتر شناخته میشدند. قالبهای سنتی ارتباط برقرار کردن، تبادله احساسات و عواطف، گفتگوهای مذهبی، تکیه بر اعتقادات مشترک و سبک زیست مشابه همه و همه به نفع طالبان بوده تا حکومتهای کرزی و غنی.
▪️ چه پیشبینی برای عرصه فرهنگ و اندیشه و مطبوعات و دانشگاهها در افغانستان آینده دارید؟
شمس: طالبانی را که ۲۵ سال قبل (در زمان حکومتشان) می شناسم، طالبانی را که در ۲۰ سال جنگ میشناسم و طالبانی که اکنون خودشان را نشان میدهند، جمعاً در مسأله اندیشه و فرهنگ و تفکر، هیچ تغییری نکرده اند. آنها از بنیاد به چیزی بسته اند و منشأ رفتارهایشان چیزی است، که اندیشه را منع میکند. تمثیل اندیشه که اندیشه نیست، آنها، این روزها اظهار میکنند که کاری به وضع جاری امور ندارند، اما به اندیشه چطور؟ معلوم نیست. اگر آنها اندیشه را آزاد بگذارند، دیگر طالب نخواهند بود، دیگر مایان هم با آنها در موضع متفاوت قرار خواهیم گرفت. اصلاً در موضع معرفت، مسأله همین است که اگر اجازه بدهند، تا استاد دانشگاه و متفکر و نویسنده کار خودش را بکنند، ملاها و اهل ایدیولوژی آنها کار خودشان را. اینجاست که جامعه باز است و مسیرهای متکثری به وجود میآید که اگر نه خود پلورالیزم فکری بلکه زمینه آن که هست.
نگرش موجود این است که نصاب تحصیلی ناکام حکومتهای قبلی، اسلامی تر میشود، ممکن بعضی درسها و مضامین حذف شوند، فعالیت های عرصه فرهنگ و اندیشه محدود خواهد شد، جهت داده خواهند شد، آزادی بیان محدود و ممکن از بین خواهد رفت. به این ترتیب، دیگر باید نسل ها منکر ساینس و آگاهی مفید در زندگی شان باشند. مذهب را به جای همه چیز فرا بگیرند.
▪️ مشاهدات شما چیست؟ وضعیت کلی در شهر و در میان مردم چگونه است؟
شمس: واقعیت این است که ما لحظات بدتر از سال های ۱۳۷۰ را تجربه میکنیم. ابهام، تاریکی و بیسرنوشتی، ترس و ناامیدی عمیقا همه جا احساس میشود. در و دیوار خاموش شده اند. روزی است که انتظار آن نمیرفت. من هر روز یک گشتی در شهر داشتم. چهره دیگر شهر را بعد از بسیار سالها میبینم. مردم همه وحشت زده اند و اگر اندکترین حادثه در این روزها شکل بگیرد، وضع هنوز بدتر میشود.
من دیروز در کنار سرک وزارت دفاع دیدم نظامیها و افراد شامل حکومت را خلع کردند، وسایل و تجهیزات نظامی کنار سرک سر به سر انداخته شده بود. امروز ترافیک هم به وظیفه برگشته بودند. خبرها لحظه به لحظه تازهتر میشوند اما بیش از نصف آن شایعات و خودافگنیهای افرادی است که میخواهند بر وضعیت تأثیر بگذارند.
مردم همان انتظارات خود را دارند. مردم میتوانند تحت تأثیر تصامیم جدی و درست طالبان بیایند. اگر آنها به کسی صدمه نزنند، تصامیم اقتصادی و سیاسی معقول گرفته بتوانند، امنیت، کار و نظم توقع اولیه همه شهروندان است. مردم تجاربی از امنیت که آنها در زمان امارت خودشان داشتند، را تکرار میکنند. این یگانه مورد قابل حساب مردم است که تکرار میکنند، اما توقعات زیادی هستند که هنوز باید منتظر باشیم که طالبان چه جوابی به آن میدهند.
ملموسترین واقعیتی که وضعیت را بهتر نشان میدهد، تمایل گسترده به مهاجرت است. همین اکنون از کابل هزاران انسان میخواهند از کشور بیرون شوند. بدون شک امواج مهاجرت شکل خواهد گرفت و نیاز است که کشورهای توانمند جهان و آنهای که ادعای حقوق بشری دارند به این وضعیت کمک کنند. نویسندهها، فعالان و روشنگرانی زیادی هستند که در کابل مانده اند و هنوز نتوانسته اند بیرون شوند، آنها همه میخواهند از زیر سایه این چتر برون شوند، اما امکانشان خیلی کمتر است.
▪️ آیا امیدی به بهبود وضعیت می رود؟ آیا خود شما امیدوارید؟
شمس: موقتا، و ذهنا باید برای بقای خویش امید داشته باشیم. اما آنچه را که درک میکنم مرا نمیماند خوشبین باشم. من چندان انتظاری ندارم که بتوانم آزاده دروس جامعهشناسی انتقادی ارایه کنم. فکر نکنم که بتوانیم کار ایجاد کنیم. درصدی بالای نفوس جامعه خود را که جوانان هستند، مردان بی کار پر از انرژی، می بینم که امکان هر نوع خطر را در خود حمل میکنند.
امکان جنگ قومی در شمال، امکان برخوردهای گروهی در داخل، احتمال نفوذ گروه های دیگر، استخبارات و سرمایهگذاریهای تازه سیاسی بر وضعیت کاملا احتمالات خطر را بالا میبرد.
امروز خبر عفو عمومی را متوجه شدم. اما چه تضمینی وجود دارد؟ هیچ.
در مورد جوامع بحران زده افغانستان و دلایل وضع موجود می توان ساعت ها بحث نمود. شرق و غرب و در عین حال شمال و جنوب را هم می توان متهم نمود.
اما بواقع نمی توان این کشور را دارای یک جامعه مشترک دانست همواره جامعه پشتون جنوب (در هر قالبی چه با رای و چه با تفنگ و مذهب) بدنبال بلعیدن شمال و در مقابل جامعه شمالی و شهری بدنبال دفاع از هویت قومی و زبانی خود بوده است.
کشورهای عربی و پاکستان پشتیبان همیشگی جامعه جنوب (پشتونهای سنت گرای شدیدا مذهبی) و بقیه کشورهای جهان و بویژه ایران هم پشتیبان شمال بوده اند.
شاید در مواقعی کوتاه این ترکیب حمایتی به هم بریزد مثل اینکه گفته شود ایران حامی طالبان است اما بی تردید این موضوع موقتی است و ایران خیلی زود باز به جرگه متحدین جامعه شمالی خواهد پیوست.
اگر صد نابغه علوم اجتماعی هم بنشینند و بدنبال ارایه راهکاری برای پیوند جوامع شمال و جنوب افغانستان باشند باز هم به نتیجه نمی رسند چرا که در دل تاریخ این منطقه همواره قدرت هر جامعه با تخریب و نابودی جامعه دیگر همراه بوده است.
این درد بی پایان یک راه حل بیشتر ندارد و آن تجزیه افغانستان به دو کشور است.
البته هر وقت بحث تجزیه این کشور پیش می آید فریاد و فغان خیلی ها بلند می شود اما حقیقت آن است که زن و مرد این جامعه نیاز به آشتی و آرامش دارند ، اقتصاد ، فرهنگ و هنر نیاز به آرامش دارند.
جوامع افغانستان باید به صلحی دائمی دست پیدا کنند و رهایی از وضع موجود جز با تجزیه افغانستان، قابل تصور نیست.
یک اُرُدیست / 18 August 2021