فیلم با جهان پرآشوب پروانه شروع میشود. زنی که فیلم شنا کردن او در استخر زنانه پخش شده و حالا او با کابوس آبروی از دست رفته که کابوس مشترک زنان در کشورهای اسلامی است، در شهر سرگردان است. زنان در این کشورها به دلیل مفاهیمی همچون حجاب، ناموس، عفت و نجابت نه تنها از بسیاری حقوق اولیه خود محروماند بلکه با حمایت قانون و البته فرهنگ ابزار دانستن زنان، هر آن در معرض بیآبرویی و محروم شدن از همان حقوق ناقص و ابتدایی خود و طرد شدن از جامعه هستند. هویت زنان در ایران نیز با جنسیت آنها و به خصوص بدنشان پیوند محکمی دارد و به همین دلیل است که دیده شدن بدن پروانه با لباس شنا یک بیآبرویی بزرگ است. زنان بسیاری در ایران با این مساله مواجهه شدهاند، آنها مجبور به ترک شغل، محله، شهر و حتی کشور خود شدهاند و این تمهیدی است که پروانه هم با پریشانی در نظر دارد. اینکه از این محله برود تا شاید داغ ننگش فراموش شود.
آنچه اما مسیر فیلم را از دنبال کردن زندگی و شرایط پروانه به مسیر جدیدی هدایت میکند، تصمیم شوهر پروانه، هاشم (با بازی امیر آقایی) به کشتن اوست. تصمیمی که در دنیای واقع نیز مردان به غیرتی شدن، جنون آنی و ترس از بیآبرویی ناموسشان نسبت میدهد اما این تصمیم او در این فیلم نه از نظر دادگاه و – هرچه فیلم پیشتر میرود- نه از نظر برادرش ناشی از این دست مسایل نبوده است (باز هم مانند دنیای واقعی که مردان قاتل با تفکر و با توجه به حمایت قانون و عرف اجتماع از آنها دست به چنین کاری میزنند.) هاشم با تصمیم قبلی و فکر شده دست به قتل عمد زنش زده است تا بتواند جایگاهش را در دنیای به شدت مردانهای که دارد حفظ کند. چنین سرافکندگیای جایگاه او را که نفر اول لاتهای محله است، از او خواهد گرفت و تنها چیزی که میتواند او را در این جایگاه ابقا کند و برای مخالفان و دشمنانش نیز درس عبرتی باشد، کشتن زنش با خشونت تمام است.
آنچه در ادامه حجت با دنبال کردن سرنخهای مختلف و نهایتا پیدا کردن زنی که از پروانه فیلم گرفته میفهمد توالی سوءاستفاده از زنان به بهانه آبرویشان است. زنی بیوه یا مطلقه که مادر نیز هست، برای جلوگیری از پخش شدن فیلم رابطه جنسیاش با مصیب دست به چنین کاری زده است. حجت، زن را که به ظاهر مقصر ماجرا بوده رها میکند چون میداند او تصمیمگیرنده نبوده است، زنان در دنیای مردانه لاتهای فیلم مانند عروسکهایی هستند که گاه به آنها محبت میشود و گاه به بهانه حمایت شدن بازیچه مردان میشوند و گاه حتی بدون حتی درگیر شدن در یک مساله مانند همسر حجت فرزندشان را از دست میدهند یا کتک میخورند. عروسکهایی که اگر بازیچههای مطیع و گوش به فرمانی نباشند توسط همین مردان آسیب میبینند و نابود میشوند.
تصمیمی که دادگاه، پدر پروانه و حجت هریک به دلیلی میگیرند که نهایتا هاشم را به سمت چوبه دار خواهد برد و همچنین دستگیری مصیب با میزانی از شیشه که از قبل میدانیم حکم آن اعدام است، در فیلم مخاطب را تا حدی آسوده میکند. آسوده از این که خون زنی که بیدلیل کشته شد، پایمال نشده است اما این مساله چقدر در عالم واقع اتفاق میافتد؟ آمار قتلهای ناموسی در ایران بسیار بالاست، زنان به دلایل مختلف به بیآبرو کردن مردان متهم میشوند و به قتل میرسند اما قانون در خصوص قتل دختران به دست پدران و قتل زنان به دست شوهرانشان بسیار سهلگیر است. غیرت و ناموس و خیانت و بیوفایی وسیله دفاع آنهاست و اگر نهایتاً به حبس محکوم شوند پس از چند سال از زندان آزاد میشوند و به زندگی خودشان ادامه میدهند در حالی که زنی را بیدلیل و با بیرحمی برای همیشه از زندگی محروم کردهاند.
در سکانسی که گفتوگوی بین محمد، داماد خانواده و کارگر افغان که قصد مهاجرت به اروپا را دارد، نمایش داده میشود، نکتهای اساسی نهفته است، محمد میپرسد که اگر فیلم زن تو در اروپا پخش شود چه میکنی و او پاسخ میدهد که واکنشی نشان نخواهد داد چون این مساله بسیار طبیعی است و آنجا پوشش زنان و نگاه به زن متفاوت است ولی وقتی سوال دوم مطرح میشود که اگر همین اتفاق در افغانستان میافتاد چه میکردی؟ مرد حتی از خود این سوال هم بر میآشوبد. این سوال با تغییر جغرافیای آن تبدیل به سوالی توهینآمیز میشود و باعث میشود گل آقا هم واکنش نشان دهد. در متوقف کردن زنکشی، قانون و فرهنگ جامعه میتواند بسیار اثرگذار باشد، اگر این دو در راستای حمایت از حقوق زنان و به رسمیت شناختن آنان به عنوان شهروندانی آزاد با حق تصمیم گیری و همچنین افرادی که فراتر از جنسیت و بدنشان نیز وجود دارند و ارزشمند هستند، حرکت کنند قطعا مردان کمتری مانند هاشم به خود اجازه خواهند داد که با دلایل واهی زنشان را به قتل برسانند.