پارسا محمدی – «خیلی از مردم الکی می‌نالند. هی می‌گویند نداریم، بدبختیم، بیچاره‌ایم و … ولی دروغ می‌گویند. حسابی خرید می‌کنند و خوش هستند. بعضی می‌گویند چشم ]زخم[ می‌خوریم اگر بگوییم ]پول[ داریم، اما خیلی از مردم به نالیدن و ادای بدبخت‌ها را درآوردن عادت کرده‌اند.

یکسری آدم مثل ما واقعاً نداریم. نه که خرید نمی‌کنیم. منتظریم تا دولت پول بدهد. یارانه‌ها را بریزند و این عیدی احمدی‌نژاد را هم بدهند، می‌رویم خرید می‌کنیم. لباس برای بچه‌ها، میوه و شیرینی عید، هر چقدر وسع‌مان برسد. ما فعلاً آمده‌ایم تماشا کنیم. مردم خوش هستند ما هم با خوشی مردم خوشیم. انشاء‌الله همه مردم داشته باشند و رو سفید باشند. خدا یک گشایشی هم به کار ما بکند. الحمد‌الله تا حالا هر جوری بوده ساختیم. با کم و زیادش ساختیم. گرانی است، همه گرفتارند، بلکه رژیم بی‌خیال هسته‌ای بشوند و اوضاع مملکت بهتر شود.»

نسرین خانم با دو دختر کوچک‌اش در خیابان مشغول نگاه کردن مغازه‌هاست. دست یکی از آنها پفک و دست دختر دیگر، یک بیسکوییت ویفر است. با اینکه از سر و وضع او اینطور برداشت می‌شود که شاید وضع و روزگار خوبی ندارند، اما خوش‌بین است و نسبت به مردم دیگر کمتر آه و ناله می‌کند.

وضعیت: شب عید

محمد با همسر و فرزند ۱۲ ساله‌اش به خیابان آمده است. می‌گوید: «وضعیت خیابان‌ها وضعیت شب عید است. ترافیک، شلوغی و رفت و آمد مردم. هر چقدر به عید نزدیک بشویم شلوغ‌تر می‌شود. مجرد هم که بودم از راه رفتن توی شلوغی شب عید خوشم می‌آمد. اهل مزاحمت مردم و نامربوط بازی نبودم، فقط از خوشحالی مردم، رفت و آمد و اینها خوشم می‌آمد. هر سال با خانم‌‌‌ می‌آییم برای خرید. غذا بیرون می‌خوریم، بالاخره باید فرقی با روزهای معمولی داشته باشد.

قیمت پسته در ایران سر به فلک گذاشته است. به دلیل کاهش سیصد درصدی ارزش ریال در برابر طلا و ارزهای خارجی، اکنون تولیدکنندگان محصولات کشاورزی و صنعتی ترجیح می‌دهند هر محصولی که تولید می‌کنند را صادر کنند و معادل دلاری آن را دریافت کنند.

با این وضعیت که هر روز اوضاع خراب‌تر می‌شود باید استفاده کنیم. امروز نخریم، فردا اصلاً نمی‌توانیم بخریم. امروز نخوریم، فردا اصلاً نمی‌توانیم بخوریم. درست است که شب عید است و قیمت‌ها بالاست، اما قبل عید با بعد عید فرقی نمی‌کند. قیمت‌ها بالا می‌ماند. من هرچقدر درآمد داشته باشم اجناس می‌خرم و ذخیره می‌کنم برای مصرف خانه. عمده به صرفه است. یک مدت آدم خیالش راحت است که همه‌چیز در خانه دارد. خرید دانه‌ای و جزئی به صرفه نیست. چهار روز یکبار قیمت‌ها بالا می‌رود.»

سود در آشغال‌فروشی است

رحیم آقا در بازار قدیمی شهر مغازه لباس‌فروشی دارد. حسابی از دست وضعیت کاسبی گله و شکایت دارد.

می‌گوید: «این هم از کاسبی شب عید ما! امسال وضعیت کاسبی خیلی خراب بود. امید داشتیم با فروش شب عید جبران کنیم، اما بازار حال و روز خوبی ندارد. مردم فقط نگاه می‌کنند و قیمت می‌پرسند. نسبت به شب عید پارسال اصلاً فروشی به حساب نمی‌آید.

وضع مردم خوب نیست، این وسط آشغال فروش‌ها سود می‌کنند. من اشتباه کردم جنس خوب آوردم. گران است و مردم قدرت خرید ندارند. تازه جنس اعلا نیاوردم. یک چیز متوسط. جنس‌های آشغال و بنجل خریدار بیشتری دارد چون ارزان است. پدر و مادرها می‌خواهند چیزی بخرند و صدای بچه‌های‌شان را بیاندازند. هرچقدر با قیمت کمتر بهتر. دیگر فکر نمی‌کنند جنس بنجل کم عمر می‌کند و دوباره مجبور هستند خرید کنند. مردم چاره ندارند. پیش خودشان می‌گویند از این ستون به آن ستون فرج است. شب عید را هم رد می‌کنیم حالا لازم شد چند ماه دیگر دوباره خرید می‌کنیم. جیب مردم خالی‌تر از این است که بتوانند مبلغ بالا خرید کنند. خدا خواسته است برای دولت چین. این دوخت شلوار چینی است، این دوخت شلوار ایرانی است. جلوی آدم کور هم بگذاری با دست کشیدن می‌فهمد این شلوار مفت به درد نمی‌خورد، اما مردم این جنس را می‌خرند چون ارزان است.»

بازار داغ چشمک‌ها و عشوه‌ها

در هر پاساژ و بازار کوچک و بزرگی در کنار جمعیت زیادی که برای خرید و گشت و گذار آمده‌اند، تعدادی زیادی دختر و پسر که اغلب در اکیپ‌های سه تا پنج نفره هستند وجود دارد. بیشتر آنها قصد خرید ندارند و ظاهراً به امر دیگری مشغول هستند.

مهدیه خانم که از یک آجیل فروشی‌ در جنوب شهر خارج شده است درباره خرید خود می‌گوید: «هنوز یارانه و عیدی نداده‌اند. کمی پول مانده بود، گفتم کمی تخمه و شیرینی و آب‌نبات بخرم . حالا دولت که ریخت به حساب، چیزهای دیگر هم می‌خرم… عیدی بدهند یا ندهند پسته نمی‌خرم. دولت چادر زده کیلویی ۳۰ هزار تومن می‌فروشد، اما همین هم برای ما خیلی گران است. به جایش می‌دهم برای بچه‌هایم گوشت می‌خرم. پسته نخوریم، نمی‌میریم. گوشت را چند وعده می‌کنم خودم و بچه‌هایم می‌خوریم؛ چرا بدهم پسته که برود توی شکم مهمان؟»

پسرها معمولاً خیلی آرام به دنبال گروهی از دختران می‌افتند و سعی می‌کنند به طریقی سر صحبت را با آنان باز کنند. کاغذهایی حاوی شماره تلفن به آنها می‌دهند و سعی می‌کنند پسر‌هایی خوشمزه و شاد جلوه کنند. گاهی اوقات با خنده‌ای از طرف مقابل روبه‌رو می‌شوند و گاهی با بی‌اعتنایی‌هایی که منجر به تغییر مسیر پسرها و تعقیب سوژه‌های جدید می‌شود. بازار چشمک‌ها، عشوه‌ها، طنازی‌ها و شوخی‌ها و خنده‌ها داغ است. میزان مزاحمت‌ها با توجه به شلوغی جمعیت و حال و روزی که از خیابان‌های ایران دیده و شنیده می‌شود و  مورد شکایت زنان و دختران است، پایین است گرچه امکان ندارد در طی یک خیابانگردی یک ساعته حداقل با موردی از آزارهای بدنی و جنسی روبه‌رو نشد.

ماشین‌ها و ماموران پلیس در نزدیکی مراکر خرید، اماکن و خیابان‌های پر تردد و بازارها حضور پر رنگی دارند و طی هشت مورد مشاهده مستقیم اینطور برداشت کردم که پلیس در مواردی که مربوط به ادعای اذیت و آزار است بیشتر طرف دختران و زن‌ها را می‌گیرد و با مرد‌ها و جوانان برخورد می‌کند. در شش مورد پلیس اقدام به تذکر، توقف چند دقیقه‌ای برای دور شدن شاکی و  اجبار افراد مورد شکایت قرار گرفته به تغییر مسیر، قناعت کرد، اما در دو مورد به دلیل وجود شاهد و میزان عصبانیت مادرانی که همراه دختران خود به خرید آمده بودند ماجرا به بازداشت ختم شد.

جدای از موارد اذیت و آزار، اکثریت تلاش‌ها برای این نوع ارتباط‌گیری همراه با شوخی، خنده و رضایت طرفین است. طی چند مورد تعقیب شاهد آن بودم که گاهی همراهیِ با فاصله دختران توسط پسران بیش از ۳۰ دقیقه یا یک ساعت ادامه می‌یابد، اما چهره‌های خندان دو طرف ماجرا نشان می‌دهد مسئله برای آنان رنگ و بوی “تفریح” و “تفاوت” دارد.

چهل هزار… پنجاه هزار، ای لعنت به شما و این مملکت‌تان

عزیز آقا به همراه پسر خود محسن به خرید آمده است. به قدری عصبانی است که جرئت نمی‌کنم از او بپرسم چرا با همسر خود به خرید نیامده است؟

به دنبال خرید یک شلوار معمولی برای محسن هستند، اما مشکلی پیش آمده است: «از ساعت سه عصر تا حالا داریم مغازه‌ها را می‌گردیم که برای این پسر یک شلوار بخرم. شب عید است و توقع دارد نو نوارش کنیم. اوضاع کارخانه به هم ریخته و سه ماه است حقوق نداده‌اند. مرتیکه عوضی با زن و بچه‌اش عید می‌خواهند بروند دوبی بعد حقوق ما را نمی‌دهد. پسر همسایه باجناق‌اش توی قسمت ما کار می‌کند. مادرش از زن باجناق‌اش شنیده. اخبار می‌گفت بلیت طیاره خیلی گران شده. بلیت طیاره واجب‌تر است یا حقوق ما؟

رفتم از یک از رفیق‌هایم ۵۰ هزار تومان قرض کردم. گفتم چند بسته ماکارانی بخرم و یک شلوار برای این پسر. هر کجا که می‌رویم می‌گویند چهل هزار، چهل و پنج هزار، پنجاه هزار. ای لعنت به شما و این مملکت‌تان. خیلی چیزها را جلوی این بچه نمی‌شود گفت به خدا دلم پر از درد است. چهار روز در هفته اضافه‌کار اجباری است تا ساعت هشت شب. این همه بار کجا می‌رود؟ اگر وضع کارخانه خوب نیست چرا تولید می‌کنند؟ نسیه که نمی‌دهند، می‌فروشند و پولش را می‌گیرند.

یک ذره آبرو داشتیم توی در و همسایه و آشنا، دارد به باد می‌رود. از همه قرض کرده‌ام. هی می‌گویم امروز حقوق می‌دهند، فردا حقوق می‌دهند. خجالت می‌کشم توی محل راه برم. سرم جلوی طلبکارها پایین است. حالا مردم یک ماه حرف نزنند، دوماه حرف نزنند، سه ماه حرف نزنند، بالاخره که صدای‌شان در می‌آید. مردم شب عید پول‌شان را می‌خواهند. این درست نیست. این وضع مملکت‌داری نیست. این مسلمانی نیست. من که کار می‌کنم و جان می‌کنم ندارم برای بچه‌ام شلوار بخرم بعد بچه‌های علاف و معتاد و مزلف این بی‌همه چیز با پولی که مال ماست می‌روند با طیاره دوبی  دنبال بی‌ناموسی. این آخوند‌ها همه را مثل خودشان مفتخور و عوضی بار آورده‌اند.»

دعوای همیشگی زن و شوهر‌ها

انگار جر و بحث همسران با یکدیگر درباره خرید کردن، جزو ثابت خرید شب عید مردم ایران است. شما می‌توانید همینطور که از در پیاده‌رو‌ها و راهروی پاساژ‌ها از کنار مردم عبور می‌کنید از هر طرف جملات و گفت‌وگوهایی در این زمینه بشنوید:

رحیم آقا فروشنده یک لباس‌فروشی: «وضع مردم خوب نیست، این وسط آشغال فروش‌ها سود می‌کنند. من اشتباه کردم جنس خوب آوردم. گران است و مردم قدرت خرید ندارند. تازه جنس اعلا نیاوردم. یک چیز متوسط. جنس‌های آشغال و بنجل خریدار بیشتری دارد چون ارزان است. پدر و مادرها می‌خواهند چیزی بخرند و صدای بچه‌های‌شان را بیاندازند. هرچقدر با قیمت کمتر بهتر. دیگر فکر نمی‌کنند جنس بنجل کم عمر می‌کند و دوباره مجبور هستند خرید کنند. مردم چاره ندارند.»

زن خطاب به مرد: آبی درباریه بهتر بود یا اون زیتونیه؟
مرد: نمی‌دونم

یعنی چی نمی‌دونم؟
− تو می‌خوای بپوشی، خودت باید انتخاب کنی.

پس تو اینجا چکاره‌ای؟
− خوب من پولش را می‌دم.

داری منت می‌ذاری؟
− چه منتی؟ چرا گیر بی‌خود می‌دی؟ لباس خودته. خودت رنگش را انتخاب کن.
 

حالا چی می‌شه تو هم نظر بدی؟
− اون آبیه.

الآن داری منو از سر خودت وا می‌کنی؟
− ای بابا. چرا اینقدر اذیت می‌کنی؟ موشک که نمی‌خوای هوا کنی. یه لباس می‌خوای بخری.

***

«تا شما زن‌ها در دنیا هستید جیب کاسب جماعت بی پول نمی‌ماند. هرچی جنس آشغال و به درد نخور می‌گذارند جلوی‌تان به خاطر رنگ و برق‌اش می‌خرید. جنس ندارند اینها. چرا عقل شما به چشمتان است؟»

***

«یعنی هر سال که با تو می‌آیم خیابان به غلط کردن می‌افتم. لیاقت نداری. هی می‌گم لباس خوشگل برات انتخاب کنم، شیک و پیک باشی، اما مثل بینواها دست می‌گذاری روی لباس اُملی‌ها. من زنم، من می‌فهمم چه لباسی خوشگله، چه لباسی خوشگل نیست. چی جنس داره، چی جنس نداره. بی سلیقه تو ۴۰ سال‌ات بیشتر نیست چرا باید مثل پیرمرد‌ها لباس بپوشی؟»

***

«احمد اگر می‌خواهی از اولش همینجوری غز بزنی، من تنها برم خرید. تخم مرغ که نمی‌خواهیم بخریم اولین مغازه دست می‌کنی توی جیب‌ات. ناسلامتی خرید شب عیده. آدم چهارجا میره یه جنس خوب و شیک پیدا می‌کنه. عادت کردی هر گونی‌ای می‌بینی می‌خوای به جای پیراهن بکنی تن‌ات. ما هیچ با هم تفاهم نداریم. من خوش خیال را ببین زور می‌زنم تو را جلوی بقیه بالا ببرم.»

***

«من نمی‌دونم مریم، خودت هر کاری دوست داری بکن. من ]پول‌ها را[ دادم دست خودت که بعداً نگی کم آمد و اِل شد و بل شد. خودت حساب و کتاب کن و هر چیزی دوست داری بخر. فکر کن من خرم  و اومدم فقط بارکشی. هیچی از من نپرس، مغزم را هم سیاه نکن. هر کجا دوست داری برو، هرچی دوست داری بخر، فقط آخرش نگی پول کم آمد. به جان مریم یک قران هم اضافه‌تر از پولی که دادم بهت، نداریم. »

۱۳ عدد فیش بالای یک میلیون تومان

قیمت پسته در ایران سر به فلک گذاشته است. به دلیل کاهش سیصد درصدی ارزش ریال در برابر طلا و ارزهای خارجی، اکنون تولیدکنندگان محصولات کشاورزی و صنعتی ترجیح می‌دهند هر محصولی که تولید می‌کنند را صادر کنند و معادل دلاری آن را دریافت کنند.

حاج‌آقاشمس، آجیل‌فروش: «حاج سعید “…” سال قبل به خاطر انجیر خشک ورشکست شد. ۵۰ تن بار خریده بود، اما روی دست‌اش بلند شدند. کسی که بار ۲۸۰ تنی داشت قیمت را شکست و حاجی را به خاک سیاه نشاند. بنده خدا بعد عمری کاسبی الآن خانه‌نشین شده. ماجرای پسته از انجیر خطرناک‌تر است. کسی که سهم داخل را توی مشت‌اش دارد، دست‌اش در خارج و صادرات هم هست. نمی‌شود رقابت کرد.»

جنون صادرات محصولات از ایران سبب کاهش عرضه بعضی کالا‌ها و جهش قیمت آنان در کشور شده است. بعد از افزایش قیمت مواد غذایی به دلیل افزایش قیمت محصولات و مصنوعات پلاستیکی −به دلیل صادرات بی‌رویه پتروشیمی‌ها− اکنون قیمت پسته که به گفته مسئولان سالیانه به اندازه ۱۲ برابر تولید داخلی در کشور تولید می‌شود مردم را شوکه کرده است.

قیمت پسته نوع اکبریِ تازه و سالم به ۴۵ تا ۵۷ هزار تومان و قیمت پسته خندان صادراتی تا ۷۵ هزار تومان رسیده است. تلویزیون جمهوری اسلامی و مقامات مربوطه دولتی قیمت مرغوب‌ترین پسته ایران در بازارهای جهانی را ۳۰ تا ۳۵ هزار تومان اعلام کرده‌اند و می‌گویند دلیل قیمت دو برابری پسته را در داخل کشور نسبت به بازار خارج کشور درک نمی‌کنند.

آجیل‌فروشی‌ها همچنان فروش دارند. تعداد ۱۰۲ برگ کاغذ پرداخت صندوق که جلوی در ورودی و پیاده رو اطراف سه آجیل فروشی لوکس دور انداخته ‌شده‌اند را جمع کرده و در فرصت مناسب به گرفتن میانگین آن‌ها پرداختم. به طور متوسط این ۱۰۲ مشتری هر یک بالای ۴۰۰ هزار تومان آجیل خریده‌اند. در بین فیش‌ها ۱۳ عدد فیش بالای یک میلیون تومان دیده می‌شوند.

اوضاع در پایین شهر متفاوت است. مغازه‌ها مثل هر سال پر از آجیل هستند، اما مثل سال‌های گذشته مملو از مشتری نیستند. حتی در پایین شهر نیز پسته خریدار دارد، اما در نایلون‌های بیش از نیمی از مشتریانی که از آجیل‌فروشی‌های جنوب شهر خارج می‌شوند اقلامی مانند “بادام”، “پسته”، “بادام هندی” و غیره وجود ندارد و بیشتر حجم نایلون‌ها را انواع تخمه، شیرینی‌های نوع خشک و شکلات‌های ارزان قیمت تشکیل می‌دهد.

مهدیه خانم که از یک آجیل فروشی‌ در جنوب شهر خارج شده است درباره خرید خود می‌گوید: «هنوز یارانه و عیدی نداده‌اند. کمی پول مانده بود، گفتم کمی تخمه و شیرینی و آب‌نبات بخرم . حالا دولت که ریخت به حساب، چیزهای دیگر هم می‌خرم… عیدی بدهند یا ندهند پسته نمی‌خرم. دولت چادر زده کیلویی ۳۰ هزار تومن می‌فروشد، اما همین هم برای ما خیلی گران است. به جایش می‌دهم برای بچه‌هایم گوشت می‌خرم. پسته نخوریم، نمی‌میریم. گوشت را چند وعده می‌کنم خودم و بچه‌هایم می‌خوریم؛ چرا بدهم پسته که برود توی شکم مهمان؟

منصور فروشگاه لبنیات دارد. می‌گوید: «به خدا اگر دست خودم بود محال بود حتی یک دانه پسته بخرم. زورم به زنم نمی‌رسد. حوصله دعوا ندارم. آمد پول بی‌زبان دخل را برداشت رفت آجیل خرید.

عزیز آقا، کارگر: «یک ذره آبرو داشتیم توی در و همسایه و آشنا، دارد به باد می‌رود. از همه قرض کرده‌ام. هی می‌گویم امروز حقوق می‌دهند، فردا حقوق می‌دهند. خجالت می‌کشم توی محل راه برم. سرم جلوی طلبکارها پایین است. حالا مردم یک ماه حرف نزنند، دوماه حرف نزنند، سه ماه حرف نزنند، بالاخره که صدای‌شان در می‌آید. مردم شب عید پول‌شان را می‌خواهند. این درست نیست. این وضع مملکت‌داری نیست. این مسلمانی نیست.»

پسته را صادر می‌کنند. گاو را قاچاق می‌کنند. زعفران مثقالی خداد تومان. بنزین آزاد ۷۰۰ تومان… آخر این چه وضعی است؟ هر چیزی خودمان در کشور داریم و باید ارزان باشد از بقیه دنیا گران‌تر است. تلویزیون نشان داد یک انبار را با پنج هزار تن پسته گرفته‌اند. پنج هزار تن تن یعنی پنج میلیون کیلو. یک خاور پسته الآن ۴۰۰ میلیون تومان قیمت دارد. می‌دانی پول پنج هزار تن پسته یعنی چقدر؟

دروغ به مردم می‌گویند که می‌خواهیم پسته‌ها را حراج کنیم، اما تبلیغات است. قربان شکل‌ات بشوم مگر در این مملکت من و شما از این پول‌ها داریم. کسی که پول خریدن پنج هزار تن پسته دارد، تعزیرات و قانون را با جایش می‌خرد. مرد می‌خواهد دست به این پسته‌ها بزند. مطمئن باشید مال یک گردن کلفتی است که پشت قضیه ایستاده. ما بالاخره موی‌مان را در این بازار سفید کرده‌ایم. می‌دانیم گردن کلفت‌های بازار چطوری معامله می‌کنند و دمشان به کجا گره خورده است.»

شرمنده آشنا و همسایه هستم

حاج آقا شمس از آجیل‌فروشان قدیم بازار است. سرش را پایین انداخته است و می‌گوید: «شرمنده آشنایان و همسایه‌ها هستم. مشتری 30 ساله می‌آید در مغازه دست و دلش می‌لرزد وقتی می‌خواهد سفارش بدهد. مردم دست خالی می‌روند از مغازه بیرون. می‌ترسم برکت و روزی مغازه از بین برود.

کار، دست عمده‌فروشان قدیم نیست. بازار دست کسانی افتاده که راه و رسم تجارت را بلد نیستند. هر جنسی دست یک نفر است و قیمت‌‌ همان است که او می‌گوید. رقابت نیست. حجم زیاد خرید می‌کنند برای همین کسی که سرمایه متوسط دارد جرئت نمی‌کند بیاید توی گود.

حاج سعید «…» سال قبل به خاطر انجیر خشک ورشکست شد. ۵۰ تن بار خریده بود، اما روی دست‌اش بلند شدند. کسی که بار ۲۸۰ تنی داشت قیمت را شکست و حاجی را به خاک سیاه نشاند. بنده خدا بعد عمری کاسبی الآن خانه‌نشین شده. ماجرای پسته از انجیر خطرناک‌تر است. کسی که سهم داخل را توی مشت‌اش دارد، دست‌اش در خارج و صادرات هم هست. نمی‌شود رقابت کرد. به فرض که کسی ۶۰۰ میلیون پول یک‌بار پسته بدهد، یک روزه ورشکست‌اش می‌کنند. با قیمت بازی می‌کنند. قیمت که بشکند، کسی که تمام دار و ندارش‌‌ همان ۶۰۰ میلیون است از ترس ضرر بیشتر بار را می‌دهد به کسی که بار عمده دارد و قیمت را شکسته و از بازار بیرون می‌رود.

معلوم نیست عمده فروش‌های امسال از کجا پیدایشان شده؟ جلوی ماجرا‌‌ همان خرده‌پاهای قدیم بازار هستند که همه می‌دانند نفر اصلی نیستند. پشت این‌ها چه کسی قایم شده؟ الله اعلم. وقتی عمده فروش و کاسب چند سال با یکدیگر کار کرده باشند با کم و زیاد هم می‌سازند، ولی آدم غریبه معذوریت آشنایی ندارد که کاسب را به خاطر دیر و زود چک و موعد پرداخت، زمین نزند.

پسته تازه دانه درشت را خریدم کیلویی ۴۲ هزار تومان و می‌فروختم کیلویی ۵۶ هزار تومان. تعزیرات اعلام کرد پسته را بالای ۳۰ هزار تومان نفروشید. پسته‌ها را جمع کردم و این پسته‌ها را ریختم داخل مغازه. تازه نیستند. به مشتری هم می‌گویم که آخرت خودم را نسوزانده باشم. پسته خریدار خودش را از دست داده، کسی هم که می‌خرد یا اعیان است که از‌‌ همان بار تازه به قیمت بالا می‌برد یا اگر از بار کهنه می‌برد برای این است که فقط می‌خواهد داخل آجیل شب عید بریزد و جلوی مهمان با سیلی صورتش را سرخ نگهدارد.»