چه عاملی باعث میشود که در دنیای بازیگری، بازیگرها را ردهبندی یا درجهبندی کنند؟ اگر بازیگری بیشترین دستمزد و طرفدار را داشته باشد، آیا میتوان گفت که بازیگر خوبی است!
این روزها شاید مرز بازیگری در تئاتر و سینما از بین رفته؛ اگر بخواهیم بازیگران تئاتر را مد نظر قرار بدهیم که کمتر از بازیگران سینما و سریالهای تلویزیونی دیده و شناخته میشوند و در این میان بازیگرانی هستند که در سایه میمانند و سالها همراه بازیگران دیگر در صحنهها حاضر میشوند، تمرین میکنند و دیالوگ حفظ میکنند ولی همچنان در همان جای قبلی میمانند. و روزی میرسد که متوجه میشوند که سال هااست از تئاتری به تئاتر دیگر میروند ولی نامشان هم همانطور چند خط مانده به آخر در پوستر نوشته میشود.
گفتوگو با یک بازیگر
در این راستا با یکی از بازیگران تئاتر که حدود ده سال است در صحنه تئاتر حضور داشته و در چند تئاتر مطرح هم نقش داشته، همصحبت میشوم. میپرسم:
آیا اصطلاح درجه چند برای بازیگر درست است و چطور این تقسیم بندی شکل میگیرد؟ جواب میدهد:
متاسفانه، درست است. روز اولی که وارد این حرفه شدم، برای خودم برنامه و اهدافی داشتم. فکر میکردم، اگر هر چه در توان دارم را به کار بگیرم و خود را نشان دهم، زودتر به جایی که میخواهم میرسم. خانهام در حومه شهر بود، در تمام طول مسیر دیالوگها را پس و پیش میکردم، -با این که متنی که دستم بود، چند صفحه بیشتر نبود- تا بهتر نقش را درک کنم. احساس میکردم بواسطه این شغل، روزی میرسد که بیشتر آدمهای این اتوبوس من را خواهند شناخت. یادم است، روزی که اولین بار روی سن ظاهر شدم، این احساس به قدری قوی بود که فکر میکردم که تا ابد در این راه خواهم ماند. هنوز هم در این صحنه هستم، ولی آنچه که تغییر نکرده، جایگاه بازیگریام است.
میپرسم: به نظرتان چه چیزی باعث میشود که به قول خودتان در همان جای قبلی باشید و دیگرانی که با آنها همراه بودهاید، پیش بروند؟ کمی فکر میکند و میگوید:
جوابش خیلی ساده نیست، بعضی اوقات علاوه بر استعداد، شانس هم نیاز است، وقتی همان کارگردان، نقش دیگری را به من پیشنهاد داد، بسیار خوشحال شدم. با خودم گفتم، دیگر وقت آن است که عرضه اندام کنم، ولی نقش به اندازهای نبود که بتوانم کار چندانی بکنم، باید میایستادم و بازیگران اصلی میآمدند و نقش خود را ایفا میکردند، بعد من میآمدم و دیالوگی میگفتم و به پشت صحنه میرفتم. نقشهای دیگر هم در همین حد و اندازه بود. حتی با چند کارگردان دیگر هم کار کردم و وضع به همین منوال بود.
با این که زمان زیادی در این حرفه بودید ودر نقشهای متعددی هم حضور پیدا کردید ولی به گفته خودتان هنوز از هدف اصلی که به آن اشاره کردید، فاصله دارید، پس چه چیزی باعث میشود هنوز در این حرفه بمانید؟
تنها احساسی که در تمام این سالها از بین نرفته، همان احساسی است که بار اول روی سن رفتم، آن سکوت جادویی که در سالن است، میتوانم صدای نفسهای تماشاچیان را بشنوم و آن هیجانی که باید دیالوگهایم را بگویم، فکر میکنم، همین باعث میشود که ناامید نشوم. البته چند سالی است که فقط بخاطر دل خودم این کار را میکنم، حقوق بازیگران تئاتر بسیار پایین است و در مورد بازیگرانی مثل من هم که جای خود دارد، حتی نمیشود اجاره خانه را با آن داد، و زود فهمیدم که باید شغل دیگری داشته باشم که خرج روزانهام دربیاید.
در این ایام که به خاطر ویروس کرونا، تئاتر فعالیتی نمیکند، به چه کاری مشغول هستید؟
در حال حاضر پیش خانوادهام زندگی میکنم، برای من، قبل و بعد کرونا زیاد تفاوت نداشته است. هنوز هم مثل روزهای اول، وقتی سوار اتوبوس میشوم، نه کسی چهره من را میشناسد و نه کسی اسم من را میداند!
یک گفتوگوی دیگر
با بازیگری تلفنی صحبت میکنم که با نقشهای کوتاهی که در سینما داشته، شروع کرده و بعد وارد تئاتر شده. خودش را اینطور معرفی میکند:
شصت سالهام، ازدواج کردهام، در خانهای کوچک که مستاجر هستم، زندگی میکنم.
سوالم را این طور میپرسم: چطور شد که به بازیگری علاقهمند شدید؟ جواب میدهد:
از بچگی به بازیگری علاقه داشتم، کت پدرم را میپوشیدم و ژست میگرفتم و شخصیتهای فامیل مثل عمو و دایی را تقلید میکردم. بیست ساله بودم که در کوچه ما برای فیلمی، تصویر میگرفتند، از من هم خواستند که در نقش رهگذری که از کوچه رد میشود، بازی کنم. از کوچه رد شدم ولی چند چیز هم به نقش رهگذر جوان اضافه کردم، به پنجره ساختمانها نگاه کردم و زیر لب چیزی گفتم و از کادر خارج شدم. همین باعث شد که در چند نقش کوتاه دیگر هم باشم، یکبار در فیلمی بودم که قرار بود نقش کارگرهای معترض را بازی کنیم، کارگردان صدایم کرد و گفت، حرکاتت بیش از اندازه جلب توجه میکند، تو باید بروی و بازیگر تئاتر بشوی.
و همین باعث شد که وارد تئاتر شوید؟
نمیدانستم، منظورش چه بود. خوب بود یا بد. ولی به واسطه دوستی وارد تئاتر شدم، احتیاج به شخصی داشت که بتواند آواز بخواند، صدای من هم خوب بود. تئاتر کمدی بود. دایرهای در دست داشتم و آواز میخواندم و با چند حرکت ابرو و دهان، میتوانستم تماشاچیان را بخندانم. آن روز خوشحال بودم ولی بعدها متوجه شدم که دیگر دوست ندارم در نقش هایی مثل این بازی کنم، سنم بالاتر میرفت و فقط چنین نقش هایی پیشنهاد میشد.
و ادامه میدهد:
البته در نقشهای آبدارچی و سرایدار در سینما بازی کردهام، از آن هم خسته شدم، نه اینکه از بازی کردن خسته شوم، از اینکه باید منتظر بمانم تا نوبتم برسد، زود به صحنه بیایم و زود هم از صحنه خارج شوم. نقش هایی هم داشتم که دیالوگ زیاد بود ولی هیچ وقت نقش اصلی را بازی نکردهام.
به نظرتان، چه چیزی باعث شده که نقش اصلی یک نمایش را بازی نکردهاید؟
در مورد هر بازیگری متفاوت است، من از شهر کوچکی آمده بودم، با فضای شهر زیاد آشنا نبودم، فکر میکردم، باید سالها کار کنم تا بتوانم نقشهای اصلی را بازی کنم. چون بازیگری را دوست داشتم، هر چه میگفتند، قبول میکردم. بعدها وقتی دیدم چیزی عوض نمیشود، خودم را اینطوری دلداری میدادم، اگر ما نباشیم، چه کسی قرار است این نقشها را بازی کند!
میپرسم، آیا شما هم به کار دیگری مشغول هستید، مخصوصا که در این یکسال که تئاتر فعالیتی ندارد؟ جواب میدهد:
حدود پانزده سال است که نگهبان ساختمانی هستم، با این حقوقی که میگرفتم، نمیشد هیچ کاری کرد. شبها تا صبح کشیک میدادم و چند ساعتی هم در روز میخوابیدم، اگر هم نقشی پیشنهاد میشد، میرفتم و بازی میکردم. الان دیگر مثل سابق، به خودم سخت نمیگیرم. آن سالها مدام میشنیدیم که میگفتند، اگر خاک صحنه خورده باشی، دیگر نمیتوانی از آن دل بکنی، برای من هم همینطور است. سی سال است که نتوانستهام از آن دل بکنم. یکی دیگر از دلایلی که در این شغل ماندم، دوست کارگردانی بود که در جوانی با او آشنا شدم، همشهری بودیم. هر وقت تئاتری را میخواست اجرا کند، نقشی هم برای من داشت، میگفت، فلانی بیا که این نقش را برای تو نوشتهام.
میگفتم، خب، یک بارنقش بازیگر اول را به من بده. میگفت، صبر کن، وقتش میرسد. الان هر دو شصت سالهایم، صبر من تمام شده، قول و قرارهای او هنوز هم ادامه دارد.
تئاتر و سینما
در طول این سالها شاهد حضور چهرههای مطرح سینما در تئاتر بودیم، چهره هایی که با عنوان سلبریتی از آنها یاد میشود و فقط در نقش بازیگر حضور پیدا نکردهاند، یکی از مهمترین دلایلش هم کشاندن مخاطب به تئاتر، فروش گیشه و در اختیار داشتن سالنی بهتربود، راه حلی که شاید در نگاه اول برای تئاتر موثر بود ولی حالا بر بدنه تئاتر سنگینی میکند. اسم بازیگران و چهره آنها در پوستر، توانست مدتی جوابگوی این طرح باشد ولی کم کم تئاترشکل دیگری به خود گرفت، پوسترهای تئاتر از هویت خود دور شدند و عکس بازیگران مطرح در آن جای گرفت و پوسترهای تئاتر بیشتر شبیه پوسترهای سینمایی شد.
از طرفی دیگر وجود تهیه کنندگان غیر فرهنگی، ممیزیهای بسیار زیاد در نمایشنامههای ایرانی، هم باعث شد که کارگردانان بیشتر سراغ نمایشنامههای ترجمه شده بروند، همین چند عامل باعث شده که این روزها هم کارگردانان تئاتر، هم مخاطبان تئاتر از قالبی که تئاتر به خود گرفته، ناراضی باشند.
با کارگردان جوانی که در دو نمایش خود از بازیگران سینما استفاده کرده، هم صحبت میشوم.
سوالم را اینطور میپرسم، از نظر شما چه عاملی باعث میشود که بازیگر مطرح سینما با وجود اینکه جایگاه مناسب و قابل قبولی دارد، بخواهد وارد تئاتر بشود؟ جواب میدهد:
من تئاتر را از سینما جدا نمیکنم. بازیگری که بتواند دیالوگ حفظ کند در هر دو صحنه میتواند حضور داشته باشد.
آیا علت دیگری نمیتواند داشته باشد! وجود بازیگرمعروف باعث نمیشود که مردم برای دیدنش بلیط بخرند یا نمایش سرمایهگذار داشته باشد؟
از نظر من اشکالی ندارد. ولی من از بازیگرانی استفاده کردهام که هم بازیشان خوب است هم مردم دوستش دارند. در فیلمها نقش اول داشتهاند در تئاتر هم توانستهاند جای خود را حفظ کنند.
به نظر شما بازیگر تئاتر با بازیگر سینما چه تفاوتهایی دارد؟
از نظر من بازیگری که بتواند دیالوگ حفظ کند و بتواند نقشش را به خوبی بازی کند، بازیگر است. در همه حوزههای مختلف هنری، شاهد تغییراتی هستیم، در تئاتر هم خواه یا ناخواه تغییراتی ایجاد شده است. مسئله انتخاب و سلیقه هم مطرح است. کارگردانی مثل من دوست دارد تمام بازیگرانش شناخته شده باشد، کارگردان دیگری هم میتواند فقط از بازیگران تئاتر استفاده کند. از نظر من هیچ منافاتی با یکدیگر ندارد.
همین سوال را از بازیگری که کارگردان تئاتر هم است، میپرسم. جواب میدهد:
قبلا تئاتر، بازیگران خودش را داشت و سینما هم همینطور. ولی زمانی آمدند برای اینکه مخاطب جمع کنند و صندلیها را پر کنند، بازیگران سینما یا به اصطلاح سلبریتیها را وارد تئاتر کردند. بله. مدتی مردم آمدند و حال تئاتر خوب شد ولی خبربد این بود که دیگر همان مخاطب به این موضوع عادت کرده بود و راضی نبود به تئاتری بیاید که بازیگرانش را نمیشناسد، یعنی اینطور بگویم بیشتر از آنکه به دیدن تئاتر بیاید، میآمد تا بازیگر مورد علاقه خود را به شکل زنده بییند.
آیا این قضیه تهدیدی برای بازیگران تئاتر نیست؟
بله. همینطور است. بیشتر بازیگران تئاتر مدتها تمرین میکنند و حتی ممکن است این تمرینها زمان زیادی طول بکشد، ادغام بازیگران سینما و تئاتر، شاید برای روحیه هر دو خوب باشد ولی وقتی یک چهره بسیار سرشناس وارد جمع میشود، رفتار کارگردان هم در مواقعی تبعیضآمیز میشود. اکثر جوانهایی که تازه، وارد این حرفه شدهاند، با دیدن چنین رفتارهایی، دلسرد میشوند، چرا که متوجه میشوند هیچ وقت نمیتوانند به اندازه یک بازیگر سرشناس، مطرح باشند. او هم سعی خواهد کرد راهی پیدا کند تا در سینما یا سریال حضور پیدا کند و همه این عوامل برای تئاتر و بازیگرانش مضر است.
میپرسم شما چطور بازیگران خود را انتخاب میکنید، آیا درتئاترهایی که اجرا کردهاید، به بازیگر جوانی که تازه وارد این حرفه شده، نقش اول دادهاید؟
من در تمام کارهایم از بازیگران تئاتر استفاده کردهام. سعی کردهام تعادل را بین بازیگران حفظ کنم. چون خودم بازیگر بودم، میدانم که با چه آرزویی وارد این حرفه میشوی. خب نقش اصلی مال یک نفر است و باقی را هم باید بین بازیگران تقسیم کنی.
«قیافه شما آشنا است…»
در آخر با بازیگری که ادبیات نمایشی خوانده و چند سالی در تئاترکار کرده، همصحبت میشوم.
سوالم را اینطور میپرسم، چطور شد که این شغل را انتخاب کردید؟ جواب میدهد:
شاید بشود گفت از دبیرستان این سودا را در سر داشتم. دوست داشتم بازیگر تئاتر بشوم.
آیا بعد از چند سالی که در این حرفه مشغول بودید، به جایی که در ذهن داشتید، رسیدهاید؟
واقعیتش نه. اوایل که تازه شروع کرده بودم، فکر میکردم که هنوز زود است که به نقشهای اصلی فکر کنم، ولی هر چه میگذشت، متوجه میشدم که نقش هایی که به من پیشنهاد میشود، شبیه به هم است.
فکر میکنید چه عاملی باعث میشود که به بازیگری، نقش اول پیشنهاد نشود؟
به خیلی چیزها بستگی دارد، شاید مهمترینش این باشد که اگر شروع خوبی داشته باشی، کارگردانهای دیگر هم سراغت میآیند. یا ممکن است در تئاتری، اتفاقی بیفتد که نظر همه را جلب کند. البته تئاتر همیشه مخاطبهای خودش را داشت. در چند کار اول در کنار بازیگرانی بودم که برایم باارزش بودند و توانسته بودم کنار آنها نقش بازی کنم. بعد در چند تئاتر دیگرکه بازیگرنقش اول، بازیگر سینما بود، قرار گرفتم، معلوم بود که بیشتر تماشاچیها بخاطر او آمدهاند و این کف زدنها برای او است. این موضوع کمی در روحیهام تاثیر داشت ولی دوباره چند نقش دیگر بازی کردم و احساس کردم که با این روند، کسی من را نخواهد شناخت. در چند تئاتر دانشجویی، بازیگر اصلی بودم ولی آنها هم زیاد دیده نشدند و من هم در همان جای قبلی ماندم.
در این روزها که تئاتر فعالیتی ندارد به چه کاری مشغول هستید؟
شاید اجرای دوم یا سوم بود که فهمیدم، به شغلی احتیاج دارم که منبع درآمد هم باشد. در مغازه دوستم شروع به کار کردم. بعضی اوقات مشتری میآمد و طوری نگاهم میکرد که انگار من را شناخته است. یا مثلا میگفت، قیافه شما آشنا است. اوایل فکر میکردم، شاید برای دیدن نمایش آمده است ولی بعدا متوجه شدم که اینطور نیست یا شبیه بازیگری هستم یا از حالات و میمیک صورتم چنین احساسی داشتهاند.